دمکراتهای متحد ایرانی

31 Juli 2011

قرارگاه اشرف معیار صداقت در سیاست ابلهانهٴ آمریکا

ایلاف – سنابرق زاهدی: ما در زمانی زندگی می‌کنیم که در آن خلقهای عرب علیه ستم و دیکتاتوری و استبداد بپاخاسته‌اند. مردم ایران از یک سو در این زمینه پیشتاز می‌باشد و از سوی دیگر آرزو داریم و می‌کوشیم که مردم ما نیز به کاروان انقلابهای عربی بپیوندد. ما می‌بینیم که حاکمیت آخوندها در این رابطه بر خود می‌لرزد. ما مشخصًا در این موقع می‌بینیم که مردم ایران و مقاومت سازمانیافته‌اش که توسط مجاهدین خلق و قبل از هر جای دیگر در شهر اشرف نمایندگی می‌شود با یک توطئهٴ پلید که این بار دست پخت آمریکا می‌باشد روبرو است.
در حالیکه جهان از جمله خود آمریکائیان می‌گویند که رژیم آخوندی پشتیبانی و حامی و یاری کنندهٴ رژیم سوریه در سرکوب مردم بپاخاستهٴ این کشور می‌باشد، در مقابل می‌بینیم که یک همدستی برای یاری رژیم ایران در نابود کردن مجاهدین خلق در اشرف خود را نشان می‌دهد.  نیاز نیست کشتار
۸ آوریل گذشته را یادآور شویم. شکی نیست که آمریکائیان مسئول این کشتار بودند. ولی آنها به جای اینکه وظیفهٴ خود در قبال این کشتار را انجام بدهند و حد اقل گزارش خودشان از مشاهدات تیم آمریکایی که دور روز بعد از این حادثه از کمپ بازدید کرد را منتشر کنند تیمی که با چشم خودشان شهدا و زخمی‌ها و تخریب ناشی از حمله را مشاهده کردند، بله، به جای این، خبر دار شدیم که روزنامهٴ آمریکایی نیویورک تایمز یک مقاله منحصر به فردی در نوع خود چاپ کرده است. تیتر مقاله این است: «مجاهدین خلق مشکل لاعلاجی برای آمریکا و عراق شده‌اند».
تمام آنچه ما تا کنون از مجاهدین خلق می‌شناسیم این است که آن یک سازمان ایرانی مخالف (اپوزیسیون) می‌باشد که برای سرنگون کردن رژیم حاکم در ایران و برقراری یک حاکمیت دموکراتیک مبارزه می‌کند. این سازان پیوسته مشکل لاعلاجی برای رژیم تروریستی مذهبی حاکم در ایران بوده و می‌باشد. سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه این سازمان یک مشکل لاعلاج برای آمریکا شده است؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقاله را که در پرتیراژترین روزنامهٴ جهان منتشر شده ‌است خواند و به سؤال دیگری پاسخ داد: این مقاله از کجا آمده و نویسندهٴ آن کیست؟
نویسنده یک فرد آمریکایی است که به عنوان خبرنگار این روزنامه در بغداد کار می‌کند. ولی عجیب این است که سفیر آمریکا لورانس باتلر او را به یکی از دیدارها بین خود و رهبران مجاهدین در کمپ اشرف آورده و آقای سفیر نگفته که وی یک خبرنگار همراه او در این دیدار می‌باشد بلکه او را به عنوان یکی از کارکنان سفارت آمریکا در عراق معرفی کرده است! بنابراین نویسنده از اطرافیان نزدیک سفیر باتلر می‌باشد.
برچسب زدن به مجاهدین خلق
بنابراین خبرنگار مذکور از سفیر باتلر رهنمود گرفته که چگونه این مقاله را بنویسد و او هم مقاله را طوری نوشته که انگار مقاله‌ای برای روزنامهٴ ایرانی کیهان وابسته به ولی فقیه می‌نویسد.
وی نوشته که مجاهدین خلق چند آمریکایی را در دههٴ هفتاد قرن گذشته در ایران کشته‌اند و آنها شیعیان و اکراد عراق را نیز به قتل رسانده‌اند ودستان آنها آغشته به خون می‌باشد و ایدئولوژی این گروه آمیخته‌ای از مذهب شیعه و مارکسیسم است و اطلاعاتی که این سازمان از داخل ایران افشا کرده اطلاعاتی غلطی است بویژه در رابطه با فعالیتهای هسته‌‌ای رژیم ایران و آنها اطلاعات ناموثقی در مورد فعالیتهای رژیم ایران به وزارت دفاع آمریکا داده‌اند و مجاهدین خلق اخیراً برخی شخصیتهای آمریکایی را برای دفاع از آنان از طریق پرداخت پولهای هنگفت به آنها مورد استفاده قرار داده است وو...  می‌بینید؟! آیا وقتی گفتم که نیویورک تایمز امروز همان کیهان رژیم ایران شده است راست نگفتم؟!
مأموریت جناب سفیر
آقای سفیر لورانس باتلر کیست؟ او مرد مأموریتهای دشوار آمریکا می‌باشد. مردی است که اقدام به حل و تعیین تکلیف بسیاری از مشکلات جهان کرده است از جمله مسألهٴ بالکان و کوسوو و مسألهٴ ایرلند و غیره... نیویورک تایمز اینگونه می‌نویسد و سفیر باتلر را اینگونه معرفی می‌کند.
در این راستا، وی از سه ماه پیش به عنوان مشاور سیاست خارجی ژنرال لوید آستین فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق برای انجام گفتـگو با فرماندهان اشرف جهت قبولاندن جابجایی و رفتن از اشرف به جایی دیگر در داخل خاک عراق به اشرف می‌آمده است. از این مقاله پیدا است که وی در اجرای این طرح شکست خورده است، از این رو می‌خواهد از مجاهدین خلق انتقام در اشرف و از مقاومت ایران انتقام بگیرد لذا فرد مذکور را موظف به نوشتن این مقاله کرده است. اگر سطور آخر این مقاله را بخوانیم به خوبی خواهیم فهمید که وی تا چه حد به زنان و مردانی که حاضر به قبول پیشنهاد جناب سفیر نشده‌اند کینه می‌ورزد. در سطور آخر این مقاله آمده است: «در این لحظه آقای باتلر خوشبین نیست که بتواند این گروه را منحل کرده یا آنها را جابجا کند. وی بعد از بازگشتش با یک هلی‌کوپتر به سفارت آمریکا در بغداد به دنبال یکی از جلسات گفتگو نگرانی خودش را از فقدان یک ارادهٴ سیاسی در آمریکا برای حل این مشکل ابراز داشت و گفت: پیش بینی می‌کنم که واشنگتن از من حمایت نخواهد کرد.  این فقط یک سم است. تروریسم است. ایران است. عراق است».
تنها یک بار خواندن این سطور کافی است تا بدانیم جناب سفیر که معتقد بود مأموریتش منحل کردن و متلاشی کردن مجاهدین خلق در اشرف و فرد فرد کردن آنها به جای تشکیلات و سازمان یکپارچه و بعد هم جابجایی آنها می‌باشد، در اجرای این توطئه شکست خورده و از این رو شروع به صحبت به زبان دشمن کرده است.
دیدارها و راه حل پیشنهادی
بعد از  اینکه نیروهای عراقی به دستور مالکی و بنا بر خواست رژیم ایران در روز ۸ آوریل به اشرف حمله کرده و به کشتار مجاهدین ساکن اشرف پرداختند و ضمن آن ۳۶ نفر از آنها را کشته و صدها تن دیگر را زخمی کردند و بعد از آنکه نیروهای آمریکایی از انجام تعهد خودشان در قبال ساکنان اشرف فرار کردند و آنها را زیر زرهی‌ها و در برابر رگبار مسلسها گذاشتند و بعد از اینکه این جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی توسط بسیاری از کشورهای جهان و سازمانهای بین المللی و همهٴ سازمانها و مراجع مدافع حقوق بشر و شخصیتهای سیاسی و پارلمانی کشورهای مختلف جهان محکوم شد و بعد از آنکه هیأت پارلمان اروپا به عراق سفر کرده و با همهٴ مسئولین عراقی و آمریکایی در آنجا دیدار کرد و بعد از آن هم طرح مشخصی برای منتقل کردن ساکنان اشرف به کشورهای دیگر ارائه داد، آقای سفیر باتلر در رأس یک هیأت آمریکایی برای انجام گفتگوهایی با نمایندگان ساکنان اشرف به منظور یافتن راه حلی برای حل این مشکل به اشرف آمد زیرا دولت عراق رسماً اعلام کرده که اشرف تا آخر امسال بسته خواهد شد.
این فرد دیدارهای متعدد و مفصلی با افرادی که تحت محاصرهٴ همه جانبه قرار دارند انجام داد افرادی که حتی در آغاز این گفتگوها نتوانسته بودند شهدایشان را دفن کنند و پیوسته مورد تهدید قرار داشته و دارند که باید قبل از پایان سال جاری اشرف را جمع کنند و الا سرنوشتشان معلوم نیست. سفیر باتلر همهٴ این برگها را برای اعمال فشار بر فرماندهان اشرف به کار بست و از همان آغاز یک موضوع یعنی ضرورت جابجایی ساکنان اشرف از اینجا به جایی دیگر را مطرح کرد.  ما وقتی این پیشنهاد را شنیدیم نظر دادیم که چنین پیشنهادی هیچگونه توجیه سیاسی یا امنیتی یا قانونی ندارد و این پیشنهاد غیر منطقی و غیر معقول است. ولی نمایندگان ساکنان اشرف ابتدا تلاش کردند بدانند که هدف از این پیشنهاد چیست؟ که وی گفت: «عراقیان پایان سال جاری را برای ماندن اشرف تعیین کرده‌اند که دیگر بعد از این تاریخ اشرفی در کار نخواهد  بود، اگر می‌خواهید زنده بمانید باید پیشنهاد مرا مبنی بر جابجایی بپذیرید». وقتی از او پرسیدند آیا آمریکایی‌ها از محل جدید حفاظت خواهند کرد؟ با صراحت تمام پاسخ داد: نه! . پرسیدند پس دیگر امنیت ساکنان اشرف در محل جدید چه تضمینی دارد؟ وی پاسخ داد: تضمینی وجود ندارد ولی ممکن است امنیتش از اینجا بیشتر باشد زیرا این محل (اشرف) دیگر بعد از پایان سال جاری وجود نخواهد داشت!. عجب منطق بشردوستانه‌ای؟!
کسی شک ندارد که معنا و مفهوم این پیشنهاد تسهیل کار مالکی و آخوندها برای نابود کردن بی‌سروصدای اشرف می‌باشد، زیرا اشرف در سطح بین المللی یک محل شناخته شده است و برای جنایتکاران مشکل است بدون پرداخت بهای بین ا لمللی کشتار دیگری در آنجا مرتکب شوند.
وی افزود: «شما باید به محل جدید منتقل بشوید و در عین حال باید اقدام به منحل کردن و از هم پاشاندن سازمانتان بکنید و بگذارید وضیعت به صورت افراد در بیاید و بعد از آن کمییساریای عالی پناهندگان می‌تواند هر فرد از شما را به عنوان یک یک پناهندهٴ سیاسی ثبت نام کند آنهم بعد از آنکه وضعیت و گذشتهٴ هر فرد را به طور جداگانه بررسی نماید، زیرا شما هنوز هم یک سازمان شبه نظامی هستید و به شما از بیرون اینطور نگاه می‌کنند بنابراین باید همهٴ سلسله مراتب تشکیلاتی را منحل کنید».
شکی نیست که این پاراگراف آخری برای مجاهدین خلق مرز سرخ می‌باشد، زیرا امکان ندارد آنان این خواری و این ذلت و ننگ را بپذیرند. آنان به این علت به سازمان مجاهدین خلق پیوسته‌اند که این سازمان از طریق یک تجربهٴ تاریخی گرانبها
۴۵ سال پیش به این نتیجه رسید که مبارزات مردم ایران طی دهه‌های پیشین یک نقص عمده داشته و آن فقدان یک جنبش سازمانیافته در ایران بوده است، لذا بنیانگذاران این سازمان خواستند که این خلأ تاریخی را پر کنند که بهای آن تاریخ این سازمان پرافتخار و خونبار می‌باشد، بنابراین اعضای این سازمان چگونه می‌توانند در این زمینه کوتاه بیایند؟ جهان شاهد آن بود که حدود سی هزار از مجاهدین خلق در سال ۱۹۸۸ به علت اینکه کوتاه آمدن از این اصل را نپذیرفتند اعدام شدند آنجا که قضات منصوب شده از سوی خمینی یک سؤال ساده را جلوی همهٴ زندانیان سیاسی اعضای این سازمان گذاشتند: وابسته به کدام سازمان هستی؟ هر کس به این سؤال پاسخ می‌داد که: «به مجاهدین خلق» سرنوشتش اعدام بود، زیرا خمینی در فتوایش که همهٴ رهبران رژیم اعم از خامنه‌ای و رفسنجانی و موسوی و خاتمی و غیره آن را تأیید‌ کردند گفته است هر کس بر سر موضع خود باقی ماند باید اعدام شود. این یک سؤال جدی را پیش می‌آورد: ما چگونه می‌توانیم جنبش سازمانیافته و تشکیلات خودمان را ترک کنیم؟ پاسخ بسیار روشن است: بود و نبود.
مجاهدین خلق با هیچکس جز رژیم آخوندی حاکم در کشورشان دشمنی ندارند آخوندهایی که حاکمیت ملی مردم را غصب کرده‌اند. آنها موضعشان در قبال این دشمن کاملاً روشن است و این را بارها و بارها اعلام کرده‌اند. آنها در این زمینه خطاب به آخوندها حرف امام حسین علیه السلام را می‌گویند که وقتی یزید بن معاویه از آنحضرت خواستار بیعت شد گفت: «همانا که زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مخیر کرده است: یا شمشیر کشیدن و یا ذلت و خواری، ولی ذلت و خواری از ما دور باد» (هیهات منّا الذله).
طرحها
شکی نیست که پایه و اساس همهٴ طرحها برای حل مسألهٴ اشرف طرحی است که توسط پارلمان اروپا ارائه شده و در محافل سیاسی جهان مطرح شده است.
ولی برای اینکه هیچ گردی و ابهامی در رابطه با حسن نیت مجاهدین خلق باقی نماند آنها شش طرح بدیل مکمّل برای حل مشکل اشرف ارائه دادند مبنی بر اینکه عراقیان با آنها همچون هر دولت دموکراتیک دیگر برخورد کنند و اینکه ساکنان طبق قوانین بین المللی در اشرف باقی بمانند یا در  این محل مانند گذشته بمانند و آمریکاییان از آنان طبق تعهدشان در توافقنامه‌هایی که با تک تک ساکنان اشرف امضا کرده‌اند حفاظت کنند، یا در این محل بمانند و یک تیم دائمی سازمان ملل به عنوان ناظر بیاید و در آنجا مستقر شود یا ساکنان اشرف به محل دیگری منتقل شوند ولی به شرط اینکه آمریکایی‌ها تضمین کنند که اقدام به حفاظت در آنجا خواهند کرد، یا آمریکایی‌ها موافقت یک کشور دیگر را جلب کنند مبنی بر اینکه ساکنان اشرف به طور موقت به یک منطقهٴ خالی در آنجا منتقل شوند تا از آنجا به کشورهای دیگر بروند، یا ساکنان اشرف به آمریکا بروند به این صورت که در یک محل بسته و محصور بمانند تا به کشورهایی دیگر منتقل شوند. ولی به نظر می‌رسد که جناب سفیر مأموریت دیگری دارد‌.
مأموریت سفیر جفری
لازم به یادآوری است که این تنها سفیر باتلر نیست که در این توطئه استاد است بلکه سفیر آمریکا در عراق جیمز جفری نیز همین موضع را اتخاذ کرده است. خبرگزاری آسوشیتدپرس روز ۴ ژوئیهٴ ۲۰۱۱ نوشت: «سفیر آمریکا در عراق هشدار داد که ارتش آمریکا دیدارهای مرتب و سیستماتیک خودش از اشرف را قطع خواهد کرد. وی با تأکید از گروه اپوزیسیون ایران خواست که ”شبه نظامیان مسلح” را منحل کند و به صورت پناهنده به محل دیگری در عراق جابجا شوند».
وبالاخره، موضوع دیگری هم هست که لازم است گفته شود و آن پیشرفتی است که مقاومت ایران در دو زمینهٴ سیاسی و حقوقی طی روزهای اخیر محقق ساخته است. در زمینهٴ حقوقی دادگاه اسپانیا حکم به احضار فرماندهان نیروهای عراق که روز
۸ آوریل به اشرف حمله کردند را صادر کرده است. همچنین دادگاه گفته که نوری مالکی نیز تحت پیگرد  این دادگاه می‌باشد ولی او اکنون از مصونیت دیپلماتیک استفاده می‌کند ولی به محض کناره‌گیری از این منصب باید خودش را به این دادگاه معرفی کند. در زمینه سیاسی نیز مادهٴ اصلاحی ملحق به لایحهٴ بودجهٴ آمریکا می‌باشد که توسط کمیسیون خارجهٴ کنگرهٴ آمریکا در مورد  اشرف به تصویب رسید. این مادهٴ اصلاحی ان شاء الله به صورت قانون درخواهد آمد.
اما اگر هدف از این مقاله این است که گفته شود ساکنان اشرف خودشان مسئول کشتار آینده هستند و وی خودش و دولتش را از این سناریو تبرئه کند باید گفت که واقعیت کاملاً عکس این می‌باشد زیرا فراهم کردن زمینه دال بر اقدام عمدی از قبل برای جنایت آینده می‌باشد، بویژه که مجاهدان اشرف این بار اصل جابجایی و انتقال را پذیرفته‌اند.
منبع: همبستگی ملی، 6 مرداد 1390

29 Juli 2011

پرواز بزرگ رهبر مقاومت از تهران به پاریس


مسعود رجوی و بهزاد معزی در پاریس
مسعود رجوی و بهزاد معزی در پاریس
روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ رهبر مقاومت ایران، آقای مسعود رجوی، طی یک عملیات بزرگ و قهرمانانه با یک پرواز بسیار پرریسک و خطر از قلب پایگاه یکم شکاری تهران به ‌پاریس پرواز کرد. این پرواز چند روز پس از اعلام تأسیس شورای ملی مقاومت در تهران توسط آقای رجوی، صورت گرفت. پروازی به‌منظور معرفی و تثبیت شورای ملی مقاومت به‌مثابه‌ تنها جایگزین دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین انقلاب نوین ایران.
 این پرواز سرمنشأ تحولات و پیشرفتهای بزرگی در پهنه سیاسی و بین‌المللی برای مقاومت ایران و افشای جهانی دشمن ضدبشری شد.
عاشقان آزادی و پشتیبانان مقاومت ایران وقتی خبر چنین پیروزی درخشانی را شنیدند، شاد شدند و در هر کجا که بودند، از‌جمله در زندانها و شکنجه‌گاههای رژیم، آن‌را به‌ یکدیگر تبریک گفتند‌. دلیل این شادی و سرور در سراسر ایران چه بود‌ ؟ جز این‌که قبل‌از هر چیز سرنوشت انقلاب نوین خود را تضمین‌شده می‌یافتند‌.
این پرواز البته کار بسیار پرریسک و خطری بود که تصمیم‌گرفتن درباره آن بسا دشوار و حتی غیرممکن می‌نمود‌. زیرا خمینی ضدبشر تمامی قوای سرکوبگر خود را بسیج کرده بود تا با تمام توش و توان به‌ مصاف انقلاب بشتابد و با انقلاب و مردم ایران تصفیه‌حساب بکند‌. و البته که این محاسبه چندان هم بی‌اساس نبود و چه بسا که با کوچکترین اهمال، مرتجعان حاکم به‌ قصد پلید خود دست می‌یافتند. ازاین‌رو تصمیم برای پرواز بزرگی که در هفتم مردادماه سال 60 انجام شد، بسیار خطیر و سرنوشت‌ساز بود‌.
مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت مجاهدین در این‌باره گفت: «خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت از‌جمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. می‌خواستیم تصمیم‌گیری نهایی کنیم. بررسیها انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم ‌بگیریم. اگر جواب نه می‌دادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار می‌کردیم؟ و اگر جواب مثبت می‌دادیم، ریسک روی جان مسعود را چه‌کسی می‌پذیرفت؟ به‌همین‌دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌دلیل صعوبت این تصمیم‌گیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».
نهایتاً تصمیم نهایی به‌عهده خود مسعود گذاشته شد‌. و او با استناد به ‌گفته همیشگیش دوباره تکرار کرد که انقلاب و تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک به‌پیش نمی‌رود‌. و اینچنین بود که بار دیگر به‌یمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری خود در یکی از نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران، گامی بزرگ در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش برداشته شد. این گام مستقیماً در خدمت آلترناتیو یعنی شورای ملی مقاومت و معرفی آن به ‌مردم ایران و جهان بود.
 
عملیات خطیر و قهرمانانه پرواز بزرگ
وقتی تصمیم به ‌پرواز قطعی شد، سلسله عملیات پیچیده و قهرمانانه تدارک ”پرواز بزرگ“ آغاز شد. عملیاتی که خود مسعود در هدایت و فرماندهی آنها نقش تعیین‌کننده داشت. و سرانجام روز اجرای عملیات یعنی شبانگاه ششم مرداد ۱۳۶۰ فرا رسید.
 سرهنگ خلبان بهزاد معزی در مصاحبه‌های خود لحظات خطیر این عملیات از لحظه خطرناک ورود آقای مسعود رجوی به‌ قلب پایگاه یکم شکاری مهرآباد تا مرحله استقرار ایشان در داخل هواپیمایی که روی باند مستقر شده بود و تا مرحله پریدن از روی باند و بالاخره ماجراهای هیجان‌انگیز پرواز پر از خطر و تعقیب شکاری‌بمب‌افکنهای دشمن و بالاخره خطرات عبور از آسمان دیگر کشورها را تا نقطه فرود در فرودگاه اورو پاریس بازگو کرده که در این‌جا قسمتهایی از ‌آن ‌را‌ نقل می‌کنیم:
 «تیمهای حفاظتی و آتش و پشتیبانی با خونسردی تمام مسئولیت انتقال سوژه‌ها را به ‌پایگاه یکم شکاری انجام دادند. زمان ورود سوژه‌ها به ‌پایگاه، موقعی درنظر گرفته ‌شده‌ بود که هوا تقریباً تاریک باشد تا نگهبان نتواند به‌راحتی آنها را تشخیص دهد. ساعت 7و10دقیقه عصر روز ششم مرداد بود که سوژه‌ها سالم و بدون دردسر وارد پایگاه شدند. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود.
بلافاصله، مرحله ‌بعدی عملیات یعنی مرحله ‌انتقال سوژه‌ها به‌داخل هواپیما شروع شد. حساسیت این‌مرحله در این نکته بود که درصورت هر پیشامدی در داخل پایگاه راهی برای بازگشت وجود نداشت. بنابراین یا باید سوژه‌ها را به‌جنگلهای اطراف می‌بردند و یا از در ورودی خارج می‌کردند. لازمه ‌این کار استقرار تیمهای آتش در بیرون از پایگاه شکاری بود تا درصورت ضرورت وارد عمل شوند. به‌هرحال سوژه‌ها وارد پایگاه شدند.
نفوذ به ‌باند در رأس ساعت 7و35دقیقه شروع‌شد. وقتی سوژه‌ها در هواپیما مستقر شدند من نفس راحتی کشیدم. زیرا یکی از مهمترین قسمتهای طرح، نحوه‌ سوارکردن آنها بود. درابتدا درنظر داشتیم برای دیده‌نشدنشان توسط مأموران سوخت‌گیری هواپیما، آنها را در زمان «take off» یعنی وقتی وارد باند اصلی می‌شویم سوار کنیم. زیرا در آن‌جا 4ـ5دقیقه‌یی معطلی داشتیم و می‌توانستیم در را باز کنیم و واردشان کنیم. اما این کار بسیار حساس بود. تصمیم براین شد که آنها را قبل‌از حرکت سوار کنیم. این‌مرحله از کار، درست یک‌ساعت به‌درازا کشید که با موفقیت انجام‌ شد. سوژه‌ها و نفرات همراهشان در مخفیگاه خودشان در هواپیما بودند.



ساعت پرواز 11و20دقیقه بود. اما از پست فرماندهی به‌ما اطلاعی دادند که باید یک‌ساعت زودتر پرواز کنیم. و این از مسائلی بود که ما پیش‌بینی نکرده‌بودیم. در نتیجه ساعت 9و 20دقیقه چراغ‌های پارکینگ هواپیما روشن شد. کروی فنی هم برق را به‌هواپیما وصل کرد.
یکی از پرسنل سوخت‌گیری برای چک به‌قسمت عقب هواپیما رفت و خواست در را باز کند. کار خطرناکی بود. چراکه درصورت بازشدن در، افراد مخفی‌شده دیده ‌می‌شدند. این کار طرح را به‌هم می‌زد و ما ناچار می‌شدیم بسیاری کارهای ناخواسته بکنیم».
دراین‌مرحله یکی از افراد تیم حفاظت به‌موقع وارد صحنه شده و با نشان‌دادن سلاح خود به‌مکانیسین سوخت می‌فهماند که هواپیما تحت کنترل انقلابیون است و از او می‌خواهد که همانجا بنشیند تا هواپیما پرواز کند. مکانیسین‌دوم هم که متوجه می‌شود مکانیسین اول رفت و دیگر بازنگشت، به‌طرف محفظه ‌سوخت‌گیری می‌رود ببیند چه شده؟ که در اینجا مجاهد مسئول حفاظت با نشان‌دادن سلاح به ‌او می‌گوید بیا پائین. ما با شما کاری نداریم. بنشینید تا هواپیما از زمین بلند شود.
سرهنگ‌معزی در مورد طرح و مسیر پرواز افزود: «پس‌از آن‌که این افتخار به‌من داده شد که امانت مردم ایران را به‌سلامت از ایران خارج کنم، مشغول طرح و بررسی برنامه‌ها شدیم. اولین طرحی که به‌نظرمان رسید، از راه جنوب بود که هم طولانی بود و هم زیاد کارآیی نداشت، بخصوص که ده روز قبل‌از آن‌هم یک هواپیما از آن‌جا رفته بود. مسیر بعد، ازطریق کشورهای اروپایی بود که آن‌هم جواب نداشت. بنابراین از خیرآنها گذشتیم و قرار شد که ازطریق کشور ترکیه خارج شویم».
 سرهنگ‌معزی سپس خاطره پرواز را از نقطه مهارکردن مکانیسینهای سوخت‌گیری چنین ادامه می‌دهد «بیژن (مهندس پرواز) گفت این دو نفر رفتند در محفظه ‌سوخت‌رسانی و بیرون نمی‌آیند مسأله چیست؟ گفتم ولش کن تا فعلاًً بلند شویم. در همین موقع 4موتورمان روشن شده‌بود و می‌خواستند قلاب را بکشند که‌از زمین بلند شویم. بیژن دوباره گفت این دو نفر رفته‌اند آن پشت! گفتم مهم نیست. حسین اسکندریان (سرگرد خلبان حسین اسکندریان) متوجه شد و گفت چی شده؟ گفتم چیزی نیست پرواز مال سازمان است. گفت کی؟ گفتم پرواز مال سازمان است. حسین، صندلی چپ نشسته‌بود من صندلی راست بودم‌. بلند شدم در هواپیما را بستم. آنها هم پله را کشیدند بیرون. ما شروع کردیم به ‌تاکسی کردن و رفتیم سر باند و از زمین بلند شدیم. رفتیم به‌سمت مسیر جنوب. افراد حفاظت از محل خودشان آمدند بیرون. قبلاًً من طی چند جلسه با نشان‌دادن عکسهای قسمتهای مختلف هواپیما و برخی اسامی خاص به‌آنها آموزش مقدماتی داده بودم. آنها لباس پرواز پوشیده بودند و قرار بود بیایند در کابین، یک کاغذ به‌من بدهند و بگویند ins (دستگاه ناوبری کامپیوتری) را با این مشخصات پرکن. کاغذش را هم قبلاًً داده بودم که آنها بدهند دست من. آمدند داخل کابین و گفتند هواپیما در اختیار ما است و هرکاری که به‌شما می‌گوییم بکنید. ! گفتیم چشم. کاغذ را گرفتم همان نقاطی بود که قبلاًً خودم به‌آنها داده‌بودم. ادامه دادم. مقداری که‌از تهران دور شدیم من به‌مرکز اعلام کردم موتورم آتش گرفته‌است. و براساس طرح به‌سمت ورامین برگشتم. در آن‌جا هم اعلام کردم موتور دومم آتش گرفته‌است. به‌پشت کوههای البرز بازگشتم. در گذشته من همیشه موقع آموزش به‌خلبانها می‌گفتم اگر دچار هواپیماربایی شدید کمرهای خودتان را سفت کنید و با سرعت شیرجه بروید. زیرا شیرجه باعث تولیدg منفی (نیروی ثقل زمین) می‌شود و نفری که‌آنجا است تعادل خودش را از دست می‌دهد و به‌زمین می‌خورد. بعد از این جریان بیژن وکیلی می‌گفت در تمام مدتی که کمرمان را سفت کرده بودیم منتظر بودیم شیرجه بروی و همان کاری را که آموزش می‌دادی را بکنی ولی هرچه گذشت دیدیم خبری نیست در همین‌جا لازم است بگویم برای این‌که ‌ایستگاههای رادار کرج و بابلسر و تبریز ما را نگیرند تیمهای دیگر عملیاتی سازمان کارهایی کرده ‌بودند که رادارها (درپایگاههای مختلف) درست کار نمی‌کردند. مثلا در پایگاه رادار کرج تلفن کرده بودند که در آنجا بمب‌گذاری شده، در یک پایگاه دیگر به‌عنوان طرح مکمل 8هواپیمای اف4 که آماده‌پرواز بودند به‌طور موقت از کار افتادند و...
برج از من سؤال کرد چکار می‌کنی؟ گفتم از پشت ورامین رفتم به‌سمت کوههای البرز. ارتفاعمان را پرسید. در 18هزار پایی بودیم. به‌غلط گفتم 12هزار پایی هستیم. با دستپاچگی به‌من گفتند به‌آن سمت نرو! به‌آن سمت نرو می‌خوری به‌کوه این همان چیزی بود که ما می‌خواستیم. زیرا دیگر دنبالمان نمی‌آمدند و فکر می‌کردند ما به‌کوه خورده‌ایم. به‌جای پاسخ به‌آنها می‌گفتم صدایت نمی‌آید صدایت را نمی‌شنوم صدای رادار یک لحظه قطع نمی‌شد که: می‌خوری به‌کوه آن‌طرف نرو من هم یک جواب بیشتر نداشتم. می‌گفتم صدایت را نمی‌شنوم و به‌مسیر خودم ادامه می‌دادم.
از صفحه رادار محو شدیم و رفتیم کناره‌ دریای خزر. در همان‌موقع رادار زنگ می‌زند به‌پایگاه. افسر سرکشیک سرگرد یا سرهنگ وارسته بود. وارسته شاگرد خود من بود. وقتی به ‌او می‌گویند فلانی داشته پرواز می‌کرده موتورش آتش گرفته و خورده به‌کوه، وارسته می‌خندد و می‌گوید او به ‌کوه‌بخور نیست. او در‌رفته، به‌ کوه نمی‌خورد.
ما به‌مسیرمان ادامه می‌دادیم. سرعت ماکزیمم هواپیما 8و6دهم یا نزدیک به 9‌دهم سرعت صوت بود. من دسته گازها را داده بودم جلو و با حداکثر سرعت می‌رفتیم. در تمام مدت پرواز زنگ اخطار پیوسته و بلاانقطاع صدا می‌کرد. در همین موقع آقای رجوی آمدند داخل کابین و صحبت کردند. حسین مشغول پرواز بود. بیژن بلند شد با آقای رجوی روبوسی کرد. از آن طرف وقتی وارسته گفته بود فلانی فرار کرده ستاد فرماندهی دو هواپیمای «f14» را که مأموریت گشت داشتند به‌سمت شمال می‌فرستد. آنها با حداکثر سرعت به‌دنبال ما آمده بودند. مقداری که رفتیم جلو، رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صدا کرد و من یک‌بار جوابش را دادم. گفت خمینی گفته به‌شما بگوییم قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هرچه می‌خواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی در هواپیما هستند و هواپیماربایی کرده‌اند و ما هم داریم از این طرف می‌رویم. مکالمات ادامه داشت و من مخصوصاادامه می‌دادم تا وقت‌کشی شود.
رادار مرتب می‌گفت رجایی که در آن‌موقع نخست‌وزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود در پست فرماندهی هستند و از طرف ولایت‌فقیه به‌شما تأمین می‌دهند
از این طرف صدای «f14» بلند شد. هواپیمای «f14» که صدای ما را گرفت گفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بوده‌ای! چی بوده‌ای! چی بوده‌ای! می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیمارباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی از شاگردانم بود مخصوصا این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغهای هواپیما را خاموش کردم و به‌بچه‌ها گفتم بروند از محفظه ‌سوخت‌رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده ‌می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به‌این بود که رژیمیها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «f14» تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به ‌دفع‌الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشکهای‌هاگ داشت. به‌لحاظ هواپیما، هواپیمایش «f5» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشکهای هاگ داشت که زمین به‌هوا بود. برای این‌که از برد موشکهای هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش به‌راست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به‌موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز می‌رفتیم و آنها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به‌صورت یک نیمدایره دور زدیم تا هم از برد موشکها درامان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده همچنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیا جلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت به‌رادار سوریه می‌گویم شما را بزند.
در ترکیه به‌تهران گفتم هواپیمای ما ربوده‌شده و ما وارد ترکیه شده‌ایم. گزارش موقعیتم را هم به‌آنکارا دادم. پرسید کجا می‌روی؟ گفتم نمی‌دانم هواپیمارباها مسیر را نقطه‌به‌نقطه به‌من می‌گویند. اما نقطه بعدیمان را دادم. هواپیمای «f14» رژیم وارد خاک ترکیه شد و همچنان تهدید می‌کرد. من به‌برج آنکارا گفتم همان‌طور که می‌دانید هواپیمای ما ربوده‌شده یک هواپیمای شکاری ایران آمده دنبال ما و در خاک شما می‌خواهد ما را بزند! شما به‌تهران بگویید نیاید. آنکارا گفت نباید بیاید و فلان و بلافاصله به‌تهران گفت و چند دقیقه بعد صدای «f14» قطع شد و ما فهمیدیم برگشته‌است. در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه به‌نقطه گزارش می‌دادیم. تااینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه «uhf» به‌من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ «uhf-df» دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با «uhf-df» ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغمان. به‌همین دلیل اصلاً جوابشان را ندادیم.
آن‌موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به‌یونان می‌رفتیم با همان محمل نقطه به‌نقطه آمدیم جلو تا رسیدیم به‌پاریس. در پاریس به‌برج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و می‌خواهیم این‌جا بنشینیم. 7-8دقیقه روی شهر پاریس دورمی‌زدیم. ده دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر نداده‌اند. آقای رجوی گفت چه شده؟ گفتم به‌ما جواب نمی‌دهند. گفت چکار می‌کنی؟ گفتم حلش می‌کنم. به‌برج پاریس گفتم ما بنزینمان تمام شده اگر جواب ندهی همین‌جا روی شهر پاریس سقوط می‌کنیم. سه دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه «اوری» بنشینید. «اوری» فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. به‌آقای رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این قدر بنزین داریم که‌اگر این‌جا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد می‌توانستیم برویم لندن. چون برای ایمنی شما این قدر بنزین در هواپیما داشتیم. هیچ خطری نبود. به‌هرحال با رادار هدایتمان کرد به‌فرودگاه ‌اوری نشستیم.
چون صبح ساعت هفت و خورده‌یی بود رفتیم برای صبحانه. سرهنگ فرمانده پایگاه آمد پهلوی ما. دید داریم صبحانه می‌خوریم و می‌گوییم و می‌خندیم و انگار نه‌انگار. یک نگاهی کرد و گفت این اولین هواپیماربایی است که همه دارند با هم خوش و بش می‌کنند و می‌خندند. به‌من بگویید هواپیماربا کیست؟ گفتم ما هواپیماربا نداریم داستان این‌طور است».
سرهنگ‌معزی سپس به‌تعیین تکلیف پرسنل هواپیما اشاره می‌کند و می‌گوید حسین اسکندریان و بیژن وکیلی تصمیم‌گرفتند پیش ما بمانند و دو نفر دیگر تصمیمشان بازگشت به‌ایران بود. وی با اشاره به‌نفرات بازگشتی افزود: «آقای رجوی با آنها به‌گرمی دست ‌داد و خداحافظی کرد. سرهنگ فرمانده فرودگاه داشت شاخ در می‌آورد که این دیگر چه‌نوع هواپیماربایی است. ماشین پلیس با اسکورت آمد. حرکت کردیم وقتی وارد «اور» شدم نفسی ‌راحتی کشیدم. از ابتدای طرح تا آن‌لحظه مسئولیتی سنگین را روی شانه‌هایم احساس می‌کردم. این کار را وظیفه ‌وجدانی خودم می‌دانستم که باید انجام شود در تمام مدت شناسایی و خود پرواز، هیچ ترسی نداشتم. ته دل تقریباً مطمئن بودم که این کار با موفقیت انجام می‌شود. چیزی که دلم را می‌لرزاند سنگینی مسئولیتم بود. بعد از روشن شدن این‌که در هواپیما چه کسانی بوده‌اند عکس‌العملهای دیوانه‌وار رژیم شروع شد. سه چهار ماه بعد 12نفر از پرسنل نیروی هوایی را دستگیر کردند. به‌آنها اتهاماتی زدند که گویا در جریان پرواز ما بوده‌اند. درحالی‌که هیچ‌یک از آنها کوچکترین اطلاعی نداشت. تا آن‌جا که من خبر دارم از پرسنل نیروی هوایی فقط مجاهد قهرمان رضا بزرگان‌فرد در جریان بود که‌او هم از همان فردای 30خرداد به‌صورت مخفی زندگی می‌کرد و بعدها در نبرد با آخوندها به‌شهادت رسید. اما آخوندهای کینه‌کش و شقی، تعدادی از همافران از‌جمله علیرضا مسعودی را تیرباران کردند».
بله به‌این‌ترتیب آن پرواز بزرگ و تاریخی با موفقیت انجام گرفت و سرهنگ خلبان بهزاد معزی هم که مسئولیت تیم پرواز را به‌عهده داشت، آن پرواز را با جسارت و شایستگی شایان توجهی با موفقیت به‌انجام رساند.


درپایگاه مجاهدین در تهران چه می‌گذشت
 یکی از مجاهدان مسئول پروژه پرواز گفت:
 «آن‌شب موسی خیابانی ملتهب و بی‌قرار، در یکی از پایگاههای مرکزی سازمان در تهران، مدام در طول اتاق قدم می‌زد و مرتب تکرار می‌کرد: خدایا جواب مردم را چه بدهیم؟ اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد، جواب مردم را چه بدهیم؟ هیچ‌کس تا آن‌زمان موسی را اینچنین نگران و ملتهب ندیده بود. او که از بسیاری کورانهای نفس‌گیر و حوادث خونبار و خطیر، با صلابتی شگرف عبورکرده و به‌مثابه‌ی لنگر تشکیلاتی مجاهدین به ‌سایرین نیز آرامش و اطمینان قلب می‌بخشید.
 


 کمی آن‌سوتر شهید اشرف رجوی نیز، ساکت، اما ملتهب و مضطرب، گوش به‌زنگ تلفنی داشت که قرار بود، به‌صدا درآمده و خبری بدهد». راستی که ساعتها و لحظات طاقت‌فرسایی بود. گرانبهاترین سرمایه جنبش و انقلاب، یعنی مسعود، می‌بایستی از دروازه یک خطر بسیار بزرگ عبور می‌کرد. او از قلب پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران، با یک هواپیمای نظامی بوئینگ 747 به‌پرواز درآمده و قرار بود خروج سلامت او از محدوده هوایی ایران و نیز عبور سلامت تا مقصد نهایی به‌اطلاع پایگاه فرماندهی رسانده شود، اما ساعتهای طولانی می‌گذشت و هنوز هیچ خبری نبود. تااینکه سرانجام پس از یک انتظار نفس‌گیر، زنگ پایگاه به‌صدا درآمد و خبر شعف‌انگیز استقرار رهبر مقاومت مسعود رجوی درپاریس و شروع کنفرانس مطبوعاتی وی را اطلاع داد. درپاریس، چرخهای بزرگترین پراتیک سیاسی مقاومت، یعنی شکل دادن یگانه آلترناتیو دموکراتیک (شورای ملی مقاومت ایران)، برگزاری و اداره اجلاسیه‌های شورا و تصمیم‌گیریهای مهم آن و نیز افشای گسترده رژیم نامشروع خمینی آغازشده بود.

سرهنگ‌معزی می‌گوید: «هرچه زمان بیشتری از این پرواز می‌گذرد، ضرورت آن بیشتر آشکار می‌شود و بهتر فهمیده می‌شود که از این طریق چه ضربه‌یی به‌کمر رژیم خورد. امیدوارم، درآینده‌یی نه‌چندان دور بتوانم امانت بزرگ مردم ایران را که به‌سلامت به‌پاریس رساندم، دوباره به‌ایران و به‌آغوش خلق برگردانم تا امانت، سالم به‌دست صاحبان آن برسد».
امروز، بیست‌و پنج سال پس از آن پرواز خطیر، مردم ایران بارها و بارها شاهد گذر این مقاومت از میدانهای بزرگ خطر و آزمایش بوده‌اند. مقاومتی که بارها در دل آتش فرورفت و باز سرفرازانه از آن بیرون آمد. مقاومتی که همواره نیز بر آمادگی خود برای هرگونه فداکاری و وفا برای رساندن مردم ایران به ‌آزادی و برپا کردن ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک، در صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز تأکید کرده است. با اینچنین آمادگی برای عبور از دریاهای رنج است که یقین هر ایرانی به ‌پیروزی این مقاومت و برقراری آزادی در ایران عزیز به ‌یقین مبدل می‌گردد. به‌جاست که در بیست‌وپنجمین سالگرد آن پرواز بزرگ، از پرسنل دلیر نیروی هوایی و شهیدان گرانقدری که توسط رژیم ددمنش و در انتقامجویی خمینی از مقاومت ایران به‌شهادت رسیدند تقدیر کنیم، به ‌روان پاک این شهیدان آزادی درود بفرستیم و تأکید کنیم که آن شهیدان بزرگوار دین بزرگی به‌گردن ملت و آینده ایران دارند.

ترس و وحشت رژیم آخوندی ازعملیات کبیر فروغ جاویدان

عملیات کبیر فروغ جاویدان آنچنان لرزه سرنگونی برارکان دیکتاتوری ولایتفقیه افکند, که طی ۲۳ سالی که از آن میگذرد, آخوندها از یاد آن شرایط به خود میلرزند و در هر سالگرد به گوشهای از آن عملیات بزرگ اعتراف میکنند.
آخوند سعیدی ـ نماز جمعه قم  ـ ۱مرداد۹۰
منافقین اقدام به حمله به ایران کردند حدود ۵هزار نفر منافق با تجهیزات کامل وارد خاک ایران شدند. نیروهای اسلام هم برای دفع شر این متجاوزین جسور وارد عمل شدند سلام و درود خدا برشهیدان این عملیات و همه شهیدان  اسلام بخصوص بر روح افسر رشید اسلام سرلشکر شهید صیاد شیرازی باد.
تلویزیون رژیم ۷مرداد ـ۸۹:
 ساعت ۳.۳۰ عصر ۴ تا ۵ هزارنفر از منافقین به صورت ستونی  به سوی شهر کرند حرکت کردند.
ساعت۲ ده دقیقه کم بود که من رفتم جایی که باید ملاقات صورت می گرفت آقای هاشمی آمده بود،  قبل از این که برم وارد اون سالن بشم و اون جلسه یکدفعه تلفن توی سالن به من صدا زدند که فلانی تلفن فوری داری. من مجددا رفتم دیدم که فرمانده سپاه کرند ماست. گفت فلانی وعده ما به قیامت عراقیها حمله کردند والان اول شهر کرند درگیریه من اسلحه و مهمات را گفته ام از شهر ببرند.خداحافظ
مجری:  سه ساعت بعد منافقین به کرند رسیده بودند. بعد بلافاصله به سمت اسلام آباد حرکت کردند و ساعت ۹.۳۰ شب اسلام آباد را هم گرفتند.
ـ رفتیم جلوتر حالا نگو اینها که دارند میان منافقینند. من دستم رو به آهن نفربرشان هم گرفتم که سوار شم فکر کردن که اینها خودی اند به یک باره دیدیم که نه اصلا آرایش نفراتی که روی ماشین اند، دختر و پسر و اینها اصلا شرایط عادی نیست. من آمدم به آقای هاشمی گفتم آقای هاشمی اینها منافقینند. عراق نیست.
تلویزیون رژیم  ـ ۵مرداد۱۳۸۶
ـ وضعیتی که این جا داشتیم این نوع بود: امام بزرگوار اینجا پیامی رو در چند خط به حاج سید احمد آقا دادند ایشون پشت بی سیم خوندند. عجیب واقعا قدرت و صلابت مرجعیت در جایگاه فرماندهی کل قوا اینجاست. امام فرموده بودند به سپاهیها  که اینجا نقطه شکست یا پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر بجنگید.
تلویزیون رژیم ـ ۱۲مرداد ۸۹ ـ  سرهنگ دوم پاسدار باری : عملیات منافقین را فرماندهیش را رجوی برعهده می گیره نام عملیات را فروغ جاویدان نامیده بودند اونها در جلسه ای که داشتند، قصد داشتند طی ۳۳ساعت تهران را تصرف کنند.
تلویزیون رژیم ـ ۱۲مرداد ۸۹ ـ  سردار ویسی:  حتی وزرا را مشخص کرده بودند. رئیس جمهور را تعیین کرده بودند، رهبری را تعیین کرده بودند،مکانهای مدیریتی را مشخص کرده بودند، فرماندهان نظامی منطقه را مشخص کرده بودند. خیلی برنامه های وسیعی را حتی شناسایی تورهای بازرسی ما را داشتند. خیلی دقیق روی بعضی مسائل کار کرده بودند که قابل دسترس آنها بود.
تلویزیون رژیم ـ ۱۲مرداد ۸۹ ـ  سرهنگ دوم پاسدار باری :  درمدخل ورودی شهر اسلام آاباد غرب منافقین با اندکی از نیروهای مردمی و سپاه درگیری می شوند به علت به هم ریختگی نیروها با هم متاسفانه شهر به تصرف منافقین در می آد. درهمان روز توسط حضرت امام رحمته اله علیه پیامی به سپاه داده می شود توسط آقای حاج سید احمد آقا به سپاه بگویید وجب به وجب این خاک که در دست دشمن است می بایستی آزاد شود.
بنا به اون پیام تاریخی که حضرت امام دادند در سراسر ایران سیل رزمندگان اسلام بالغ بر ۲۵۰ گردان نیروی رزمنده در کرمانشاه آماده نبرد و رویارویی با منافقین بودند.
خبرگزاری فارس۲مرداد۸۹: رفسنجانی ـ در آن شرایط حساس به همراه حضرت آیت الله خامنه ای در یکی از قرارگاههای جنوب بودیم و قرار بر این شد که ایشان برای تمشیت امور درخوزستان بمانند ومن برای سرکشی از وضعیت نیروها به جبهه غرب بروم. درمسیر خبر هجوم منافقین را در عملیاتی به نام فروغ جاویدان که عملا ظلمت جاویدان شد دریافت کردم. این جانب به خاطرمسئولیت فرماندهی جنگ تا پایان رفع آن فتنه در کرمانشاه ماندم
سایت تابناک۱۰مرداد۸۹ ـ پاسدار رضایی سرکرده سابق سپاه پاسداران آن دوران: ناگهان تلفن از قرارگاه نجف زنگ زد که منافقین وارد سرپل ذهاب شدند. در این جا دیگر درنگ را جایز ندانستم پیش از آمدن به اسلام آباد تلفنی با آقای شمخانی و رشید که از من جدا شده بودند و به ستاد کل پیش آقای هاشمی رفته بودند صحبت کردم که سریعا خودتان را به باختران برسانید. و به آنها گفتم با این که الان من فرمانده شما نیستم ولی به شما می گویم اگر دیربجنبید خسارت بزرگی خواهیم دید. پیش از آن به یکی از مسئولان گفته بودند که منافقین از سرپل ذهاب عبور کرده و به سوی اسلام آباد می آیند ایشان به من گفته بود این جنگ روانی است و برای همین چشمم ترسیده بود که مساله را جدی نگیرند. لذا به آنها گفتم با هواپیمای فالکون خود را به کرمانشاه برسانند. اگر نیروهایی که برای عملیات والفجر ۱۰ به باختران رفته بودند درآنجا نبودند، و مثل سال گذشته در منطقه جنوب بودند، منافقین کرمانشاه را گرفته بودند.
سایت تابناک پاسدار رضایی ـ رفتیم دیدیم گردانی بود از سپاه از تیپ انصارالحسین؛ مال همدان اینها عازم منطقه جنوب بودند، در مسیربا اینها روبه رو می شوند همانجا خاکریز می زنند، شاه ۵۰ درصد این گردانها شهید می شوند. ارگان مزبور در ادامه به نقل از صیاد شیرازی معدوم افزود:
به خلبانها گفتم دور بزنید وگرنه ما را می زنند. به ا ینها گفتم بروید از توی دشت یعنی ا ز بغل بروید. معلوم شد که حدود سه تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. تا آمدم بجنبم دیدم بالگرد رفته بالای سرش مثل این که می خواهد اینها را بگیرد. من گفتم جلو نرو زیرا اگر بروی جلو می زنندت. یکدفعه بالگرد را زدند دیدم بالگرد رفت خورد به زمین شخم زده. یک دود غلیظی مثل قارچ بلند شد مثل این که دود ا ز کله ما بلند شد که ایکاش نگفته بودیم برو اشتباه کردم.حالا چه کارکنیم خلبان را نجات بدهیم ما راهم می زنند آن جا پرمنافق بود. به هرصورت خلبانها را راضی کردم که برویم یک آزمایش کنیم. ببینیم می توانیم خلبان را نجات بدهیم؟ دیدیم بالگرد دومی گفت من توپم کار نمی کند نمی توانم پشتیبانی کنم. بروم آنجا می زنند گفتم هیچی.اینها که شهید شدند برویم به طرف ادامه هدف.
افکت صیاد شیرازی: یک عده هلیکوپتر کبری هوانیروز می آمدند از بغل می زدند از آن طرف هم نیروی هوایی هواپیمای اف۴ ها آمده بودند از بالا می زدند. هرچه اینها را می زدیم درست جایشان باز سبز می شد. یعنی با یک حالت خیره سرانه می خواستند رد شوند حتی یک بارآمدند از روی خاکریزما…
هم چنین پاسدار احمدی مقدم سرکرده نیروی انتظامی رژیم هم به بخشی از وحشت آخوندها از عملیات فروغ جاویدان اعتراف کرد. احمدی مقدم که اظهاراتش توسط تلویزیون رژیم منعکس می شد گفت:
تلویزیون رژیم ـ ۶مرداد۸۷ : سازمان منافقین آرام آرام سازماندهی نظامی را درست کردند که اونها هم ابتدا از عملیاتهای محدود بعد وسعت عملیات اضافه شد آرام آرام دیدیم که وسعت عملیاتها در واقع و دامنه اش گسترش پیدا کرد. درجبهه میانی در واقع در جبهه جنوبی، وحتی در فکر می کنم خرداد ماه ۶۷ بود که حتی شهرمهران را هم توانستند تصرف بکنند این عملیات عملیاتی بود با نام فروغ جاویدان که بعدا در جمهوری اسلامی به نام عملیات مرصاد معروف شد ا لتبه فروغ جاویدان اسمی بود که منافقین بر روی این عملیات گذاشته بودند. و هدف آنها هم درواقع سقوط تهران؛ تصرف تهران؛ و سرنگونی حکومت بود.
در سالگرد فروغ جاویدان در سال ۱۳۸۴ روزنامه ایران ارگان خبرگزاری رژیم آخوندی در تفسیر مبسوطی به مناسبت عملیات فروغ جاویدان نوشت:
روزنامه ایران ـ  ۱۳۸۴: منافقین عملیات خود را فروغ جاویدان نامیده اند و بعدها مجموعه تلاش نیروهای سپاه بسیج و هوانیروز برای مقابله با دشمن برای آزاد سازی شهرهای اسلام آباد و کرند؛ عملیات مرصاد نام گرفت. عملیات فروغ جاویدان توسط مجاهدین خلق مستقر در عراق طراحی و اجرا گردید تا پیش از عملیات فروغ جاویدان نیروهای ارتش آزادیبخش یا به عبارتی بهتر نیروهای مجاهدین خلق دو عملیات دیگر به نامهای آفتاب و چلچراغ نیز ا نجام دادند. ارگان خبرگزاری رسمی رژیم افزود:
 ارتش آزادیبخش پس از تشکیل بالغ بر ۱۷ پایگاه در داخل خاک عراق ایجاد کرده بود که اصلی ترین این پایگاهها به نام اشرف در ۱۰۰کیلومتری شمال بغداد واقع شده بود. بر اساس برآوردهای انجام شده سازمان تعداد ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر را سازماندهی  کرده بود طی این عملیات ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ تن از مجاهدین خلق کشته و حدود یک هزارتن از آنان نیز زخمی شدند آنها ۱۱۲۷ خودرو به همراه داشتند. که با ۲۰۰نفر بر و قطعه چرخدار کاسکاول برزیلی همراهی می شد. در سالگرد فروغ جاویدان کرمی راد نماینده مجلس ارتجاع  در جلسه رسمی مجلس آخوندی، به ابعاد عملیات کبیر فروغ جاویدان این گونه اعتراف کرده است:
کرمی راد نماینده محلس ارتجاع ۱۳۸۸ ـ  در طول ۸هزار سال گذشته یعنی ازایران باستان تا به حال ۸ عملیات بزرگ نظامی در دهلیزمعبر خانقین ـ  قصر شیرین  ـ اسلام آباد ـ کرمانشاه انجام شده که آخرین آن عملیات فروغ جاویدان است.
تلویزیون رژیم ۵مرداد۸۶:
ـ مرصاد یکی از بزرگترین دستاوردها ی حفظ ارزشهای اسلامی است. عملیات مرصاد را به لحاظ اهمیت جغرافیایی ـ زمانی و مکانی می توان درحد عملیات آزادسازی و فتح خرمشهر و یا همان عملیات بیت المقدس و حتی مهمتر از آن دانست چرا که شکست ما درخرمشهر می توانست تنها خوزستان را از ا یران جدا کند اما رسیدن پای منافقین به کرمانشاه به معنای تهدید جدی مجموعه نظام اسلامی بود.

27 Juli 2011

منوچهر هزارخانی - دلالی برای "طرح آمریکا

AddThis Social Bookmark Button
چرچیل گفته بود می توان به هوش آمریکاییها اعتماد کرد؛ آنها می توانند برای هر مسأله مشکل، راه حل مناسب را پیدا کنند، البته بعد از آن که همه راه حلهای دیگر را امتحان کردند!
انگار حالا، آمریکاییها تصمیم گرفته اند با پافشاری در تحمیل یک راه حل زورکی، گفته چرچیل را تکذیب کنند. دلیلش این که نه تنها سفیرشان در بغداد را مأمور تشویق مالکی در غیرقابل تحمل کردن شرایط زندگی در اشرف کرده اند. بلکه به یک فرستاده ویژه هم مأموریت داده اند تا در اروپا بچرخد و برای قبولاندن ”طرح آمریکا” به جای طرح استیونسون به اروپاییان، تبلیغ کند، هر ازگاهی هم سری به اشرف بزند و برای ساکنانش درباره محاسن تغییر مکان به جایی ”اندکی دورتر و کمی امن تر” و از مزایای انحلال سازمانشان برای رستگاری در همین دنیا بالای منبر برود؛ و باز همان بساطش را پهن کند و باز همان جواب را بگیرد که این طرح به منزله نقض تعهدات و سپردن قربانی به دست قاتل است و از همین رو هم غیر قانونی است ، هم غیر اخلاقی ، هم غیر انسانی و بنابراین غیر قابل قبول، و ... دوباره  دوره بیفتد برای تبلیغ ”طرح آمریکا” .
من نمی دانم نمایندگان اروپایی هر بار که چشمشان به این سفیر دوره گرد می افتد چه احساسی پیدا میکنند، ولی می توانم حدس بزنم که اشرفیها هنگام روبه رو شدن با او، احساس می کنند که سیصد بلندگویی که شب و روز آزارشان می دهند، حالا دو برابر شده اند.
این روش ـ که می توان جنگ روانیش خواند، یا «کله پزی» یا سماجت دلال منشانه یا هر چیز دیگر ـ فقط مبتنی بر نصایح دلسوزانه و هدایت ”به راه راست ” نیست، با چاشنی تهدید و القای ترس به شوخی و جدی هم همراه است. او، به شوخی از گوانتانامو و هاوایی یاد می کند(لابد ابوغریب یادش رفته) و هنگامی که لحنش جدی می شود، به جای محکوم کردن آدم کشی مزدوران مالکی ، به اشرفیها هشدار می دهد که در صورت پافشاری برای ماندن در اشرف، باید در انتظار همان هجوم ها و کشتارها ، به احتمال زیاد به صورتی وسیع تر و قاطع تر ، باشند. اصرار دارد که بقبولاند دارد نقش فرشته نجات را برای گروهی که باعث دردسر آمریکایست بازی میکند، ولی ادا و اطوارش، پرونده سازیها و لجن پراکنیهایش که تکرار همان مهملات وزارت اطلاعات آخوندهاست، گواهی می دهند که مأموریتش متلاشی کردن سازمان مجاهدین ازطریق تحمیل ”طرح آمریکا”ست ‎. لابد پیش خودش حساب کرده است که اگر به مسالمت میسر شد، چه بهتر؛ یک پیروزی دیگر برای سیاست دلالی و دلالان سیاسی. اما اگر نشد، امر به معروف را ول می کنم و منتظر اقدام مزدوران مالکی برای ”برقرار کردن حاکمیت عراق در کمپ اشرف” می مانم . لابد بعد از وقوع فاجعه، مشاور جدید و فارسی زبان مالکی در امر تخلیه اردوگاه اشرف در اولین مصاحبه اش با آن بنگاه سخن پراکنی معروف ، با لحنی به عاریت گرفته شده از آندرس بورینگ برویک ، خواهد گفت : هولناک است ، اما لازم بود!

20 Juli 2011

ناهید همت آبادی - بی ضرورت تیتر

درتقدیس هرآن” اشرفی“ که سرفرازوخونین بال پرکشید ومرگ آفرینان فرتوت و فریبکار آغاز هزاره نو وگورزیستان زمانه فضیح را به زبونی وسخره گرفت. من که اما طی همه روزهای پراضطراب  آتش و خون و زمانی نسبتا طولانی پس از آن، مغز و دستم یکجا از کار بازایستاده و تسلط برآنها نیز در چارچوب اراده ناچیزم هیچ نمیگنجید، حالاهم که پس از اینهمه ماه تأخیر، لنگ لنگان قدمی برداشته به راه آمده ام تادلخواسته باسادگی الفاظ حرفی از اشرف شهرها بزنم، درد دیرین را  بسرایم و بغض تلنبارشده توی دلم را بتکانم، باز هم جستن یک واژه شایسته که گویای همه شیفتگی سرشار درون، دلمشغولی دایم ودل آشفتگی روزوشبم باشد، برایم سخت ووسواس برانگیزاست. با اینهمه اما انگاریک رهروسرگشته و نامطمئن از خود می شتابم تا بیابانهای تفته دورکه اگرفرصت ناچیزی هم دست دهد و هر” اشرفی“ اشرف حتی لحظه کوتاهی هم که شده به رمزسخنان تهی از واژه دلخواهم گوش کند، روح بی آرامش تنهایم شاید دست ازسرکشی وبیتابی بردارد و دل خسته بی حوصله ام نیز بدنبال زیارت و سجده طولانی برپیکر” گلهای فروریخته برخاک شهادت “، شهیدان زنده و شاهدان سرزمین اشرف خونبار، دوباره به تقلا وتپش برخیزد، صبرایوبی بیاموزد و کمی عیاری. آنوقت اگرمن هم ذره ای از اینهمه انگیزه و شوق آرمانی، رشادت ودلیری ایرانی را نیزمثل خودشان پیشه کنم، پس از آن بی رودربایستی هریاوه سرای گستاخ سپرافکنده دربارگاه جرم سفیهان وطن راکه ازیکسومحض هراشرفی اشرف دل میسوزاند و به تزویر و ریا نغمه دلسوزی میخواند اما از سوی دگر نیز با تکرار خواسته دشمن وحشی، آتش افروز توطئه قتل وکشتار همه اشرفیان میگردد، با تحقیر طوری افشا و رسواکرده و بحق مهرخیانت و شراکت درجنایت را برپیشانی اونقش خواهم زدکه پس ازآن دیگر نتواندهرگزدر جمع شرافتمندان سرراست کرده وبچشم آزادمردان وزنان نیزحتی نیم نگاهی اندازد. آنوقت آخرسرهم مثل بیشتروقتها باشوق دیداراشرف واشرفیان، خیلی آرام وآهسته طوری که صدای خودرا توی قلبم هم بزحمت بتوانم گوش کنم ، زیرلب زمزمه خواهم کرد :
من که ملول گشته ام ازنفس ستارگان      قیل ومقال عالمی میکشم ازبرای تو......( برای شمایان)
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست     جای دعاست شاه من بی تومباد جای تو.....(جای شمایان )                                       
                                             ” اشرفی ها“                                                                       
پرده پندارراهم که کنارمیزنم باورنمیکنم هنوزدستی شکسته وخونین سربرآورده ازلابلای انبوه پولاد وآهن، کسی باسینه ای شکافته اززیرگلوتاآخرجناق سینه، یکی باچشمان خونفشان ازشلیک تیرهای جاخوش کرده میان شقیقه هاوبسادیگردلاوران زخم آجین خطه بی شباهت سرشاری بادردهای جانکاه وتن های خون چکان، غلطیده درشیارهای خاکریزشهرشان، همگیشان امایکسان باانگشتان نشانه ومیانی تصویرپیروزی را درفضاترسیم میکنند تاتولد نسل نوین انسان رادرفرازآوازه ی خجسته ی همه اسطوره های آشنایاگمنام دلاوری وجلال انبوه حماسه های جاویدان نوید دهند وشرم شقاوت پیشگی رابرپیشانی بیشرمان کهنه کارزمانه بی آزرم طوری داغ زنندکه پس ازآن شایددرخلاء هولناک آرمانی وسرگشتگی انسان معاصر، زندگی یکسره درروزمرگی عادات مرسوم، سرکوب، فقروناکامی وبی هیچ کوشش وتلاش درنفی ورفع آن، ذبح نگردد. بااینهمه راستش هنوزامامن ازبی پروایی پایداری وفدای این نسل نوظهوروصبرایوبی آن دچاراضطراب گنگ وناباوری وهم آلودمیشوم وقتی تن های بی سپرباسهولت یک دیدارساده اماباشهامت بی شبهه وشباهت به پیشوازآهن وپولاد میروند ومرگ رابه سخره میگیرند. برای همین، ماههاست که دیگر” دل من باورنمیکند دردخویش را “ اگرندیده ونیاموخته بودکه با آرمان وروح، تازیانه سرنوشت راهم وقت فرودصاعقه وارمیتوان شکست، تقدیرافسارگسیخته رابندبردهان نهاد واز تن های زخم آجین خون چکان ـ فراسوی طاقت وتصورانسان ـ پتک سنگینی ازاراده وعزم غول آساساخت تادرمعانی اخلاقی وسیاسی چنان برق آسابرفرق غاصبان قلدرجهان وگزمه های زبون گوش به فرمانشان فرودآیدکه با همه پیشینه شرارت وشقاوت پیشگی امادربرابروجدانهای بیدارجهان وهمشهری هایشان نیزتحقیروشرمگین شوند.
آه .....اشرفی ها، شما دلشدگان بی ادعای فروتن، اسطوره های بی نام ونشان دلاوری، سخت آزموده روزهای طاقت فرسای تحمل وکار، شبهای بیدارخوابی درانعکاس نعره های گوشخراش وحوش خون آشام که سکوت وآرامش بیابانهای خفته راهم به آشوب کشیده وجانوران شبگردرانیزدچاروحشت وهراس ودل آشوب میکنند. انسانهای مسخ شده ی ایستاده روی دوپا، به هرزگی رشدکرده درمنجلاب ارتجاع و جاهلیت، پرتاب شده ازعصرتوحش به سالهای آغازقرن بیست ویکم .                                                                                                         
آه اشرفی ها...... اشرفی ها، شماکاشفان بی چشمداشت گوهرنهفته وناب درون انسان، برپادارندگان سنت وفاوایستادگی برسرآرمان وایمان، اسطوره های افسانه های استقامت ودلاوری. اشرفی ها، آه اشرفی ها.....میدانم که بکاربردن این اصطلاحات درموردصفات وبرای وصف حقیقت حضورشما، همین واژه هارانیزشرمگین وسرخورده، نسبت به من خشمگین وشمایان راآزرده خاطرخواهدکرد. اماچکنم. شعری، داستان شورانگیزی، قصه ای یاحتی دیگرواژه های دلچسبی، هیچ، ازاینهمه اصلاهیچ ندارم که باآنها بتوانم شمایان رابقدرشأن وشایستگی تان تعریف کنم. چکنم . وقتی شمادرمتن حادثه ایستاده اید، شماکه لحظه لحظه باتن های مجروح وروحتان، تاریخ متحول آینده رارقم میزنید، شما که انسان خداگونه برتررا باحضور خود تعریف وتصویرکرده اید، برمن زیادایرادوسخت  نگیریدواگرحتی اندکی هم باورم دارید، بشرطی که خدای ناکرده ازمن بازآزرده ودلخورنشوید، راستش رابشما بی کم وکاست میگویم واینکه فقط من نبوده ام که بابهره اندک ازدانش وعلوم، هیچ قادرنیستم تصویرساده بی تزئین رادمردی، دلاوری وعزم یا صحنه کوچکی ازگوهرانسانی والای شماراترسیم کنم بلکه فرهنگستان جهان هم بگمانم باید محض توضیح وتصویرصفات راستین شماوبرای تصحیح وتکمیل واژه های نارسایی که من آنها راناچاربکاربرده ام، خالق فرهنگ مناسب وجدیدی باشد که شمایان رادرشأن کرامت وشهامت تان تعریف کند. گرچه حالاودراین هنگامه ماهها وهفته هاوهمه لحظه های تلاش ورزم بی امان شمادرصحنه پایداری بی تردید بین مرگ وحیات، دراوج نبرددائم طولانی ازنوع دیگرونمونه، باعزم مضاعف درراه رسیدن به پیروزی آخر،احتمالا هیچکس حتی یاران نزدیک راهم فرصتی دست نخواهد داد تاباهمه انگیزه وعشق، قصه ناب نسل شما وحماسه خاموش اشرف را آنگونه که واقع شد ه حتی به کوتاهی واندک بازگویند . روزی اما که این فرصت دست دهد ـ و نه چندان دورخواهدبود ـ خودمن هم راستش درهرحال باهمه ضعف دانش وتوان امابا انگیزه بسیار، درصف آخردوستان، تاریخ وداستان نویسان خودراجاخواهم زدوبی هیچ ترس ورودربایستی ازآزردگی و خدای ناکرده حتی خشم شما اشرفیان ،گوشه کوچکی از انبوه همه خاطره هاراکه نسل نمونه وشگفت شمادرقرن وقاحتهای بیحد سیاسی وسقوط ارزشهای انسانی واخلاقی خلق نمود، به نگارش وتصویرکشم که البته همآنوقت هم نه فقط داستان اشرفیان، بلکه همه انگیزه وشوق ونقاط اتکای عزم، ایمان وصبوری آنان،آموخته ازراهبرومرشدشان نیزدرصدرتاریخ نوین دنیا ونبرد غول آساومهیب آرمانی وسیاسی باهیولای پلید وآدمخواردوران، ثبت خواهد گردید . برای همین است که منهم حالا بازهرگاه هوس می افتدبسرم، شعردلخواهم راتکرارکنم، یکهوناخواسته نه بسیار آرام وتنهامحض دلم، بلکه طوری آنرا به آوای بلند میسرایم که همه آنهایی هم که باندازه من آنرادوست دارندودلشان میخواهد، مینوانند بامن همراه وهمآوازشوند........
من که ملول گشته ام ازنفس ستارگان             قیل ومقال عالمی میکشم ازبرای تو
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست      جای دعاست شاه من بی تومباد جای تو

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe