دمکراتهای متحد ایرانی

30 August 2011

«مردم فروشی» مُزمن ............................................................... فرخ حمیدی



چند روز پیش خانم "نوشابه امیری" در یک سایت خیلی دمکراتیک و مستقل بنام "روز" در منتهای صداقت و بیطرفی ژورنالیستی و بدور از هرگونه حاشیه پردازی و جار و جنجال نمایشی، در مطلبی جدی و جسورانه مدعی "مصاحبه با مریم رجوی" شده بود. همین جا عرض کنم که من هم مثل خیلی از دیگر هموطنان غربت نشین و تبعیدی، شناخت نسبی از این خانم ژورنالیست در دنیای مجازی و بخصوص همسر خوشنام تر از خودش یعنی جناب "هوشنگ اسدی" دارم...
البته نه اینکه واقعآ مصاحبه ای در کار بوده باشد بلکه ایشان در عالم خیال و تصورات حرفه ای خودشان، که گویا چند سالی هم مترصد و منتظرش بوده است، بالاخره طاقتش طاق گشته و با پذیرش ریسک بالای "سیبل" شدن و لابد ترور شدن، به طرح سوالات بسیار منطقی و منصفانه خویش از مخاطبش یعنی خانم رجوی پرداخته است.
بدیهی ست که سوالات متعدد ایشان، از شخصیت خاص و مورد نظرش میباشد و حق پاسخگویی هم محفوظ است، ولی راستش همان سوال اول ایشان من را میخکوب کرد چرا که احساس کردم من هم خواه ناخواه مورد خطاب قرار گرفته ام و بطور گریزناپذیری مشمول آن سوال شده ام... برای اینکه جدی و صریح به این موضوع پرداخته شود اجازه بدهید اصل سوال را با هم مرور کنیم:
" در سال های اول انقلاب جوانان عضو سازمان مجاهدین خلق  دستور تشکیلاتی داشتند که با وابستگان گروه های دیگر وارد بحث نشوند. آیا این درست است و هنوز هم چنین است؟ "
جسارتآ باید عرض کنم که در سالهای اول انقلاب این بنده حقیر (نگارنده) دانشجوی جوان و فعالی بودم که در تهران تحصیل میکردم و از هواداران تشکیلاتی مجاهدین خلق بودم و از تمامی مواضع سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین و بسیاری مواضع سیاسی "گروههای دیگر" مطلع بودم... خانم نوشابه امیری و هوشنگ اسدی در آن سالها از اعضا و فعالین حزب توده ایران بودند.
واقعیت غیرقابل انکار اینست که از همان فردای قیام بهمن و بازگشایی دانشگاه ها، دانشجویان و یا دانش آموزان هوادار تشکیلاتی مجاهدین مثل دیگر گروههای سیاسی، در تمامی بحث ها و مناظره های سیاسی در داخل و یا خارج دانشگاهها و خوابگاهها و دبیرستانها و جاجای هر شهر و محله و روستایی شرکت فعال و بسیار موثری داشتند... بطور خاص در سطح دانشگاههای کشور بچه های مجاهدین ضمن شرکت در تمامی مباحثات سیاسی و پراتیکهای جمعی و دمکراتیک، رابطه خوب و نزدیکی با بچه های فدایی "پیشگام" و "اتحادیه کمونیستها" و "راه کارگر" و حتی بچه های خط سه "دانشجویان مبارز" و بچه های جنبش مسلمانان مبارز"امت" و همینطور بچه های "آرمان مستضعفین" داشتند.
قطعآ خانم نوشابه امیری به یاد دارد که از مقطع قیام 1357 تا اواسط بهار 1359 یعنی تا قبل از تعطیلی رسمی دانشگاهها و انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق، تقریبآ تمامی گروههای سیاسی چپ، در بیان مواضع سیاسی و در ادبیات تشکیلاتی و انتشارات علنی خود، همواره از حزب توده با صفت "خائن" نام میبردند و تمایل چندانی هم به بحث دوستانه با بچه های توده ای "انجمن دانشجویان دمکرات" نداشتند.
اتفاقآ دانشجویان هوادار مجاهدین در همان "سالهای اول انقلاب" بر اساس رهنمودهای تشکیلاتی و بخاطر پرهیز از دامن زدن به تضادهای فرعی و مراعات الزامات زندگی مسالمت آمیز سیاسی، علیرغم اختلافات اساسی خطی با حزب توده، در بحثها و بیان مواضع خود در رابطه با حزب توده، از ادبیات ملایم تری در مقایسه با گروههای چپ آن زمان استفاده میکردند.
البته وقتی در اواخر سال 1359 نهایتآ حزب توده رسمآ در جبهه ارتجاع و در کنار حزب چماق بدستان "حزب جمهوری اسلامی" و فاشیستهای خط امامی و امام ضد امپریالیست قرار گرفت، مرزبندی بچه های مجاهدین با توده ای ها پررنگتر شد و طبعآ هیچ تمایلی به همنشینی و نزدیکی با کسانی که با پاسداران و کمیته چی های تبهکار، پیوند برادری و اخوت "ضد امپریالیستی" بسته بودند، نداشتند. در این دوران بود که در ادبیات سیاسی مجاهدین از حزب توده که روزنامه ارگان رسمی اش "مردم" نام داشت با عنوان "حزب مردم فروش" یاد میشد. از بهار سال 1360 که اوج سیاه کاری و مواضع شرم آور حزب توده بود و شخصآ خاطرات چندش آوری از همدستی برخی دانشجویان توده ای با برادران چماقدار دارم فعلآ میگذرم ... در فردای سی خرداد هم که فضای زندگی مسالمت آمیز سیاسی برای مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی مخالف خمینی کاملآ مسدود شد و سزای ما زندان بود و شکنجه و اعدام و یا تبعید و دربدری...
حال که بعنوان شاهدی زنده از آن "سالهای اول انقلاب" و با اطلاع دقیق از "دستورات تشکیلاتی مجاهدین" آن هم در سطح نیروهای کیفی شان در دانشگاهها، این شانس را پیدا کردم که لااقل پاسخگوی یکی از سوالات خانم امیری باشم بسیار خوشوقتم. مطمئن هستم سرکار خانم با توجه به حسن نیت و صداقت ژورنالیستی شان، از اینکه یکی از ابهامات ذهنی و یک سوال تاریخی که سالها فکر و ذهنش را مشغول کرده بود پاسخ مستند گرفته و بر طرف گردیده، بسیار خوشنود خواهد بود.
البته نمیدانم چرا خانم امیری در تمام این سالها این قبیل سوالات را از همسر فرهیخته و بسیار خوشنام خود یعنی جناب "هوشنگ اسدی" نپرسیده است چرا که این جناب طی 35 سال گذشته در امر خبرکِشی و خبرچینی و خبرسازی چه در نظام "ستم شاهی" و چه در دوران "امام طلایی" و چه در عصر "گفتگوی تمدنها" سوابق و اطلاعات منحصر بفردی دارد. بخصوص اینکه ایشان در مقاطع مختلف هم توده ای بوده است و هم ساواکی، هم زندانی بوده و هم تواب، هم دستیار حسین شریعتمداری بوده است و هم مشاور فرهنگی کیهان هوایی، هم منفور بچه های زندان در ایران و هم برنده جایزه حقوق بشر در فرنگ ... شخصیت بی همتایی که طبعآ از بسیاری رموز و اسناد محرمانه و مدارک درون گروهی گروهکها و منابع اطلاعاتی دو سه نهاد امنیتی نیز مطلع میباشد.
بسیار قابل تامل است که این زوج ژورنالیست به گفته خودشان از سال 1357 تا کنون در تمام فراز و فرودهای زندگی شرافتمندانه شان دوشادوش هم و همراه و هم گام هم بوده اند. علیرغم اینکه کلان رسانه های صوتی-تصویری "استکبار جهانی" همچون صدای امریکا و بی بی سی ...  همواره با سخاوت مندی خاصی از حضور ایشان بعنوان پژوهشگر و نویسنده و فعال حقوق بشر استقبال میکنند، با این وجود این زوج سابقآ "چپگرا" ترجیح میدهند کماکان با وقف زندگیشان برای "مردم"، فقط در ازای دریافت چند میلیون دلار ناقابل از کمپانی نفتی "شل" و حکومت سلطنتی هلند، یک سایت اینترنتی خیلی مستقل و دمکرات را به "روز" کنند...
آیا این الگو و یا درس عبرتی نیست برای آنانی که بعد از سی سال هنوز هم "مردم فروشی" میکنند؟
فرخ حمیدی
farrokh.h1360@yahoo.com

28 August 2011

پیوند غم انگیز حوزه و دانشگاه در USA!

    

سعيد اطلس (گيل آوا)
درخواست نامۀ ضد انسانی و ضد ملی   37تن از افرادی که با سوء استفاده از موقعیت شغلی خود، از دولت آمریکا، خواستار ابقای نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی وزارت خارجۀ این کشور شدند، در محافل سیاسی ایرانی بازتاب نسبتآ وسیعی یافت. موضعگیری مشابۀ سایت اینترنتی کلمه که منعکس کنندۀ رسمی نظرات میر حسین موسوی است، پس از گذشت مدت کوتاهی از انتشار نامۀ فوق الذکر، پرده از مرکز توطئه و آبشخور اصلی این اقدام خصمانه برداشت.
 از این بابت شایسته است که حضرت آقا (ولی فقیه)، قدر دان برو بچه های اصلاح طلب نظام باشند. بخصوص آن دسته از بچه هایی که ناخواسته و اشتباهی از مردم رو دست خورده و پا در جادۀ فتنه گری نهادند و حال در آرزوی خدمتگذاری، چشم بر مرحمت ایشان دوخته اند.    
اینکه تا چه حد خواستۀ این افراد در امتداد تلاش های رژیم در تصمیم گیری وزارت خارجۀ آمریکا مورد توجه قرار گرفته است و یا خیر، بر کسی رو شن نیست.  اما بطور معمول اتخاذ سیاست های مهم و گرفتن تصمیم های حساس توسط دولت ها از طریق محاسبات دقیق سیاسی و بر مبنای منافع تاکتیکی و بلند مدّت دولت ها انجام می پذیرد. مگر اینکه این خواسته ها در راستای منافع و مصالح این کشور ها باشد.
زدن به سیم آخر
بی تردید نامۀ بی سر و ته این جمع 37 نفره و بدنبال آن اعلام موضع  خصمانۀ سایت کلمه برای  ابقاء نام مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا، نه ارزش حقوقی دارد و نه ارزش سیاسی. پیام عمدۀ این جمع نا همگون این بود، که خارج شدن نام مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا، حضور فعالتر و موثرترشان را در صحنۀ سیاسی ایران بهمراه خواهد داشت که این موضوع نیز باعث رنگ باختگی جریان سبز (خط امامی) خواهد شد! بنابراین برای حل این معضل، تنها چاره را در این می یابند که از یک دولت خارجی بخواهند که مجاهدین را همچنان در لیست تروریستی خود ابقا کنند، با این امید که شاید برادر نوری مالکی به نمایندگی از آخوندهای تشنه به خون مجاهدین در تهران موفق به ذبح اسلامی حدود 3300  تن از مجاهدان مقیم اشرف شده و بقول آخوند بیرحم محسن کدیور به درک واصل شوند.
واقعیت اینست که تقدیم چنین درخواستنامۀ ننگینی از سوی این جمع 37 نفره از وزارت خارجۀ آمریکا تنها در راستای بازی های مشمئز کنندۀ آخوند های حاکم در گروگان گیری های منتج به باج گیری و بده و بستان های سیاسی شان معنی پیدا می کند و بس. از چند ماه قبل رژیم تهران با استفاده از تمامی ظرفیت های سیاسی و تبلیغی و عقبۀ خارج از کشوری خود (شبکه لابی های خود در آمریکا و اروپا) تدارک گسترده ای را برای جلو گیری از خروج نام مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا، آغاز کرد. رژیم در مرحلۀ اول از اجرای این طرح، زمینه های سیاسی لازم را با کمک لابی های پیشانی سفید خود در آمریکا پی ریخت. بدنبال آن نیز دون پاشی های همیشگی اش را برای جلب نظر آمریکا نسبت به اجرای خواستۀ خود در غالب معاملات مستقیم و غیر مستقیم پشت پرده حول محورهای زیر به اجرا در آورد.
ا –  موضوع معامله بر سر آزادی دو آمریکایی محبوس در زندان های رژیم که با اظهارات سفیر رژیم در عراق مبنی بر احتمال آزادی آنها کلیک خورد که با نمایشات کذایی محاکمۀ دو زندانی آمریکایی در تهران ادامه یافت.
2 – طرح جدید روسیه معروف به طرح گام به گام برای حل مسئله اتمی رژیم که در رابطه با آن حاکمان فریبکار جمهوری اسلامی با القای این موضوع که اینبار رویکرد مثبتی نسبت به این طرح دارند، این پیام را به طرف آمریکایی رله کردند که با خارج کردن مجاهدین از لیست، فضای مثبت بوجود آمده را خدشه دار نکنند..
3 – موضوعات مربوط به دخالت رژیم در سوریه و عراق. که فرعی تر از دو ترفند فوق بود. هر چند که می توان سفر حکمران قطر به تهران و مذاکراتش با احمدی نژاد پیرامون مسئلۀ سوریه را در همین راستا بررسی کرد.

پیام اصلی این در خواست نامه ها؟
در این میان سرمایه گذاری کلان رژیمی که لیستی  بلند بالا از ارتکاب جنایات هولناک بر علیه آزادیخواهان ایران در کار نامۀ سیاه خود دارد، برای تاثیر گذاری بر روند تصمیم آمریکا در جهت ابقای نام خصم قسم خوردۀ خود در لیست تروریستی، کاملآ قابل فهم است. همچنین اقدامات بی وقفه و سرمایه گذاری های مجاهدین که برای سرنگونی رژیم حاکم بر ایران تلاش می کنند نیز برای خروج نام شان از لیست تروریستی آمریکا قابل توضیح است. اما اینکه گروهی که ادعا می کند از پوزیسیون به اپوزیسیون رسیده است، همصدا با شرکای حکومتی سابق خود، با در خواستنامه های مستقیم و غیر مستقیم خود از دولت آمریکا خواستار حذف رقیب سیاسی خود بشود، پیام سیاسی روشنی دارد. پیامی که نشان از اشتهای وافر جریان مذکور در نابودی مجاهدین، بویژه مجاهدین مستقر در اشرف بدست آدمکشان نوری مالکی در عراق از طریق فراهم شدن مقدمات آن توسط دولت آمریکا دارد. بهمین دلیل از مواضع اتخاذ شده از سوی این 37 تن و سایت کلمه و شرکاء بوی خون و خشونت و نفرت به مشام میرسد.
این موضعگیری ها و وارد آوردن اتهام بی پایۀ تروریست بودن مجاهدین، طبعا باعث رسوایی این افراد و جریان سیاسی مذکور خواهد شد،
1-                  به دلیل غیر قانونی بودن اتهامی که از هیچگونه پشتوانۀ قانونی و دلیل و مدرک محکمه پسندی بر خوردار نیست. حال اینکه چند دادگاه معتبر در اروپا و آمریکا بر عدم مشروعیت این حکم سیاسی که از شروط رژیم برای شرکت اش در مذاکرات اتمی با کشورهای غربی بود، رای داده اند.
2-                  به دلیل غیر انسانی بودن آن که در سطور فوق توضیح داده شد.
3-                  به دلیل ماهیت ضد ملی بودن آن. چرا که یک اپوزیسیون ملی و مردمی برای تضعیف و حتی مبارزۀ قدرت با رقیب اش، هیچگاه خواهان حذف رقیب به دست قدرت های خارجی نمی شود. چه کسی بجز ملت ایران میتواند حکم صادر کند که منُتخبین آیندۀ شان که از صندوق های رای باید تعیین شوند چه کسانی خواهند بود.  
4-                  به دلیل غیر اخلاقی بودن آن. معمول است که شخصیت ها و جریانات سیاسی موجه و مسئول همواره در تلاش اند که تشکل های مسلح و شبه نظامی موجود در جهان را تشویق کنند که در حد امکان، مطالبات خود را از راه های مسالمت آمیز و از طریق گفتمان سیاسی با طرف مقابل شان دنبال کنند. نمونۀ بارز اش را در ایرلند شمالی و بعضی دیگر از نقاط جهان دیده ایم. حال آیا امضا کنندگان درخواستنامۀ مورد بحث و اصلاح طلبان وطنی! با این همه ادعایشان در حیطۀ حقوق بشر و دمکراسی و پلورالیسم و عدالت اجتماعی در مسیر فوق عمل کرده اند؟
آیا از چنین مواضع غیر اخلاقی ای نمیتوان به این نتیجه گیری رسید که آرزوی قلبی این جمع دیدن سازمان مجاهدین در هیئت یک تشکل تروریستی است تا سازمانی که برای رفع ستم ظالمانه ای که بیش از 10 سال بسختی و با صبوری آنرا بدوش کشیده است، به قانون و شیوه های مدنی پناه برده است؟
 آیا نمیتوان به این نتیجه رسید که مطلوب این جمع اینست که بشنوند، مجاهدین خسته و نا امید از در آوردن نامشان از لیست تروریستی، چون رژیم و یا راهزنان سومالیایی به شیوه های ضد انسانی گروگان گیری و باجگیری روی آورده اند، تا تلاش های بی وقفۀ سیاسی و دیپلوماتیک کنونی شان برای برخورداری از حمایت های سیاسی نمایندگان مردم در سراسر جهان. 
 لازم به توضیح است که روی سخن این نوشتار مُشتی لابی دون صفت و مردم فروش نیستند که سالهاست که مشغول تیز کردن دشنۀ حکومتگران تهران بوده و هستند. با عناُصر رنگ عوض کرده ای هم که دست در خون جوانان وطن داشته اند و یا از به خاک افتادن شان همواره ابراز شادمانی کرده اند نیز ما را کاری نیست. بلکه روی سخن با کسانی است که هنوز ظرفیتی برای شنیدن حرف حساب دارند و قادر به ابراز آزادانۀ نظراتشان با شیوه های دمکراتیک و استفاده از موهبت آزادی بیان هستند. کسانی که مایلند نقش مثبت و سازنده ای در صحنۀ پیچیدۀ سیاسی ایران و مسایل مربوط به اپوزیسیون در جهت رهایی مردم خود ایفا کنند.    

و اما سئوال آخر اینکه:
براستی اگر مجاهدین چون حاکمان تهران، تروریست و آدمکُش بودند، هیچیک از شمایان شهامت نوشتن و علنی کردن چنین در خواست نامه ای را همراه با اسم و رسم  واقعی تان میداشتید؟
به دنبال پاسخ تان نیستیم. فقط کافیست که پاسخگوی وجدان تان باشید و بس.
سعید اطلس
لندن – 26 اوت 2011 مطابق با 5 شهریور   1390

24 August 2011

مهدی سامع - ریشخند به انسانیت در دو پرده

 شماری از رفتارها آن چنان نفرت انگیز است که برای تشریح و توصیف آن هیچ واژه مناسب نمی توان یافت. نامه ۳۷ تن* ایرانی و آمریکایی که از وزارت خارجه آمریکا خواستار حذف نشدن نام سامان مجاهدین خلق ایران از لیست گروههای تروریستی شده اند یکی از این موارد است. رذالت نهفنه در این نامه نه به خاطر مخالفت این گروه با سازمان مجاهدین خلق ایران، که به خاطر به میان کشیدن مسایل سیاسی در یک امر حقوقی است. عمل دَدمنشانه این خانمها و آقایان ریشخند آشکار به انسانیت و عدالت در پُشت ماسک «دموکراسی خواهی و جنبش ضد خشونت» است. ترکیب امضا کنندگان نشان می دهد که این عمل یک نیرنگ چند لایه از محصولات شوره زار ولایت خامنه ای است.
حقارت امضا کنندگان این نامه در اتحاد و همسویی آنان با طرحهای گفتمانسازی وزرات اطلاعات نیست. این خانمها و آقایان هر دسته گلی که برای بیت خامنه ای ارسال کنند، پاسخهایی دریافت می کنند که آنان را بیش از پیش در لَجَن فرو می برد.
عمق این عمل نفرت آور در این است که مدعیان «جنبش ضد خشونت» همه انرژی و توان خود را برای انجام اقدامات خشونت آمیز علیه ساکنان کمپ اشرف بسیج کرده اند. امضا کنندگان نامه چشمان خود را بر احکام چندین دادگاه عالی در انگلستان، اتحادیه اروپا و فرانسه که در پیچ و خمهای یک پروسه پیچیده و طولانی سرانجام به سود مجاهدین خلق رای صادر کرد بسته اند و با ادعای دفاع از جامعه مدنی و حقوق انسانی به وزرات خارجه آمریکا پیشنهاد می کنند که حکم دادگاه فدرال آمریکا را نادیده بگیرد. مساله اصلی مخالفت و یا دشمنی امضا کنندگان نامه با مجاهدین خلق نیست. این موضوع هم حق آنان است و هم نشاندهنده جایگاه آنان. کسی از چند لابی و حقوق بگیر شناخته شده وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و عده ای از حقوق بگیران کمپانیهای نفتی و تعدادی از شرکای سابق دربار خامنه ای انتظار ندارد که از یک جنبش دمکراتیک و اصیل پشتیبانی و یا حتی اعلام بی طرفی کنند. مساله اصلی این است که این خانمها و آقایان حاضر نیستند به احکام دادگاههایی که به نفع سازمان مجاهدین رای داده اند تن دهند. لابد همنشینی با «آیات عظام و حُجَج عالیقدر اسلام» که هزاران تن را بدون کمترین دادرسی به جوخه اعدام سپرده اند، این تصور را برای امضا کنندگان نامه به وجود آورده که سیستم قضایی اروپا و آمریکا هم می تواند مثل دادگاههای شرع جمهوری اسلامی عمل کند. به امضا کنندگان نامه پیشنهاد می کنم فیلم صحبتهای مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا در روزی که مجبور شد به احکام  دادگاه عالی اتحادیه اروپا تَن دهد را ببیند. آیا امضا کنندگان این نامه اگر دروغگو و اهل نیرنگ نیستند و اگر مدافع جامعه مدنی و قانون گرایی هستند، قبول می کنند که به احکام دادگاهها تَن دهند. شکل و محتوای نامه ۳۷ تن به وزارت خارجه آمریکا نشان می دهد که با این امر فاصله بسیار دارند و در مقابل بدون شکاف با دادگاههای شرع رژیم ایران هماهنگ هستند.
شیخ بیت این نامه در این خلاصه می شود که؛ مجاهدین پایگاه توده ای ندارند و خارج کردن نام آنان به جنبش سبز لطمه وارد خواهد ساخت.
اولاً در مورد پایگاه توده ای تا وقتی شرایط یک انتخابات آزاد، دمکراتیک و عادلانه فراهم نباشد، نمی توان نظر درست و منطقی ارایه داد. مگر آن که بر اساس منطق احمدی نژادی خود را محور دید و دیگران را خس و حاشاک.
دوماً در مورد این که چه کسی به قیامها و جنبشهای رنگین کمان مردم ایران، که امضا کنندگان نامه آن را جنبش سبز می نامند، بیشترین ضربه را زده است، دفتر حسابرسی باز است و هنوز خیلی مانده است که عده ای تنها به قاضی روند و راضی برگردند. مسلم است کسی که در روز روشن و در مقابل چشم و گوش ملیونها تن شعار مردم در روز قدس را تحریف کرد و به دروغ یک شعار وارونه را گزارش کرد، بیشتر به جنبش ضربه زده است تا کسانی که شعار مردمی و همگانی «مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای» را با تمامی امکانات پوشش داده اند. جناب حجت الاسلام و المسلمین محسن کدیور بابت این دروغگویی خود یک پوزش خواهی صریح به مردم ایران بدهکار هستند و البته این که با خدای خود چگونه این دروغگویی را حل و فصل می کنند به خودشان مربوط است.
همچنین کسی که وقیحانه از خامنه ای می خواهد که مردم را ببخشد، بلاتردید از کسانی که خواهان محاکمه این مستبد جنایتکار در دادگاه جنایت علیه بشریت هستند، میلیونها بار بیشتر به جنبش مردم ایران ضربه زده است.
سوماً فرض را بر این بگذاریم که ادعای امضا کنندگان نامه درست است. این ادعا چه ارتباطی با لیست تروریستی دارد؟ مگر هرکس و هر نیرویی که فاقد پایگاه توده ای است را باید تروریست نامید؟ آیا همین ادعا و بی ارتباطی آن با مساله تروریسم یک بار دیگر ثابت نمی کند که این نامگذاری کثیف یک امر سیاسی بوده و اصرار بر بقای آن هم نه بر اساس یک بررسی عادلانه که متکی بر سیاست شکست خورده استمالت است.
به نظر می رسد که خانمها و آقایان امضا کننده بیانیه از احتمال حذف نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی آمریکا خیلی ترسیده اند. معلوم نیست باید دُم خروس را قبول کرد یا قَسُم حضرت عباس را؟ نبودن نام یک گروه به ادعای امضا کنندگان نامه بدون پایه توده ای در لیست تروریستی چه زیانی به جُنبش این خانمها و آقایان خواهد زد؟ علت ترس خامنه ای و عَمَلِه و اَکَرِه او روشن است. آنان باید از امنیت قدرت اهریمنی خود دفاع کنند تا ثروت ملی مردم ایران را غارت کنند. اما ترس این خانمها و آقایان اگر معیار را ادعای خودشان قرار دهیم، شُبهِه برانگیز است. تکلیف تریتا پارسی و شرکا البته روشن است. مامور به وظیفه اند و مزد کارشان را می گیرند. کارمندان کمپانیهای نفتی هم به تجارت خون اشتغال دارند. همراه با شرکای ایرانی خود، مدافعان استمالت هستند و در زیان مردم ایران از این سیاست شکست خورده سود می برند. جُنبِش این دسته، حرکت پولهای بادآورده است. این دو دسته به این خاطر پای سَبز را به میان می کشند که دلارهای باد آورده سبز است. به نظر می رسد که از جُنبِش و حرکت دلارهای سَبز، آب باریکه ای هم به سوی مابقی امضا کنندگان جریان دارد که این گونه ناشیانه ترس خود را به نمایش گذاشته اند.      

قرار است در روز جمعه ۱۲ اسفند امسال بار دیگر یک شعبده بازی به نام انتخابات برگزار شود. ترکیب اعضای هیأت مرکزی نظارت بر این نمایش عبارتند از احمد جنتی، محمد یزدی، محمدرضا علیزاده، محمدرضا میرشمسی و عباسعلی کدخدایی و ریاست این هیات به عهده احمد جنتی است. بدین لحاظ من قبلاً نام این شعبده بازی را «جنتی شو» گذاشتم.
ترکیب هیات نظارت منتخب شورای نگهبان تحت امر خامنه ای است. مجری این شعبده بازی بر طبق روال گذشته وزارت کشور است و البته این روزها در کشاکش بین باند موتلفه و شرکا با باند احمدی نژاد، زمزمه هایی در مورد ایجاد یک نهاد مستقل برای اجرای نمایش مطرح شده است.

این شعبده بازی تکراری برای مردم ایران فاقد جاذبه و منفعت است. در مقابل برای باندهای درون هرم قدرت نتیجه این نمایش مهم و برای ولی فقیه نظام تداوم سیاست بی دنده و ترمز.
از هم اکنون شَبَه باند احمدی نژاد برای باند موتلفه و شُرکا نگرانی جدی ایجاد کرده است. تا وقتی گماشته ولی فقیه اقدام به شورش نکرده بود، باند موتلفه روز به روز به عقب رانده می شد. نافرمانی احمدی نژاد فرصتی برای این باند به حساب می آمد تا سَنگرهای از دست داده را دوباره فَتح کند.

اما شَبَه باند احمدی نژاد و مهمتر از آن تشکیل باند موسوم به «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» با راهبردهای احمدی نژادی بدون احمدی نژاد، رویای باند موتلفه و شرکا برای استفاده از فرصتِ جِدال بین احمدی نژاد و خامنه ای را به کابوس تبدیل کرده است. برای همین محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس ارتجاع  در نشست خبری روز دوشنبه ۱۷ مرداد خود گفت:«مشارکت حداکثری دغدغه اصول‌گرایان است». او در همین نشست خبری که روزنامه مردمسالاری گزارشی از آن منتشر کرد، به اصلاح طلبان حکومتی پیام داد که «قطعا اصلاح‌طلبانی که قانون اساسی را قبول داشته و معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستند، می‌توانند و باید هم در انتخابات شرکت کنند، و اصلا ما از اصلاح‌طلبان خواهش می‌کنیم که در انتخابات شرکت کنند». یک روز قبل از این درخواست احمد خرم، وزیر راه دولت خاتمی، در مصاحبه ای گفت:«در ذهن اصول‌گرایان این است که اصلاح‌طلبان هیزم تنوری شوند که نان آن برای خودشان پخته می‌شود».(سایت دی‌پرس، ۱۶ مرداد)
به هرحال باند موتلفه و شرکا که به آنان راست سنتی می گویند، به اندازه کافی شناخته شده و منفور هستند و در فقدان حمایت جدی دربار خامنه ای موقعیت آنان در هِرَم قدرت بسیار شکننده است. وقتی غلامعلی حدادعادل با التماس از عده ای می خواهد که «به خاطر خدا» برای این انتخابات داوطلب نشوند، به افراد منفور همین باند پیام می دهد. احمدی نژاد و شرکا هم با آشنایی به همین موضوع می کوشند تا نیروی پیرامونی این باند را جذب کنند.

برای خامنه ای پیشبرد سیاست اش مهم است. خامنه ای می خواهد از همه باندهای پیرامون اش استفاده کند و البته برای انتشار کپی «رایِحه خوش خدمت» با نام «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» چراغ سبز داده است. جبهه پایداری انقلاب اسلامی که مصباح یزدی در نقش مُرشِد آن اجرای نقش می کند، همان باند نظامی امنیتی به اضافه اراذل و اوباش است. همکاران سابق احمدی نژاد همچون صادق محصولی، باند عماریون و همکاران سعید امامی همچون روح الله حسینیان، عناصر اصلی این «جبهه» را تشکیل می دهند. تشکیل این جریان یک ضربه اساسی به راست سنتی بود. خودشان بارها گفته اند که اعلام تشکیل این جریان برایشان غیر مترقبه بوده است. خامنه ای می خواهد با در دست داشتن این کارتِ گوش به فرمان، بر ادامه سیاست اش تاکید کند. راهبرد فَلَج شده یکدست سازی با این «جبهه» دوباره به آزمون گذاشته می شود. البته خامنه ای در کنار گذاشتن باند هاشمی رفسنجانی و خاتمی برای رقابت در این نمایش انتخاباتی مُصَمم است.

خامنه‌ای، روز یک شنبه ۱۶ مرداد در دیدار با گروهی از مسئولان نظام و در غیاب  رفسنجانی و خاتمی به صورت آشکار به انها حمله کرد. در مورد رفسنجانی به «برخی سخنان و مطالب به ظاهر مصلحت‌جویانه که مدعی از دست رفتن اعتماد مردم به نظام هستند» به شدت حمله کرد و در مورد خاتمی گفت:«برخی می‌خواهند بگویند چون نظام اسلامی بر مبانی خود ایستادگی کرده، اعتبار بین‌المللی ایران تنزل یافته است در حالی که در برخی دورانها که متاسفانه مسئولان در مقابل غرب کوتاه می‌آمدند، برخوردهای آنها تندتر و توهین‌آمیزتر بود».
همه شواهد نشان می دهد که خامنه ای به اصلاح طلبان حکومتی میدان نخواهد داد مگر فقط و فقط برای گرم شدن «جنتی شو».
روز چهارشنیه ۱۲ مرداد، مجتبی واحدی، مشاور ارشد مهدی کروبی، در پاسخ به سوال رادیو آلمان گفت:«گرم کردن تنور انتخابات مجلس، مشروعیت‌بخشی به استبداد نوین» است.
عباس عبدی در مقاله اصلی اعتماد روز سه‌شنبه، ۱۸ مرداد در مورد شرکت اصلاح طلبان حکومتی در این نمایش نوشت:«ممکن است بازیگرانی بَدَلی از آنان درست کرده و به میدان بیاورند؛ بازیگرانی که از پیش بازنده خواهند بود و فقط دستمزد بَدَلی خود را خواهند گرفت».
«شورای همآهنگی راه سبز امید»، که وابسته به میرحسین موسوی است طی یک بیانیه شرایط خود برای شرکت در این نمایش انتخاباتی را مشخص کرد. بنا به نوشته این بیانیه بدون تحقق این حداقل شروط «انتخابات ناسالم، ناعادلانه و غیرمنصفانه» است.
در بین ۸ شرط تعیین شده تشکیلات وابسته به موسوی منجمله کوتاه شدن دست نهادهای نظامی و امنیتی از عرصه رقابتها و منازعات سیاسی و نیز هرگونه دخالت و مهندسی انتخابات، پایان دادن به سانسور و اعمال فشار علیه رسانه ها و توقیف غیر قانونی علیه مطبوعات و لغو نظارت استصوابی وجود دارد. آن چه مسلم است خامنه ای به هیچ کدام از این شرایط پاسخ مثبت نخواهد داد. بنابرین این اصلاح طلبان حکومتی هستند که باید موضع خود را روشن کنند. زمسجد رانده شده و از میخانه مانده شده آبی برای آنها گرم نمی کند. آنها باید این واقعیت را بپذیرند که از ولایت خامنه ای رانده شده اند و بنابرین تا وقتی شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه را تائید نکنند هم خود را بازیچه دست ولی فقیه کرده اند و هم هواداران اشان را سرگردان. آنها می توانند با ریشخند به انسانیت به هیزم تنور استبداد دینی تبدیل شوند و دستمزد این اقدام سخیف خود که مسلماً شراکت در قدرت نیست را دریافت کنند. راه دیگر عبور از نظام جهل و جنایت و پیوستن به جبهه تحریم است. 

*امضا کنندگان نامه عبارتند از: اروند آبراهامیان، رضا اصلان، علی انصاری، شائول بخاش، مهرزاد بروجردی، پل پیلار، تریتا پارسی، جان تیرمن، رامین جهانبگلو، فاطمه حقیقت جو،
جیمز دوبینز، نسرین رحیمیه، ر.ک.رمضانی، جیسون رضائیان، محمد سهیمی، الهه شریف پورهیکس، ساسان شعاع منش، گری سیک، احمد صدری، محمود صدری، فریده فرهی، دخی فصیحیان، هادی قائمی، جان کول، محسن کدیور، مهران کامروا، استفان کینزر، جان لیمبرت، اسکات لوکاس، فیروزه محمودی، رضا مرعشی، آزاده معاونی، رسول نفیسی، سحر نمازیخواه، واینه وایت، کوان هریس، نادر هاشمی
 
منبع: نبرد خلق شماره ۳۱۴، سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰(۲۳  اوت ۲۰۱۱)

23 August 2011

عبدالعلی معصومی - سیاست ۲۸مردادی آمریکا

 روز چهارم تیرماه ۱۳۳۲ در جلسه یی در دفتر جان فاستر دالس, وزیر خارجه آمریکا, که در آن هندرسن, سفیر آمریکا در ایران, آلن دالس, رئیس سازمان «سیا» و چارلز ویلسون, وزیر دفاع آمریکا, حضور داشتند, تصمیم نهایی برای سرنگونی دولت دکتر مصدّق گرفته شد. این تصمیم, کمتر از دو ماه بعد, در کودتای آمریکایی ۲۸مرداد۳۲ به احرا درآمد و به سقوط دولت ملی دکتر مصدق انجامید و راه سلطه آمریکا بر ایران گشوده شد.
پشتیبانی همه جانبه آمریکا از شاه, به ویژه پس از رفورم ارضی بهمن ۴۱, راه خودکامگی او را گشود و این خودکامگی که هر روز  خشن تر می شد, در برابر هر گونه فعالیت سیاسی سد و راهبند ایجاد کرد و راه مبارزه قهرآمیز را به مثابه تنها راه رهایی از دیکتاتوری, گریزناپذیرکرد. این راه, به ویژه پس از «حماسه سیاهکل» در ۱۹بهمن۴۹ و آغاز مبارزه قهرآمیز مجاهدین با رژیم خودکامه شاه, با استقبال پرشور جوانان و دانشجویان آزادیخواه روبه رو شد.
شعله ورشدن شور انقلابی, با توجه به دنیای دو قطبی آن دوران و همجواری ایران با شوروی, تحمل ناشدنی بود و آمریکا ناچار شد برای کاستن از این شور انقلابی, که بی تردید به سرنگونی تام و تمام رژیم خودکامه شاه راه می برد, سیاست جدیدی در پیش گیرد. جیمی کارتر, از رهبران حزب دموکرات, که در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۵ (۴نوامبر۱۹۷۶م), به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد, مساٌله «حقوق بشر» را سرلوحه سیاست خود قرارداد. این سیاست از یک سو, به نیروهای نیمه ملی میدان می داد و از سوی دیگر, دربرابر رشد نیروهای ملی و انقلابی، که خواهان استقلال و آزادی سرزمین خود بودند, سد و راهبند پدید می آورد و از گسترش آنها, به یاری همان نیروهای نیمهملی, جلوگیری می کرد.
سیاست «حقوق بشر» کارتر پس از مذاکرات طولانی در «کمیسیون سه جانبه» به تصویب رسید. به پیشنهاد راکفلر, رئیس بانک «چیسمانهاتان», در ژوییه سال ۱۹۷۳ (تیر۱۳۵۲) کمیسیونی برای بررسی بحرانهای نظام سرمایهداری تشکیل شد. از آن جا که نمایندگان شرکتهای چندملیّتی آمریکایی, اروپایی و ژاپنی در این کمیسیون شرکت داشتند, به «کمیسیون سه جانبه» معروف شد. این کمیسیون, پس از مذاکرات و رایزنیهای طولانی, به سیاست جدیدی دست یافت. برژینسکی, اولین رئیس این کمیسیون, سیاست جدید را «کوشش برای انداختن تحوّل از مسیر آشوب و هرج و مرج (انقلاب) به مسیر انتقال منظّم» تعریف کرد. این سیاست در کشورهای تحت سلطه می باید «برای منزویکردن طرفداران  کمونیسم، نیروهای نیمهملی را در برابر بوروکراسی و استبداد حاکم مورد حمایت قراردهد» (کیهان, اول دیماه۱۳۵۶).
سه تن از اعضای «کمیسیون سهجانبه» که از کارگردانان اصلی سیاست خارجی آمریکا و پیش برندگان سیاست «حقوق بشر» در دولت کارتر بودند, عبارتند از: برژینسکی, سیاستگردان اصلی «سیاست حقوق بشر», گری سیک و ریچارد مورفی.

سیاست «حقوق بشر» که با فشار آمریکا به عقب نشینی گام به گام شاه از استبداد به سوی گشایش آغاز شد, به عکس پندار کارتر و برژنیسیکی و همدستانشان, که می بایست  «تحوّل» را «از مسیر آشوب و هرج و مرج» (انقلاب) به «مسیر انتقال منظّم» بیندازد و چهره هایی مانند علی امینی را میداندار سازد و «استبداد حاکم», جایش را به حکومتی قابل تحملل بدهد, به راهی غیرقابل پیش بینی صحنه گردانان روانه شد. «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و آتش شور و تب و تاب انقلاب را شعله ورتر کرد و آمریکا ناگزیر شد برای ایجاد سدّ و راهبند در برابر این شور انقلابی, راه چاره یی بیندیشد.

سیاستگردانان سیاست خارجی آمریکا, راه چاره را پر و بال دادن به خمینی یافتند که تا آن زمان در نجف منزوی بود و برکنار از شور آزادیخواهی مردم به ویژه دانشجویان و روشنفکران, که هر دم شعله اش گدازان تر می شد. او, به عکس مردم به جان آمده از بیداد شاه, که سرنگونی رژیم را آماج خود داشتند, در پی سهمی در همان رژیم بود و با گسترش نفوذ شوروی در ایران هم مخالفت داشت.

خمینی که پس از تبعید از ایران به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳, چه در ترکیه و چه در نجف, در لاک خود خزیده بود و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت, در فضای جدیدی که چهره گشوده بود, فرصت  را غنیمت شمرد و در اوایل آذر ۱۳۵۶, به «آقایان علما» پیغام داد تا دیر نشده از فرصت مساعد موجود استفاده کنند: «...امروز فُرجه‌یی پیدا شده. این فرصت را غنیمت بشمارید. اگر این فُرجه و فرصت حاصل نشده بود، این اوضاع پیش نمی‌آمد... الآن نویسنده ‌های احزاب اِشکال می‌ کنند، اعتراض می‌ کنند، نامه می‌ نویسند و امضا می ‌کنند. شما هم بنویسید. چند نفر از آقایان علما امضا کنند... امروز روزی است که باید گفت. اگر بگویید پیش می‌برد... اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید. مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی کاریشان نکرد» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان، تهران۱۳۶۳, ص۲۶).
کمتر از  دو ماه پس از ارسال این نامه, با ترفند جدید دربار شاه, نام خمینی بر زبانها جاری شد و مقاله روزنامه اطلاعات فرصت مناسب را برای ورود او به عرصه سیاسی پدیدآورد. روزنامه اطلاعات در روز ۱۷ دیماه ۵۶, در مقاله ‌یی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، به قلم احمد رشیدی مطلق (که داریوش همایون, وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار آن را در اختیار این روزنامه قرارداد) خمینی را «شاعری عاشق پیشه و عامل استعمار»، «سیّدهندی»، «شهرت ‌طلب و بی ‌اعتقاد»، «ماجراجو و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» و «عامل واقعه ننگین روز ۱۵خرداد» نامید که در «بلوای شوم ۱۵خرداد»، «خون بی ‌گناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه‌ گران و عناصر ضدّملی بگذارند».

روز ۱۹دیماه بازاریان قم در اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات مغازه‌ هایشان را بستند و در تظاهراتی که به همین مناسبت برپاشد، عدّه ‌یی از مردم بی دفاع به دست ماٌموران شهربانی قم کشته شدند. روز ۲۹بهمن, در چهلمین روز کشتار قم، مردم تبریز طی خیزشی قهرمانانه به مراکز حزب رستاخیز، سینماها و بانکها یورش بردند. شیشه ‌های آنها را شکستند و برخی را به آتش کشیدند. در این تظاهرات نیز عدّه ‌یی از مردم کشته یا زخمی شدند.

   به عکس پیش بینی کارگردانان اصلی سیاست جدید کارتر, عقب نشینیهای رژیم شاه, خشم فروخورده مردم تحت ستم را برانگیخت و عرصه را برای اوجگیری فعالیتهای «دسته برانداز» آماده تر کرد و شعار «مرگ بر شاه» در سراسر ایران جاری شد. نخستین اوج این شعار, در راهپیمایی میلیونی روز ۱۶شهریور ۵۷ بود. فردای آن روز, کشتار وحشیانه مردم به پاخاسته تهران در میدان ژاله, درب هرگونه آشتی جویی را گِل گرفت و از آن پس فریادهای «مرگ بر شاه» به اوجی بسا گسترده تر از پیش رسید و کشتارهای هر روزه ماْموران حکومت نظامی ـ که از بامداد روز ۱۷شهریور۵۷ آغاز شده بود ـ در فروکش دادن شعله خیزش سراسری مردم به پاخاسته, کاری از پیش نبرد.
   پس از این کشتار وحشیانه بود که آمریکا دریافت اگر در به همین پاشنه بچرخد و عقب نشینیهای شاه دربرابر خیزشهای دامن گستر مردم ادامه یاید به زودی نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان. این بود که کارتر در روز ۲۱شهریور۵۷, در پیامی که توسّط اردشیر زاهدی برای شاه فرستاد، تاٌکید کرد «ایالات متّحدهٌ آمریکا از رویّه سابق خود، که جلوگیری از اِعمال قدرت توسط شاه بود، دست برداشته و به شاه آزادی کامل در تصمیم‌ گیری می ‌دهد تا خود هرطور که بهتر می‌ داند، درصدد رفع مشکلات برآید» (سقوط شاه، فریدون هویدا، ص۵۹). کارتر در پیامی به سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، نیز بر همین نکته پای فشرد: «بقای شاه حائز کمال اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتّخاذ کند، حمایت خواهد کرد... اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد، آمریکا آن را تاٌیید خواهد کرد». این پیام «از یک تغییر کلی در سیاست آمریکا در جهت حمایت جدّی از شاه حکایت می ‌کرد» (ماٌموریت در ایران، ویلیام سولیوان، تهران۱۳۶۱, ص۱۲۱).
در این میان خمینی همچنان دستی از دور بر آتش سرکش قیام داشت و بسا عقب تر از مردمی که پای در میدان داشتند و هر روز خونشان فرش خیابانها بود, حرکت می کرد. اما در این روزها او در محور تبلیغات رادیو بی.بی.سی, قرار داشت و این رادیو به سخنگوی خمینی تبدیل شده بود. روز ۱۰مهر۵۷,  امیرخسرو افشار, وزیر خارجه ایران, در دیداری که در نیویورک با دیوید اوئن, وزیر خارجه انگلیس, داشت, نسبت به برنامه های رادیو  بی.بی.سی, اعتراض کرد, امّا, اوئن به او «جواب سربالا» داد. در همین روز پرویز راجی. سفیر ایران در انگلیس, در نامه ‌یی خطاب به مدیر کل بی،بی،سی, نوشت: «این ‌طور به نظر می ‌رسد که برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی، به صورتِ عامل اشاعه نظرات مردی درآمده که آشکارا خواستار شورش همگانی برای سرنگون کردن رژیم قانونی ایران است، تا جایی که تصوّر می ‌رود چنان‌ چه برنامه ‌های فارسی بی.بی.سی, وجود نداشت، هرگز تبلیغات خمینی نمی ‌توانست توجه این ‌همه شنونده را به خود جلب کند» (خدمتگزار تخت طاووس, راجی, صفحه۲۷۲).

در همین روز ۱۰مهر به علّت اعتراضهای گسترده مردم ایران, از اقامتگاه خمینی در نجف رفع محدودیت شد, اما دولت عراق حاضر نبود بیش از آن پذیرای خمینی باشد و خمینی, به ناچار, راهی کویت شد, امّا کویت هم حاضر نشد او را به خاک خود بپذیرد و خمینی و همراهانش در مرز کویت و عراق سرگردان شدند. امّا این سرگردانی دیری نپایید و «امدادهای غیبی» به یاریش شتافت و دکتر ابراهیم یزدی از آمریکا به عراق رفت و او و همراهانش را به فرانسه برد. روز ۱۴مهر خمینی و همراهانش وارد فرانسه شدند. بعدها ژیسکار دستن, رئیس جمهور وقت فرانسه, در مصاحیه با روزنامه «توس» (۲۳شهریور ۱۳۷۷) در باره ورود خمینی به فرانسه گفت: «خمینی به محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست به او رَوادید (ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیت الله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیت الله خمینی به وجود نیاورم و حتّی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند, او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
   در حالی که مردم به پاخاسته هر روزه در خیابانها پرپر می شدند, خمینی محبوب همه «از ما بهتران» بود و در همه جا برایش فرش قرمز می گستردند! خود او در روز ۱۹مهر در جمع دانشجویانی که به دیدارش رفته بودند، به عقب بودنش نسبت به انقلاب مردم به ‌پاخاسته اعتراف کرد و گفت: «الآن همه می ‌گویند ما شاه را نمی‌ خواهیم. یک بچه هفت ‌هشت ساله، پنج شش ساله، آن که زبان بازکرده، الآن می‌ گوید "مرده باد شاه". این زبان همه است. مملکت ما امروز قیام کرده است و این قیامی است که همه موظّف هستیم به دنبالش برویم تا به نتیجه برسد» (اسناد و تصاویری از مبارزات خلق مسلمان ایران، جلد اول, ص۲۵۲).
همه مردم ایران شعارشان «مرگ بر شاه»  بود و خواهان نفی حکومت استبدادی شاه, امّا آمریکا, به جدّ, در پی حفظ شاه بود و «به‌ طور تامّ و تمام و بدون هیچ‌‌ گونه قید و شرطی» از او  حمایت می کرد.  روز ۱۲ آبان ۵۷, برژینسکی، باصلاحدید کارتر، تلفنی به شاه خبر داد که «ایالات متحده در بحران کنونی به‌ طور تامّ و تمام و بدون هیچ‌‌ گونه قید و شرطی از شما حمایت می‌ کند... ما از تصمیم شما، چه راجع به شکل و چه راجع به ترکیب حکومت موردنظرتان, حمایت خواهیم کرد» (اسرار سقوط شاه، برژینسکی، ترجمه حمید احمدی، ص۳۷).
در فردای این پشتیبانی قاطع آمریکا, ماٌموران حکومت نظامی در پایان «هفته همبستگی», به تظاهرات دلیرانه مخالفان در دانشگاه تهران, وحشیانه, یورش بردند. در این یورش, عدّه یی از دانشجویان, درحین جنگ و گریز, کشته شدند. در اخبار  شب تلویزیون رژیم, فیلم این کشتار پخش شد و موج مخالفتی عظیم علیه جنایتکاران حاکم برانگیخت.
شاه در همین روز, پس از این کشتار وحشیانه، سولیوان و پارسونز، سفیران آمریکا و انگلیس, را به کاخ خود فراخواند تا از آنها نظر رسمی دولتهایشان را درباره تعیین یک نخست وزیر نظامی جویا شود. شاه در این دیدار تاٌکید کرد که «ژنرالها بر فشار خود افزوده‌اند و می ‌گویند با دستگیری عده‌ یی می ‌توانند اوضاع را آرام کنند».
در شامگاه فردای آن روز, شاه دولت نظامی «غلامرضا ازهاری» را روی کار آورد و تا به خیال خام خود, با کشتار وحشیانه تظاهرکنندگان, خیزشهای سراسری مردم به پاخاسته را مهار کند. اما این خیزشها به چنان اوجی رسیده بود که مهار آن ناممکن می نمود و می بایست چاره دیگری اندیشید. اگر قیام همچنان به پیش می تاخت, بی تردید به نفی قاطع نظام استبدادی و فروپاشی ارتش دست پرورد آمریکا راه می برد و زیانهای جبران ناپذیری را برای «از ما بهتران» به بار می آورد.
روز ۱۸ آبان ۵۷, سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، در گزارشی با عنوان «فکر کردن به آن ‌چه فکر نکردنی است»، وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است: «... دیگر تردیدی وجود نداشت که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متّکی است... در شرایط جدید می بایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجّه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلّح سازش به‌ وجود آید. برای حُصول چنین سازشی نیز می ‌بایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلّح ایران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حُصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلّح به این صورت امکان ‌پذیر است که آیت اللّه خمینی شخص معتدلی، مانند بازرگان یا میناچی، را به نخست وزیری انتخاب کند و بدین‌ وسیله از روی کارآمدن حکومتی از نوع ناصر‌ـ قذّافی جلوگیری به عمل آید. حدس من این بود که رهبران مذهبی و شخص آیت ‌اللّه خمینی چنین راه حلی را خواهند پذیرفت زیرا هدف اصلی آنها، که حذف شاه بود، در چارچوب چنین توافقی عملی می ‌شد و درعین حال از یک حمام خون جلوگیری به عمل می ‌آمد و نیروهای مسلّح نیز وظیفه استقرار نظم و قانون را از طرف رژیم جدید به عهده می‌ گرفتند... هرچند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوشایند نبود، امّا، بر پیروزی یک انقلاب خام که به قیمت ازهم ‌پاشیدن نیروهای مسلّح ایران تمام می ‌شد، رُجحان داشت» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی, ص۱۴۴).
کارتر پس از خواندن گزارش سولیوان پی برد که دیگر نگهداشتن شاه در قدرت امکان پذیر نیست و باید چاره دیگری بیندیشد.
در اوج قیام میلیونی مردم، به پیشنهاد ژیسکار دِستن، رئیس جمهوری فرانسه، سران چهار کشور غربی ‌ـ آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه‌ـ در روز ۱۵دی ۵۷ (۵ژانویه ۱۹۷۹) برای گفتگو و رایزنی دربارهٌ بحران ایران، کنفرانس سه ‌روزه ‌یی را در جزیرهٌ گوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی, کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هِلموت اِشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.
در این کنفرانس طرح کارتر, که عبارت بود از کنارگذاشتن شاه و تن دادن به حکومت خمینی پذیرفته شد و شاه در کمتر از دو هفته بعد از پایان این کنفرانس از ایران بیرون رفت و کمتر از یک ماه بعد در ۲۲بهمن ۵۷, خمینی پا بر فرش خون شهیدان قیام, در پی بندوبستهای پنهانی با «استکبار غرب», بر مسند قدرت نشست.
«نهضت» ادامه دارد!آمریکا و هم پیمانانش, و به ویژه, سیاستگردانهای وزارت خارجه این کشور, که زمینه ساز روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه بودند, از آن پس نیز تا کنون, به رغم همه جنایتهای خمینی و میراث دارانش, حتی بر آمریکاییان و همپیمانانشان, بی وقفه, از این رژیم پشتیبانی کردند و دربرابر جنبش آزادیخواهی مردم ایران و مظهر پایدار و قدرتمند آن ـ سازمان مجاهدین ـ هزاران سد و مانع تراشیدند. آنها با حمایت بی دریغشان از دیکتاتوری خمینی ضدبشر و میراثداران جنایت پیشه اش سهم عمده یی  در بقای این رژیم مردم کش به عهده دارند و ننگ این همدستی در خون رشیدترین فرزندان ایران زمین هرگز از دامنشان زدوده شدنی نیست.
کارگردانهای اصلی سیاست آمریکا در زمان ریاست جمهوری کارتر ـ برژینسکی, گری سیک و ریچارد مورفی ـ و همدستانشان در وزارت خارجه این کشور, در این سی و دو سه سال, در امدادرسانی به رژیم سفّاک و جنایت پیشه ولی فقیه و در دشمنی با مقاومت سازمانیافته مردم داغدار ایران ـ سازمان مجاهدین خلق ـ بی وقفه, ادامه دادند و در یاری رسانی به آنها در سرکوب و کشتار و شعله ور نگه داشتن آتش جنگ خانمانسوز و در دشمنی با خیزشهای مردمی در ایران, لحظه یی پای پس نکشیدند.
نمونه هایی از این یاری رسانیها را در زیر می خوانید:
دیدار در الجزیرهدور دوم مذاکرات گردانندگان سیاست «حقوق بشر» کارتر با همنوایان آنها در دولت «امام زمان», در آبان ۱۳۵۸ آغاز شد. در روز ۱۱ آبان (اول نوامبر۱۹۷۹) برژینسکی, مشاور امنیت ملی آمریکا, در راٌس هیاٌتی برای شرکت در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر به آن کشور رفت. عصر آن روز, مهندس بازرگان, نخست وزیر ایران, با او دیدارکرد. در این دیدار ابراهیم یزدی, وزیر خارجه دولت بازرگان  و از دستاندرکاران اصلی مذاکرات پشت پرده پیش از انقلاب۵۷, هم حضور داشت. مذاکرات این دیدار که یک ساعت و ۲۵دقیقه به طول انجامید، مثل همه مذاکرات پشت پرده دوران قبل از پیروزی انقلاب, افشاناشده باقی ماند و بازرگان در مصاحبه با خبرگزاری رسمی ایران, تنها به این نکته اشاره کرد که در این مذاکرات، «چگونگی مناسبات در روابط دو کشور مطرح شد...».  اما خمینی, که پس از استوارکردن پایه های قدرتش سودای تازه یی در سر می پخت و پیروزی آسان او را شیرمست کرده بود, همزمان با این مذاکرات, طی سخنانی، سیاستش را برای چیرگی بر سراسر دنیا اعلام کرد: «...ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. نهضت برای اسلام نمی ‌تواند محصور باشد در یک کشور و نمی ‌تواند محصور باشد در حتی کشورهای اسلامی؛ نهضت برای اسلام همان دنباله نهضت انبیاست. نهضت انبیا برای یک محل نبوده است، پیغمبر اکرم اهل عربستان است، لکن... دعوتش مال همه عالم است» (صحیفه نور, جلد دهم, صفحه۱۱۵, سخنان خمینی در روز ۱۱آبان ۱۳۵۸). او که خود به یاری زدوبندهای پشت پرده «استکبار جهانی» بر تختِ قدرت تکیه زده بود, پوستین سیاستش را وارونه پوشید و نفرت تودهها از آمریکا را دستمایه پیشبرد سیاست جدید خود قرارداد و پرچم «مبارزه با استکبار جهانی (به سرکردگی آمریکا)» و کشورهای وابسته به آن را برافراشت و شعار «مرگ بر سه مفسدین ـ کارتر و سادات و بگین» را در دستور کار قرارداد.
بر اساس سیاست جدید, در فردای دیدار بازرگان با برژینسکی,  تظاهراتی در سراسر ایران, در اعتراض به حضور شاه در آمریکا, که برای معالجه به آن کشور رفته بود, صورت گرفت و روز بعد (۱۳آبان), در نخستین سالگرد یورش نظامیان شاه به دانشگاه, که منجر به کشتهشدن سه تن و زخمی شدن عدّه یی دیگر شد، «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، سفارت آمریکا را, به اشغال خود درآوردند و حدود ۶۰تن  از اعضای هیاٌت دیپلوماتیک آمریکا و کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. آنها در اطلاعیه یی ضمن درخواست «استرداد شاه خائن و تعطیل سفارت و قطع هرگونه رابطه با آمریکا», اعلام کردند «این لانه جاسوسی را تا رسیدن به نتیجه نهایی در تصرّف خود خواهند داشت و اگر آمریکا دست به یک حرکت توطئه گرانه نظامی یا غیرنظامی بزند, گروگانها را نابود خواهند کرد...» (مجاهد, شماره ۱۰, ۲۱آبان ۱۳۵۸). خمینی اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» و حتی «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» خواند و از آن پس فصل تازه یی در روابط ایران و آمریکا آغاز شد.
گروگانهای آمریکایی به مدت ۴۴۴ روز در اسارت ماندند. خمینی حاضر نشد آنها را در زمان ریاست جمهوری کارتر آزاد کند. پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و انتخاب رونالد ریگان به ریاست جمهوری, گروگانها آزاد شدند. بهزاد نبوی، بهعنوان نماینده رژیم ایران، با وارن کریستوفر، نماینده آمریکا, درالجزایر قراردادی را امضا کردند و ماجرای گروگانگیری پایان یافت.
گری سیک, از مشاوران بلندپایه «شورای امنیت ملی آمریکا» و یکی از گردانندگان سیاست «حقوق بشر» کارتر, از اعضای هیاٌت آمریکایی در مذاکرات الجزایر بود. او و کریستوفر که از آن پس همواره یکی از گردانندگان وزارت خارجه آمریکا بود و در زمان کلینتون, وزیر خارجه شد, از همان زمان, سیاست «حقوق بشر» خود را برای حفظ و پشتیبانی از رژیم خمینی آغاز کردند و این سیاست را با سختکوشی تمام از آن روز تا به امروز ادامه دادند.
«دیدبان» های حفظ نظام ولایتگری سیک, پرچمدار و «دیدبان» خستگی ناپذیر «حقوق بشر», و همدستان او, بیآن که نیمنگاهی به کارنامه ننگین خمینی و دستاربندان همبسته اش, در کشتار و آزار و شکنجه و ویرانگری در عرصه های مختلف حیات اجتماعی ایران, و تروریسم افسارگسیخته آنها در خارج از مرزهای ایران داشته باشند, بی وقفه و درنگ, به پشتیبانی از کلیّت رژیم برخاستند و در تمام این سالها, دمی از یاری خمینی و میراثداران همرنگ او دست برنداشتند و در دشمنی با مجاهدین و رزمندگان آزادی ایران زمین, تهدید اصلی سرنگونی رژیم آخوندی, هر روز جریتر شدند. گویی در این میدان, خود را با خمینی و دست پروردگانش, همگون و همسرنوشت می دیدند. در نگاه این مدّعیان «حقوق بشر», تنها خمینی و میراثداران رژیم ضدبشری اش, «بشر» هستند و باید از «حقوق» آنان دفاع کرد و میلیونها انسانی که در داخل و خارج ایران, قربانی سیاستهای  ویرانگر این مسندنشینان می شوند, «بشر» به شمار نمی آیند و از حقوقی برخوردار نیستند.
 کارتر, برژینسکی, گریسیک, کریستوفر, ریچارد مورفی و همدستانشان در اروپا مانند جک استراو, وزیر خارجه پیشین انگلیس, گردانندگان «آیت الله» بی. بی. سی, کاری به این نداشته و ندارند که خمینی و میراثدارانش چه جنایتهایی را در حق مردم ایران یا حتی عوامل آمریکا و  اروپا, انجام می دهند. آنها عشقشان یک طرفه است. رژیم آخوندی را فرزندی می دانند که خود آن را در آغوش «پرمهر»شان پرورده اند و تنها به این می اندیشند که چشم زخمی به این دردانه «سراپا حسن و فرزانگی» نرسد. او را چون تخم چشم خود مواظبت می کنند و هر کس و گروهی که بخواهد دربرابرش به راهی جز سرسپاری مطلق گام نهد, بی درنگ او را با مُهر «تروریسم» نشاندار می کنند و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتیشان را برای بدنام کردن و اهریمن جلوه دادن او به کار می اندازند. و صد البته که در این سیاست از منافع بادآورده کلانی هم برخوردار می شوند.
در سال ۱۹۸۳, مقرّ تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت منفجر شد و چندی بعد, محسن رفیقدوست, وزیر پیشین سپاه پاسداران, بی پرده پوشی گفت: «هم تی,ان,تی, و هم ایدئولوژی آن انفجار، که ۴۰۰ تفنگدار و افسر و سرباز را در مقرّ تفنگداران آمریکا به جهنم فرستاد, از ایران رفته بود» (رسالت, ۲۹تیر۱۳۶۹). دیدبانان آمریکایی «حقوق بشر» نه تنها بر این انفجار ویرانگر, که بیش از ۴۰۰ آمریکایی را ازمیان برد, چشم بستند, بلکه هنوز دود و دم انفجار به درستی نخوابیده بود, که بنا به خواست عاملان آن انفجار, مجاهدین, قوی ترین نیروی مخالف و تهدید اصلی سرنگونی این رژیم را, به عنوان یک نیروی تروریستی مورد هدف قراردادند.
در این سالها, دشمنی با سازمان مجاهدین, همیشه پیش شرط هرگونه توافقی بوده که در پشتپرده شکل می گرفت.. ماجرای «ایران گیت» نمونه روشنی از این گونه زدوبندهاست.
ماجرای «ایران گیت»در اواخر ماه ژوئن ۱۹۸۵ سناتور گریهارت (کاندیدای ریاست جمهوری), سناتور کندی و شمار دیگری از نمایندگان و سناتورهای آمریکایی در نامه هایی به آقای مسعود رجوی, از مقاومت عادلانه مردم ایران پشتیبانی کردند. چند هفته بعد, در ۲۴ ژوییه ۱۹۸۵, در پایان یک جلسه «کمیته خارجی مجلس نمایندگان آمریکا», ریچارد مورفی, دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک, بدون هیچ زمینه قبلی و بی آن که هیچ یک از نمایندگان حاضر از وی در این مورد پرسشی کنند, بیانیه یی را درباره سازمان مجاهدین خلق ایران خواند که در آن, ازجمله, آمده بود: «...آنها یک گروه نظامی اسلامی و ضددموکراتیک و ضدآمریکایی و اشتراکی هستند و از تروریسم و خشونت به عنوان ابزار اصلی پیشبرد سیاستهایشان استفاده می کنند» («مجاهد», شماره ۳۵۸, ۱۱مهر۱۳۷۳).
خبرگزاری فرانسه  در روز ۱۱ آبان ۱۳۶۵ (۲ نوامبر ۱۹۸۶) خبرداد که دیوید جیکوبسن آمریکایی, که گروه «جهاد اسلامی» او را در بیروت به گروگان گرفته بود, آزاد شد. روز ۱۲ آبان, رویتر به نقل از یک متخصص اسرائیلی خبرداد که سوریه و ایران در جریان آزادی گروگان آمریکایی دخیل بوده اند.
دو روز بعد (۱۳ آبان ۱۳۶۵), ماجرای روابط پنهانی رژیم خمینی با آمریکا که به «ایران گیت» معروف شد, از پرده به درافتاد و علت موضعگیری آن روز ریچارد مورفی آشکار شد. مجله «الشِراع»، چاپ بیروت, در مقاله یی با عنوان «منطق دولت و منطق انقلاب: این است آن چه در تهران می گذرد» نوشت: «یک فرستاده محرمانه آمریکا به نام رابرت مَکفارلن (حامل کلت و کیک و انجیل برای سران رژیم ایران) در اوایل ماه گذشته (سپتامبر) مخفیانه از تهران دیدار کرده و در هتل استقلال (هیلتون سابق) اقامت نموده است. وی گفتگوهای بسیار مهمی با نمایندگانی از وزارت خارجه, مجلس شورا و ارتش انجام داده که از میان آنها این افراد شناخته شده اند: دکتر محمد لواسانی, مدیر اداره سیاسی آسیا و آفریقا در وزارت خارجه, که به مدت ده سال در شرکت “آرامکو” در پادشاهی عربستان سعودی کار می کرده است؛ دکتر محمدعلی هادی, نایب رئیس کمیسیون روابط خارجی مجلس شورا؛ به علاوه یکی از افسران بلندپایه ارتش...». این افشاگری را سیدمهدی هاشمی (از اعضای دفتر منتظری که رهبری «دفتر جنبشهای آزادیبخش» را به عهده داشت), در اختیار این مجله قرارداده بود, که به بهای از دستدادن جانش تمام شد.
 گزارش «کمیسیون تاور» هم، که در اسفند ۱۳۶۵ منتشر شد, نشان داد که رژیم خمینی از «وزارت خارجه آمریکا» خواسته بود در اعلامیه یی رسمی سازمان مجاهدین خلق را «تروریست» و «مارکسیست» بنامد و طی بخشنامه یی از «کنگره و تمام مراکز علمی و شرکتها» بخواهد که از پشتیبانی آن سازمان دست بکشند. منوچهر قربانیفر, دلاّل رژیم خمینی, طی نامه یی خطاب به طرف حساب آمریکاییش نوشته بود که یکی از ۹ درخواست آخوندها از وزارت خارجه آمریکا برای آزادی گروگانهای آمریکایی، که تروریستهای مورد حمایت رژیم خمینی (جهاد اسلامی) آنها را در لبنان به اسارت گرفته اند, صدور بیانیه یی مبنی بر «تروریست» و «مارکسیست» خواندن مجاهدین است. «تروریست» و «مارکسیست» نامیدن مجاهدین, همواره در این سالها, خواست اصلی رژیم از غرب و وسیله نزدیکی غربیها به رژیم آخوندی بوده است.
  امدادرسانیهای «استکبار جهانی»!  درپی فعالتهای گسترده بین المللی خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران در بهار و تابستان ۱۳۷۳، به ویژه استقبال پرشور ایرانیان از هفته «همبستگی» و حمایت از رئیس جمهور برگزیده شورا و تظاهرات جهانی ۳۰تیر آن سال در۱۵کشور و در پی آن قیام دلاورانه مردم قهرمان قزوین در ۱۳ و ۱۴ مرداد ۷۳، امدادهای غیبی آمریکا  برای یاری رژیم بحران زده و مفلوک شتاب گرفت و به موازات آن, وزارت امورخارجه آن کشور در روز ۶آبان ۷۳ در یک گزارش ۴۱صفحه یی، به کمیته خارجی کنگره, تحت عنوان «مجاهدین خلق ایران», اتهامات بی پایه یی را که بارها ایادی رژیم درگل مانده واگویه کرده بودند، علیه مجاهدین خلق ردیف کرد و باز هم بر «تروریست » بودن مقاومت و مبارزه عادلانه مجاهدین خلق علیه رژیم سفّاک و ایران بربادده آخوندی مُهر تأکید نهاد و باردیگر حقیقت را در پای اهریمن مصلحت و منفعت اقتصادی و سیاسیِ زودگذر قربانی کرد.
گری سیک, صحنه گردان اصلی این گزارش بود. او سه هفته بعد از انتشار گزارش, پلیترو, رئیس بخش خاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا, را, که گزارش در اداره او تهیه شده بود, به عنوان سفیر ویژه آمریکا نزد رژیم ولایت فقیه نامزد کرد, با هدف دلجویی و گشودن باب «مماشات» با آن رژیم.
 این گزارش نشان می داد که بخش خاورنزدیک وزارت خارجه آمریکا, که سالهای متمادی در امر نزدیکی به رژیم و یافتن میانه رو در میان سرکردگان رژیم فعالیت داشت, این بار نیز در یک مقطع بحرانی برای یاری رساندن به رژیم درگل مانده با تمام توان به میدان آمده است و برای ازمیان بردن بزرگترین تهدید رژیم, یعنی مقاومت سرفراز مردم ایران, کمر بسته است.
پشت پرده گزارش وزارت خارجه آمریکادفتر مطبوعاتی مجاهدین خلق ایران یک هفته پیش از انتشار گزارش ۴۱صفحه یی وزارت خارجه آمریکا در اطلاعیه یی به تاریخ ۲۹مهر۷۳ (نشریه مجاهد, شماره ۳۶۰) اعلام کرد: «...از مدتها پیش رفسنجانی و کمال خرّازی، سفیر رژیم در نیویورک، طرح گسترده‌ یی را به منظور صدور یک گزارش مغرضانه از سوی وزارت خارجهٌ آمریکا علیه مجاهدین و مقاومت ایران طرّاحی می‌ کرده ‌اند. رژیم خمینی  پس از تصویب الحاقیه لایحه بودجه وزارت خارجه، که از دولت آمریکا می‌ خواهد گزارشی در مورد مجاهدین به کنگره ارائه کند، دست به کار این توطئه شده است. به همین منظور رفسنجانی، ابراهیم یزدی، وزیر خارجه سابق و نمایندهٌ سابق خمینی در آمریکا در دههٌ۱۹۷۰ را یک ماه پیش به آمریکا فرستاد. خرازی، با به کار گرفتن یزدی، مهدی نوربخش، هوشنگ امیراحمدی و بیژن سپاسی، رئیس بنیاد فیر(FAIR)، لابی رسمی رژیم در واشینگتن، طی تماسهای متعددی با سیاستمداران سابق و متخصصان طرفدار سیاست ایران‌گیت و مماشات با رژیم، تلاش می‌کند تا اتّهامهای رژیم آخوندی علیه مقاومت ایران را برای وزارت خارجه تکرار کند. آنها می ‌خواهند این اتهامها را، در قالب یک بیانیهٌ مشترک، به امضای متخصصان مزبور برسانند؛ اتّهامهایی از قبیل استفاده مجاهدین از “تروریسم و خشونت سیاسی”، “فقدان دموکراسی در درون مجاهدین”، “عدم پایگاه اجتماعی مجاهدین در داخل ایران” و “تهدید ایرانیان خارج از کشور” و…»  «طبق گزارش واصله به دفتر رفسنجانی، خرازی گفته است امضا کنندگان این بیانیه، از جمله عبارت خواهند بود از: جیمز بیل، ریچارد کاتم، گری‌سیک، ارواند آبراهامیان, هوشنگ امیر احمدی و...». «بنا به گزارشها، ابراهیم یزدی, که یک‌ماه قبل از سوی رژیم خمینی به آمریکا فرستاده شده بود، کماکان در آمریکا به سر می‌ برد و با پیروان خط ایران‌گیت ارتباطات گسترده ‌یی دارد. محسن میلانی از فلوریدا، فرهاد کاظمی از نیویورک، و شیخ‌اسلام نیز که ارتباطات گسترده ‌یی با خرازی دارند، در همین راستا سخت در تلاشند تا با ارتباطات خود با محافل آمریکایی، دست وزارت خارجهٌ آمریکا را برای یک گزارش کاملاً‌ منفی پر کنند». «رژیم خمینی برای گنجاندن یک مضمون مغرضانه از سوی وزارت خارجهٌ آمریکا علیه مجاهدین و مقاومت ایران، با خرج مبالغ هنگفتی، دست به یک بسیج همه جانبه زده است و در این مسیر از ساواکیهای منفور شاه گرفته تا بلندگوهای استعماری و تا مزدوران و آلت‌فعلهایش در خارج کشور را  به مدد فراخوانده است». آنها  از مخالفان سازمان مجاهدین, به ویژه از «بریده مزدوران» خواسته اند تا «موارد زندانی و شکنجه شدن خود توسط مسئولان "شورای ملی مقاومت" در عراق را، با ارسال نامه یا فاکس، به شعبه "سازمان دیدبان حقوق‌بشر خاورمیانه" در آمریکا اطلاع دهند…‌مسئولان این قسمت آقای گری ‌سیک و خانم لیزا آندرسن می ‌باشند…».
«علامت حسن نیّت»درسال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷), در پی انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور رژیم, دولت آمریکا  برای دلجویی از رژیم ولایت فقیه بر آن شد که نام مجاهدین را در لیست «سازمانهای تروریستی خارجی» بگنجاند. در روز ۹اکتبر۱۹۹۷ ـ یک روز پس از انتشار این لیست ـ یک مقام بالای دولت کلینتون بی پرده پوشی به روزنامه  «لس‌آنجلس‌تایمز» گفت: «گنجاندن نام مجاهدین خلق در این لیست به‌ عنوان یک علامت حسن ‌نیّت به رژیم  تهران و محمد خاتمی, رئیس‌جمهور میانه‌رو آن, که به‌تازگی انتخاب شده، صورت گرفته است».
دو سال بعد, در سال ۱۳۷۸ (۱۹۹۹), وزارت خارجه آمریکا, نام شورای ملی مقاومت ایران را نیز به لیست «سازمانهای تروریستی خارجی» افزود. بنا به گزارش خبرگزاری رویتر در ۱۴اکتبر همین سال,  آقای مارتین ایندیک, مدیرکل وقت وزارت خارجه آمریکا, تصریح کرد که واردکردن نام شورای ملی مقاومت نیز در این لیست, به درخواست رژیم ایران صورت گرفته است.
سه سال بعد به نوشته مجله «نیوز ویک» در روز ۲۶سپتامبر۲۰۰۲, مارتین ایندیک تاٌکیدکرد که واردکردن نام مجاهدین و «شورا» در لیست «سازمانهای تروریستی» به خاطر «علاقه کاخ سفید برای بازگشایی روابط با رژیم ایران» بوده است.
  افعی کبوتر می زاید! گریسیک و دیگر دیدبانان «حقوق بشر» در تمام سالهایی که رژیم آخوندی با تکیه بر سیاست کشتار و اختناق و چپاول در داخل و گسترش تروریسم در خارج کشور, به حیات ننگبارش ادامه می دهد, همواره با بخشی از گردانندگان این رژیم در تماس بودند و برای گشودن دروازه مذاکره با آمریکا و برقراری رابطه سیاسی با آن کشور و نجات رژیم از چنبره بحرانهای فراگیر, چاره جو بودند و در پیدا و پنهان, در خارج و داخل کشور، کنفرانسها و نشستهای مشترکی برگزار می کردند. گزارش کوتاه چند نمونه از این کنفرانسها و دید و بازدیدها  از زبان جناح مخالف داخلی:
«کنفرانس ایران در سال ۲۰۰۱» در قبرس در ماه خرداد ۱۳۷۸, «دو سال پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات، کنفرانسی در قبرس تحت عنوان “ایران در قرن بیست و یک” برگزار شد. هدف از تشکیل این کنفرانس، بررسی تحولات ایران پس از دوّم خرداد ۱۳۷۶ و یافتن راههایی برای عادی سازی رابطه ایران و آمریکا بود... کنفرانس قبرس، اولین نقطه اتّصال عناصر داخلی رابطه جو، با مقامات آمریکایی و عوامل اطلاعاتی آمریکا بود. از آمریکا شخصیتهایی نظیر گری سیک, دیپلومات کهنه کار آمریکایی ... ریچارد مورفی و ... حضور داشتند. از جبهه اصلاحات نیز اشخاصی چون ابراهیم یزدی، دبیر کل ... نهضت آزادی، عزت الله سحابی ... عمادالدین باقی و شمس الواعظین, علوی تبار و عباس عبدی، اعضای شورای مرکزی “جبهه مشارکت ایران اسلامی”... دکتر شعله سعدی ... ناصر هادیان ... حضور داشتند. نکته جالب توجه ... برخورد گرم و صمیمانه گری سیک با بعضی اعضای هیأت ایرانی از جمله شمس الواعظین و ناصر هادیان است، که حتی شگفتی و تعجّب بسیاری از اعضای هیاٌت شرکت کننده ایرانی را در پی داشت...» (کیهان, ۱۲مرداد ۱۳۸۳).
سفر مخفیانه گری سیک و ریچارد مورفی به ایران (در سال ۱۳۷۹)
 «...آمریکاییها برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با ارزیابی اوضاع سیاسی ایران بعد از دوّم خرداد ۱۳۷۶، این جرأت را به خوددادند تا تحت عناوین مختلف, از جمله خبرنگار و جهانگرد، به ایران سفر کنند و از نزدیک اوضاع و احوال سیاسی ـ اجتماعی ایران را مورد ارزیابی قراردهند. برخی شواهد و مدارک نشان می دهد که پس از دوّم خرداد چهره های نشاندار و سرشناسی از ایالات متحده آمریکا، در پوشش جهانگرد به ایران سفر کرده و گفت و گوهایی با اصلاح طلبان داشته اند، که سرشناس ترین آنها “گریسیک” و “ریچارد مورفی” است. علی رضا نامور حقیقی, که مدتها در اداره رسانه های خارجی وزارت ارشاد مسئولیت داشت و در جریان “بررسی پرونده نظرسنجی” به کانادا گریخت، در سالهای مسئولیتش، بارها مأموران خارجی و به ویژه آمریکاییها را در پوشش خبرنگار خارجی، به ایران وارد کرد. نامور حقیقی ... در سال ۱۳۷۹ گری سیک را با نام مستعار، وارد ایران کرد و ملاقاتهایی را با برخی مدعیان اصلاح طلبی، برای وی فراهم نمود» (روزنامه رسالت, ۳۰ آذر ۸۱).
«گری سیک یک دیپلومات کهنه کار آمریکایی و از چهره های شناخته شده در کریدورهای سیاسی مرتبط با مسائل ایران است. او تا کنون پستهای گوناگونی را در وزارت امور خارجه و کاخ سفید آمریکا برعهده داشته است که مهمترین آنها عضویت در شورای امنیت ملی کاخ سفید در دوره های ریاست جمهوری جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان است. وی همچنین در زمان انقلاب اسلامی ایران، مشاور ارشد رئیس جمهوری آمریکا (کارتر) بود... گریسیک ... از طرفداران جدّی و پر و پا قرص مذاکره مستقیم با ایران بود... وی در یکی از مصاحبه های خود ... اظهار داشت: “... من فکر می کنم ایران باید دعوت برای مذاکره را جدّی بگیرد... به نظر من، گام مؤثری که ایران می تواند (در تقلیل اختلاف فیمابین) بردارد آن است که با جدّیت به امکان این گفت و گوی مستقیم با آمریکا بیندیشد، و امیدوارم این امر به طورخصوصی و به دور از منظر عمومی صورت بگیرد، تا اساساً دو طرف فرصتی بیابند تا نقطه نظرات خود را بیان نمایند و از دیدگاههای یکدیگر مطّلع شوند» (روزنامه جامعه، ۲۳ بهمن ۷۹) .
مهدی کروبی درموزه «متروپولیتن» نیویورک (تابستان ۱۳۷۹)
 «در یکی از روزهای گرم تابستان ۱۳۷۹، یک هیأت پارلمانی از جمهوری اسلامی ایران، در راستای وظائف نمایندگی! سفری را به نیویورک ترتیب می دهد که ریاست مجلس ششم، حجّت الاسلام والمسلمین آقای کروبی نیز، به عنوان سرپرستی آن هیاٌت با آنان عازم نیویورک می شود. در جریان یکی از این دیدارها، آقای کروبی به همراه هیاٌت پارلمانی، دیداری را از موزه متروپولیتن نیویورک به عمل می آورد که ... جمعی از نمایندگان، سناتورها و مقامات آمریکایی از جمله ... “گری سیک”, مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، «رابرت پلیترو», معاون سابق وزارت خارجه آمریکا و نیز هوشنگ امیراحمدی, یکی از مدیران “سازمان ایرانیان ـ آمریکاییان”، در آن جا حضور دارند. هر چند در ابتدا سعی شد تا وانمود گردد که حضور مقامات آمریکایی در موزه کاملاً اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی صورت گرفته است، امّا طولی نکشید که معلوم شد عناصر دلاّلی پیش تر با هماهنگی قبلی بین اعضای هیاٌت ایرانی و مقامات آمریکایی، در این کار دخالت داشته اند. اتفاقاً چند روز بعد، روزنامه “واشینگتن پست” در گزارشی از جزئیات این دیدار، با اشاره به عامل ترتیب دهنده این ملاقات نوشت: “هوشنگ امیراحمدی که قبلاً به جلسه نمایندگان کنگره در موزه متروپولیتن دعوت شده بود، حضور مهدی کروبی را در همان روز و همان ساعت طرّاحی کرده بود”.... ملاقات بین هیاْت پارلمانی ایرانی و طرف آمریکایی تصادفی نبوده، بلکه از قبل برنامه ریزی شده بود و هیأت ایرانی نیز کاملاً در جریان این ملاقات قرار داشته است... ملاقات نمایندگان و سناتورهای آمریکایی با جناب آقای کروبی، به عنوان ریاست مجلس شورای اسلامی و یکی از مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی برای آمریکاییها حائز اهمیّت فراوان بوده است» (کیهان، ۱۷ شهریور ۱۳۷۹).
هدف:  نابودی مجاهدین
پیش از حمله به عراق در فروردین ۱۳۸۲, قرارومدارهایی در پشت درهای بسته برای بمباران و درهم شکستنِ ارتش آزادیبخش ملی ایران میان نمایندگان سران مهاجم و گردانندگان رژیم آخوندی گذاشته شد, مشروط بر این که رژیم پس از سقوط حکومت پیشین عراق در امور آن کشور مداخله نکند. گردانندگان این توطئه, هم پیش از بمباران و هم پس از آن, با توجیه مبارزه با «تروریسم», با «افتخار», آن را اعلام کردند:
ـ «مقامات بریتانیایی ... به دولت ایران اطلاع دادند که آنها به اهداف سازمان منافقین (مجاهدین) و قرارگاههای آنها حمله خواهندکرد...» (روزنامه خراسان, ۱۹فروردین۱۳۸۲).
ـ «ریچارد دالتون, سفیر انگلیس در ایران, هفته گذشته به روزنامه فرانسوی لوموند گفت: شخصاً, به رهبران ایران تضمین داده است که به مجاهدین خلق اجازه داده نخواهد شد در عراق بمانند. به نظر چند کارشناس, طرح مؤتلفین از بین بردن این گروه است» (مجله «فوروارد», ۱۵فروردین۸۲).
ـ «سخنگوی سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت که نیروهای ائتلاف پایگاههای مجاهدین خلق, اصلی ترین گروه اپوزیسیون مسلّح ایران, را در عراق بمباران کرده اند» (خبرگزاری فرانسه, ۲۶فروردین ۱۳۸۲).
ـ «مقامهای آمریکایی گفتند: آمریکا, در حرکتی برای جلبنظر رژیم ایران که در عراق دخالت نکند, قرارگاههای جنگجویان مخالف ایرانی را ... بمباران کرده است... یک توافق خصوصی با مقامهای ایرانی قبل از شروع درگیریها صورت گرفته بود که اگر ایران از جنگ عراق کنار بماند, نیروهای انگلیسی و آمریکایی گروه مزبور را هدف قراردهند... ازبین بردن پایگاه عملیاتی مجاهدین خلق در عراق... یک هدف عمده رژیم ایران بوده است... یک مقام رسمی گفت: کاندولیزا رایس, مشاور امنیّت ملی آمریکا, و کالین پاول, وزیر امور خارجه آمریکا, معتقد بودند که تهران می تواند در مقابل آمریکا که همسایه بغل دستش را اشغال کرده است, بی طرف بماند, مخصوصاً اگر بداند که به مجاهدین حمله خواهد شد و از تهاجمات آنها به ایران در آینده جلوگیری به عمل خواهد آمد. این پیغام توسّط ماٌموران انگلیسی, قبل از شروع جنگ فرستاده شد. جک استرو, وزیر خارجه انگلیس, همردیف ایرانیش, کمال خرّازی, را در ملاقاتی در لندن در ماه فوریه [۲۰۰۳], مطّلع ساخت. ریچارد دالتون, سفیر انگلیس در ایران, این پیام را در ماه مارس در یک ملاقات با حسن روحانی, آخوندی که رئیس شورای عالی امنیّت ملی, ارگان سیاست خارجی است, تکرار کرد... دولت بوش از بلندگوهای بین المللی, مانند گردهمایی در سازمان ملل متّحد در مورد افغانستان استفاده کرد تا ایرانیان را از این طرح مطّلع نماید...» (وال استریت جورنال, ۲۸فروردین۱۳۸۲).
ـ «دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه [۲۰۰۳], پنهانی, با مقامهای ایرانی دیدار کردند. آمریکا, ازجمله, خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد که مانع فرار مقامهای عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق را که در عراق مستقر هستند, بمباران کند. امّا, یک تعهّد قابل اتّکاتر برای حمله به قرارگاهها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد» (واشینگتن پست, ۲۹فروردین۱۳۸۲).
ـ آمریکا و انگلیس برای جلوگیری ایران از دخالت در عراق, مثل همیشه, بهای راضی کردن رژیم را از کیسه مردم ایران پرداختند و نابودی مجاهدین, تهدید اصلی سرنگونی رژیم آخوندی, را در دستور کار خود قراردادند و برای پیشبرد این نیّت شوم, در بمبارانهای ویرانگر عراق, برای نابودی آنها, گاه شبی «۱۲۰» بار قرارگاهها, سنگرها و تمام جان پناههای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران را بمباران کردند و در این هنگامه آتش و ویرانگری و خون, به گله های پاسداران و سگهای هار دیگر رژیم, از هر رنگی, امکان دادند که با استفاده از فرصت زرّینی که این «امداد غیبی» نصیبشان کرده بود, بی هیچ مانع و سیل بندی به پایگاههای ارتش آزادی, مغول وار, یورش ببرند تا بازماندگان زنده بمبارانها را به اسارت بگیرند, زخمیها را تمامکُش کنند و دَیّاری را از رزمندگان آزادی و پاکبازان مجاهد باقی نگذارند. و البتّه, به پیروزی خود هم, ذرّهیی تردید نداشتند:
ـ «گروهی از افراد مسلّح تیپ بدر, که شمارشان به ۱۰هزارتن میرسد و بعضی از آنها لهجه ایرانی دارند,  قبل از جنگ, به طور پنهانی, وارد بعقوبه شدند» (روزنامه «ایندیپندنت» ـ۳۰فروردین۸۲ ).
ـ «جلسه فوق العاده شورای عالی امنیّت رژیم دردوم فروردین۱۳۸۲  با حضور خامنه ای, برای بررسی تحوّلات عراق تشکیل شد. سردمداران رژیم در این جلسه تاٌکید کردند باید از شرایط موجود برای حمله به سازمان مجاهدین و نابودکردن آن در داخل خاک عراق بیشترین استفاده را بکنیم... براساس تصمیمات این جلسه, شورای عالی امنیّت رژیم آخوندی گروههای ویژه یی را برای ترور آقای مسعود رجوی, رهبر مقاومت ایران, به خاک عراق اعزام کرد. خامنه ای در این جلسه, که در  خانه وی برگزارشد, دستور داد هر گروهی موفّق به اجرای این طرح شود, یا هرکس که کمک اطلاعاتی و لُجستیکی به اجرای این طرح بکند, میلیونها دلار جایزه دریافت خواهد کرد. در جلسه شورای عالی امنیّت, که خاتمی و رفسنجانی نیز در آن حضور داشتند, تاٌکید شده بود تا رهبری منافقین دست نخورده باقی مانده باشد, ما از شرّ آنها خلاصی نخواهیم داشت» ـ (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ ۲۵ فروردین۱۳۸۲).
ـ «طی روزهای پنجشنبه و جمعه ۲۱ و ۲۲فروردین [۱۳۸۲], در دهها رشته تهاجم عوامل وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران به مجاهدین در خاک عراق, در حوالی قرارگاههای اشرف (شمال شهر خالص)  و انزلی (شهر جلولا) و بنیاد علوی (شهر مقدادیه), ۱۸ مجاهد خلق شهید و ۴۳تن مجروح و شماری مفقود شدند.  وزارت اطلاعات به منظور اجرای این تهاجمات و توطئههای تروریستی, طی هفته گذشته شمار زیادی از دژخیمان و ماٌموران خود و همچنین شماری از عوامل کرد و عرب زبان این وزارتخانه را از طریق نفت شهر و سومار و قصرشیرین روانه عراق کرد. ماٌموریت نیروهای اعزامی وزارت اطلاعات کشتن و اسیرکردن و ضربه زدن به مجاهدین تعریف شده است. آنها به آر.پی.جی ۷ و انواع تیربار و مسلسلهای کلاشنیکف مجهّز هستند. علاوه بر این, وزارت اطلاعات برای اجرای نیّات شوم خود علیه مجاهدین, از مزدوران موسوم به “سپاه بدر”, وابسته به سپاه پاسداران کمک میگیرد. سه شنبه ۲۰فروردین, شمار زیادی از این مزدوران وارد خاک عراق شدند و بخشهایی از شهر خانقین و مناطق اطراف آن را به تصرّف خود درآوردند» (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ۲۳فرورین ۱۳۸۲).
ـ «در جریان تهاجمات روز گذشته [۲۳فروردین] نیروهای دشمن, در اطراف قرارگاههای اشرف, انزلی و بنیاد علوی, در حوالی شهرهای خالص, جلولا و مقدادیه, ۱۰مجاهد خلق به شهادت رسیدند» (اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ ۲۴فروردین۱۳۸۲).
در این کارزار نابرابر, گریسیک و «دیدبانان» همدست او نیز برای همگامی با مهاجمانی که به علت میدان دادن و چشم پوشی سران «نیروهای ائتلاف» در عراق, در همان ماههای اول, در دولت موقّت عراق, نیروهای نظامی و در شهرهای مختلف این کشور, به ویژه در مناطق شیعه نشین, جای پای استواری به دست آورده بودند, آستینها را بالازدند و برای نابودی مجاهدین, با همدستان ایرانی و غربی خود به همکاری پرداختند. به عنوان مثال, وقتی «شورای حکومتی عراق», که مزدوران رژیم در آن میداندار بودند, در ماه آذر۱۳۸۲, ضرب الاجلی برای خروج «رزمندگان ارتش آزادیبخش» از عراق تعیین کرد, گریسیک در مصاحبه با رادیو بی. بی. سی, همنوا با سخنگویان «وزارت اطلاعات», اعلام کرد: «من می دانم که شورای حکومتی عراق, به صراحت, اعلام کرده که این افراد از عراق اخراج خواهند شد ولی به خاطر داشته باشید که این افراد جنگجویان آموزش دیده یی هستند که برای سالهای متمادی به نفع صدام حسین فعالیت می کردند و این سالها آنها نه تنها به عنوان یک گارد مزدور برای مقاصد صدام حسین عمل کردند، بلکه به طور مرتّب, برای عملیات نظامی از مرز به ایران رخنه می کردند. به نظر من تصمیم شورای حکومتی عراق به اخراج نیروهای نظامی اجنبی از قلمرو آن کشور قابل درک است» (روزنامه شرق,   ۲۴ آذر ۱۳۸۲ـ ۱۵ دسامیر ۲۰۰۳).
رژیم ایران در پی آن برآمد از فرصتی که به دست مزدورانش در عراق فراهم شده, به نحو احسن بهره برداری کند و راه خروج رزمندگان ارتش آزادیبخش به کشورهای دیگر را ببندد تا آنها ناچار شوند به ایران بروند. از این رو, علی یونسی, وزیر اطلاعات رژیم, در یک نشست مطبوعاتی که روز ۱۱دیماه ۸۲ برگزارشد, گفت: «هر کشوری که منافقین (مجاهدین) را در خاک خود بپذیرد, دشمن ایران است». او درباره «منافقین تروریست» تاٌکیدکرد: «دولت ایران مطّلع شده بیش از ۱۵۰ نفر از اعضای منافقین در پادگان اشرف از این سازمان جدا و به آمریکا پناه آوردهاند... ایران اصرار دارد این اعضا به خانواده هایشان تحویل داده شوند و اگر بین آنها سران این گروهک وجود دارد، بازداشت شوند. وی با بیان این که در پادگان اشرف، تعدادی از منافقین خواهان خروج هستند، گفت: آمریکاییها و نیروهای ائتلافی باید تلاش کنند تا این افراد از دست سران گروهک منافقین، که مانع خروجشان می شوند، نجات یابند» (روزنامه «شرق»ـ ۱۲دیماه ۱۳۸۲ ـ۲ژانویه۲۰۰۴).
یونسی بر این نکته نیز تاٌکید کرد: «من به معاونم دستور دادم که جنایتهای منافقین را سریع به‌ عرض مجامع بین المللی برسانند که معلوم بشود چه جنایتهایی در عراق، اینها مرتکب شده اند ....».

 معاونان یونسی برای اجرای این خواست, دست به کارشدند و یک راست به سراغ دوستان قدیمی خود رفتند و از آنها یاری خواستند. گری سیک و «دیدبانان» همدست او, بی درنگ دست به کارشدند و با دوازده تن از دست پروردگان و «بریده مزدوران» وزارت اطلاعات, تلفنی, تماس گرفتند و از آنها خواستند یاوه های صدهابار تکرار شده شان را درباره «جنایتهای منافقین», زجر و آزار جداشدگان و جلوگیری از خروج آنها از «کمپ اشرف»,  باردیگر, به گوش «جهانیان» برسانند و برای یاری رسانی به رژیم رو به مرگ, در این مقطع حسّاس که ممکن است نام سازمان مجاهدین  از لیست گروههای تروریستی خارج شود, راهبندی ایجاد کنند.
گزارش ۸ مه۲۰۰۵ «دیده بان حقوق بشر» با عنوان «خروج ممنوع ـ نقض حقوق بشر در کمپهای سازمان مجاهدین خلق», برای خوشنودی وزیر اطلاعات و دیگر گردانندگان رژیم آخوندی, به تعجیل, فراهم آمد و «شاه بیت» این گزارش عبارت پایانی آن بود که «آیت الله بی. بی. سی» در روز ۲۲ اردیبهشت ۸۴, به آن اشاره کرد: «پرونده حقوق بشر حکومت ایران ترسناک است، اما اشتباه بزرگى است اگر سازمانى با این سابقه نقض حقوق بشر به عنوان نیروى مخالف آن مورد حمایت قرار گیرد». 
 «دیدبان» احمدی نژادگری سیک از ماهها پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ایران که قرار بود در ۲۷خرداد ۱۳۸۴ برگزار شود, به آن امید بسیار بسته بود. در مصاحبه اختصاصی با «همشهری دیپلوماتیک» (۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۴) به این نکته اشاره دارد: «معتقدم این انتخابات، رویدادی جالب در نوع خود خواهد بود. .... نکته مهمی که نباید از آن غافل بود، حضور و یا عدم حضور آقای رفسنجانی در این انتخابات است. با حضور ایشان به عرصه رقابت انتخاباتی بسیاری از معادلات تغییر خواهد کرد... آقای خاتمی نتوانست انتظارات سیاسی از مردمی که به او راٌی داده بودند را فراهم کند و بسیاری از آنها دستاوردهای ریاست جمهوری وی را ناامیدکننده ... توصیف میکنند... من سالهاست از منتقدان اصلی سیاست ایالات متحده در قبال ایران هستم. آمریکا بارها با ازدست دادن فرصتهای خوب برای بهبود روابط، به تشدید روابط خصمانه دو کشور کمک کرد...». حال او به «امامزاده» رفسنجانی دخیل می بندد که گام پیش بگذارد و «روابط خصمانه» را به «روابط دوستانه» تبدیل کند و به یاری آمریکا ماندگاری رژیم پابه گور را تضمین کند.

گری سیک در روز ۱۸مه ۲۰۰۵, (ده روز بعد از انتشار بیانیه «دیدبان حقوق بشر»ش علیه سازمان مجاهدین) در در مقاله یی در مجله تایم زیر عنوان «چهره پراگماتیک ایران» نوشت: «رفسنجانی ۳ ماه پس از پیروزی احتمالی در انتخابات گفتگوهای محرمانهیی با آمریکاییها خواهد داشت». روزنامه «شرق» در روز ۳خرداد ۱۳۸۴, پس از ذکر این خبر, نوشت: « رفسنجانی در حالی به صحنه انتخابات وارد شده است که نزدیکانش می گویند خواهان حل مشکلات با آمریکا و به دنبال راهی برای تجدید روابط دیپلوماتیک با آن کشور است».
گریسیک با امید به پیروزی رفسنجانی, به جدّ, سنگ جانبداریِ تمام عیار از انتخابات را به سینه کوبید و در روز راٌی گیری انتخابات ریاست جمهوری رژیم در مصاحبه با «خبرگزاری فارس» اعلام کرد: «روند انتخابات ریاست جمهوری در ایران بسیار سالم، جالب و شگفت‌ آور است... به نظر من انتخابات کنونی ریاست جمهوری در ایران بسیار فعالانه انجام می ‌شود و در آن نامزدها مسائل متفاوتی نسبت به گذشته مطرح می ‌کنند که من با دقت آن را دنبال می‌ کنم... اگرچه در ابتدا تعداد زیادی از ثبت ‌نام کنندگان رد صلاحیت شدند اما اکنون نامزدهای باقیمانده به راحتی فرصت رقابت آزادانه با یکدیگر را دارند».

 فردای آن روز (۲۸خرداد), در انتقاد به جرج بوش که انتخابات را «نامشروع و غیردموکراتیک» خوانده بود, در سخنانی که از «شبکه خبر» تلویزیون رژیم پخش شد, گفت: «زمان سخنان بوش درباره انتخابات ایران فوقالعاده نامناسب بود و من از این که جرج بوش چنین زمانی را برای حمله به ساختار سیاسی و انتخاباتی ایران انتخاب کرد, بسیار متأثر شدم. ما شاهد رقابت واقعی نامزدها بودیم و بوش باید عاقلانه حرف می زد و بیانیه زودهنگام صادر نمی کرد».

وقتی بر اثر «امدادهای غیبی» احمدی نژاد از صندوق مارگیری انتخابات بیرون آمد, گریسیک که همواره در مددرسانی به هر دو جناح رژیم آمادگی دارد, زبان به ستایش احمدینژاد گشود و در سخنانی که در کیهان ۱۱تیرماه ۸۴ منتشر شد, گفت: «اشتباه است اگر حمایتهای ملت ایران از احمدی نژاد را به حساب تقلّب بگذاریم...  احمدی نژاد خیل عظیمی از هواداران را گرد خود جمع کرده است که به ارزشهای مذهبی و سنّتی بهای خاصی می دهند. وی دارای مدرک دکتری از یک دانشگاه برجسته است و شهردار یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بوده است... بی خردی خواهد بود اگر احمدینژاد را دست کم بگیریم... شواهد و قراین زیادی نشان می دهند مردی که پیروز شد صاحب اکثریت آرا بود».

گری سیک در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد نیز, مانند گذشته, در هر مخمصهیی که گریبانگیر رژیم میشد, بیدرنگ به یاریش می شتافت. ازجمله، در مساٌله قطعنامه شورای امنیت ملل متحد درمورد برنامه هستهیی ایران. روزنامه جمهوری اسلامی روز ۳مهر ۸۴  به نقل از «واحد مرکزی خبر» نوشت: «گریسیک, سیاستگذار سازمان آمریکایی “دیدبان حقوق بشر”, در یک گفتگوی تلفنی مخالفتش را با قطعنامه اخیر شورای حکّام آژانس بین المللی انرژی اتمی در مورد ایران, اعلام کرد و سخنرانی احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل را ستود». فردای آن روز, که هنوز احمدینژاد در آمریکا به سر می برد, در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا (۴مهر۱۳۸۵) گفت: «فکر می کنم زمان آن فرا می رسد که تهران و واشینگتن متوجه خواهند شد گفت وگوی مستقیم درباره اختلاف نظراتی مانند برنامه هسته یی و نیز مسائل عراق, اقدامی مفید است... برای بهبود روابط تهران و واشینگتن, ایران و آمریکا باید هر دو تقریباً همزمان به این نتیجه برسند که اوضاع رو به بهبود نخواهد رفت مگر این که با یکدیگر به نوعی در تماس باشند... کشورهایی مانند آفریقای جنوبی می توانند نقش میانجی را میان ایران و آمریکا بازی کنند که مشابه نقش الجزایر در ماجرای گروگانگیری خواهد بود». وی در ادامه مصاحبه درباره سیاستهای ایران در عراق گفت: «ایران در بالاترین سطوح (حکومتی) طرفدار یکپاره باقی ماندن عراق به صورت فدرال یا هر نوع ساختار حکومتی دیگر است که کردها, سنی ها و شیعیان عراقی در یک کشور متّحد با یکدیگر همزیستی داشته باشند...» و در پایان پیشنهاد احمدی نژاد را در سازمان ملل تکرار کرد که گفت «کشورهای دیگر می توانند به مذاکرات هسته یی ملحق شوند و به ویژه از آفریقای جنوبی نام برد...».

 البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که گریسیک که سخت مشتاق است باب مذاکره و رابطه سیاسی ایران و آمریکا گشوده شود, تندرویهای احمدینژاد در مساٌله اتمی را چندان برنتابد و با آن سازگار نباشد, چرا که می داند این کوتاه نیامدنها سرانجام به جای درب مذاکره و مراوده, دروازه جنگ و کشاکشهای سخت و خونین را می گشاید. او در این رؤیاست که خامنه ای و احمدی نژاد نیز مانند دوره آتش بس, مانند خمینی, «زهر» عقب نشینی را بنوشند و گره یی را که با دست می توان گشود به دندان حواله ندهند. او روز ۱۸مهر ۸۵, در سخنانی که از «واحد مرکزی خبر» رژیم پخش شد, با اشاره به انتشار نامه خمینی درباره پذیرش آتشبس تاٌکید کرد: «این نامه بیانگر این واقعیت است که چگونه در سال ۱۹۸۸ “امام خمینی” با درکی هوشمندانه, از خود انعطاف نشان داد تا به آن چه وی و دیگر رهبران مذهبی... از آن به عنوان حبّ وطن یاد می کردند, وفادار بماند... فکر می کنم رفسنجانی و تیم وی هم چون حسن روحانی بر این باورند که باید چنین درکی در عرصه هسته یی نیز به وجودآید و  از تندروی احمدی نژاد در این مساٌله, که تهدیدکننده موجودیت و بقای نظام ایران است, جلوگیری کرد».
  وزیر دفاع مماشات جو  گری سیک که در هیچ موقعیتی از دیدبانی «حقوق بشر» رژیم آخوندی غافل نمی ماند, پس از انتخاب رابرت گیتس به جای رامسفیلد, به عنوان وزیر دفاع آمریکا بسیار خرسند شد. سایت «امروز» در روز ۳ اسفند ۸۵ در این باره می نویسد: «گری سیک, متخصص برجسته امور ایران با وزیر دفاع جدید آمریکا همکار بوده است. آنها در دوران فورد و کارتر در کاخ سفید با هم مشغول به کار بوده اند. او رابرت گیتس را به خوبی می شناسد و از انتخابش به عنوان جانشین رامسفیلد به شدت خرسند است... سیک می گوید: معرفی گیتس به جای رامسفیلد علامت “لحظه تغییر واقعی” در دولت جرج بوش است».
«زمان نگرشی تازه به ایران» ـ ژوییه ۲۰۰۴«شورای روابط خارجی آمریکا» یک گروه کاری به ریاست مشترک برژینسکی و رابرت گیتس برای بررسی اوضاع ایران تشکیل داده است. در این «شورا» به غیر از رئیسان آن ـ برژینسکی و رابرت گیتس ـ  که مدافعان جدّی رژیم اند, اعضای آن نیز از همین قماش اند و کسانی مانند الهه شریف پور (هیکس), ری تکیه و...
این گروه در گزارش مفصلی با عنوان «زمان نگرشی تازه به ایران», ارزیابی شان را از وضع ایران در ژوییه ۲۰۰۴ انتشار داده اند و ازجمله تاٌکید دارند که «به رغم نوسانهای سیاسی قابل توجه و نارضایتی عمومی, ایران در آستانه یک انقلاب دیگر قرار ندارد». «ایران حتی پس از عقبگردهای سیاسی اخیر نیز همچنان کشوری است که احزاب سیاسی در آن در قالب یک نظام سازمان ‌یافته با یکدیگر رقابت می ‌کنند». «بخش اقتدارگرای حکومت در ایران به شدت نزد مردم آن کشور نامحبوب است». «به رغم جدایی مردمی از نظم سیاسی غالب، چنین به نظر نمی رسد که ایران در حال حاضر در وضعیت پیش از وقوع یک انقلاب به‌ سر ببرد».  «ایران می تواند نقش بالقوّه مهمی را در ارتقای یک حکومت با ثبات و کثرت گرا در بغداد ایفا کند». «ضروری است گفت و گوی مستقیم با ایران دنبال شود». «ایالات متحده باید بدون استفاده از زبان تغییر حکومت, که ممکن است موجب تحریک عواطف ملی در راه دفاع از رژیم کنونی حتی در میان مخالفان حکومت شود، برقراری دموکراسی در ایران را تبلیغ کند». «ایالات ‌متحده آمریکا در پرداختن به مسائل ایران باید هرگونه جهتگیری به سمت تغییر حکومت را کنار بگذارد. این لحن گفتار خاطره مداخله ایالات‌‌متحده در کودتای ۱۹۵۳ را که به سرنگونی نخست‌وزیر ایران محمد مصدق انجامید، زنده خواهد کرد». «ایالات متحده باید در زمینه مسائل ویژه مرتبط با ثبات منطقه, به ایران پیشنهاد مذاکره مستقیم بدهد. این امر باید به از سرگیری و توسعه مسیر مذاکرات ژنو بینجامد که طی هجده ماه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر با حکومت تهران انجام شد». «در پشت صحنه، مقامات ایران پیشنهاد نموده‌اند که زندانیان عضو القاعده با اعضای سازمان مجاهدین خلق مبادله شوند که در حال حاضر در بازداشت نیروهای آمریکایی اشغالگر عراق به ‌سر می ‌برند». «در روزهای پس از سقوط صدام‌حسین، پنتاگون آشکارا از این موضوع صحبت می‌ کرد که یکی از گروههای مخالف ایرانی مستقر در عراق را به عنوان نیروهای پیشگام علیه تهران به کار گیرد و این در حالی بود که وزارت‌خارجه به موضوع اعتراض داشت و همان گروه را در سال ۱۹۹۷ به عنوان یک سازمان تروریستی شناسایی نموده بود». «دولت ایران در مذاکرات خصوصی پیشنهاد کرده که موافقت‌نامه ‌یی بر اساس مبادله زندانیان القاعده با اعضای سازمان مجاهدین خلق که یک گروه مخالف مستقر در عراق است و از مدت‌ها پیش مرتکب اعمال تروریستی علیه ایران شده، تنظیم شود. البته به دلیل امکان ‌پذیرنبودن تضمین محاکمه عادلانه در ایران، چنین مبادله مستقیمی عملی نیست. در مقابل، گروه کاری پیشنهاد می‌ کند که ایالات‌متحده به ایران فشار آورد تا وضعیت زندانیان وابسته به القاعده را روشن سازد و کسانی را که در آن بین توسط دیگر دولت‌ها  نیز تحت تعقیب هستند مسترد نماید. به‌طور همزمان ایالات‌متحده نیز باید با دولت موقت عراق همکاری نماید تا اطمینان حاصل شود که تأسیسات مجاهدین در عراق به طور کامل تعطیل شود و رهبران آن به خاطر نقش خود در ایجاد خشونت علیه مردم عراق و ایران در دوران حکومت صدام مورد محاکمه قرار گیرند».
    «شاه»بیت این گزارش در قسمت «توصیه‌هایی در خصوص سیاست گذاری آمریکا (در قبال ایران)» دیده می شود: «واشینگتن باید در راه ازهم پاشاندن قطعی سازمان مجاهدین خلق, که در عراق مستقر است, با دولت موقت عراق همکاری کند و تضمین نماید که رهبران آن به پای میز محاکمه کشانده شوند».
پایان سخنآخرین دست و پازدنهای گری سیک و همدستانش بیانیه مشترکی است که او و ۳۶تن از «کارشناسان» و پااندازان دنیای مماشات با دستگاه جور و جنایت ولی فقیه در دوم اوت ۲۰۱۱ منتشر کرده اند و در ۱۰ اوت در «تایمز مالی» و سپس در «فاینشنال تایمز» انتشار یافت. با همان ورد همیشگی وزارت بدنام که مجاهدین نه تنها اپوزیسیون اصلی رژیم نیستند و در میان مردم ایران جایی ندارند بلکه تهدیدی برای جنیش دموکراسی و حقوق بشر ایران به شمار می آیند و اگر نامشان از لیست سازمانهای تروریستی خارجی حذف شود ضربه یی خواهد بود به جنبش سبز ایران. 
 در زیر این بیانیه نام گری سیک که بیش از سی سال است برای حفظ و در امان ماندن رژیم سفاک ولایت فقیه سینه به تنور  می چسباند در کنار کسانی دیده می شود که یا  مانند محسن کدیور دست پرورد خلّص رژیم اند و یا مانند الهه شریفی پور هیکس و تریتا پارسی و اروند ابراهیمیان و شائول بخاش سالهاست که آتش بیار هر معرکه یی هستند که وزارت بدنام برای ضربه زدن به سازمان مجاهدین و شیطان سازی آن برپا می کند. و صد البته که از نمد چپاولهای بیت ولایت کلاهی هم به این ماٌموران آماده به خدمت رسیده و خواهد رسید.
  اما در ورای این دست و پازدنها و گرد و خاکهای آخر راه,  واقعیت سرسخت, همان گونه که تا کنون خود را نشان داد, «تغییر واقعی» در این رژیم, نه به سوی گشایش و میانه روی, که گری سیک و همدستانش به آن امید بسته اند, بلکه در راستای هرچه بسته ترشدن و کشاکش و تشدید رویارویی با غرب و با مردم ایران است. تجربه دوره ۱۶ ساله ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی, به روشنی نشان داد که افعی هرگز کبوتر صلح و آشتی نمی زاید و این رژیم ذره یی نمی تواند از سیاستهای بحران آفرینش در عراق و فلسطین و لبنان و افغانستان و... و از شکنجه و کشتار و قلع و قمع مردم به جان آمده ایران دست بردارد, کما این که در مساٌله اتمی هم دیدیم که قطعنامه و تهدید تا کنون، نه تنها کارساز نبوده بلکه آتش یکهّ تازیهای سرکردگان رژیم را تیزتر کرده است. چرا که رژیم تا کنون از این قطعنامه ها بوی تهدید واقعی نشنیده است, بوی تهدید واقعی را زمانی خواهد شنید که نام «تهدید واقعی» رژیم پابهگور آخوندی, یعنی سازمان مجاهدین خلق از لیست تروریستی بیرون آید و نام تروریست واقعی, یعنی رژیم ویرانگر و تروریستپرور آخوندی در این لیست جایگزین شود.

21 August 2011

بر شانه هایتان نَـمَـد حمل می کنید نه نَـمَـک ------------------------------ جمشید پیمان



جمشید پیمان

با خود می اندیشیدم که شیخ علیه الرحمه ، سعدی شیرازی  به چگو نه افرادی نظر داشته ، وقتی که می سروده است:

"نه محقـق بـوَد نه دانشمنـد
چـارپـایـی بـر او کتـابی چـنـد
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتـر"

که دیدم عده ای با ارائه ی تیتر های پرفسوری و استادی و  در حالی که حسابی زیر سنگینی کتاب های تلنبار شده بر پشت شان خم شده اند، دست استغاثه به دامن بانو کلینتون و دیگر مسئولان وزارت خارجه آمریکا زده و هشدار داده اند که مبادا،مبادا مجاهدین را از لیست سازمان های تروریستی بیرون بیاورید . چرا که تحقق این امر همان و دود شدن اپوزیسیون ( اسم مستعار بور شدگان در مضحکه انتخاباتی رژیم در سال 88) همان . از دیگر سوی، همه ی سردمداران و کارگزاران نطام آخوندی در تکاپویند که شاید وزارت خارجه آمریکا را از انجام این کار باز دارند.  این اشتراک نظر و همسوئیِ منافع، البته نه تصادفی است و نه سهوآمیز.

این همه آستین برای یک دست؟

این نخستین بار نیست که در پیکار نابرابر مجاهدین و رژیم جمهوری اسلامی، شماری نه تنها سلاحشان را رو به مجاهدین می گیرند ، که از صمیم جان و بسا دقیق تر و انبوه تر به شلیک می پردازند. و باز هم برای نخستین بار نیست که این جماعت در حالی که همز مان و هماهنگ با نظام آخوندی به مجاهدین شلیک می کنند، خود را اپوزیسیون این نظام هم می نمایانند. کمدی ـ درام تر از این کمدی ـ درام را هیچ تنابنده ای سراغ ندارد.آخر مگر ممکن است کسی یا سازمانی مخالف و معارض  نظام آخوندی باشد و در عین حال چپ و راست و سر هر بزنگاه ،مفت و مجانی حرف دل آخوندهای حاکم بر ایران را تکرار کند؟ آن هم نه غیر مستیقیم و با کنایه و استعاره و ایـهام و اشاره ، که بسی صریح تر و سر راست تر از آن چه خودِ این حاکمان می گویند و می خواهند. این سی و هفت تنِ خود اپوزیسیون خوانده در نامه گشادشان که تصادفا سرگشاده هم است، به وزارت خارجه آمریکا و شخص وزیر خارجه ، بانو کلینتون، ملتمسانه درخواست کرده اند که نام سازمان مجاهدین خلق را از لیست سازمان های تروریستی خود ماندگار سازند.
من به ماهیت و پیشینه ی این امضاء کنندگان کاری ندارم. به عناوین چشم گیرشان هم توجهی نمی کنم . نمی خواهم مدعی شوم و به اثبات برسانم که این ها مزدور و مامور گوش به فرمان رژیم جمهوری اسلامی هستند . حتی نمی گویم که پاره ای از اینها نوکران بی جیره و مواجب رژیمند و تنی چندشان عاشقان سینه چاک آن. این را هم نمی گویم  که عناد ِ پر از حقد و حسدی که در این نامه نسبت به مجاهدین بروز داده اند، برای شاد کردن دل حاکمان جمهوری اسلامی است، هر چند که در دل آنها از این بابت قند آب شده است .از خودم می پرسم اگر این ها مامور و معذور رژیم آخوندی نیستند، نوکران بی جیره و مواجب آن هم نیستند،  عاشقان سینه چاک رژیم هم نیستند، به مجاهدین هم حقد و حسدی نمی ورزند و همان گونه که در نامه خود تاکید کرده اند مجاهدین را فاقد پایگاه و جایگاه در ایران و در میان مردم ایران می دانند، پس انگیزه شان برای نوشتن این التماس نامه چیست؟

عیب های نهفته در پشتِ زبـان

دلائلی را که  این پرفسور ها برای نگه داشتن مجاهدین در لیست  سازمان های تروریستی ذکر کرده اند ، آن قدر مسخره و بی پایه و مایه اند که بخشی از همراهان و هم نوایان خودشان را هم به حیرت افکنده و سرو صدایشان را در آورده است( ببینید آش حضرات چه قدر شور است که خانی به نام هوشنگ امیر احمدی هم فهمیده است). از باب مثال فقط به این نکته اشاره می کنم و میگذرم که گفته اند بیرون آوردن نام مجاهدین از لیست تروریستی هم باعث تضعیف چیزی میشود که اسمش را گذاشته اند جنبش سبز و هم فرصت و بهانه به دست حاکمیت می دهد که بَر بگیر و ببند ها و سر کوبی هایش بیفزاید  . هر کس با هر درجه ای از نا آگاهی و بی خبری وقتی یک نظر ، تنها یک نظر برصحنه بیندازد ، متوجه می شود که آن چه اینها مدعی جنبش بودن و سبز بودنش هستند ، مدتهاست ( و به زعم من از همان روز نخست)  چیزی که مشخصا ندارد همان جنبش  است. زردیش هم چنان آشکار تثبیت شده است که با یک دریا رنگ سبز هم نمی توان پنهانش کرد. خوب به خاطر دارم در همان وقت ها که عده ای جوّ گیر شده بودند و از فرط بی کسی و بی توشه ای ، شتابان خود را به زیرِ علم سبزی که در جریان مضحکه انتخابات ریاست جمهوری رژیم  توسط گردانندگان دست اول این نظام و شریکان جرم و جنایت سی و دوساله ی آن، افراشته شد، می کشیدند ، از باب هشدار گفتم:

عَلـَـمِ شیـرخدا سبـز و کَلَم زارِ تو سبـز
این میان ، مغلطه در کارِ خدا نتوان کرد

بَعدِ یک عمر دروغ و دغل و رسوائی
ریشِ مخلوق ،بدین رنگ حنا نتوان کرد

خون سرخی،که نــدا داد،مکن مایه ی کار
رونقِ کسبِ خود از خـونِ نــدا نتوان کرد

نَـسَب اَت موسوی ، اما به صفت موسا باش
ورنـه با مـارِ ریــا ، کارِ عـصـا نـتـوان کرد .

بله ، اکنون بر همگان آشکار شده است در صندوقی که کلید دارش موسوی و کروبی  و پاسدارانش امثال کدیورها و تریتا پارسی و صدری ها هستند ، چیزی جز لعنت نبوده است . حالا به ضرب و زور امکانات باد آورده از مزرعه ی مماشات با رزیم آخوندی، در بوق های دهان فراخی نظیر بی بی  جان سی و صدای آمریکا و رادیو فردا جار بزنند که ایهاالناس این که نهان از دید شماست امّا بسیار وسیع و برجسته است  هم جنبش است و هم سبز است و هم مردم ستم کشیده ی از سواره و پیاده و قدیمی و جدیدی این نظام ، با تمام وجود خواهانش هستند و شب و روز به سر تا پایش حرز جواد و ضد چشم زخم می بندند که از سوی مجاهدین خلق آسیبی نبیند .

رفسنجانی ها و خاتمی ها چرا ؟

می ماند بساط داغ و درفش و سرکوب و  زندان و اعدام آزادی خواهان که حضرات مدعی اند با بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا ، گسترده تر  می شود .  این هم دروغی و فریبی بیش نیست. زیرا حاکمیت آخوندی در همه ی لحظه های حیات ننگینش و به ویژه در دوره ی خمینی، که موسوی و کروبی و اعوان وانصارشان مدام آرزوی بازگشت به آن را دارند، ثانیه ای از جنایت علیه آزادی خواهان باز نایستاده است و هر گاه احساس خطر کرده جنایت را به اضعاف در اضعاف مرتکب شده است، با بهانه و بی بهانه.  آخر یکی نیست به این سی و چند پرفسور بگوید رژیمی که برای بقایش خاتمی و کروبی و موسوی و از همه اینها گردن کلفت تر، هاشمی رفسنجانی را به سیخ کشیده و سکه ی یک پول و خسر الدنیا و الآخرت کرده است، برای تشدید سرکوب مخالفانش، از هر گروه و با هر مرامی که باشند ، منتظر بیرون آمدن مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا نمی شود . فکر کنم این سی و چند پرفسور در این مورد از زور پیسی و تهی دستی به چنین استدلال خنده ناکی دست یازیده اند وگرنه غیر ممکن بود اینگونه خود را و تیتر های دهان پرکن شان را به سخره بکشند. کاش می شد به اینها انگ دیوانگی زد تا لا اقل این کار شان را به حساب بیماری شان گذاشت. امّا نمی شود که نمی شود.

وای اگر از پس امروز بُـوَد فردایی

اتهام هائی را که این سی و چند پرفسور در نامه ی خود به مجاهدین وارد کرده اند ، همگی قابل تعقیب در دادگاه هستند. ببینید این در نامه چه گفته اند.  گفته اند این سازمان از هنگامی که مرکز خود را به عراق منتقل کرد و از حمایت صدام حسین برخوردار شد، و در جنگ ۱۳۶۷-۱۳۵۹ علناً از جانب عراق با ایران جنگید، همه پشتیبانان خود را در ایران از دست داد.  نفرت عمومی مردم ایران از سازمان مجاهدین خلق با عملیات تروریستی بیشمار این سازمان بر علیه مردم بیگناه غیر نظامی ایران هر چه بیشتر ریشه دوانیده است.  از زمان سقوط صدام حسین قدرت مانور سازمان مجاهدین خلق در واشنگتن و عراق تماماً به عدم اجرای یکدست و بدون استثنای قوانین جاری آمریکا در مورد “سازمانهای تروریستی خارجی” وابسته بوده است.
 این تهمت ها و افتراء ها اگر از سوی مجاهدین و از راه های قانونی پی گیری شود ، برای این حضرات خارجه نشین می توانند دردسر ساز بشوند. زیرا مجاهدین در هر دادگاهی که درخواست رسیدگی داده اند از این گونه اتهام ها مبّری شده اند. دادگاه های متعدد در انگلستان و فرانسه و اتحادیه اروپا ، همگی در رابطه با مساله تروریسم ، به سود مجاهدین رای داده اند. این آراء از چنان استحکام و حقانیتی برخوردار بوده اند که دولت هائی مانند انگلستان و فرانسه را وادار به تسلیم و تمکین کرده اند. و در همین جا به سازمان مجاهدین پیشنهاد می کنم اگر وقتش را دارند ،  نه از  این سبب که این سی و چند نفر ارزشش را دارند ، بلکه برای عبرت چندین باره ی مفت گویان و چرند بافانِ بی مسئولیت ، این ها را  در آمریکا و اروپا به دادگاه بکشانند.

باز گردم به دوبیت پر حکمت شیخ اجل

حقیقتِ واقع و حذف نشدنی این است که مجاهدین هستند و این هستی را به ویژه طی سی و دو سال گذشته و در برابر جنایت های بی حد و مرزی که حاکمیت آخوندی در باره شان روا داشته است ، تثبیت کرده اند. نه تنها تثبیت کرده اند بلکه نشان داده اند که رژیم با صد زبان و البته همواره آشکارا بگوید که آری دشمن اصلی و تهدید عمده برایش همین مجاهدین هستند.  نمی گویم دشمن دیگری ندارد و ادعا نمی کنم که اپوزیسیون رژیم منحصر و محدود به مجاهدین و شورای ملی مقاومت شده است. اما می گویم و تاکید می ورزم که نظام آخوندی در عمل و نیز عکس العمل ، بارها نشان داده است که همین مجاهدین و همین مقاومت را آلتر ناتیو خود می داند و هزینه های گزاف و تلاش های گسترده و همه جانبه اش در زمینه های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و دیپلماسی و نظامی برای حذف کامل این آلتر ناتیو ،نه از سر تفنن و نه بیهوده است.  هم در این جا یاد آور شوم که همه ی کسانی ( بله درست می خوانید: همه کسانی) که خواستار خذف و طرد مجاهدین از صحنه ی پیکار با نظام جمهوری اسلامی هستند ، کاری جز آن چه رژیم آخوندی در این زمینه انجام می دهد ، نمی کنند .
از قرن هفتم هجری تا کنون ، گمان ندارم برای دو بیتی که در آغاز از شیخ اجل ، سعدی آوردم، مصداقی واقعی تر از چهره ی تماشائیِ این پروفسورهای ردیف شده در زیر آن استغاثه نامه ، بتوان یافت . اکنون این پرفسورها ( و نیز کسانی که زیر نقاب مخالفت با اینها دو اسبه مجاهدین را مورد تاخت و تاز قراد می دهند) سنباده به دست سخت مشغول تیز کردن کارد رژیم آخوندی شده اند. و ما ؟ ماصبر می کنیم تا آفتاب به طور کامل در میانه ی اسمان حقیقت بنشیند .

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe