دمکراتهای متحد ایرانی

27 Oktober 2011

منوچهر هزارخانی-باز هم قصه لیست سیاه

 از داستان مبارزهٴ پیگیر و خستگی ناپذیر مجاهدین برای بیرون آوردن نام سازمانشان از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا ـ که هنوز به صورت روزمره ادامه دارد و اوج آن را در تظاهرات ۲۲ اکتبر در برابر کاخ سفید واشینگتن شاهد بودیم ـ من سه تکه (یا سه اپیزود) را ـ که الزاماً مهمترین نیستند، ولی به اندازه کافی گویا هستند ـ به طور خیلی خلاصه یادآوری می کنم و بعد از آنها یک نتیجه ساده می گیرم.
۱ ـ یکی از سخنگویان وزارت خارجه آمریکا ، در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران دربارهٴ تعلل این وزارتخانه در اجرای حکم دادگاه فدرال مبنی بر تجدید نظر در لیست سیاه، گفت ما در حال بررسی عواقب سیاسی بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست سازمانهای تروریستی هستیم .
۲ ـ سی و هفت تن از دلال ـ لابی ـ واسطه های ایرانی ـ آمریکایی و آمریکایی ـ ایرانی ، که رسالتشان جوش دادن معامله بین شیطان بزرگ و اسلام عزیز است. در نامه یی به وزارت خارجه آمریکا تقاضا کردند که این وزارتخانه حتماً نام مجاهدین را در لیست سیاه خود نگهدارد ، زیرا آنها، پس از بیرون آمدن از لیست سیاه، با قدرت تشکیلاتی و توانایی زیادی که در بسیج نیرو دارند ، زیر پای ”جنبش سبز” را در خارج کشور خالی می کنند.
۳ ـ در یکی از جلسات استماع درباره همین موضوع ، در کنگره آمریکا، یکی از نمایندگان خطاب به خانمی که دولت را نمایندگی می کرد گفت شما ۴۵۰ روز است که سازمان مجاهدین را گروگان گرفته اید و نمیخواهید از حکم دادگاه فدرال پیروی کنید، چرا؟ و نماینده دولت فقط گفت : من احساس شما را درک میکنم! سخنران باز پرسید آیا میتوان امیدوار بود که تا ۴۵۰ روز دیگر تکلیف این پرونده را روشن کنید؟ نماینده دولت باز پاسخ داد من احساس شما را درک می کنم! (انگار که هدف نماینده کنگره از طرح سؤالهایش به دست آوردن احساس همدردی نماینده دولت بوده نه گرفتن یک جواب قاطع در مورد یک پرونده مشخص)
من نتیجه می گیرم که گروگانگیران لیست سیاه با همین زبان الکن دارند به روشنی می فهمانند که ”اصطبل ایشمنت ” با همه توانش ”بااونا” ست ـ با حافظان عمامه سیاه ”رهبر معظم” و یا حسرت به دلان ”دوران طلایی امام راحل” نه با ما ساختارشکنان و سرنگونی طلبان. شما چه نظری دارید؟ اگر هم نظریم پس بکوشیم تا تلاش گروگانگیرهای مدرن را خنثی کنیم .

کریم قصیم- چوب را بلند کردند که گربه دزده حساب کار خودش را بکند


  
       ( مصاحبه در باره توطئه ترور سفیر عربستان و.... در واشنگتن ) +
       
رادیو ایرانزمین : آقای دکتر قصیم, با سلام به شما و تشکر از حضورتان در این مصاحبه. از این سئوال شروع می کنیم, آیا گزارشی که آمریکاییها از توطئه انفجار در  رستورانی در واشنگتن و  طرح قتل سفیر عربستان و دیگران درآن ا ارائه کردند برای شما باور پذیر بود؟
قصیم : البته , چرا نه؟ در هرجای دنیا وقتی کسی متهم به جرمی می شود , بلافاصله نگاه می کنند به بینند سابقه و پرونده قبلی طرف چطور بوده ؟ خوب , در امر تروریسم دولتی و  شمار ترورهای انجام شده در خارج کشور, پیشینه کدام دولت در دنیا به  ”درخشانی” سابقه دولت جمهوری اسلامی است؟ تازه در این مورد که کلی علائم محکمه پسند شروع جرم هم وجود دارد. فرد متهم به شراکت در جرم دستگیر شده است, فرد دیگر نام برده شده, البته فراری و عضو سپاه قدس, مدارکی دال بر پرداختهای مالی در این رابطه وجود دارند, طرح و محل نامگذاری شده طرح جنایت اعتراف شده , طرحهای بعدی و غیره...  همه اینها توسط بالاترین مقام قضایی آمریکا در ملاء عام و جلوی دوربینها مطرح شد, مورد تأیید و شرح و تفصیل توسط اف.بی. آی قرار گرفت. این نوع گزارش دهی نمی تواند فیل هوا کردن و  یک بادکنک تبلیغاتی باشد.
 وانگهی, همان طور که عرض کردم مسأله سابقه این رژیم تروریستی خیلی اهمیت دارد. رژیمی که در طول عمرش بیش از مجموعه رژیمهای فاشیستی دنیا در خارج مرزهای کشور به ترور سیاسی  و آدمکشی و گروگانگیری دست زده. می دانیم که در مجموع, در عراق و افغانستان و لبنان و جاهای دیگر رویهم فقط چند هزار آمریکایی کشته و زخمی کرده و این فهرست را می توانید در مورد اتباع کشورهای دیگر و صدها مورد ترور موفق و ناکام ایرانیان خارج کشور هم گسترش دهید. خوب, با علائم موجود و این پرونده سنگین و بی نظیر از سوابق تروریسم دولتی ولایت فقیه, باید بگویم گزارش مقامات آمریکا کاملاً باور پذیر بود, حتماً توطئه ای بوده و اتفاقاً اهمیت درجه اول همان انتخاب واشنگتن به عنوان هدف و محل ترور مفروض بوده است. لابیهای رژیم زود پریدند وسط  و سعی کردند از اعتبار ماوقع بکاهند و آن را نادرست جلوه دهند. ولی من یک نکته را عرض کنم,  لابیهای رژیم در آمریکا هرچه می خواهند بگویند, به نظر من پراتیک معمول این رژیم  قطعاً وخیمتر از گزارشی بوده که وزیر دادگستری آمریکا در این مورد خاص مطرح کرد. چون وزیر ِ دولتی که مجری سیاست اپیزمنت هم هست, می بایست طوری این توطئه را به اطلاع افکار عمومی رساند که مجبور نشوند از آن کار دیگر که می کنند – از سیاست اپیزمنت با رژیم – دست بکشند. حضرات می بایست مراعات جوّ عمومی در آمریکا و  پرهیز از وحشت افکنی را هم می کردند, کما این که به سرعت فتیله را پایین کشیدند و پرونده را کانالیزه کردند به سمت ملل متحد.
 آمریکاییها, مسئولان دولتهای این ۳۳ سال اخیر آمریکا, تقریبا همه آنها, بیش از آن که افشاء کننده جنایتهای رژیم ولایت فقیه بوده باشند, بر این جنایتها و ترورها ماله کشیده اند. نمونه مهمش انفجار بیروت در سال ۸۶ و کشتار بیش از دویست آمریکایی که می دانیم با هیچ واکنش متناسبی از جانب آنها رو به رو نشد, بلکه برعکس.
 نمونه های دیگر هم هست, که شرح همه وقت زیادی می گیرد.
 حالا, در یک شرایط خاصی , آنهم در مورد طرح و مکانی به این اهمیت , خوب, باید گزارش می دادند. چو ب را بلند کردند که گربه دزده حساب کار خودش را بکنذ.    نه, من نه تنها در وجود طرح مزبور تردید منطقی ندارم, بلکه فکر می کنم مسئولان تراز اول آمریکا در مجموع شرح توطئه به این مهمی را ,به قول معروف,  ِگرد هم کردند که وحشت آفرینی نشود. خیلی زود فتیله تفسیر و تبلیغات را پایین کشیدند, عمداً. و درست این جنبه قضییه نادرست و خطا بود, به تجربه این سی ساله, هر کوتاه آمدنی توسط غرب , دیریا زود تاوان سنگین داشته است.

رادیو: هدف رژیم از انتخاب سفیر عربستان برای این طرح ترور چه بود؟
قصیم: عرض کنم که  در این دوران بعد از جنگ و خروج در حال وقوع آمریکا از عراق, معلومست که بازیگران اصلی در عراق و بقیه منطقه عربی یکی ولایت فقیه است و دیگر دولت عربستان. خامنه ای از حالا قصد دارد, البته معلوم نیست توانش را هم داشته باشد, ولی قصد دارد و این را هم از مدتها پیش به صدای بلند ابراز داشته که خلاء حضور آمریکا را خود پر کند. خوب, برای تحقق چنین آرزویی , هر قدرتی به تناسب و تجانس امکانات خودش عمل می کند, رژیم در اقتصاد که سرآمد نیست, در فرهنگ و هنر که پیشتاز منطقه نیست, بلکه در صدور ارتجاع بنیادگرا , در صدور کادر نظامی و امنیتی و مواد منفجره و اجرای ترورست که آقای همه منطقه به شمار می رود. به واقع می شود گفت سرآمد سرکوبی و امورات تروریستی کل جهانست. پس از همین سلاح و حرفه ای که استادش هست , پیشاپیش می خواست یک چشمه به ارباب بی مروت دنیا و در ضمن به رقیب منطقه ای نشان دهد, تا  هم ینگه دنیا حساب دستش آید که رژیم فرضاً می توانسته تا توی ناف آمریکا ماده منفجره بفرستد و هم به رقیب محلی ضرب شست نشان دهد, که به بین جلوی ما ویراژ ندهی ها. دیدید که پس از لو رفتن طرح باز طائب آمد وسط و آن حرف اصلی را بلند اعلام کرد. کارشان اینه, حرفه اصلی شان پیشروی توسط کشتار و سرکوب و تروره. این را خواستند بعد از رفتن آمریکا به عربستان گوشزد کرده باشند.

رادیو – آقای قصیم به نظر شما رژیم چرا تلاش کرد غلام شکوری را عضو سازمان مجاهدین معرفی کند؟
قصیم: رژیم از همان ابتدای حاکمیتش, به خصوص از آغاز دوران ترورهای سیاسی اش در خارج کشور, مداوماً ترورها را – در هر مورد به صورتی – طرح و پراتیک ترور را در یک دوره به گردن مجاهدین انداخته. می دانیم که بارها حتی مدعی شده مجاهدین خودشان به همدیگر تیر زده اند,و غیره. اما, این دفعه واکنش آنها نشانه سراسیمگی و بهم ریختگی شان هم بود. چرا که تا حالا عادت کرده بودند غرب روی ترورهای آنها ماله بکشد, از واکنش این دفعه آمریکا جا خوردند و ضمن انداختن به گردن مجاهدین شدیداً ضد و نقیض هم موضع گرفتند و گاف دادند. همین مدعای مجاهد بودن و تردد شکوری به اشرف را بگیرید. خوب, این ها صد در صد قابل بررسی و چک است. وانگهی سازمان مجاهدین مشخصات طرف در سپاه قدس و ارتباطات ارگانیک وی با نهاد خامنه ای و غیره را رسماً افشا کرد و آمریکاییها هم مدعای رژیم را رسماً تکذیب کردند.
تکرار می کنم من این اتهام را نشانه سراسیمگی و جا خوردن آنها می دانم.  تماسهای تلفنی و صدای طرف را آمریکاییها ضبط کرده اند, واریز پولها معلومست, جزییات مستند زیادی دست دستگاه قضایی آمریکا بود که توانستندبه سرعت پرونده را به ملل متحد تحویل دادند.
رادیو: به نظر می رسد رژیم در این طرح ترور خیلی شلختگی داشته, منظورم نوع ارتباطات و سایر برنامه ها, مثلا تماس با قاچاقچیهای مواد مخدر و این طور افراد , حتی انتخاب آدمی چون ارباب سیر, اینها در حدّ کارهای حرفه ای یک دولت به نظر نمی رسه, دست کم این جنبه قضیه خیلی مورد اشاره و انتقاد کسانی قرار گرفته. شما نظرتان چیست؟
به بینید وقتی سی سال آزگار رژیم هزار جور دست به ترور و آدمکشی می زند , روز روشن در سوپرهای پاریس بمب می گذارد و منفجر می کند, مردم عادی خیابانهای آرژانتین و فرانسه و اسپانیا و عربستان و هزار نقطه دیگر را می کشد, ولی غربیها اغماض می کنند,  یا تروریستها را از راه فرودگاه وین سلامت به ایران فرار می دهند, یا با این و آن گروگان طاق می زنند و خلاصه مماشات می کنند, از سوی دیگر  وقتی سی سال آزگار رژیمی که در ملل متحد عضو ست, زیر اکثر معاهده ها را امضاء گذاشته ولی مطقا هیچ معاهده و کنوانسیون حقوق بشری را مراعات نمی کند و در اروپا و آمریکای جنوبی و جهان عرب و آفریقا و خاورمیانه, هر جا دلش خواسته طرح ترور و آدمکشی و آدمربایی پیاده کرده و جهان شرق و غرب هم کار عمده شان در این رابطه ها ماله کشیدن بوده است, خوب چنین رژیم تروریستی هم کمی سهل انگار می شود , نسل تازه طراحان ترور هم دیگر دقت نسل دهه های پیش را به خرج نمی دهد , تلفنی تماس می گیرند, صدها هزار دلار را هم علنی واریز می کنند. بله, این نوع شلختگی که می گویید می تواند محصول ماله کشیدن و چشم بستن سه دهه غرب بر اعمال تروریستی رژیم باشد که در تماس با خارج هم خودمانی و داخل کشوری رفتار می کنند.
اما بگذارید نکته ای هم در مورد این که گفتید کسانی این مسایل را مورد انتقاد قرار داده اند, که لابد منظورتان جارچیان بی اعتباری این پرونده و بی گناهی خامنه ای است.  بسیاری از این حضرات همانها هستند که زیر نامه ابقای مجاهدین در لیست تروریستی نیز امضاء گذاشته اند. حالا همین لابیستهای رژیم, همین حضرات که آن جا مدعی بودندنامه را امضاء کرده بودند چون مثلاً نگران جان جوانان ایرانی هستند, این جا نگران به دام افتادن خامنه ای و کل رژیم در دست عدالت و دادگستری آمریکا هستند. اینها فی الحیث المجموع جماعتی هستند در این جور مواقع به واقع پاسدار سیاسی عمود خیمه رژیم. حال  از جرسیها بگیرید تا آن حضراتی که به نام استاد دانشگاه و غیره به دلالی سیاسی این و آن جناح رژیم مشغولند. درست سر بزنگاه, این جا که خامنه ای طرحش لو رفته و پیش از اجرای ترور گیر افتاده, باز اینها جمع شده اند و اما اگر می کنند که خامنه ای را از گرفتاری که انتظارش را نداشته و غافلگیر شده نجات دهند. اتفاقاً همین ها هستند که  فیل تبلیغاتی « خطر حمله و جنگ » را که در شرایط کنونی دولت اوباما آشکارا یک مسأله موهوم است,  پیش کشیدند.
اغلب این افراد همانها هستند که اختلاس نجومی را هم ماله کشیدند که رژیم نشکند. منفعتشان در بقای همین دستگاه خامنه ای است.
فقط این را بگویم که رژیم جبّار غارتگر دارد روز به روز عریانتر می شود, در غارتگریش , در مداخلات نظامی اش در ممالک دیگر, در تروریسمش. خصلتهای اساسی و جنم رژیم عریان شده, با هیچ دانشگاه و دم و دستگاهی نمی شود پنهانش کرد.
رادیو: آقای قصیم , ضمن تشکر بسیار, اگر نکته پایانی یا پیامی دارید بفرمایید.
قصیم: اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم , به همه هموطنان پیام دهم به امداد آکسیونهای حفاظت از اشرف همت کنند, به آنها که علیه این رژیم تروریست جانانه ایستاده اند. متشکرم از وقتی که در اختیارم گذاشتید.
+  متن مصاحبه با رادیو ایرانزمین, چهارشنبه ۲۶ ام اکتبر, با تغییرات جزیی و کمی تلخیص در ویرایش گفتار به نوشتار.

10 Oktober 2011

جان زندانی سیاسی هادی عابد با خدا در معرض خطر قرار دارد


زندانی سیاسی مهدی عابد باخدا
زندانی سیاسی مهدی عابد باخدا
گزارشهای منتشر شده حاکی است وضعیت جسمی زندانی سیاسی هادی عابد با خدا وخیم می‌باشد. وخامت حال وی به قدری شدید شده که دژخیمان مجبور شدند وی را به یکی از بیمارستانهای رشت منتقل کنند. گفته می‌شود به‌دلیل عفونی شدن خون این زندانی سیاسی، جان وی در معرض خطر جدی قرار دارد. خاطرنشان می‌شود هادی عابد با خدا از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران است که در دهه شصت به هنگام دستگیری مورد اصابت گلوله پاسداران قرار گرفت و فلج شد.

06 Oktober 2011

عبدالعلی معصومی - پیام اشرف و فلسطین

آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، در آخرین پیامش ـ «حفاظت بین المللی اشرف» ـ در ۲۶شهریور۹۰ گفت: «اشرف، مقدم بهار انقلاب ایران است».
آقای محمود عباس، رئیس دولت فلسطین، در سخنرانی تاریخیش برای عضویت فلسطین در ملل متّحد در روز ۲۰سپتامبر۲۰۱۱، گفت: «بهار عرب در فلسطین، استقلال و برپایی دولت فلسطین است».
دوران ما، در نگاه اول، دوران افول دیکتاتوریها  و شکوفایی قیامهای مردمی است، امّا در نگاهی گسترده تر و فرامنطقه یی، این تنها ناممکنهای محلی و بومی نیست که راه ممکن شدن را می پیماید، بلکه در این مرحله از رشد تاریخی – جهانی تکامل اجتماعی، حقیقت درخشان دیگری نیز  هست که خود را به دشواری از پس دیوارهای ستبر باورهای دیرپای ذهنی – که به تمامی، زاییده تسلیم به تعادل موجود است- نمایان می سازد، و آن این که: خلقها هستند که باپذیرش سنگین ترین بها، خواست و مقصود خود را، به رغم تمایل قدرتهای مسلّط بومی و جهانی، به کرسی می نشانند.
   آن چه امروز شاهدش هستیم فقط سقوط یا متزلزل شدن دیکتاتوریهای تونس، مصر، لیبی، یمن و سوریه، تنها در عرض هشت ماه، نیست بلکه به موازات آن، ظهور یک نگرش، منطق، و یک رویکرد جدید است که نه تنها خود را در چالش با دیکتاتوری بومی و کشوری، بلکه در مصاف سیاسی با بزرگترین قدرت مسلّط هم نشان می دهد.
به دو عرصه این رویارویی سهمگین ـ اشرف و فلسطین ـ نگاهی بیندازیم:
 خواست رژیم ولایت فقیه و دولت دست نشانده اش در عراق، به تسلیم مطلق واداشتن اشرف و نابودی تمام عیار آن بود. رژیم و دست نشاندگانش، همواره در پی این بوده اند که با محاصره با غیرقابل تحمّل و طاقت فرسا کردن شرایط ، مجاهدان اشرف را در میان دو سنگ آسیای سهمگینِ «تسلیم مطلق یا نابودی تمام عیار» خُرد کنند. از آنجایی که رژیم در سیمای اشرف تهدید سرنگونی اش را می بیند، به ناگزیر، برای مجاهدین راه برون رفتی از این تنگنای مرگ و حیات، باقی نگذاشته و نخواهد گذاشت. مجاهدین و مقاومت ایران بودند که راه سوم را به این معادله وارد کردند، یعنی راه و طرحی که اروپا ارائه دهنده اش بوده است.
در این میان، آمریکا به عنوان نیرو و قدرت اشغالگری که با تک تک افراد اشرف قرار داد بسته بود که در ازای گردآوری سلاحهایشان، امنیت آنها را حفاظت کند، بر تعهّدش پشت پا زد و در شب حمله ۱۹فروردین (هشت آوریل) نیروهایش را از اشرف بیرون برد و دست جنایتکاران را برای هر اقدام جنایتکارانه یی بازگذاشت. پس از فاجعه نیز، هیاٌت آمریکایی به اشرف رفتند و شهیدان و مجروحان این واقعه سهمگین را به عیان دیدند و گزارشی در این مورد تهیه کردند و از اشرف بیرون رفتند بی آن که برای آگاهاندن اذهان منتظر دانستن واقعیت این کشتار وحشیانه حتی یادداشت کوتاهی هم که شده، منتشرکنند . از آن اسفناک تر آن که چند ماه پس از این جنایت آشکار، با خام خیالی، زمان را برای اجرای طرحی درجهت پاشاندن ثقل به هم پیوسته اشرف و نابودی کامل آن مساعد دیدند و دست به کار شدند. با این پندار که مجاهدین در اشرف، پس از دو سال و  نیم محاصره مستمرّ و ۲۰ماه شکنجه شبانه روزی و از سرگذراندن دو کشتار خونین مرداد۸۸ و آوریل ۹۰، با ۴۷کشته و ۱۰۷۰ مجروح و ناقص العضو، در ضعیف ترین نقطه ممکن به سر می برند و زمان فرود آوردن ضربه کاری و کمرشکن به آنها فرارسیده است. آمریکا برای به کرسی نشاندن این نیّت شوم، سفیری به نام باتلر تعیین می کند و او را با طرح جابه جایی اشرف و پاشاندن تشکیلات مجاهدین به مصاف اشرف می فرستد. طرحی که به ظاهر این هدف را در خود دارد که آمریکا با اجرای آن تعهّدش را در قبال یک کشتار محتمل دیگر در اشرف انجام داده است و دیگر در قبال وقایعی که امکان وقوع آن است، مسئولیتی ندارد. این طرح هر دو خواست رژیم، یعنی تسلیم و نابودی، را در خود دارد؛ تسلیم از طریق اعلام انفصال مجاهدین از سازمانشان تا در ازای آن بتوانند پناهندگی! به دست آورند و نابودی از طریق انتقال به محلی که کشتار آنها، بی سر و صدا و بدون عکس و فیلم و دوربین صورت گیرد و کسی را هم دچار «محظوریت خطیر»! نکند.
آقای سفیر باتلر هفت دور مذاکره را با اشرفیان پیش برد؛ آنهایی که هنوز پیکرهای پاک و خونفشان شهیدانشان را به خاک نسپرده بودند، به پای میز مذاکره سفیر نیروی مسلّط جهانی حاضر شدند و بسا سرفرازتر از پیش از حماسه خونبار ۱۹ فروردین فروغ اشرف، با پیشنهادها و طرحهای پیاپی خود، همه راههای خدعه و فریب را بر آقای سفیر باتلر بستند و او را در این عرصه به شکست کشاندند. او فریبکارانه از عرصه رویارویی مجاهدین به صفحات روزنامه «نیویورک تایمز» گریخت تا به خیال خام خود با لجنمال کردن حریفان پیروزمندش، گناه شکست خود را در این بازی مزوّرانه به گردن آنها بیاویزد. التبه، بر این شکست، زمانی مُهر پایان نهاده شد که خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، با صدور اطلاعیه رسماً اعلام کرد:  «مجاهدان اشرف در مورد جابه جایی، دیگر، با هیچ کس مذاکره یی نخواهند داشت».
در حقیقت، با شکست باتلر و طرح آخوندخواسته جابه جایی ساکنان اشرف در داخل عراق، یک برگ مهم رژیم و حکومت مالکی سوخت و آنها یک مرحله به عقب نشانده شدند. با سوختن این به اصطلاح گزینه، راه برای گام پیروزمند بعدی در رابطه با کمیساریای عالی پناهندگان ملل متّحد بازشد و از نظر آن سازمان ذیربط بین المللی، ساکنان اشرف، به تمامی، «پناهجو» به شمارآمدند؛ مسیری که اکنون با اعلام نماینده ویژه اتّحادیه اروپا برای این مشکل، «قضیه اشرف»، به طور رسمی در جایگاه واقعی خود در صحنه بین المللی قرارگرفت.
اما در فلسطین:
آقای اوباما، درست یک سال قبل، در همین اجلاس مجمع عمومی ملل متّحد، اعلام کرد که برخلاف همتایان سابقش، بنا را در این نهاده است  که هدف دیرینه یی را که بیست سال است محمل مذاکرات دو جانبه اسراییل و فلسطین بوده است، یعنی راه حل برپایی دولت مستقل فلسطین و عضویت آن در ملل متّحد، محقّق سازد، البته  از طریق مذاکرات دو جانبه دو طرف اصلی  قضییه یعنی اسراییل و فلسطین. آقای محمود عباس در سخنرانیش در مجمع عمومی ملل متحد به این موضوع اشاره دارد: یک سال پیش، در چنین وقتی و در همین سالن، بسیاری از آقایان رؤسای هیاٌتهای شرکت کننده در مورد تلاشهای متوقف شده صلح در منطقه ما صحبت کردند و همگی آنها امید بسته بودند به دور جدیدی از مذاکرات برای مشخص کردن فرجام کار، که از آغاز سپتامبر گذشته، تحت نظر مستقیم آقای باراک اوباما و مشارکت کمیته چهار جانبه بین المللی و مشارکت مصر و اردن در واشینگتن آغاز شد، با این هدف که طی یک دوره گفتگوی یک ساله توافقی برای صلح صورت گیرد. ما با سینه هایی گشاده و گوشهایی باز و نیّتی صادقانه  وارد این مذاکرات شدیم و پرونده هایمان، مدارکمان و برنامه کار و پیشنهاداتمان را هم آماده کرده بودیم، امّا متاسفانه مذاکرات بعد از چند هفته به هم خورد. امّا ما مأیوس نشدیم و پس از آن از تلاش و ابتکار و تماس گیری بازنایستادیم، ظرف یک سال گذشته، دری نبوده که ما نزده باشیم و کانالی نبوده که آن را آزمایش نکرده باشیم، و راهی نبوده که آن را نرفته باشیم، و هیچ ارگان رسمی و غیر رسمی یی نبود که دارای تأثیر و وزنی باشد و آن را مخاطب قرار نداده باشیم. ما با رویکرد مثبت، با ایده های گوناگون و پیشنهادها و ابتکارهایی مطرح شده از سوی بسیاری از کشورها و سازمانها برخورد کردیم. اما تمامی این تلاشها و کوششهای صادقانه، به طور مستمرّ، به دیواره سنگی مواضع دولت اسرائیل برخورد می کرد و باعث نابودی امیدهایی می شد که از آغاز این گفتگوها در سپتامبر گذشته، برانگیخته شده بود.
دولت فلسطین، در یک سال اخیر، به موازات آن تلاشها، توانست توافق نزدیک به ۱۳۰ کشور عضو جامعه ملل را با به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطین به دست آورد. بهار عرب در این هشت ماه اخیر، با پیام توفان تغییر  خود، بیش از هر زمان دیگری،  ضرورت برداشتن این گام – یعنی اعلام کشور مستقل فلسطین ـ را، نشان داد.
در اینجا بود که رهبران فلسطین با بزرگترین چالش بین المللی دهه های اخیر مواجه شدند و آن این بود که آمریکا و متحدان بین المللی اش بر آن شدند که به هر نحوی که شده در برابر این چالش جدید ما، سدّ و راهبند ایجادکنند. آنها با تحمیل فشارها و تهدیدها و شانتاژها و وعده و وعیدهای بسیار، کوشیدند که رهبری فلسطین را وادارند که از ایده عضویت فلسطین، به عنوان یک کشور مستقل، در سازمان ملل متحد دست بردارد. آمریکا، هم به خاطر مصالح اسرائیل و هم بنا به دلایل داخلی کشورش، ناگزیر است با روند عضویت فلسطین در سازمان ملل متّحد، به مثابه یک کشور مستقل، مخالفت کند؛ روندی که فلسطینی ها را در تعادل قوا در جایگاهی قرار می دهد که از آن پس، دیگر به قبول آن چه را که اسرائیل به آنها دیکته می کند، محکوم نیستند و این مساٌله، به نوبه خود، فصل جدیدی را در تاریخ ژئوپلتیک منطقه می گشاید.
در ماههای اخیر، دنیس راس، تونی بلر و نمایندگان عالیرتبه کشورهای اروپایی در رام الله به سر می بردند با این هدف که رهبری فلسطین این گام تاریخی را برندارد یا آن را به تأخیر بیندازد.
ابومازن (محمود عباس) با این هدف راهی اجلاس مجمع عمومی ملل متّحد شد که زبان گویای اساسی ترین خواست و آرمان دیرینه و تاریخی مردم فلسطین، یعنی تشکیل دولت مستقل فلسطین – که آرزوی رهبر تاریخی آنها یاسر عرفات هم بود- باشد.
یک نویسنده اردنی (رجاء طلب) در شماره ۲۵ سپتامبر روزنامه «الراٌی» اردن در مقاله یی زیر عنوان «شهید محمود عباس» درباره سخنرانی او این گونه نوشت:
«تناقض بزرگ و دردناک در این است که می بینیم سخنان آقای [محمود] عباس از جانب دو طرف ـ اسرائیل و حماس ـ با انتقادات گزنده روبه رو می شود که علی القاعده باید مخالف هم باشند. اسرائیل درمی یابد که این سخنرانی، جهانی را علیه او شورانده است و حماس به این بهانه با آن مخالفت می کند که با این عمل، حقوق فلسطینیها مورد معامله قرارگرفته و به حراج گذاشته شده است. امّا هر دو طرف در اندیشمندی و واقعیتگرایی سیاسی یی که رهبری فلسطین از آن برخوردارست و آن را بارزکرده است، عامل ضعف رویکرد و بنیادگرایی خود را، در مقابله با آن، بی وقفه، مشاهده می کنند. نتانیاهو پس از سخنان عباس، بسیار ناتوان به نظر می رسید بی تردید از صمیم دل آرزو می کرد ای کاش به جای ابومازن، افرادی مثل محمود الزهار یا اسماعیل هنیئه از جانب مردم فلسطین سخن می گفتند و به شیوه احمدی نژاد، اسرائیل را تهدید به نابودی می کردند تا در آن صورت، به طور کامل، این حق نصیبش می شد که دربرابر خطری که اسرائیل و امنیت و ثبات آن را تهدید می کند، عملکردهای او مشروع است».
سالن اجلاس سازمان ملل متحد که به هنگام سخنرانی گماشته ولی فقیه شاهد خروج هیاٌتهای شرکت کننده در اعتراض به خزعبلات او بود، چندین بار با کف زدنهای ممتد در ستایش و حمایت  از نماینده مشروعیت و حقانیت خلق فلسطین به لرزه درآمد و  خاطره ماندگار حضور رهبر تاریخی فلسطین را در چهل سال پیش از این در اذهان و قلبها زنده کرد.
محمود عباس در بازگشت به فلسطین در برابر هزاران هزار مردم استقبال کننده او در رام الله اعلام کرد: از این پس دیگر هیچ مذاکره یی جز در زمینه ایجاد دولت مستقل فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷  و پایتخت بیت المقدس شرقی، صورت نخواهد گرفت.
پیامی که اشرف و فلسطین به جهان می دهد، پیام عصر نوین مقاومت خلقها در شکوهمندترین فراز چالش تاریخی خویش است.

تجلیل از دانیل میتران به‌مناسبت سالگرد تأسیس بنیاد فرانس لیبرته، فعالیتهای حقوق‌بشری و دفاع پیگیر از مجاهدان اشرف


خانم دانیل میتران بانوی اول فرانسه و بنیانگذار بنیاد فرانس لیبرته
خانم دانیل میتران بانوی اول فرانسه و بنیانگذار بنیاد فرانس لیبرته

به‌مناسبت بیست‌وپنجمین سالگرد تأسیس بنیاد فرانس لیبرته، مراسمی با حضور خانم دانیل میتران، بانوی اول فرانسه در دوران ریاست‌جمهوری فرانسوا میتران و مؤسس فرانس لیبرته، در سالن شهرداری منطقه نهم پاریس برگزار شد که شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و مدافعان حقوق‌بشر در آن شرکت داشتند.

از سوی مقاومت ایران خانم شهرزاد صدر، مسئول دفتر رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، و دکتر صالح رجوی نماینده شورای ملی مقاومت ایران در فرانسه، در رأس هیأتی، در این مراسم شرکت کردند. نمایندگان مقاومت ایران، ضمن قدردانی از ایستادگی شجاعانه «بانوی اول حقوق‌بشر» در کنار مردم و مقاومت ایران طی ۳۰سال گذشته، و از حمایتهای فراموشی‌ناپذیر و مستمر خانم میتران از حقوق مجاهدان اشرف در ملل‌متحد و در عرصه بین‌المللی قدردانی و سپاسگزاری کردند.


تلویزیون فرانسه -کانال 2: گزارش و مصاحبه با دانیل میتران،زنی بزرگ در کارزار دفاع از حقوق‌بشر
به‌مناسبت ربع قرن فعالیت حقوق‌بشری فرانسه لیبرته، دانیل میتران مهمان ویژه تلویزیون فرانسه کانال ۲بود.

در این برنامه ضمن تجلیل از کارزار خستگی‌ناپذیر این زن بزرگ در دفاع از حقوق‌بشر و شرکت شجاعانه او در مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، مردم این کشور با نگاه دانیل میتران به بحرانهای حقوق‌بشری امروز جهان و عزم راسخ او برای ساختن جهانی عادلانه‌تر آشنا شدند.

دانیل میتران در این برنامه گفت از نقض حقوق‌بشر و هرگونه ستم و بی‌عدالتی و بیش از همه از آپارتاید بیزار است ولی هم‌چنان مبارز و خستگی‌ناپذیر باقی می‌ماند و به موفقیت مبارزات مدافعان حقوق‌بشر برای نفی تبعیض و بی‌عدالتی خوش‌بین و امیدوار است.

تلویزیون فرانسه -کانال۲ با سپاس از شرکت دانیل میتران در این برنامه، ۲۵سال تلاش بنیاد فرانس لیبرته برای ارتقای حقوق‌بشر درجهان را تبریک گفت.

خبرگزاری فرانسه ۴اکتبر ۲۰۱۱-پاریس: دانیل میتران رئیس بنیاد فرانس لیبرته، می‌گوید ۲۵سال بعد از بنیانگذاری بنیاد فرانس لیبرته، این بنیاد مبارزه‌اش را برای دسترسی همه به آب و تقسیم عادلانه اموال عمومی ادامه می‌دهد و آرمانش دسترسی به دنیایی عادلانه‌تر است.

بانوی اول فرانسه در دوران رئیس‌جمهور فرانسوا میتران، طی مصاحبه‌ای با خبرگزاری فرانسه چنین نتیجه‌گیری کرد: اگر در وضعیت و شرایط سخت کنونی به‌لحاظ بحران اقتصادی نبودیم، جشن می‌گرفتیم. لازم است نگاهی به گذشته بیندازیم و ببینیم در این ۲۵سال چه کار کرده‌ایم.

بنیاد فرانس لیبرته به‌مناسبت یک‌ربع قرن فعالیتش کنفرانسی در مورد تغییر جهان در سالن شهرداری منطقه نهم پاریس برگزار می‌کند.

به گفته خانم میتران، فرانس لیبرته با دفاع از خلقهای تحت ستم شروع کرد؛ مثل تبتی‌ها و کردها.

از آن‌جا که فرانس لیبرته از استاتوی مشورتی در شورای حقوق‌بشر سازمان ملل برخوردار است، زمان سخنرانی خود را به خلقهای سرکوب شده می‌دهد مثل صحراوی‌ها، ماپوشو‌های شیلی و یا ایرانیان کمپ عراقی اشرف.

وی تأکید می‌کند: نتیجه همیشه آن‌طور که انتظار می‌داشتیم نبوده است این امر بدیهی است (...) اما در مجموع موفقیتهای زیبایی داشتیم. خانم میتران از کاری که علیه آپارتاید یا برای کردها کرده خرسند است.

دانیل میتران می‌گوید: ما متوجه شدیم که برای دفاع از حقوق‌بشر بایستی که بشریت زنده باشد. امروز حیات در معرض تهدید آلودگی و کمبود آب است. سیستم فعلی بخشی از بشریت را محکوم به نابودی می‌سازد.

فرانس لیبرته در این صحنه حضور دارد: حدود ۲۰پروژه را در هند، آفریقا، آمریکای لاتین برای کمک به اهالی کمک در دستور کار خود دارد.

خانم میتران تأکید می‌کند: هدف روشن است: جهانی عادلانه تر.

«حصارهای اشرف»
پیامی از دانیل میتران:
دوستان عزیز و نازنین اشرفی من!
تدارک آینده به بهای فداکاری شما به دست می‌آید
«در دوران اشغال فرانسه از سوی نازیها، ما هزاران جوان سرکوب شده، اسیر و خاموش بودیم که رویایمان ساختن آینده‌یی بود در یک اروپای بدون مرز که در آن هر کس بر حسب فرهنگ و زبان خود و درعین وفاداری و دلبستگی به سرزمین زادگاهش جایگاه حقه خویش را بیابد.

ما را در آن زمان تروریست می‌نامیدند. در همین دوران بود که من درک کردم که تنگ‌ترین و سخت و سیاه‌ترین حصارها، دیوارهای بتونی، سنگی یا آهنین زندانها نیست بلکه حصارهایی است که یک دیکتاتوری ما را به حمل آن درخودمان مجبور می‌کند، حصارهای تحقیر، وادادگی و فرسودگی، حصارهایی تحمیلی تا آن‌جا که همه چیزمان و حتی هویت‌مان را نفی کنیم.

برای اشرف همه‌گونه حصارهای تازه مجازی یا نامریی اختراع کرده‌اند. ابتدا حصار فراموشی، سپس حصار دروغ، بعد سکوت و بعد حصار ممنوعیت غذایی و بهداشتی. و نهایتاً حصارهای صوتی و دکل‌های شنود و اخلال الکترونیک.

پیشرفت‌های تکنولوژیک همواره قوه تخیل دژخیمان را تحریک کرده است. کشتن و زجرکش کردن، رها کردن مجروحان و ربودن گروگانهای بیگناه و بی‌دفاع.

چنین است که تصور می‌کنند می‌توانند به مقاومت یک خلق پایان دهند. اما در اشرف، امید به فوریت باز می‌گردد زیرا به‌رغم دیوارها و حصارها، تک‌تک آنان می‌دانند که هزاران تن از برادران و خواهران پناهنده‌شان در چهار گوشه جهان در این امید سهیم هستند و شما، مریم رجوی عزیز، اینجا آن امید را نمایندگی می‌کنید.

پس انرژی همراه با عشق به زندگی و رویای جهانی عادلانه که در آن صلح و امنیت برای تک‌تک افراد تضمین شده باشد، باز می‌گردد و آیا مضمون اصلی گردهمایی امروز ما چیزی جز اینست؟

دریک کمپ مسأله زنده ماندن به‌خاطر خود مطرح نیست، بلکه برای دیگران زیستن است. این مشابه فداکاری روزمره مادران به‌خاطر فرزندانش است. ما همه این الگوی زیبا را که شقایق کوچولو در نامه‌اش به خانم پیلای تصویر کرده می‌شناسیم.

و اینست وجه تمایز دژخیم از قربانی، و زندانبان از زندانی، این آینده را تدارک می‌بیند درحالی که آن تلاش می‌کند حال را نابود کند. تدارک آینده، دوستان عزیز و نازنین اشرفی من، به بهای فداکاری شما به دست می‌آید، اما تنها این نیست، همه باید الگویی را که شما برای تمام ستمدیدگان ترسیم می‌کنید و پیام امیدی که با خونتان خطاب به بشریت می‌نویسید همواره مد نظر داشته باشند.

05 Oktober 2011

یادگاری هایم از بند 350 اوین

سعید پورحیدر
فرهاد وکیلی، وسط بازی والیبال در هواخوری بند شهید هدی صابر (بند 350 اوین) بود که... از بلندگوی بند نامش را خواندند، رفت و دیگر برنگشت، اعدامش کردند.

چهارسال در زندان بود و زیر تیغ. چهارسال دلهره و اضطراب، چهار سال دوری از خانه و خانواده. خودش هم خسته شده بود از بلاتکلیفی و انتظار، یکبار که چند بازرس رفته بودند بند 350 از آنها پرسیده بود چرا در اجرای حکم اعدامش تعلل می کنند؟!

وکیل بند بود در بند 350 و محبوب بین هم بندیان، وکیل بند رابط زندانیان با مسئولان بند است. بخاطر همین هر روز چند بار از بلندگوی بند اسمش را می خواندند، هربار که زندانی جدیدی وارد بند شود وکیل بند باید او را به اتاقش ببرد، افسر نگهبان هرکاری داشته باشد وکیل بند را صدا می کند.

حالا تصور کنید کسی که حکم اعدام دارد روزی چند بار اسمش را بخوانند از بلندگو. خودش و هم بندیانش با شنیدن نامش دلهره می گیرند و اضطراب که نکند می خواهند ببرند برای اعدام.
تاریخ اعدام هیچکس مشخص نیست و این باعث می شود هربار با صدا کردن دوستی که حکم اعدام دارد دل هم بندیان به لرزه بیفتد.

فرهاد وکیلی اواسط اردیبهشت سال گذشته با هم بندیانش مشغول بازی والیبال بود که اسمش را از بلندگو صدا کردند : " آقای وکیلی، آقای وکیلی لطفا به افسر نگهبانی ". با بدنی عرق کرده از بازی والیبال گفت که به بازی ادامه دهید تا برم برگردم، بدون خداحافظی رفت اما دیگر برنگشت.

فرزاد کمانگر، علی حیدریان و شیرین علم هویی نیز همراه با فرهاد وکیلی اعدام شدند. فرزاد و علی هم در بند 350 بودند.

اسم فرهاد وکیلی را که از بلندگو صدا کردند دیگر زندانیان تصورشان این بود که حتما یا زندانی جدیدی آمده یا افسر نگهبان کارش دارد، چند ساعتی گذشت اما نیامد، اضظراب و دلهره و نگرانی ها بیشتر شد. بعد از بردن فرهاد وکیلی تلفنهای بند 350 را هم قطع کردند تا مبادا دوستان فرهاد با خانواده اش تماس بگیرند. شب اعلام زمان خاموشی شد اما خبری از فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر نشد، دیگر زندانیان مطئن شدند که دیگر برنمی گردد. فردای همان روز هر چهار نفر اعدام شدند و دو روز بعد هم تلفنهای بند مجددا وصل شد.

جعفر کاظمی و محمد حاج آقایی را هم با این دروغ که باید جعفر به دادگاه و حاج ممد به بهداری اعزام شود از هم بندیانشان جدا کردند. علی زاهد، عبدالرضا قنبری، جواد لاری، احمد و محسن دانش پور مقدم و چند نفر دیگر نیز هر لحظه منتظر اجرای حکمشان هستند.

اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی معمولا دوشنبه ها انجام می شود. شنبه و یکشنبه بدترین روزها برای دوستانی است که زیر تیغ هستند. اگر قرار به اعدام باشد یکی از این دو روز صدایشان می کنند و می برند، یک شب انفرادی و فردایش اعدام ....

شنبه و یکشنبه که تمام می شد عبدالرضا قنبری می گفت : " این هفته هم زنده موندم ".عبدالرضا همچنان روزها و هفته ها را می گذراند و منتظر اجرای حکم یا شنیدن خبر لغو حکمش!

هر دقیقه انتظار برای شنیدن اسمت از بلندگوی بند کشنده تر از اعدام است. رنج فراوانی می کشند زتدانیان بی گناهی که حکم اعدام دارند، انتظار و رنجی که یک دقیقه اش را هیچ کس نمی تواند حتی تصورش راهم بکند.
 ارزشمندترین یادگاری که تا بحال داشتم دفتری است که دوستان و هم اتاقی هایم در بند شهید هدی صابر (بند 350 اوین) برایم در آن یادگاری نوشته اند . دفتری که هر برگش برایم انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین دوران دوبار بازداشتم پس از کودتای انتخابات است . برخی ورقهای این دفتر و خاطراتش را با دوستان به اشتراک می گذارم تا گوشه ای از ایستادگی شرافت و سربلندی دوستانم که به جرم " دگر " اندیشیدن به اسارت گرفته شده اند را به تصویر بکشم دفترم را دادم مرحوم جعفر کاظمی برایم یادگاری بنویسد . گذاشته بود روی تختش زیر قرآن ، ده روزی دستش بود و هر بار می گفتم جعفر جان چقدر تنبلی تو نوشتن زود بنویس میخوام بدم بقیه هم بنویسن . می گفت : " سعید فعلا که هستی پیشمون چه عجله ای داری مگه قراره آزاد بشی به این زودیها ؟ " گفتم معلوم نیست کی آزاد بشم اما میخوام سر فرصت بدم همه بنویسن که روز آخر مجبور نشم بدم دوستان با عجله بنویسن . گفت نکنه می ترسی منو زود اعدام کنن نتونم بنویسم . من هم به شوخی می گفتم : حالا خودت هیچی ، موقعی که می خوان ببرنت برای اعدام دفتر منو هم میبرن .

جعفر صمیمی ترین دوست و هم اتاقی ام بود ، رابطه عاطفی عمیقی در مدت کوتاهی که باهم بودیم شکل گرفته بود که منشاء آن خوبی ، انسانیت و شرافت جعفر بود . رابطه دوستی عمیقی که فارغ از نوع دیدگاه سیاسی مان شکل گرفته بود تا به حال در طول عمرم تجربه نکرده ام و بعید می دانم چنین رابطه ای با کسی دیگر بتوانم برقرار کنم .

چند روز اول که تخت نداشتم " کف خواب " بودم . در طول روز جعفر تختش را در اختیارم می گذاشت که استراحت کنم . مسئول اتاقمان بود و خیلی خوب مدیریت می کرد . در بند هم همه به جعفر احترام می گذاشتند و دوستش داشتند . شبها کارمان شده بود قدم زدن در سالن پایین و درد دل کردن . از خاطرات 9 سال زندانی بودنش در دهه شصت تعریف می کرد برایم و از زندگی اش .

در یک بی دادگاه دو دقیقه ای او و حاج ممد نازنین دیگر هم اتاقی مان هر دو به اعدام محکوم شدند . مقیسه قاضی پرونده شان بود . جعفر می گفت وارد دادگاه که شدیم در همان نگاه اول شناختیمش . مقیسه را می گفت که در دهه شصت بازجویش بود و بارها کف پاهایش شلاق زده بود .

جعفر و حاج ممد هر دو در جلسه دادگاهشان به مقیسه یادآوری کردند که در آن ایام با نامی مستعار شکنجه گرشان بود ، مقیسه هم در پاسخ گفته بود : " قرار بود همان موقع اعدام شوید چرا تا حالا زنده ماندید ؟ اشکال نداره الان دیگه نمیذارم قسر در برید " و اینگونه بود که مقیسه برای هر دو آنها حکم اعدام صادر کرد .

جعفر واقعا بی گناه اعدام شد ، تنها کاری که کرده و خودش نیز فقط همان را پذیرفته بود تهیه فیلم از تجمعات با گوشی موبایلش بود اما او را به اتهام محاربه محکوم و اعدامش کردند .

خبر اجرای حکم اعدام جعفر و حاج ممد یکی از تلخ ترین روزهای زندگی ام بود ، حتی شاید تلخ تر از روز شنیدن خبر فوت برادرم که یکسال از خودم کوچکتر بود . جعفر در سن 47 سالگی در حالی اعدام شد که یازده سال از بهترین سالهای عمرش را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده بود . از چهار بهمن تا به امروز هروقت یاد جعفر نازنین می افتم اشک از چشمانم سرازیر می شود و چقدر افسوس می خورم که حتی دیگر نمیتوانم بر سر مزارش حاضر شوم :(

جعفر و حاج ممد موقع خداحافظی از دوستان و هم بندی هایشان روز قبل از اعدام روی پله های بند 350 ایستادند برای وداع آخر ، همه ناراحت بودند و غمگین اما جعفر می خندید . می گفت : " امیدوارم ما آخرین نفراتی باشیم که برای آزادی مردم هزینه می شویم "

قرارمان با جعفر و حاج ممد و چند نفر دیگر از دوستان این بود که بعد از آزادی یکی از تالارهای تهران را برای جشن آزادی دسته جمعی اجاره کنیم ، همه برنامه های جشن را هم تدارک دیده بودیم و قرار بود حاج ممد مدیریت مراسم را بر عهده بگیرد اما نشد و دیدارمان ماند به دنیایی دیگر .

نه آذر بدون اطلاع قبلی به دادگاه منتقلم کردند و همان شب آزاد شدم و دفترم همچنان دست جعفر بود . گفتم جعفر برای همین بود می گفتم زود بنویس . بنده خدا وقتی داشتم خداحافظی میکردم سرپا یک خط برایم نوشت در دفتر یادگاری ام : " هرشب ستاره ای را به زمین میکشند و بازهم این آسمان غم زده غرق در ستاره ها خواهد شد . جعفر کاظمی . اوین 350 "

روحش شاد یادش گرامی
 
 
 
علی زاهد از اسرای گمنامی است که حکم اعدام برایش صادر شده و بیش از دو سال است که در انتظار اجرای حکم در بند 350 دوران اسارت می گذراند . علی خیلی دوست داشتنی و نازنین است ، ناظر شب بود در سالن یک بند 350 . همیشه روی نیمکتی که در راهرو سالن یک است می نشیند و مشغول حل جدول است و مراقب که نیمه شب در راهرو سر و صدا نباشد تا دوستان راحت بخوابند . من که شبها دیر وقت میخوابم با علی مشغول حل جدول می شدیم .
اتهام بی اساسی که به علی وارد شده عضویت در انجمن پادشاهی است . علی بعد از حادثه بمب گذاری در حسینیه شیراز بازداشت و به سلولهای انفرادی اوین منتقل شد و تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار داشت برای پذیرش آنچه بازجویانش می خواستند .

داستان علی هم از این قرار است: " روزی یکی از دوستان علی در باشگاه ورزشی از او طلب یکصد هزار تومان به عنوان قرض می کند. پس از حادثه بمب گذاری در حسینیه شیراز دوستی که علی به او پول قرض داده بود به عنوان یکی از عوامل بمب گذاری بازداشت و در بازجوی ها در مقابل این پرسش که پول تهیه بمب را از کجا آوردی نامی از علی می برد تا خود را از فشار بازجوی خلاص کند و اینگوته علی زاهد می شود یکی از عوامل بمب گذاری حسینیه شیراز ! آن هم فقط به جرم قرض دادن یکصد هزار تومان پول به دوستش بی آنکه بدتند این پول کجا قرار است هزیزنه شود "

روز آخر حضورم در 350 دفتر یادگاریم را دادم علی هم برایم چیزی بنویسد . علاقه زیادی به شعر داشت و گهگاه خودش هم اشعاری طنز می سرود .
علی در آخر شعری که برایم نوشت شماره تماسش را هم گذاشت ، دور شماره تلفنش خط کشید و نوشت " اگر عمری باقی بود " :(
علی با دستخط خوبش در دفترم اینگونه نوشت :

" مبر از یادم "
زندگی خاطره است
خاطره در پس ایام نهان می باشد
زندگی در پس ایام همه شهد شود در بر دوست
شادیش چیست ؟ نشستن با دوست
مرده است آنکه ندارد دوست
نیست باکم چو ببارد شب و روز
بر سرم تیغ بلا ، دارم دوست
مبر از یاد مرا
تا زمانها با نفست
نام من ، خاطره ام
سحرم رازم
ای دوست
علی زاهد - اعدامی
اوین-بند 350
۸۹/۹/۹
 
 
 
 
 
یکی از ارزشمندترین یادگاری هایی که دارم ، دفتری است که دوستانم در بند 350 اوین موقعی که آزاد میشدم برایم در آن یادگاری نوشتند . آنهایی که جنبه عمومی تر دارند را هر روز اینجا منتشر میکنم . اولین برگ این دفتر را " هدی صابر " که با هم هم اتاق بودیم برایم نوشته است . مردی که من شیفته او هستم برایم نوشت :
" به نام دوست اول و آخر "
زندان جزیی از ایران و ما عضوی از زندانیم .
زندان ، خوشی است ، خوشی معطوف به آشنایی ها و آشنایی سرمایه ها .
آشنایی با سعید پورحیدر بخشی از سرخوشی ما
به امید پیوستن به پرتو و همسرش
هدی - شب هنگام
 
 
 
 
حمزه کرمی زندانی سیاسی بند 350 اوین که در بیدادگاه انقلاب به 11 سال زندان محکوم شده است در اتاق دو سالن یک ساکن بود و مسئول اتاق . مردی باشرف و دوست داشتنی . شبها وقتی همه می خوابیدند با حمزه کرمی روی نیمکت سالن یک می نشستیم مشغول خواندن روزنامه . روزهای آخر قبل از آزادی ام روابطمان گرم تر شده بود و او از آنچه که در مدت بازداشتش بر او گذشته بود را برایم تعریف می کرد .

کرمی خوب والیبال بازی می کرد و اگر اشتباه نکنم تیم والبیالشان هم در مسابقات بند اول یا دوم شد .

حمزه کرمی از سوابق مدیریتی زیادی در جمهوری اسلامی داشت . از فرمانداری ورامین تا مدیرکل سیاسی نهاد ریاست جمهوری در دولت هاشمی . در انتخابات ریاست جمهوری نیز از مسئولین ستاد انتخابات میرحسین موسوی بود .

ارتباطاتش با هاشمی رفسنجانی کافی بود تا وزارت اطلاعات سناریویی برایش تهیه کند و حمزه کرمی را با بدترین شکنجه ها وادار به پذیرش آن سناریو و اعتراف در دادگاه های نمایشی پس از کودتا .

برایم تعریف می کرد چگونه سرش را بیست بار در کاسه توالت فرو می کردند ، از بارها ضرب و شتم و دیگر شکنجه هایش تعریف می کرد . می گفت بازجویانش از او می خواستند تا به روابط نامشروع با دختر یکی از افراد شناخته شده جنبش سبز اعتراف کند . حمزه می گفت برای وادار کردنش به پذیرش خواسته های بازجویان بدترین شکنجه های روحی و روانی را متحمل شده است . به او گفته بودند دخترش بازداشت شده است ، صدای زجه و ناله زنی از اتاق کناری به هنگام بازجویی برایش پخش می کردند و می گفتند صدای ناله های دخترت است زیر شکنجه .

در نهایت حمزه کرمی در بیدادگاه نمایشی قاضی صلواتی در مقابل دوربینهای رسانه " میلی " ناچار به اعترافاتی علیه خود و دیگران بویژه مهدی هاشمی می شود اما پس از چند ماه با ارسال نامه ای به خامنه ای شرحی از شکنجه هایش در مدت بازداشت را شرح می دهد .

حمزه کرمی در دفتر یادگاری ام برایم نوشت :

" از بهترین دستاوردهای دوران حبس آشنایی با دوستان جدید و هم بند بود که تحمل زندان را آسان مینمود و باعث تسلای خاطر میگردید.
جناب پورحیدر چهره آرام و بیدار 350 که هرشب در راهرو طبقه اول تا نیمه های شب قدم میزد و گاهی توجه مرا به افکار پنهان اش جلب میکرد که در این همه قدم زدن چه چیزی را می اندیشد و جستجو میکند .
براستی زندان {بند} 350 مجلس بیگماهان است که اغلب با دلائل واهی گرفتار آمده اند و بقول خواجه حافظ شیراز :
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
و یادگار مقاومت مردان بزرگی که در بند بوده اند و هیچگاه دیواره های این زندان نتوانسته است روح بزرگ آنها را محدود کند و در بند سازد .
به امید آزادی همه ایران و ایرانیان زندان اوین آذرماه 89
حمزه کرمی
محکوم به یازده سال حبس بجرم حمایت از میرحسین موسوی
 
 

03 Oktober 2011

احمد صالح ..................................... آنهایی که در اشرف گدازه آتش بر کف ایستاده اند

روزنامه السیاسیه کویت – ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۱ - چه کسی از ما هست که  در مورد قرارگاه اشرف در عراق نشنیده است، جایی که از زمان حمله آمریکا به عراق تحت محاصره بوده و حدود ۳۴۰۰  پناهنده ایرانی در آن ساکن هستند.
این محاصره شدگان در اشرف از نبود امکانات ضروری از آب و برق و غذا حتی دارو و درمان در رنجند. بویژه این که  در میانشان کسانی مبتلا به بیماریهای صعب العلاج هستند، گذشته از همه اینها، آنها مکررا در  این قرارگاه از سوی شبه نظامیان عراقی تحت الحمایه ایران مورد حمله قرار گرفته اند.
در مورد این انسانها چی می توان گفت جز اینکه در این زمانه پست بگوییم «افراد غریبی هستند که  در حالی که مردم نا امید می شوند، صبر پیشه می کنند، و پایداری می ورزند. جایی که مردم جا می زنند و دست از هدف شان برمی دارند، ثابت قدم هستند. جایی که مردم پشت می کنند، پذیرا هستند، جایی که مردم پس می زنند، اصلاح می کنند جایی که مردم خراب می کنند. مؤمن هستند جایی که خیلی از مردم به ارزشها و اصول و الگوها کفر می‌ورزند.
از مدتی نه چندان کوتاه این گروه از انسانها را در قرارگاه اشرف دنبال کرده ام. در آنها نوعی از انسان یافتم که در فدا و وفا و پرداخت خلوص دارند جایی که خیلی از مردم دو رویی و تملق و نفاق بخرج میدهند و مانع از دادن حق عمومی می شوند و این راه را می بندند. این اشرفیان رو در روی جریان ظلم و طغیان و استکبار در روی زمین، این جریان خانمان سوزی که تحت عناوین مختلف پر زرق وبرق و تحت ماسکهای درخشان دروغین  می خواهد کشور را منهدم و ملت را اسیر کند، تمامی رنج را به جان می خرند.
بله ای آقایان در اشرف آنها را می‌بینی که چون غولی بزرگ ایستاده‌اند و سنگی بدست دارند چون  ستیغ کوهی سرکش. کوچکترینشان تانکها و زرهی‌ها را به جالش می‌طلبند و سربازانی را که شانه‌هایشان از  زیادی سلاحهایی که حمل می کنند، خمیده شده را به سخره می گیرند، همه اینکار را می کنند نه برای پناه گرفتن  به سنگی  و نه حتی یقین داشتن به راز پیروزی ای که در این سنگ نهفته است، آنها پیروان حق هستند.. آنها مؤمن هستند.. نه کمتر از اینکه ما از حق خویش دفاع کنیم، تا آنجا که ممکن است تا آنکه پای صاحبان حق نوشته می شود که آنان از آنچه که حق خودشان هم بود گذشتند، بلکه تاریخ افتخار (سنگی) را ثبت خواهد کرد که به شمشیر حق و سلاح بزرگ مقابله و مقاومت عظیم تبدیل گشت.
از سالها پیش این نوع انسان مجاهد را در اشرف دنبال کردم آنها نمونه های منحصر به فردی در پرداخت و فدا و ایثار و مایه گذاری هستند، بخاطر هدفی والا وبخاطر حقی که برای شکست دادن باطل در پی آن هستند، لقمه نان را بخود حرام می کنند. همانا که باطل فنا شدنی است... آنها را از طریق رسانه‌های مطبوعاتی دنبال کردم، از آنان درس آموختم ایکاش دیگران، آنهایی که از خود ضعف نشان دادند، می‌آموختند، ایکاش از آنها درس بیاموزیم که زبانمان لال نشود و  اندامهایمان از حرکت باز نایستند، و عزم واراده‌هایمان سست نشود، و قدرت باطل هرچه فریادهایش بلندتر باشد و تهدیداتش پر طنین باشد و هر اندازه ابزار و سلاحهایش متنوع‌تر باشد، و ایمانمان به آرمانمان و هدفمان سست نگردد.
اگر وسیله‌ جستجویمان برای راه دیگری شکست خورد، اگر مانعی بخواهد کارمان را بی نتیجه کند و اگر راهبندها وچالشها افزایش یابند، ما فقط بایستی با گامهایی استوار و عزمی راسخ  و ایقانی خلل ناپذیر به پیش رویم.
سؤال بزرگی که مطرح است که باید هم حتما مطرح شود این است که آیا برای ما اعراب و مسلمانان چیزی غیر از عنایت و توجه شایسته است، «کسی که به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد مسلمان نیست». آیا شایسته ماست که شبمان مثل شب «اشرفیان» باشد و روزمان مثل روزشان و هم وغممان مثل هم وغمشان.
ای آنهایی که در اشرف عزت و بزرگی و اصالت، در دستان خود گدازههای آتش گرفته اید، مباد که آن آتش همت شما را بسوزاند؟ یا اراده شما را متلاشی کند یا عزم شما را سست نماید؟! یا اینکه جمع شما را متشتت و صفوفتان را پراکنده کند؟! با عزت نفسی والا، سربلندترین باشید.  شکافنده ترین وبخشنده‌ترین باشید... برجسته در میادین مردانگی در زمانه بلاها و فتنه‌ها و سختیها، در این زمانه افول، شمایانید که در خلاف جریان زمانه هستید، زمانه ای دربند مرده ریگ قرنهای گذشته، و شمائید که پدرخواندگی عصر نوین را در هرگونه پیوند و نشانه، در هر علامت وشکل ومحتوایی رد کرده اید، و این آنچیزی است که تا اعماق در اندیشه های اکثریت کسانی که در این عصر بسر می برند، جا گرفته و به انگیزه های برخاسته از آن خو  گرفته اند.
خداوند رحمت کند شما را ای شهیدان ”اشرف” ، تاریخ درباره مردی که امتی را زنده کرد نوشته است تاریخ از مردانی نوشته است که ایمان آوردند وبه عهدی که با خداوند بسته بودند، صادق وپایدار ماندند.. شما بهترین شاخصها و بهترین الگوها برای هر زمان وهر مکانی هستید.. تاریخ از دوران شما خواهد نوشت، از مردانی که مفهوم مردانگی و فداکاری را زمانه ای که در آن فداکاری نایاب است، دریافتند.
اما شمایانی که در ”اشرف” باقی مانده اید، ای محاصره شدگان بر کف گیرنده گدازه آتش اصول، ارزش، اخلاق و شاخصها، شمائید که تاریخ از شما خواهد نوشت ای کسانی که ترک دیار و دارایی و همسران و فرزندان خود به خاطر حق و عدالت نموده اید. 
آری تاریخ از آنچه که شما ساختید خواهد نوشت و از کسانی که خود را به خداوند عز وجل فروختند و به او وامی نیکو دادند، آنانی که از نفس بشری فراتر رفتند، دنیا را طلاق دادند و هر آنچه که خیره کننده و فریبنده در آن بود را رها کردند  زندگانی را فروختند تا ما به ازای آن آزادی و شرافت را خریداری کنند هر چند که زمان آن طولانی باشد.

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe