دمکراتهای متحد ایرانی

30 Juni 2010

مصاحبه با مهدی ابریشمچی: گردهمایی پاریس و قیام اعتلا یابنده مردم ایران


وَلورزاکتوئل: مقاومت در برابر رژیم بیست و ششم ژوئن در تاورنی گردهم می آید
متن وَلورزاکتوئل- به قلم فِرِدریک پونس- فرانسه به مثابه قلب اپوزیسیون ایران است. ما با رهبران آن, در آستانه گردهمایی جهانی بزرگشان ملاقات کردیم. در میان سرکوبی و امید, آنها از مبارزه خود صحبت می کنند.
ملاهای ایران از فرانسه خشنود نخواهند بود. ۲۶ژوئن, اپوزیسیون ایران کشور ما را تبدیل به پایتخت شبکههای مقاومت خود خواهد نمود. مقاومت در انتظار ۱۰۰هزار تن در ورزشگاه ژان بوئَنِ تاورنی برای تغییر رقم گردهمایی ۲۰ژوئن۲۰۰۹ که ۸۰هزار ایرانی از چهار قاره جهان در آن گردهم آمده بودند, می باشد.
 امسال, پارلمانترها و شخصیتهایی از ۲۰کشور و صدها نمایندگی خارجی که در میان آنها احزاب اصلی سیاسی فرانسه نیز میبایست حضور داشته باشند.
مهدی ابریشمچی, ۶۲ساله, رئیس کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت ایران (سه.اِن.اِر.ای) توضیح می دهد که «در زمانی که سرکوبی در ایران با همه وزن خود بر ایران فرود می آید, ایرانیها, به طور خاص کسانی که اخیراً راه تبعید را در پیش گرفتهاند و نماینده طبقه متوسط شهری که موتور محرک اغتشاشهای اجتماعی در ایران هستند, می خواهند صدای هموطنان خود را که نمیتوانند در کشور خود نظرشان را ابراز کنند, به دیگران برسانند». 
او که تحصیلات شیمی داشته است و از سال ۱۹۸۱ در فرانسه در تبعید به سر می برد, یک فعال مجاهدین خلق است که بعد از گذراندن هفت سال زندان در دوران شاه  در حال حاضر تبدیل به یکی از چهره های اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی ایران شده است.
ابریشمچی, نویسنده چندین کتاب در مورد ایران از جمله پاسداران انقلاب, ارتش بنیادگرا و تروریست و مجاهدین خلق: مقاومت در برابر آیت اللهها (انتشارات ژان پیکولِک) به طور خاص از بخشی از اسرار برنامه اتمی ملاها پرده برداشت. او به دقت پناهندگانی را که از ایران آمدهاند و نشانه از هم پاشیدگی رژیم ملاها از زمان انتخابات “ربوده شده” ریاست جمهوری ۱۲ژوئن ۲۰۰۹ می باشند, دنبال می کند.
 طی یک سال, تنش در ایران همان طور که آخرین تظاهرات در تهران به رغم شدت سرکوبی نشان می دهد, فروکش نکرده است.
... چندین شب در هفته, مخالفین هم چنین مقاومت خود را روی بالکنهای تهران با فریادهای «الله اکبر» و «مرگ بر خامنهای» (رهبر معظم رژیم) ادامه می دهند.
این فریادها برای گردهمایی بدون شک در ویلپنت نیز شنیده می شوند. مهدی ابریشمچی در ادامه اضافه می کند که «ما به جامعه بین المللی می گوییم که دوران مماشات با رژیم به سر آمده است. زمان آن رسیده است که مقاومت مشروع مردم ایران به رسمیت شناخته شوند».
این “مقاومت مشروع” مدتی طولانی از دستهبندی بین گروههای مارکسیست, سلطنتطلب, لیبرال و سوسیال-دموکرات رنج برده است. این مقاومت مشروع به منظور برقراری یک جمهوری کثرتگرا, لاییک و دموکراتیک گردهم جمع شده است:
ابریشمچی می گوید: «ما یک جبهه همبستگی ملی حول شورای ملی مقاومت ایران به راه انداخته ایم. این ائتلاف بسیار وسیع است و ریاست آن را مریم رجوی به عهده دارد که از یک تغییر دموکراتیک توسط مردم ایران دفاع می کند».
چهارمین سری از تحریمات مالی و فناوری که اخیراً در قطعنامه ۱۹۲۹ سازمان ملل متحد شدیداللحنتر شده است و سپس اتحادیه اروپا آن را تأیید کرده است, پنجرهیی جدید از امید برای اپوزیسیون میگشاید که امیدوار است این تحریمها تقویت شوند و تعمیم داده شوند تا مؤثرتر باشند. ابریشمچی معتقد است: «[حتی] اگر این تحریمها کافی نباشند, من فکر می کنم که ضربهیی به روحیه نیروهای رژیم می زنند و امید زیادی به مردم می دهند».
اپوزیسیون مستمراً به همه مخاطبانش در پاریس, لندن, برلین و واشنگتن تکرار می کند که ملاها با جامعه بین المللی “بازی میکنند”. ملاها هر مذاکره یا اعطای امتیازی را به عنوان نشانهیی از ضعف تفسیر می کنند: «این کار آنها را هر چه بیشتر تشجیع می کند تا برنامه های اتمی خود را دنبال کنند. سلاح اتمی و تسلط بر عراق دو پایه لازم برای ادامه حیات این قدرت نامشروع می باشند. آنها به هیچ وجه آماده دست برداشتن از این دو جاهطلبی خود نیستند».
اعتراضات به رغم سرکوب ادامه می یابند
این نکته که سرکوب نتوانسته است موجب فروکش کردن اعتراضات بشود نکتهیی کاملاً جدید است. موجهای پیشین اعتراض طی سه دهه گذشته از زمان برقراری جمهوری اسلامی در ۱۹۷۹, در هم شکسته شد. این بار بیش از ۳۰۰نفر طی یک سال در تظاهرات علیه رژیم یا  زیر شکنجه کشته شدند, اما تظاهرات ادامه یافت. هزاران تن دیگر زندانی هستند که از جمله دهها تن از آنان زیر محکومیت به اعدام هستند, یا دادگاه نمایشی مانند دادگاهی که کلوتیلد ریس, دختر فرانسوی متحمل آن شد, اما مردم به مبارزه با پلیس ادامه می دهند.
استحکام مخالفین به رغم پرهیزکردن حسین موسوی, یکی از چهرههای نمادین این “انقلاب سبز” چهرههای مخالف جماعت پراکنده [ایرانیان] را متعجب می کند: «به رغم خطر ما متوجه میشویم که در سالگرد شروع خیزش, مردم مجدداً به خیابانها ریختند. دانشجویان دانشگاهها را تحت کنترل گرفتند. در دستکم سه نمونه, تظاهرکنندگان نیروهای انتظامی را وادار به عقبنشینی کردند. روز ۱۲ژوئن, نزدیک به ۹۰۰تن دستگیر شدند که بسیاری از آنان هواداران او.ام.پِ.ای [سازمان مجاهدین خلق ایران] بودند». رژیم کارزاری در مورد برنامه سوءقصدها برای توجیه اعدام بیگناهان به راه انداخت: سه.ان.اِر.ای پاسخ داد: «این برنامهها تخیلی و دروغ هستند».
ابریشمچی و دوستانش توضیح می دهند که این جنبش که در ژوئن ۲۰۰۹ زاده شد با جنبشهای گذشته متفاوت است. این جنبش در حالی سربرآوَرد که علائم واقعی شقه در رأس قدرت آشکار شد. در عرض یک سال شکافها بیشتر از هم باز شدند: «رهبر معظم, علی خامنهای نتوانست رقیب خود را حذف کند ولی نتوانست به خود اجازه دهد که او را انتخاب کند. در عین حال, بیعتهای مکرر موسوی با سیستم بر مبنای قدرت رهبر باعث بیاعتباری آنها شده است. مردم متوجه شده اند که راهحل مشکل نمی تواند از جناحهایی در درون برآید, بلکه از تغییر کامل رژیم حاصل میشود».
 این رژیم نخنما دیگر نمیتواند خود را سرپا کند: «دیگر هیچ امیدی برای رژیم برای بازگشت به عقب وجود ندارد. این رژیم با سرعت بالا رو به نابودی می رود».
خود مردم هم دیگر به همان شکل سابق عکسالعمل نشان نمی دهند: «امید اصلاح سیستم حتی نزد خوشبینترین افراد از بین رفته است. با این حال سرنگونی این دیکتاتوری تبدیل به یک اولویت شده است. تمایلِ مقاومتی که از سه دهه قبل علیه استبداد مذهبی مبارزه می کند و روی خواسته خود برای دموکراسی و آزادی محکم ایستاده است یک دستاورد است.
به رغم در سایه بودن کشور, علائم تضعیف رژیم به نظر واقعی می آیند.
 اعتراضات در هم شکسته نشده است. شقههایی در درون سیستم, همان طور که مخالفین طی یادبود مرگ خمینی در ۴ژوئن آن را آشکار کردند, روشن شد: «تریبون سخنرانان تبدیل به یک نمایش اسفناک از تفرقه شد. نگذاشتند حسن, نوه خمینی صحبت کند. او با وزیر کشور درگیر شد. خامنهای در سخنرانیش جناح رقیب را خائن نامید. در عوض بسیاری از روحانیون بلندپایه خامنهای را با امام حسین شهید مقایسه کردند. تنها پاسداران, پاسداران انقلاب وفادار باقی می مانند: «سپاه یک ارتش ایدئولوژیک به منظور سرکوب برای صدور انقلاب اسلامی و در جستجوی سلاح اتمی است».
سد رژیم, سرکوب بیرحمانه و ناروشن بودن سیستم میدان مانور کمی برای اپوزیسیون باقی می گذارد. اپوزیسیون می داند که نزدیک به ۱۲۰هزار زندانی طی سی سال اعدام شده اند. اپوزیسیون حدس می زند که قیمت پرداختی برای سرنگون کردن رژیم باز هم سنگین است. مهدی ابریشمچی مطمئن است که: «این خیزش با زمان عمیقتر شده است. مردم ایران امروز همان شعارهایی را می دهند که مقاومت ایران طی سه دهه می داده است. مردم ایران خواستار سرنگونی رژیمِ رهبر معظم و برقراری آزادی و دموکراسی است.
آیا واقعاً می بایست تحریمها را که فقط به مردم ضربه می زند و رژیم از آن بری می باشد را دنبال کرده و تشدید کرد؟
مهدی ابریشمچی این استدلال را برخی کارشناسان یا ناظران در غرب ارائه می کنند را رد می کند: «بخش اصلی اقتصاد ایران در دست پاسداران است. رؤسای آنها سودهای روابط تجاری با کشوهای اروپایی را به جیب می زنند. اصل این درآمدها برای حفظ رژیم و دستگاههای سرکوبگرش, برای صدور تروریسم و بنیادگرایی, برای برنامه نظامی اتمی مورد استفاده قرار می گیرد».
این همان چیزی است که مردم کوچه و بازار در تهران, در دانشگاه, در محافل معترض به قدرت می گویند. هر آنچه که به تضعیف رژیم کمک کند به نظر می رسد مورد استقبال مردم قرار می گیرد: «مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. آنها نشان دادند که آماده پرداخت بهای سنگین برای آزادی هستند».

آخرين وضعيت زندانى سياسى، دكتر سعيد ماسورى

زنداني سياسي هوادار مجاهدين خلق ايران, دكتر سعيد ماسوري
زنداني سياسي هوادار مجاهدين خلق ايران, دكتر سعيد ماسوري
دکتر سعيد ماسورى زندانى سياسى محبوس در زندان گوهردشت که به حبس ابد محکوم شده است با تحمل يک سوم حبس خود هم‌چنان از حق مرخصى برخوردار نيست.

دکتر سعيد ماسورى که به اتهام ارتباط و همکارى با سازمان مجاهدين ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شده است با گذشت ده سال تا کنون از داشتن مرخصى که بهعنوان حقوق اوليه زندانى در قانون تعريف شده است برخوردار نبوده است.

خانواده سعيد ماسورى در گفتگو با هرانا اعلام داشت ماه گذشته براى موافقت مسئولين با مرخصى وى به دادستانى تهران مراجعه نموده است ولى دادستان رژيم در تهران، دولت آبادى به بهانه اينکه از وضعيت پرونده اين زندانى اطلاعى نداشته است پاسخ به درخواست ايشان را به آينده موکل کرد.
مادر اين زندانى سياسى مىگويد فرزندش در دى ماه سال ۷۹ هنگام ورود به کشور بازداشت شده است ولى وزارت اطلاعات در ارديبهشت ماه سال ۸۰ دستگيرى فرزندشان را به آنها اطلاع داده است وى در سال ۸۱ از سوى دادگاه انقلاب به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد و ۳ ماه بعد در دادگاه تجديدنظر حکمش مجددا تأييد شد.
دكتر سعيد ماسورى که هم اکنون در سالن ۱۰بند ۴ زندان گوهردشت کرج بهسر مىبرد، پيشتر در زندانهاى اهواز و اوين نيز تحمل حبس نموده است. وى به مدت ۲ سال پيش از انتقال به گوهردشت در سلولهاى انفرادى بند ۲۰۹ و همچنين عمومى همين بند نگهدارى شده است و با تقليل حکمش از اعدام به حبس ابد، به گوهردشت منتقل شده است.

بزرگترين گردهمائى ايرانيان پاريس، در رسانههاى جهان

تاورني ميزبان صدهزار تظاهركننده, فراخوان به سرنگوني رژيم آخوندي
تاورني ميزبان صدهزار تظاهركننده, فراخوان به سرنگوني رژيم آخوندي
«پيروزى بزرگ»، «موفقيت ديپلوماتيك»، «بزرگترين نمايش سياسى» و دهها عنوان مشابه ديگر، توصيفاتى  هستند كه رسانههاى جهان در مورد گردهمائى بزرگ ايرانيان گفته يا نوشتهاند. انعكاسهاى اين رويداد مهم هنوز در رسانهها ادامه دارد در اين نوشته سعى مىكنيم تا جائى كه امكان باشد، گزارشى هر چند مختصر از فضاى رسانهها ارائه دهيم.
اهميت اين رويدار از ديدگاههاى مختلف يكى از موضوعهاى مورد توجه در رسانهها بود:

خبرگزارى فرانسه:
«كودتاى ديپلوماتيك اپوزيسيون ايران در گردهمائى پاريس»

تلويزيون صداى آمريكا:
سازمان مجاهدين خلق كه سال گذشته از فهرست گروههاى تروريستى اتحاديه اروپا حذف شده اكنون تلاش مىكند كه با نفوذ در سياست گذارى ايالت متحده نام اين سازمان را از فهرست گروههاى تروريستى اين كشور نيز حذف كند

تلويزيون العربيه:
مجاهدين خلق يك پيروزى ديپلوماتيك كسب كردند

روزنامه فرانسوى لزكو lesechos:
حضور جان بولتون… در حالى كه مجاهدين خلق همچنان در ليست سازمانهاى تروريستى آمريكا قرار دارند، داراى معناى بيشترى بود. اين ديپلومات سابق از كشور خود مىخواست سازمان مجاهدين خلق را از ليست سازمانهاى تروريستى حذف كند

روزنامه الاهرام مصر:
اين اجتماع كه بزرگترين نمايش سياسى توصيف شد

خبرگزارى فرانسه در يكى از چندين خبرى كه در مورد اين گردهمائى داد به واكنش رژيم اشاره كرد و بعد از گزارش لجنپراكنى عناصر رژيم نسبت به مجاهدين و دولت فرانسه، نوشت رژيم چندصدنفر را در مقابل سفارت فرانسه جمع كرده بود. در مقابل اين تجمع زبونانه رژيم خبرگزارى فرانسه يادآورى كرد: دهها هزار نفر از مخالفان رژيم آخوندى همراه با شخصيتهاى برجسته و وزين سياسى غربى درگردهمائى سازمان مجاهدين خلق ايران (PMOI) در فرانسه شركت كردند.
و اما تلويزيونهاى كشورهاى عربى، در بخشهاى مخلتف خبرى و تفسيرى خود به انعكاس اين رويداد مهم پرداختند:

تلويزيون العربيه:
مجاهدين خلق يك پيروزى ديپلوماتيك كسب كردند

تلويزيون الرافدين:
اين گردهمايى با سخنرانى سفير سابق آمريكا در سازمان مللمتحد جان بولتن و نخستوزير سابق اسپانيا خوزه ماريو ازنار كه همبستگى خود را اعلام كردند، برجسته شد.
تلويزيون الاخباريه: ”ايرانيان خارج از كشور خواستار دموكراسى در كشورشان مىباشند“

تلويزيون كرد زبان KNN:
شوراى ملى مقاومت كه مجاهدين خلق از تشكيل دهندگان اصلى آن است، بزرگترين گردهمايى را در پاريس پايتخت فرانسه برگزار كرد. در اين گردهمايى مريم رجوى رئيس شوراى ملى مقاومت و جان بولتون نماينده سابق آمريكا در سازمان ملل و خوزه ماريو ازنار نخستوزير سابق اسپانيا سخنرانى كردند. مريم رجوى در سخنرانىاش، حكومت ايران را متهم به يك رژيم فاشيستى كرده و تأكيد نمود كه تنها راه خروج ايران از بحرانى كه در آن افتاده است، راهحل سوم مىباشد كه تغيير حكومت ايران به شيوهاى دموكراتيك از طريق مبارزه و خيزش تودهاى است
تلويزيون اردن:
هزاران نفر از اعضا اپوزيسيون ايران در پاريس گردآمدند و خواستار تغيير واقعى به منظور برقرارى دموكراسى در كشورشان شدند

تلويزيون اى. ان.ان:
دهها هزار نفر ايرانى در پاريس گرد آمدند و عليه رژيم حاكم دركشورشان شعار دادند. آنها خواهان تغيير واقعى بودند. نخستوزير سابق اسپانيا ازنار در اين گردهمائى گفت: مجازات اخير عليه رژيم ايران براى مجازات اين رژيم كافى نيست. وى خاطرنشان كرد كه جامعه جهانى سال قبل فرصت مهمى را از دست داده است»

تلويزيونهاى ابوظبى، البغداديه، و الحره هم در بخشهاى خبرى خود به اين رويداد مهم انعكاس دادند

پست گازت به نقل از نيويورك تايمز: مريم رجوى، رهبر اين شورا، به جمعيت گفت، ”نه به فاشيسم عمامه پيچ، نه به سنگسار و اعدام و قطع عضو، نه به حجاب اجبارى و نه به مذهب اجبارى و نه به دولت تحميل شده“ .
 اما نشريات و پايگاههاى خبرى و هم‌چنين خبرگزاريها علاوه بر توجه به شخصيتهاى شركت كننده به مواضع اعلام شده هم توجهى خاص داشتند:

خبرگزارى كانادا:
در گردهمايى ايرانيان در تاورنى فرانسه، مريم رجوى خواهان ”ساختن جامعه جديدى مبتنى بر آزادى، برابرى، دموكراسى، احترام به حقوقبشر و جدايى دين از دولت“ شد
اينديا تايمز، خبرگزارىام آن اس بىسى، روزنامه الزمان بينالمللى، روزنامه البلد اردن، و خبرگزارى رويتر واير عربى هم با نقل همين جمله از خانم رجوى افزودند: گروه اپوزيسيون ايرانى در تبعيد كه از تاييد سياستمداران در سطح جهان برخوردار است روز شنبه كشورهاى جهان را فراخواند كه اگر خواهان توقف برنامه هستهيى رژيم ايران هستند، تحريمهاى شديدتر عليه تهران اعمال كنند.

خبرگزارى سويس اينفو، آمار شركت كنندگان را به نقل از ناظران حدود صدهزار نفر اعلام كرد و نوشت: «مريم رجوى ايرانيان را براى سرنگونى رژيم فرامىخواند. شوراى ملى مقاومت تنها نمود وحدت ايرانيان است» روزنامه‌هاى عرب زبان هم هركدام به گوشههايى از سخنرانيهاى اين مراسم توجه نشان دادهاند:

سايت المسلم مصر، روزنامه المصراويه، چاپ مصر و روزنامه الدستور و پايگاه خبرى دار البَرمَجيات اردن و روزنامه‌هاى البينه، الوطن بحرين و الوطن كويت و پايگاه خبرى ايلاف عربستان سعودى و عرب نيوز و روزنامه القدس فلسطين و پايگاه خبرى اخبار عراق (واع جديد) و پايگاه خبرى جيران، پايگاه خبرى المَلف به درج كامل سخنان مريم رجوى رئيسجمهور برگزيده مقاومت پرداختند

روزنامه السياسه كويت:
رجوى كه لباس آبى مايل به سبز پوشيده بود و روسرى بر سر داشت گفت ”تحريمها ضرورى است ولى كافى نيست. مردم ايران خواهان پايان رژيم هستند! و مىخواهند سران اين رژيم در دادگاه بينالمللى محاكمه شوند“ .
وى تأكيد كرد ”خلع يد از اين رژيم در بغداد منجر به خلع يد در تهران خواهد شد“ . و افزود ”ولىفقيه در ايران به خود جرات مىدهد كه نخستوزير براى عراق تعيين كند و مخالفت خود با نخست وزيرى اياد علاوى رهبر ليست العراقيه و منتخب مردم عراق را اعلام مىكند“ .
رجوى مسئوليت تجاوزاتى كه قرارگاه اشرف محل سكونت 3400نفر از اعضاى سازمان مجاهدين خلق، در معرض آن قرار مىگيرد را بر دوش دولت آمريكا دانست و تأكيد كرد كه خامنهاى مىخواهد اشرف را نابود كند، زيرا او مىداند سازمان مجاهدين خلق دخالتهاى رژيم تهران و جناتيهايش را رسوا مىكند.
رجوى گفت كه خامنه‌اى، هم در مهار قيام‌ها شكست خورده، هم در بستن شكاف رأس رژيم. باندهاى وابسته به رژيم شروع به تكهپاره شدن كردهاند. وى كشورهاى غربى را مخاطب قرار داد و گفت ”شما سالها بدون نتيجه با حكام تهران مذاكره كرديد و براى رژيم وقت اضافى فراهم كرديد تا تاسيسات اتميش را تكميل كند و وابستگان سپاه پاسداران را در عراق به حكومت رسانديد و سازمان مجاهدين خلق را در ليست تروريستى قرار داديد و خنجرهاى خود را در پهلوى مردم ايران فرو كرديد، ولى شما در نهايت به بنبست رسيديد“ .
وى افزود ”اكنون به شما مىگوييم كه پايان اين راه فرا رسيده و شما بايد تمام راه خطايى را كه رفتيد بازگرديد و بهمين دليل ما معتقديم كه قطعنامه صادره از شوراى امنيت و از آمريكا و اروپا ضرورى بود ولى كافى نيست، خواسته ملت ايران سرنگونى و رفتن اين رژيم است. ما مى‌خواهيم هر گونه خريد نفت و گاز از اين رژيم را همين حالا متوقف كنيد و به حق مردم و مقاومت ايران براى تغيير رژيم اذعان كنيد“ .
السياسه در پايان نوشت اين اجتماع بزرگترين اجتماع سياسى ايرانيان در سى سال گذشته در خارج كشورشان بوده است.
 
تلويزيونهاى سى. بى. اس، بى.بى.سى جهانى، ب.اف.ام فرانسه، كانالهاى 1، 3 و ام 6فرانسه، تلويزيونهاى الجزيره انگليسى، الشرقيه، و راديوهاى فرانسه و دويچه وله هم در بخشهاى مختلف خبرى خود به اين رويداد مهم پرداختند

27 Juni 2010

گردهمايى بزرگ ايرانيان خواستار يك ”تغيير واقعى دموكراتيك“ در ايران شد

گردهمايي بزرگ ايرانيان در  پاريس
گردهمايي بزرگ ايرانيان در پاريس
تلويزيون كانال يك فرانسه در پايگاه اينترنتى خود بزرگترين گردهمايى ايرانيان در خارج از كشور براى «همبستگى با اشرف، قيام تا پيروزى، با مريم رجوى»، را منعكس كرد و نوشت: اين گردهمايى به فراخوان شوراى ملى مقاومت ايران انجام شد تا خواستار يك ”تغيير واقعى دموكراتيك“ در ايران شوند. نمايندگان پارلمانهاى اروپايى از سراسر قاره در اين گردهمايى حضور داشتند.
اين منبع افزود: مريم رجوى، پرزيدنت شوراى ملى مقاومت ايران اعلام كرد كه ”نه به فاشيسم عمامهدار، نه به سنگسار، نه به اعدامها و به قطع عضو، نه به حجاب اجبارى، نه به مذهب اجبارى و نه به دولت تحميلى“ .

دويچه وله: ۱۰۰۰۰۰ ايرانى در تبعيد عليه رهبرى تهران تظاهرات مىکنند

گردهمايي بزرگ ايرانيان در تاورني
گردهمايي بزرگ ايرانيان در تاورني
پاريس: دهها هزار نفر ايرانى تبعيدى از سراسر جهان در نزديکى پايتخت فرانسه براى يک تغيير دموکراتيک در کشورشان تظاهرات کردند. طى بيانيهاى آنها خواهان تحريمات بيشتر عليه رهبرى تهران شده و خواستار حمايت از سوى غرب گرديدند.

طبق اطلاعاتى که شوراى ملى مقاومت ايران سازمان چترى ايرانيان تبعيدى که مقرش در فرانسه در اختيار قرار داد، در گردهمائى در شهر تاورنى يکصد هزار نفر تجمع کردند.

خانم مريم رجوى، رئيسجمهور منتخب شوراى ملى مقاومت، براى برپائى جامعهاى نوين در کشورش، که بايستى بر مبناى آزادى، برابرى، و احترام به حقوقبشر باشد، فراخوان داد.

بهعنوان سخنرانان مهمان از جمله خوزه ماريا آزنار رئيس دولت سابق اسپانيا و جان بولتون نماينده سابق ايالات متحده آمريکا در سازمان ملل، روى سن رفتند.

24 Juni 2010

امیراحمدی: از احمدی نژاد خوشم می‌آید چون آدم خیلی شجاعی است


هوشنگ امیراحمدی پادوی ولی فقیه و دلال رژیم آخوندی در آمریکا, به طرفداری از احمدی نژاد شناخته می شود. به نوشته روزنامه رسالت او برای سومین بار در ماه‌های اخیر وارد تهران شد و تحرکات سیاسی و تجاری خود را آغاز کرد.
 به گزارش رسالت، امیر احمدی که ساکن آمریکا بوده و در سال‌های اخیر به عنوان دلال غیر رسمی برای ایجاد روابط میان ایران و آمریکا تلاش های ناموفقی داشته است طی روزهای اخیر وارد ایران شده و هم اکنون در گیلان به سر می‌برد. بنا به این گزارش شنیده شده وی قصد دارد در پی صدور قطعنامه اخیر شورای امنیت علیه رژیم ایران در ملاقات‌هایی با برخی عناصر سیاسی رایزنی‌هایی را انجام دهد. وی در کنار تحرکات سیاسی در پی اخذ وام برای ساخت هتل در کیش بوده و اهداف تجاری را دنبال می‌کند.
بنا به این گزارش, امیراحمدی در مصاحبه‌ای با عصر امروز گفته است به احمدی‌نژاد به دلیل شجاعتش علاقه دارد.
وی ضمن اشاره به حضور نزدیکانش در ایران می‌افزاید یکی از خواهران و یکی از برادرانش در چوکا (چوب و کاغذ ایران) شاغل بوده‌اند و شوهر یکی از خواهرانش نیز از ارتش به سپاه رفته و آنجا مشغول فعالیت است.

وی که خود را متعلق به خانواده‌ای متمول و فئودال می‌داند می‌گوید: «همیشه با پدر و پدربزرگم دعوا داشتم. همیشه به آنها می‌گفتم شما با این رعیت‌ها بد می‌کنید. پدرم به من می‌گفت مفت‌خوری می‌کنی و دنبال عدالت هستی! ولی این را هم صادقانه بگویم، خانواده‌ام به آن مفهوم فئودالی، خیلی بد نبودند. الان هم هنوز هم بچه‌های رعیت‌هایمان عاشق ما هستند. من همیشه اعتقاد داشتم و هنوز هم دارم که رعیت‌ها استثمار می‌شوند.»
وی در برابر این پرسش که نخستین بار بعد از انقلاب کی به ایران بازگشته می‌گوید : «سال ۸۶(میلادی) به ایران برگشتم. با دعوت آقای مهندس مهدی چمران، که الان رییس شورای شهر است. سه بار در سه کنفرانس بازسازی، در سه سال پشت سرهم به ایران آمدم. بعد از آن با دعوت کنفرانس های دفاع مقدس چندبار آمدم. بعد هم به دعوت وزارت امور خارجه چند باری به ایران آمدم.»
وی مدعی است بحث جامعه مدنی را پیش از حضور خاتمی به عنوان رییس جمهور به ایران کشانده است و ادامه می‌دهد: «یادم است که در دوره اول انتخابات آقای خاتمی، من طرفدار آقای ناطق بودم. در حالی که بحث جامعه مدنی را من به کشور آوردم. از احمدی نژاد خوشم می‌آید چون آدم خیلی شجاعی است، از کروبی هم به همین معنا. از آقای خاتمی هم خیلی خوشم می‌آید آدم خیلی وارسته و دموکراتی است، اما شجاعت لازم را خیلی وقت ها به خرج نداد.»
امیر احمدی می‌گوید: «من اعتقاد دارم که هر کدام از این افراد یک سری چیزها دارند. آدم‌ها مثل پکیج می‌مانند، خیلی چیزها در آنها هست. متاسفانه در کشور ما همه چیز را سیاه و سفید می‌کنند، اما واقعیت این است که آدم‌ها خاکستری هستند. وقتی که آقای احمدی‌نژاد به طرف روستاها و مناطق رفت، من خیلی این را دوست دارم. به خودش هم گفتم که من خیلی دوست دارم به تو کمک کنم.»

گفتگو با مادر بهکيش، مادر ۵ شهيد سرفراز خلق

مادر بهكيش
مادر بهكيش
هر وقت ياد مادرانى مىافتم که چند نفر از فرزندانشان اعدام شده‌اند، تنم مىلرزه و فکر مىکنم چطور طاقت آورده‌اند، چگونه زندگى مى‌کنند و در مقابل‌شان احساس حقارت مى‌کنم که خودم با بازداشت پسرم چطور پريشان بودم و نمى‌توانستم حتى درست فکر کنم و دست از خودم و همسر و خانه و زندگى شسته بودم و مجنون وار در خيابانها مى‌چرخيدم.

(يک مادر داغدار)
 با مادرانى داغدار، چشم انتظار و عزادار وارد منزل مادر بهکيش مى‌شويم شنيده و خوانده بوديم که مادر بهکيش پنچ تن از فرزندان و دامادش، يعنى ۶ نفر از اعضاى خانواده‌اش را در سالهاى مختلف دهه شصت اعدام کرده‌اند. ولى نمى دانيم که اين سالها چطور بر اين مادر گذشته است. براى اداى احترام خدمت ايشان مى‌رويم. مثل تنديسى زيبا روى مبل، کنار واکر مخصوص راه رفتن اش نشسته است. خانه‌اش از عکس‌هاى بچه‌هاى جان باختهاش و گلدان هاى سبز و سرحال پوشيده شده است. چاى و شيرينى و ميوه حاضر و آماده است و منصورهاش، پروانهاى شده بر گردش. دلمان نمىآيد از گذشته صحبت کنيم. از هر درى مىگوييم. مادرى از ميان جمع از دلتنگى‌هايش از رنج‌هايى که کشيده و هنوز چشم انتظار فرزندش، شب و روز ندارد مى‌گويد. مادران از بىرحمىها، از ظلم، از زندان، از بهشت زهرا، از خاوران، از مادر ندا، مادر مسعود، مادر کيانوش و از سفر رشت و کرمانشاه، از اعدامهاى اخير و از بىقانونيهاى موجود سخن مىگويند.

مادر بهکيش، اينگونه آغاز مىکند: اين دل که طاقت حرف زدن نداره. يکى، دو تا، سه تا، پنچ تا از بچه هامو ازم گرفتند. پنچ جوان تحصيل کرده و انسان. از کدامشان بگويم. همه خوب بودند. دلسوز و مهربون، مى تونستند زندگى خوبى داشته باشن. بچه بزرگم که کشته شده زهرا بود. فوقليسانس فيزيک و دبير بود. خودش مشکلى نداشت و براى مردم خودش را به کشتن داد. شوهرش سيامک اسديان را هم کشتند و هر دو خيلى انسان و دلسوز مردم بودند. سيامک (اسکندر) را در سال شصت در يک درگيرى کشتند. او پسرى بسيار نازنين و مهربان بود. حتى آزارش به يک مورچه هم نمىرسيد. براى او مراسم با شکوهى در خرمآباد گرفته بودن که بىنظير بود. همه لرها بهصورتشان چنگ مى‌انداختند و مويه مىکردند. خانه و خيابان پر از جمعيت بود.

زهرا اول سال از همه شاگردانش مى پرسيد: ”شغل پدرت چيست؟“ بعد بيشتر حقوق اش را صرف شاگردهايى مىکرد که فقير بودند. مى‌گفتم: زهرا جان، قدرى هم براى خودت نگه دار. مى‌گفت: ”مادر اينها گرسنه‌اند. تقصير خودشون که نيست“ . سر اين بود که گرفتنش. به جرم انسان بودن. نمىدونيد چه جور گرفتنش و با چه وضعى کشتنش. حتى قبرش رو هم نشانمون ندادند. هميشه مى گم آقايون خيلى افتخار نکنيد. دختر پيغمبر هم قبرش ناپيداست. بگذار قبر زهراى من هم ناپيدا باشه.

براى اينکه بچهها رو جمع و جور کنيم. شبانه خونه مشهد رو فروختيم و به کرج اومديم ولى همونجا همه بچه هامو جلوى چشمان من و پدرش گرفتند. محمود، محمد، محسن و على…
از کدومشون بگم. هر کدومشون در کارى که بودند مسئولانه کار مىکردند و گاهى به همين دليل دچار مشکل مىشدند.

محمود در سال ۶۲ مسئول کنترل کيفى کارخانه پلاسکو بود و يک بار بهدليل عدم استفاده از مواد اوليه بهداشتى، در انبار را پلمپ کرده بود. مادر دوباره از زهرايش مىگويد: زهراى من فوقليسانس فيزيک و دبير بود. اونها زندگى شونو براى مردم دادن ولى مردم از دل ما خبر ندارند. محمود زمان شاه هم زندان بود و حبس ابد داشت و بعد از رفتن شاه، پيش از انقلاب سال ۵٧روى دست مردم به همراه ساير زندانيان سياسى از زندان آزاد شد. ولى دوباره او را در سال ۶۲ دستگير کردن و بهش ده سال حکم دادند. پنچ سال حبس اش رو کشيده بود که در سال ۶۷اعدام اش کردند. يک روز که ملاقات رفته بودم يک دفعه ديدم دندونهاى جلوى محمود نيست. گفتم چى شده پسرم؟ گفت: ”هيچى مامان جان زمين خوردهام ناراحت نباش“ .
 
 محمد نازنين که مى‌گن جلوى خونه تيمى‌اش کشته شده. او هيچ اسلحهاى به همراه نداشته ولى دور خونش محاصره بود و در همانجا او را به همراه دوستش خشايار پنجه شاهى به رگبار بستن و باهم کشته شدن. مادر پنجه شاهى هم پنج تا بچهاش کشته شدن. ما با هم خيلى دوست شده بوديم و او دايم به خانه ما در کرج مىآمد. ما دردهاى مشترکى داشتيم و زبون همو خوب مى فهميديم. او زن خيلى مقاومى بود که متاسفانه فوت کرد. محسن نازنين و مهربان منو که ۲١سال داشت و براى استقبال آقاى خمينى سر و دست مى شکست که از مشهد به تهران بيايد، در سال ۶۲ گرفتن و سال ۶۴ کشتن. اصلاً نفهميديم که چرا اونو اينقدر بىسر و صدا و با سرعت کشتن. على کوچولوى ته تغارى منو که ١٩سال بيشتر نداشت و هيچ کار خلافى نکرده بود، در شهريور سال ۶۲دستگير کردند. او يک هوادار ساده سازمان فدايى بود و شايد چند اعلاميه پخش کرده بود. اونو آنقدر کتک زده بودن و با پاهاى خون آلود به خونه آوردن. من مادر که قيافه او رو ديدم داشتم ديوانه مىشدم. او فقط مى‌خواست مردم فقير نباشند و زندگى راحتى داشته باشن. با اين جرم براى او هشت سال حکم بريدند و اونو هم در سال ۶۷ با اعدامهاى دسته جمعى کشتنش. همسرم، سه سال آخر عمرش ديوانه شده بود. او بچهها، بهخصوص زهرا و محمود را خيلى دوست داشت. دم خونه قاليچه مى‌انداخت و مى‌نشست و مى‌گفت: ”مواظبم نيان ما رو ببرن سر چهار راه داربزنن“ . مى‌گفتم: ”مگه ما چيکار کرديم که ما رو بکشن؟“ مى‌گفت: ”هيچى، مگه بچههاى ما چيکار کرده بودند“ .

چى بگم، بىرحم‌ها، محمد رو اسفند سال شصت، سيامک رو مهر ماه ۶٠ ، زهرا رو شهريور ۶۲ ، محسن رو ارديبهشت ۶۴ و محمود و على رو شهريور ۶٧ کشتن. من بيشتر عمرم رو جلوى در زندان ها، براى گرفتن ملاقات و در گورستانها گذروندم.

مادر بهکيش باز آهى مى کشد و تکرار مى‌کند: زهرا فوقليسانس فيزيک و دبير بود. شوهر داشت، مى تونست زندگى خوبى داشته باشه، ولى دلش طاقت نمى‌آورد مردم گرسنه باشند. هم او و هم شوهرش سيامک را کشتند.

يکى از مادران عزادار با گريه مى پرسد: مادر حرفى، پيامى، براى ما مادران عزادار داريد. پاسخ مىدهد: صبر و استقامت داشته باشيد، بالاخره نتيجه مى‌ده. ببينيد جسد هيچ کدوم از بچه هام رو به من ندادند. داغ فرزند خيلى سخته. اونهم نه يکى نه دو تا پنج تا، با دامادم ميشه شش تا. آن هم چه بچههايى، يکى از يکى نازنين تر. من به اسم همشون قسم مىخورم و اميد دارم که روزى دادم را بستانم. محمود و على رو که کشتن، بعد از سه ماه فقط ساک اونها رو دادند و حتى وصيتنامه‌هايشان را هم ندادند و گفتند: ”پاره کردهايم“ . هر چه فرياد مى‌زدم، التماس مى‌کردم، بگيد کجا خاکشان کردهايد؟ نگفتند. مدتهاى طولانى در راه اوين و بهشت زهرا سرگردان بودم. به بهشت زهرا مىرفتم مىگفتند: ”بريد از اوين بپرسيد ما نمىدانيم“ . به اوين مىرفتم مىگفتند: ”بريد از بهشت زهرا بپرسيد ما نمى دانيم“ . آخر، يکى از مامورهاى بهشت زهرا دلش بهحال ما سوخت و آدرس خاوران رو داد که با همسرم به خاوران رفتيم وديديم چه فاجعه‌اى اتفاق افتاده. فقط براى همه مادرها آرزوى صبر دارم و اميدوارم خون بچههاى ما پايمال نشه. همه تحت تاثير صحبتهاى مادر، در حالى که اشک مى ريختند، آرزو مىکنند خون اين جوانان درخت آزادى را بارور کند و ديگر هيچ مادرى عزادار و داغدار نشود.

22 Juni 2010

مادر فرزاد کمانگر: ما مادران سرافراز این میهن هستیم نه مادران عزادار ما باید به وجود چنین فرزندانی افتخار بکینم


دیروز ما ابراهیم ها ، احسان ها ، کیانوش ها ، نداها و سهراب ها رو از دست دادیم ، امروز هم شیرین ها ، فرهاد ها ، علی ها ، فرزادها و مهدی ها در زندان اعدام شدند، فردا هم شاید نوبت زینب ها ، حبیب ها ، عبدالرضاها ، شیرکوه ها و صارمی ها می باشد، نباید در قبال این جنایت بی تفاوت باشیم،
متن زیر گفتگویی است با مادر فرزاد کمانگر پس از گذشت یک ماه از اعدام فرزندش. وی در گفتگو با گزارشگران هرانا اعلام داشت از اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم ایران در چهلم جانباختگان ۱۹اردیبهشت ماه حمایت می کند.
خانم رضایی ابتدا بفرمائید تلاشهای خانواده اعدام شدگان ۱۹ اردیبهشت ماه برای تحویل اجساد به کجا رسیده است؟- خانواده ما همان روز یک شنبه و ساعاتی پس از اجرای حکم از طریق تماس های فعالین مدنی در جریان اعدام فرزاد و همراهانش قرار گرفت. ابتدا پذیرفتن این حقیقت تلخ برای همه ما بسیار دشوار بود و به همین خاطر فوری تصمیم گرفتیم برای اطلاع دقیق از درستی خبر به تهران برویم. همان روز همراه چندین تن از اعضای خانواده دیگر اعدام شدگان دیگر به تهران رفتیم. به مدت چند روز که در آنجا بودیم ابتدا به زندان اوین مراجعه کردیم تا واقعا ببینیم این خبر واقعیت داره یا نه!
بعد از اینکه مطمئن شدیم فرزندانمان بعد از چهار سال شکنجه و زندان عاقبت توسط دشمنان انسانیت اعدام شده، تصمیم گرفتیم طبق وصیت فرزندم پیکر وی را تحویل بگیرم و در روستای پدری اش دفن بکنیم ولی متاسفانه تمام تلاش هایمان در طول آن چند روز در تهران به جایی نرسید و نه نمایندگان مجلس و نه مسولان قضایی جواب مشخصی به ما می دادند. همه می گفتند اگر جنازه ها رو تحویل بدهیم در کردستان آشوب به پا می شود. هر چند آقای بهرامیان وکیل فرزاد هم اعلام کرد حاضر است تعهد بدهد که بدون اینکه مشکلی پیش بیاید جنازه رو تحویل بگیرد و در کامیاران دفن نماید، اما آنها باز پاسخی به درخواست ما ندادند. آنان خودشان خوب می دانستند چه جنایتی انجام داده اند و از پیامدهای آن می ترسیدند، آنان می دانستند فرزاد و همراهانش فعال حقوق انسانی بوده اند و در دل تمام هر  وجدان آگاهی جای دارد، می ترسیدند از تهران تا کردستان کاروانهای پیشوازی از پیکر شهدا به راه انداخته شود. بعد از بازگشت از تهران نیز به دلیل حضور گسترده مردم از تمام مناطق ایران نتوانستم شخصا به تراه بروم تنها چند تن از اعضای خانواده همراهی اعضای خانواده دیگر اعضای خانواده دوباره به تهران رفتند اما باز هم به جوابی ندادند.

ما تصمیم گرفتیم تا زمانی که جنازه را تحویل ندهند در جلوی استانداری همراه اعضای خانواده شهید فرهاد وکیلی و علی حیدریان تحصن بکنیم اما چند روز قبلش گویا یکی از نمایندگان کرد مجلس تماس گرفته بود و اعلام کرد بود قولهای به وی داده اند به همین خاطر جلوی استانداری تحصن نکنیم. ما هم پذیرفتیم اما باز هم خبری از آنها نشد. تا اینکه هفته گذشته فکر کنم چهارشنبه بود
همراه خواهر شهید فرهاد وکیلی و مادر و خواهران علی حیدریان به استانداری کردستان مراجعه کردیم و توانستیم با استاندار ملاقات بکنیم. زمانی که مه به تهران رفته بودیم استاندار هم آنجا بود و به ما قول داد که بعدا پیکر شهدا رو به ما تحویل بدهند. من هم از استاندار خواستم طبق قولی که داده بود جنازه ها رو به ما تحویل بدهد چون در تهران شایعاتی منتشر شد که استاندار و اطلاعات کردستان اجازه تحویل پیکر شهدا رو نمی دهند. اون روز استاندار کردستان اعلام کرد که جنازه ها در جایی خاص دفن شده است و بعدا مکانش در زمان مناسب را به ما اعلام می کنند. حرفهای دیگر زد که با واکنش من مواجه شد و فوری همراه محافظانش اتاق رو ترک کرد و درب را به روی ما بستند، موقعی که نیروهای حراسات ما رو از ساختمان خارج کردند مشاهده کردیم که تعداد زیادی نیروی در محوطه استانداری مستقر شده اند، مثل اینکه آنان از چهار تا پیره زن ترسیده بودند.

خانم رضایی آیا نیروهای امنیتی و انتظامی در برگزاری مراسم ختم فرزندتان برای خانواده شما ممانعت ایجاد کردند؟- موقعی که ما از تهران برگشتیم به ما اطلاع دادند که اطلاعات تماس گرفته و اعلام کرده نباید مراسم ختم در مسجد برگزاری بشود و تنها اجازه برگزاری مراسم رو در خانه خودمان داده بودند. ما هم که به عنوان خانواده فرزاد دوست نداشتیم در این مراسمات برای کسی مشکلی ایجاد شود به همین خاطر تنها در منزل خودمان درهای خانه رو به روی دوستاران آزادی و برابری باز کردیم و حتی نه اعلامیه ایی و نه چیز دیگر پخش کردیم. اما مردم شهر به چند مسجد شهر رفته بودند تا برای برگزاری مراسم ختم با خادم مساجد هماهنگی بکنند، اما دیده بودند همه مساجد رو بسته اند. شرکت کسترده مردم سبب شد که واقعا تمام اتاق منزل و حتی راهروها پر بشود، به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم طبق عرف محلی که همیشه مراسم ختم رو در مسجد برگزاری می کنند ما هم همراه کردم شهر به مسجد نزدیک منزلمان رفتیم. هنوز یم ساعت نگذشته بود که نیروهای اطلاعاتی اقدام به محاصره مسجد کردند و از اعضای خانواده خواستند ما مسجد  رو همراه مردم ترک بکنیم، ما هم که چون نمی خواستیم در این مدت مشکلی برای کسی ایجاد شود از مسجد بیرون آمدیم یا بهتر بگم ما رو از خانه خدا بیرون کردند. ما در هیچ دین و مذهبی ندیدم که برای حضور در خانه خدا باید از حکومت باید اجازه گرفت. ولی چون فرزاد تمام عمرش را برای رفاه و آسایش مردم صرف کرده بود، نمی خواستیم شلوغی پیش بیاید و در این میان مردم بی گناه قربانی ای از خدا بی خبران بشوند. واقعا تا امروز هم مردم از همه شهرها به منزلمان آمده اند و با ما ابراز همدردی کرده اند. جای دارد از همه این خانواده ها تشکر نمایم.
خانم رضایی آیا برای برگزاری مراسم چهلم فرزاد برنامه ی خاصی دارید؟- در طی چند روز گذشته تعدادی از فعالین مدنی که به خانه امان آمدند، اعلام کردند آنان تصمیم دارند شب چهلم شهدا ( پنج شنبه ساعت ۱۰ شب ) به پاس احترام به روح پاک پنج پروانه راه آزادی و همچنین اعلام نارضایتی از اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی و درخواست توقف این جنایتها لامپهای منازلشان را به مدت ۵ دقیقه خاموش می کنند، من هم پیشنهاد آن را مناسب دیدم و از این حرکت حمایت می کنم. دیروز ما ابراهیم ها ، احسان ها ، کیانوش ها ، نداها و سهراب ها رو از دست دادیم ، امروز هم شیرین ها ، فرهاد ها ، علی ها ، فرزادها و مهدی ها در زندان اعدام شدند، فردا هم شاید نوبت زینب ها ، حبیب ها ، عبدالرضاها ، شیرکوه ها و صارمی ها می باشد، نباید در قبال این جنایت بی تفاوت باشیم، ملت کرد در ۲۳ اردیبهشت ثابت کردند که در کنار فرزاندشان هستند و با اقتدار اعلام کردند که دیگر مسئولان جمهوری اسلامی باید اجرای اعدام های سیاسی در زندانها را متوقف بکنند، من هم سعی می کنم تاآخرین نفسهایم آن را مقدسی که فرزاد برگزیده بود ادامه بدهم. راه انسایت و برابری ما الان نمی توانیم برای توقف اعدامها از مردم بخواهیم به خیابانها بریزند چون واقعا رژیم در کردستان همه را در خیابانها غلط در خون خواهد کرد، اما حداقل می توانیم با اعتصاب و کارهای همچون خاموش کردن لامپها از کسانی که همه چیز خویش را در راه آزادی فدا کردند، حمایت بکنیم. تا جایی که من همیشه شنیده بودم دولتها خدمت گذار مردم هستند ولی متاسفانه اینجا ...
خانم رضایی در پایان اگر پیامی خاصی دارید، بفرمائید؟- من از همه کسانی که در مدت این چهار سال همراه فرزاد بودند و تمام تلاشهایشان رو برای آزادی فرزاد انجام دادند، تشکر می کنم. اعتقاد دارم فرزاد و همراهانش برای همیشه در تاریخ جاویدان شدند. نکته که جای دارد به عنوان مادر فرزاد به اون اشاره بکنم این است فرزاد همیشه از من می خواست نباید اجازه بدهیم دشمنان احساس بکنند با بازداشت ، شکنجه و اعدام فرزندان این میهن توانسته اند به ما ضربه بزنند. هر چند از دست دادن فرزاد برای من به عنوان یک مادر ناگوار است و نمی توانم باور بکنم که دیگر نمی توانم صدای فرزندم را پشت تلفن زندان بشنوم، اما اعلام می کنم که ما مادران سرافراز این میهن هستیم نه مادران عزادار ما باید به وجود چنین فرزندانی افتخار بکینم و این واقعیت را بپذیریم که روح آنان امروز شاد هستش و این راهیست که آنان با درک دشواریهای آن برگزیدند.
در پایان هم جای دارد به مقاومت زندانیان سیاسی در سیاهچالهای جمهوری اسلامی درود بفرستم و از اینجا برای همه آنها سلام دارم.

برزیل از رژیم ایران در برنامه اتمی اش حمایت نمی کند


برزیل اعلام کرد که پس از صدور قطعنامه چهارم شورای امنیت سازمان ملل علیه رژیم ایران، کشورش دیگر از این رژیم در اختلاف با غرب برسر برنامه هسته‌ای حمایت نخواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس, سلسو آموریوم، وزیرامورد خارجه برزیل روز دوشنبه ۳۱ خرداد با اشاره به برنامه هسته‌ای ایران به خبرنگاران در وین گفت: برزیل مادامی که بتواند، کمک می‌کند اما برای این کمک هم حد و مرزی وجود دارد.

آقای آموریوم در سفر به اتریش تاکید کرد: اگر از ما خواسته شود که بار دیگر مذاکره کنیم شاید بتوانیم مفید باشیم اما بیش از این یک روش تحریک‌آمیز را در پیش نمی‌گیریم.

شورای امنیت سازمان ملل ۱۹ خرداد، پس از سه قطعنامه تحریمی علیه ایران، قطعنامه ۱۹۲۹ را با ۱۲ رای مثبت، دو رای منفی ترکیه و برزیل و یک رای ممتنع لبنان صادر کرد که براساس آن تحریم‌ها علیه رژیم ایران فراگیرتر و شدیدتر می‌شود.

وزیر امور خارجه برزیل تاکید کرد که درخواست‌های سازمان ملل برای اعمال تحریم‌های بیشتر و شدیدتر علیه ایران، تلاش‌های برزیل را به عنوان یک میانجی بی‌ثمر کرده است.

آموریوم با اشاره به برنامه هسته‌ای ایران گفت: ما به‌طور مستقیم تلاش می‌کردیم که راه‌حلی پیدا کنیم و برای انجام این کار هم تشویق می‌شدیم؛ اما زمانی که به یک نتیجه رسیدیم بازخوردی نداشتیم. درخواست صدور قطعنامه و تحریم ایران ازسوی سازمان ملل، پاسخ فوری به این نتیجه و توافق بود حتی پیش آن‌که این توافق مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.

بر اساس توافق‌نامه‌ای که اردیبهشت ماه میان رژیم ایران، برزیل و ترکیه امضا شد و به بیانیه تهران معروف است، مقرر شد ایران ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غلظت پایین را با سوخت ۲۰ درصدی مورد نیاز برای راکتور تحقیقاتی تهران در خاک ترکیه مبادله ‌کند.

اعضای شورای امنیت و اعضای گروه ۱+۵ شامل آمریکا، فرانسه، بریتانیا، روسیه، چین به علاوه آلمان این ابتکارعمل سه‌جانبه ازسوی برزیل، ترکیه و ایران را نپذیرفتند و پرونده اتمی ایران به شورای امنیت فرستاده شد.

بنا به این گزارش, یک مقام ارشد آمریکا، اقدام برزیل برای کناره‌گیری از مذاکرات هسته‌ای ایران را مناسب دانسته و گفته است که رای منفی برزیل به قطعنامه ۱۹۲۹ این کشور را یک موقعیت جانبدارانه قرار داد.

این مقام آمریکایی که نامش فاش نشده، تاکید کرده است که از نظر او رای منفی برزیل و ترکیه به قطعنامه تحریم ایران واقعا به معنی بی‌طرفی و نقش میانجی این دو کشور نبوده است.

آموریوم گفت که به باور او تحریم‌ها شرایط مذاکره را دشوارتر می‌کند و تصریح کرد: اگر هنوز حسن نیت و انعطاف وجود دارد، امکان یافتن یک توافق هم وجود دارد.

وی از رای منفی کشورش به قطعنامه شورای امنیت علیه رژیم ایران دفاع کرد و گفت که برزیل نمی‌تواند با تردید و ابهام در این مورد سخن بگوید؛ بلکه شفافیت را لازمه دخالت در مذاکرات هسته‌ای ایران می‌داند.

18 Juni 2010

دکتر محمد قرائی ـ فریادِ زیستن گفتگویی در روز شهیدان و زندانیان

دوشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۹ / ۱۴ ژوئن ۲۰۱۰
فریادِ زیستن
گفتگویی در روز شهیدان و زندانیان
 دکتر محمد قرائی ـ
آن شب، گفتگویی بود. بین من و آنان. به آنان گفتم: درست پشت دریچه ایستاده اید!. همیشه!…و از آنجا نگاهمان می کنید! شما را می گویم! زندانیان!
و شما را خطاب می کنم! شهیدان!
چشمان و چهره های زندانی پشت دریچه پیدا شد. دریچه کنار ماه بود.
زندانیان گفتند: ها!… به ملاقاتمان آمده ای!؟
گفتم: نه! امروز، روز شماست! روز زندانی!
دریچه ای دیگر در کنار ماه گشوده شد. چشمان و چهرههای شهیدان نیز پشت آن.
شهیدان گفتند:  بله! امروز روز ماست. روز شهیدان هم!
گفتم: آری! روز شما هم. اگرچه ما همیشه، در همه روزهای سال شما را میبینیم! که نگاهمان میکنید!
شهیدان گفتند: آری! ما یک دریچهایم. یک نگاه! هماره نگرنده. یک گواه! دریچهای که شبها در کنار ماه، رو به بامهای خانههای گشوده می شود. و روزها از پهنای خونین شفق، به سراسر خاک میهنمان و به شهرهای آن نگاه میکنیم.
زندانیان گفتند:  بگذارید بر سخن شما بیفزاییم! نگاه شما تنها به بام میهن و قلبهای عاشقان میهن نمی تابد. تمام پهنای خاک را می نگرد!
و شهیدان افزودند: شاید هرجا که ایرانیی هست در دورجاهای جهان!.
و من افزودم:  و هم، هرجا که انسانی هست که قلبی دارد! آنان نیز زیر نگاه شمایند!
هرجا، هرجا نگاه بیداری هست، در تمامی شبها نیز به سوی پنجره شماست! نه تنها نگاه شما را می بینیم! نه تنها صدای شما را از پهنای آسمان شهرها می شنویم، بلکه از روزن همین دریچه، آنچه در آنسوی دیوارها میگذرد را نیز می بینیم!
آنجا که هر روز،… هر روز…،  از راهرو، از سیاه چال، صفیر تازیانه، و صدای فریاد و ضربههای مشت و لگد به گوش من خورد؛ و ما حتی، از همین دریچه کوچک، تمامی شما را میبینیم! تمامی سلولها را، قامتهای شما را که از لای درهای سلولها، و از زیر چشمبندها، همه جا را نگاه می کنید!  نفس های تند تازه اسیران، و صدای فرود آمدن مشت و لگد بر پهلوهایشان را می شنوید!
زندانیان گفتند: از رنجهای ما کمتر سخن به میان آور! ما خود در غم میهن و خلق اسیریم. و روز و شب به این می اندیشیم که:
«خدایا!…آنجا دیگر چه گونه دوزخی ست؟ آیا تو رنجهای میهن ما را میبینی؟ فقر را می بینی! سرکوب خلق را! اهانت به انسان را؟  و شکیباییت چنین عظیم است که تاب می آوری؟
و به او شکایت می کنیم که: «خدایا! آیا اینگونه که آن جنایتکاران با مردان میهن ما رفتار میکنند، با زنان چه میکنند؟»
من نیز گفتم: درست همین سخن، سخن ما نیز هست. ما هم آنگاه که به شما نگاه می کنیم به خدا می گوییم:
«خدایا!…آنجا دیگر چه جور جهنمیست؟ آیا رنجهای زندانیان ما را میبینی؟ رنج شکنجه را!! اهانت به انسان را؟  و آیا اینگونه که آن جنایتکاران با مردان میهن ما رفتار میکنند، …؟»
 و بعد… توان تاب آوریمان به پایان می رسد.
زندانیان گفتند: اینجا کسی هست که نامش شبنم است. شبنم می گوید: سخن از بی تابی ها نباید راند.

پرسیدم: چرا؟ مگر گمان می کنید از رنجهای شما بیخبریم؟ مگر گمان می کنید این ستمکاره، این نافقیه خونخوار را نمی شناسیم؟
از میان زندانیان، شبنم بر دریچه آمد و گفت: می دانیم که می دانید اما این را نیز بدانید که:
«… در ما فریاد زیستن است و می دانم فریاد من بی جواب نمی ماند.»
پرسیدم:  فریاد زیستن؟ چگونه!؟
در پاسخم، یکی دیگر بر دریچه حاضر شد. گفت: نامم علی معزی ست  شبنم درست می گوید! در ما فریاد زیستن است چرا که: « خونهای سالهای اخیر هم‌چون حجتها و نداها تا فیض و فرهادها با رود خروشان خون شهدا و قتل عامهای دهه شصت پیوند خورده و حیات نوینی را برای ملت ما رقم میزند.»
بناگاه غوغایی بپا شد. انبوه شهیدان پنجم مهر بر پنجره پیدا شدند، و در میان آنان حسن سرخوش به فریاد آمد که:
این کلامِ حقی است. صدای ما، در زندگی طنین انداز می شود. چرا که در ما فریاد زیستن است. آنسال که سال فریاد سرخ مرگ برخمینی بود، من بخاک افتادم. اما فریاد من برخاست. فریاد من این بود:
« یاران! نگذارید شهر خاموش بماند!»
و شهر خاموش نماند!. اینک مگر صدای مرا از خیابانها نمی شنوید؟ که فریاد مرگ بر تمامت وجود این جانیان همه جا را فرا گرفته؟
به همانسان می نگریستم، در اندیشه، که سیمای انبوه فرماندهان شهید و قهرمانان حماسه پایداری از پشت دریچه گذشت. فرمانده ای والامقام، محمد ضابطی را دیدم که میگوید:
«حکایت ما نیز گواه حقیقت این پیامهاست. ما در پایگاههای رزم، در محاصره فوج فوج دژخیمان قرار گرفتیم.  آنان تمامی پایگاههای ما را کوبیدند. ما تا به آخرین نفر جنگیدیم، یک به یک…. اما امروز، چه کسی در محاصره خلق ماست؟
و چون چنین گفت: سیمای موسی و اشرف و رودی از ستارگان درخشان از آسمان گذشت. فاضل را دیدم و سیاوش شمس را و اکرم خراسانی را فائزه بهاری را و پری یوسفی را و طاهره محرر خوانساری را و اردلان صفی یاری را و علیرضا خرم را و احمد بهبودی را و … نامهایشان بسیار است.…و بر زبان آنان این سخن، که: تو از امروز آن روز را میبینی؟. حال آن که ما آنروز، امروز را می دیدیم. امروز را بنگر چه کسی مانده است و چه کسیست که می میرد؟
ازین سخن زندانیان به خروش درآمدند که: شهر، تمام شهر، و شاید حالا دیگر دهر، تمام دهر، قصههای آنان را خوانده است. یا شاید حتی برگی از قصههای آنان را، که همان نیز بسیار است. و ما هم شنیده ایم قصههای آن هزاران بیشماران را. اگر آن یاران را صدا کنیم خود قصه خود را میگویند:
و در این دم، سیمای روح‌الله ناظمی بر دریچه پیدا شد که:
«۳۶ساله بودم، لیسانس، معلم، اهل همدان. تمام بدنم را با آتش سیگار سوزاندند، آرنجم را با چکش شکستند، چشمم را از حدقه درآوردند ... اما دم بر نیاوردم!.
و شهید دیگر که به سخن در آمد، ناصر چزانی بود. گفت: من آن روز نوشتم که «در درست‌ترین راه قدم گذاشته ام، چون راه مجاهدین راه حق است، و تأکید کردم که «بعد از من راه مرا ادامه دهید.»
شهید دیگر لی لی مولوی اردکانی بود که گفت: «۲۰ساله بودم، دانشجو. «به من گفتند یا مصاحبه یا اعدام. و من خندیدم...» قبل از تیرباران بر دیوار سلول نوشتم: «باری قلعه بانان بما گفتند اگر می‌خواهید در این دیار بمانید باید با دیو بسازید. ما نخواستیم...»
به سخن شهیدان گوش می کردم که بر دریچه زندانیان، سیمای علی صارمی پیدا شد و گفت: من نیز به اقتدای همانان، با دیوساختن را نخواستم. من نیز نوشتم: «خون من از خون نداها و دیگر جوانان که روزانه بر سنگفرشهای خیابان میریزد رنگینتر نیست.»
و پس از او بهروز جاوید تهرانی پیش آمد و گفت: من نیز نوشتم: «راه و طریق زندانیان همانند علی صارمی و تمام اسیران روز عاشورا راه و طریق بنده نیز میباشد.»
و باز شهیدان پیش آمدند و این بار علیرضا فتوحی بود که میگفت:
قصههای ما فصلهای بسیار دارد. یاران ما در زندانها به خون خفتند. ما اما، در میدانهای نبرد. پیش تاختیم وسرودیم: «آری ما عاشقان واقعی زیبایی‌ها و عواطف هستیم ولی، به‌راحتی نوشیدن آب، از همه این زیبایی‌ها و از همه این عواطف و عشقها چشم‌میپوشیم تا آن عواطف ها را برای خلق خود تضمین کنیم...»
گفتم: این که شما از همه چیز چشم پوشیدید بر همه آشکار است. اما سخن شبنم را نیک درنمییابم که گفت: «روزی چنان بر خواهیم آمد که تمام شهر حضور ما را در خواهد یافت.»
در پاسخم فوجی از شهیدان قتل عام ۶۷ به پیش تاختند. و با گلوهایی بر فراز دار خروشیدند: راه که ادامه یافت. ما، سی هزار در سیه چالها بودیم. اما سر خم نکردیم؛ و آنگاه که بر سر دوراهی قرارگرفتیم بین دو کلام تسلیم یا قامت افراختن، قامت افراختیم.
از ما می خواستند که ناممان را انکار کنیم. اما یقین همه ما این بود که روزی بر خواهیم آمد.  ما همه سخن بهزاد فتح زنجانی را گفتیم که فریاد زد: «درخت انقلاب به خون نیاز دارد، حالا چه خونی بهتر از خون ما!»
و شهیدان ادامه دادند که :  این فریاد ادامه یافت و خواهد یافت تا روز محو دژخیم و دژخویی. تا روز پیروزی انسان بر زندگی.
و حجت نیزهمین پیام را داد
و ولی الله نیز همین پیام
و عبدالرضا نیزهمین
و
سعید ماسوری با فریاد نزدیکش، که گفت:
من نیز! میگویم که: «به هر حال من به سهم خودم برای اینکه بگویم چقدر مرعوب این اعدامها شدهام آمادهام که بعد از این ۵نفر، نفر ششم و آماده اعدام بشوم.»
سرانجام، باز شبنم بود که پیش آمد و گفت:
می بینی! می بینی که سخن من درست بود. آنجا که گفتم:

«آی هم کلاسی ها... در من فریاد زیستن است و می دانم فریاد من بی جواب نمی ماند. قلبهای پاک شما جواب فریاد من است روزی چنان بر خواهیم آمد که تمام شهر حضور ما را در خواهد یافت.
روزی آزادی سرودی خواهد خواند
طولانی تر از هر غزل و ماندنی تر از ترانه...
روزی این همه زنجیر ، زندان و شکنجه
فرزندی خواهد زاد
فرزندی به نام آزادی»

17 Juni 2010

فیلسوف معروف فرانسوی: بین ملاها و جنگ، یک راه سوم وجود دارد، تنها راه دموکراسی است


برنارد هانری لوی، فیلسوف معروف فرانسوی در تحلیلی در مجله لوپوئن(۲۷خرداد۸۹) در باره ایران مینویسد: "درست یک سال پیش محمود احمدی نژاد رأی ایرانیان را دزدید. درست یک سال پیش مردم تهران به خیابان ها سرازیر شدند تا خشم و عصیان و امیدشان را به آینده ای دمکراتیک فریاد بزنند." نویسنده مقاله افزوده است : همه نشانهها حکایت از این دارند که جامعهای باز و سرزنده در ایران سربرآورده که از رهبران بی آبرویش گسیخته است. این جامعه، به گفته برنار هانری لوی، خود را در قالب جمهوری اسلامی پوسیده بازنمی شناسد. برنار هانری لوی در پایان تفسیرش نوشته است که همه باید بدانند و بگویند که فقط یک راه خروجی بر این بنبست احمدینژاد  میکوشد ایران و جهان را در آن گرفتار کند، وجود دارد: تقویت همه نیروهای دشمن این رژیم به هر شکل قابل تصور. سرنگونی  فوری این رژیم  بوسیله مردمی که آنها را وحشتزده کرده است،  ممکن است. بین ملاها و جنگ، یک راه سوم وجود دارد، تنها راه دموکراسی است.

16 Juni 2010

کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی ـ به نام خرداد، ماه خون، ماه عصیان


بنام خرداد، ماه خون، ماه عصیان،
بنام ندا، سهراب و فرزاد،
بنام زندانی و آزادی،

هموطنان عزیز،
یکسال پیش اولین پایه های جنبش نوین مردمی بنا نهاده شد. گرچه این جنبش در آغاز جویباری بود، در ۲۵ خرداد با خروش مردمی به رودخانه ای عظیم تبدیل گردید و با خون پاک شهدائی چون علی حسن پور، کیانوش آسا، فاطمه براتی و ... و چندی بعد در سی خرداد با سر خ گلهائی چون ندا آقا سلطان، اشکان سهرابی، سعید عباسی فر گلچینی، علی فتحعلیان، نادر ناصری، مسعود هاشم زاده و صدها شهید در تاریخ ثبت گردید؛ بدینسان عظیمترین و پرافتخار آمیزترین جنبش آزادخواهانه تاریخ میهن ما با پیچیده ترین، شقی ترین و بیرحمترین رژیم دیکتاتوری قرنهای اخیر تاریخ بشریت، به مرحله ای جدید پا فرا گذارد. بگواه تاریخ، روحانیت ارتجاعی مظهر تزویر، جهل، تقلید و عقب ماندگی است و آن هنگام که بقدرت رسد، مملکت را ملک شخصی خویش، توده ها را رعیت خودو خود را نماینده "خدا" در زمین میداند، با چنین منطقی، آنچه را بگوید وحی منزل بشمار آورده، آنچه را عمل کند حکم خدا دانسته و "دیگران " را "مقلدین" مکلف به تبعیت محض، که در صورت انکارش، به محکمه "حاکم شرع" روانه گرداند تا به جرم کافر و ملحد و باغی، روانه تعزیرگاه و چوبه دار گردد! آیا امروز، ولی فقیه و حامیان او، عملکردی جز این دارند؟! مبارزه با چنین رژیمی و دستیابی به پیروزی نهائی طبیعتا بسادگی امکان پذیر نمی باشد.با این حال جنبش نوین مردمی در عمر یکساله خود توانسته است دستاوردهای مهم و تاریخی کسب نماید که رئوس عمده آنها را می توان چنین بر شمرد:
۱- ریزش پشتوانه مردمی: هراس امروز حاکمیت این است که دیگر «تودهای مردمی» در کنار اونمی باشند. حجم خشونتها و شدت بی سابقه جنایت اِعمال شده بر مخالفین و قیام کنندگان که شامل تمامی اقشار و بافتهای اجتماعی می شوند، علاوه بر این که ماهیت نظام را روشن میسازد و "عمق" تفکر بغایت ارتجاعی دست اندکاران آنرا افشا می نماید بیانگر فقدان جدی پایگاه مردمی و اجتماعی حاکمیت است. دیگر هیچ عاملی، هیچ قدرتی – نه کهریزک و نه اوین و نه هیچ حکم و شکنجه ای- نخواهد توانست آب رفته را به جوی باز گرداند. ریشه بعید اوجگیری بی مانند سرکوبها و دستگیریها را بدون تردید می بایست در هراس حاکمیت از فقدان پایگاه مردمی که سرنگونی او را حتمی ساخته است، جستجو نمود.
۲- تلاشی چهره «ولایت فقیه» بمثابه زیر بنا و ستون اصلی شکلگیری حاکمیت : جنبش مردمی، بهره مند از آگاهی اجتماعی، با افشای ماهیت ضد مردمی رژیم ، پرده سی ساله تزویر و "تقدس!" را بر چهره حاکمیت درید، تا در نبود پشتوانه و حمایت مردمی، «ولایت فقیه» بعنوان یک دستگاه فکری، فروپاشد. تاکید بر این نکته اساسی ضروری است که مرگ ایدئولوژیکی نظام ولایت فقیهی "لاجرم" سرنگونی سیاسی آنرا بدنبال خواهد داشت.
۳- مشروعیت زدائی: بحران هویت و عدم بهره مندی از پایگاه مردمی، طبیعتا عدم مشروعیت حاکمیت در داخل و بالاخص در جامعه بین المللی را به دنبال داشته است. انزوای ملی و بین المللی، عملاً حاکمیت را از برداشتن گامهای استراتژیک برای تثبیت خویش و تامین آینده ای مشخص عاجز نموده است. این دستاورد های مهم جنبش نوین مردمی، بزرگترین بن بست را در طول سی ساله گذشته برای نظام حاکم ایجاد نموده اند که راه گریزی نیز بر آن متصور نمی باشد. اعمال وحشیانه و حرکتهای دیوانه وار آمران و عاملان حاکمیت در مواجه با جنبش مردمی نیز ریشه در این واماندگی دارد. در یک کلام، آنان از سرنگونی خود در وحشت دائم بسر می برند. اینک، پس از یکسال مقاومت و پایداری خطوط و مرزها ترسیم مشخصی یافته اند. در یکسو وسیعترین اقشار مردم و در سوی دیگر ولی فقیه و حامیان نظامی -  سیاسی اش که تنها راه نجات خویش را در سرکوب گسترده مردم می بینند. در میانه این دو صف، گرایشات و مواضع مبهم و لفافه پیچیده شده که گامی به جلو و دو گام به پس را تشویق می نمایند، نه تنها گرهی از مشکلات سیاسی جامعه نمی گشایند بلکه خواسته و یا نا خواسته، جنبش را دچار سردرگمی و تزلزل نیز می کنند. اعتقاد ما بر اینستکه جنبش نوین مردمی با پتانسیل فعال و پویای خود همانگونه که توانسته است طیفهای وسیعی از اقشار مردمی با گرایشات مختلف و گاها متضاد را در درون خود گرد آورد، بلاشک خواهد توانست مسیر خود را در جهت دستیابی به اهداف مشخص و ملموس خود گشوده و راه را تا به "پایان" ادامه دهد.
اما، جنبش نوین مردمی در نیل به اهداف خود، همچنانکه در سایر مقاطع تاریخی و تعیین کننده میهنمان شاهد بوده ایم، اینبار نیز با تو طئه ها، تخطئه ها و کارشکنیهای گوناگون مواجه می باشد. جنبش فعلی با درس آموزی از تجربیات گذشته قادر خواهد بود تا از گزند دامها ئی که در مسیر او گسترده اند، پیروز و سرفراز، برون آید و پرچم آزدی را بر بام میهن به اهتزاز در آورد.
رمز پیروزی جنبش نوین از آغاز شکل گیری تا امروز را، قبل از هر چیز، می بایست در "فرمان
نا پذیری" از افراد و جریاناتی دانست که در اهداف و ماهیت با عملکردها و اهداف جنبش تفاوت ماهوی دارند. جنبش نوین، به همان میزان که با نظام حاکم مرزبندی مشخص و آشتی ناپذیر دارد، در عین حال فرمانبر جناحهایی که "هنوز" آرزوی بر قراری "نظام جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی" در سر دارند، نمی باشد. در غیر اینصورت، قیامهای ۱۶ آذر، روز عاشورا که به گفته سرکردگان نظام آنرا تا مرز سرنگونی پیش بردند، بوقوع نمی پیوستند.
در نظام "ولایی" قانون اساسی با هر محتوایی، به بازیچه ای در دست صاحبان قدرت بدل میشود. مگر جز اینستکه در چنین نظامی، رای ملت تنها به آن هنگام ارزش می یابد که مهر تایید "ولی فقیه" بر آن خورده باشد! بعبارت دیگر، رای و اراده مردم را در برابر "تصمیم و اراده ولی فقیه" پشیزی نمی ارزد. سرنوشت انتخابات سال پیش بیانگر این واقعیت نیست!؟ "تغییر" در چارچوب "قانون اساسی" خوابی است خرگوشی که نتایج آن قبلا به مدت ۸ سال تجربه شده است. عمل "قانونی" با عملکرد "ولایت فقیهی" در تضاد ماهیتی قرار دارند. ملت ایران خواهان تجربه مجدد "فریب ها" و "فریبائیهای" گذشته نمی باشند. اما، اگر مراد از "تغییر"، فروپاشی ساختارهای ضد ملی، بر چیدن ارگانهای سرکوب و شکنجه، برقراری عدالت و ساختارهای قضائی مستقل، انحلال دستگاههای فرا قانونی بالاخص ممنوع نمودن "ارگان ولی فقیه" می باشد، در اینصورت همه ایرانیان خواهان "تغییر" می باشند. اختلاف "واژه" ای وجود ندارد. در نظامی که " آزادیخواه حامل سلاح" و آزادیخواه "حامل سنگ" هر دو " محارب" اند و مجازاتشان اعدام، پس این هر دو گرچه با مشی های مختلف، اما اهداف مشترکی را دنبال می نمایند. از همین روست که "این هر دو" در مسیر "همبستگی ملی" ودر سایه " بازنگریهای صادقانه و دگم شکن" می توانند برجهای"وحدت ملی" را جایگزین حصارهای "اختلاف و کینه" نمایند.
جنبش نوین مردم ایران در اتحاد تاریخی اقشار مختلف، خواهد توانست تا دستگاه سی و یکساله جور، ستم، جنایت و فساد را در هم نوردد و بر ویرانه های آن، نظامی مردم سالار و دمکراتیک، دور از "تزویر نعلین، زور چکمه و زر چپاول" برپا سازد. سیر تحولات نشان خواهد داد که دوران حاکمیت دشمنان قسم خورده مال، جان، ناموس، عزت و شرف مردم ایران زمین به پایان رسیده است.
با درود بر شهدای راه آزادی میهن
کانون ابلاغ اندیشه های شریعتی

مجاهد کبیر رضا رضایی- سخن این است که خاکستر تو تخم رزم آور دیگر باشد


 فرازی برجسته از یکی از نامه‌های مجاهد کبیر رضا رضایی در سالگرد شهادت قهرمانانه او در ۲۵ خرداد سال ۱۳۵۱
سلام
اکنون که این نامه را برایتان می‌نویسم، از خداوند برای تحمل سختیهای راه کمک می‌طلبم. امروز دیگر امید ما به ‌پیروزی، امیدی موهوم و دروغ نیست. درست خلاف آن‌چه که عافیت‌طلبان تصور می‌کنند، دشمن با‌ تمام وحشیگریهایش و جنایتهایى که در این مدت مرتکب شده، نه ‌قدرتش را بلکه ضعف و زبونیش را نشان داده است.‌ رفقای مجاهد ما هم‌چون شیر غران بر دشمن یورش می‌برند و جسارت و شجاعتی بی‌مانند از خود نشان می‌دهند. امروز دیگر ما بازیچه‌های مسخره زندگی نیستیم،‌ بلکه این زندگی است که به‌صورت بی‌ارزشترین بازیچه فریب انسان در نظر همه ما، خود را نشان داده است. این‌که انسان به‌ چیزی جز پیکار، به‌ چیزی جز فضیلتها و فداکاریها و خاطره‌هاى سرشار از فداکاری و شجاعت رفقای شهید فکر نکند، توفیق کمی نیست و امروز احساس افتخار می‌کنیم از این‌که خود را پاره‌یی از پیکر پر‌فضیلت انقلاب عادلانه خود می‌دانیم. احساس افتخار می‌کنیم که هیچ مسأله دیگری جز نبرد مقدس و انقلابی ذهن ما را مشغول نکرده است. این‌که انسان توفیق یابد که همه نیرو و انرژی خود را، همه لحظه‌هاى زندگیش را در راه خدا و خلق به‌کار گیرد، واقعاًً افتخار‌آمیز است و این‌که دشمن پست و رذل ما، فریادهای دیوانه‌وار سر می‌دهد، این‌که همه نیرو و امکانات خود را برای نابودی و خاموشی شعله‌یی جاویدان و بر حق بسیج کرده است،‌ دیدنی و درس‌آموز است.‌ راستی چرا؟ مگر ما چه داریم که دشمن را به ‌هراس افکنده است؟ مگر دشمن چه ‌چیز از اسلحه و نفرات و حیله و نیرنگ کم دارد که قادر نیست این شعله سرکش و فروزنده را خاموش کند؟ اگر معادله‌یی چنین در جهان برقرار نبود که به‌رغم همه امکانات و نیرنگها و توپ و تانکها، دشمن ما محکوم به ‌شکست باشد، واقعاًً آیا جهان می‌توانست بر نظام هستیش باقی بماند؟
 شعری که رضا پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی با صدای خودش ضبط و ارسال کرد:
به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید
 مادر بدان امید که گردم دوباره باز
بر راه کوچه دیده گریان خود مدوز
خورشید زندگانی پرالتهاب من
خواهد کند غروب به‌هنگام نیمروز
ایام کودکی که به ‌لبهای خرد من
اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی
آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را
در جان من به ‌مزرع اندیشه کاشتی
گفتی به ‌من که راه خدا راه مردم است
در راه او به‌ مایه جانت جهاد کن
مردان حق طلیعه‌ٌ آزادمردی‌اند
خود را رها ز سلطه هر انقیاد کن
زان پس به ‌گرد خویش نگه کرده یافتم
انبوه کودکان گرفتار درد را
پوشانده با غبار قدمهای عابران
از دیدگان رهگذران روی زرد را
دیدم چگونه کودک بیمار یک فقیر
بر روی دست مادر خود جان سپرد و مرد
غلطید اشک مادر و دندان خویش را
از فرط اضطرار به‌ لبهای خود فشرد
دیدم که اهرمن ز رهآورد مردمان
پر می‌کند دهان به ‌غارت گشوده را
از خون روستایی صحرای دوردست
لبریز می‌کند همه شب جام باده را
دیدم چگونه مردم محروم و بی امید
چشمان بی‌فروغ به ‌آینده بسته‌اند
دزد از میان خانه به ‌تاراج می‌برد
یاران به ‌گوشه‌یى به‌ تماشا نشسته‌اند
شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام
ابر سیه گرفته فروغ ستاره را
اندیشه‌های مردم آزاده وطن
گم کرده در طریق هدف راه چاره را
آن نغمه‌های پاک که خواندی هزار بار
در گوش جان خسته‌ام آغاز راز کرد
با آیه‌های سوره فجر و حدید و صف
بر روی من دریچه امید باز کرد
ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست
بانگ گلوله‌های مجاهد سکوت را
طوفان یک اراده پرشور همرهان
از هم درید لانه صد عنکبوت را
مادر ببین که بذر نخستین که کاشتی
در جان من شکفت و ز هر سو جوانه زد
آن شعله‌یى که در دل من برفروختی
از لوله سلاح من اکنون زبانه زد
مادر سپاس آخرم آخر قبول کن
پاداش آن سرود نخستین که خوانده‌ای
آن آیه‌های پاک که با رازهای آن
در جانم اشتیاق شهادت نشانده‌ای
ای هموطن طریق تو تاریک بود و من
با خون خود چراغ رهت برفروختم
دیدی که راه و می‌روی اکنون و با شتاب
من نیز مفتخر که در این ‌راه سوختم

فاطمه معتمدآریا بازیگر سریالهای ایرانی ممنوع التصویر شد

به دنبال شرکت فاطمه معتمد آریا در فستیوال کن و «کشف حجاب» وی در این فستیوال, نمایش فیلمهای وی در تلویزیون رژیم ممنوع شد.

خبرگزاری حکومتی فارس به نقل از معاون سیمای رژیم گفت: پس از هشدارهای دستگاه‌های نظارتی، ممنوع‌التصویر شدن «معتمدآریا» در صورت قطعیت یافتن اعمال خواهد شد.

مرتضی میرباقری معاون سیمای آخوندی در نشست صبح امروز برنامه‌های تابستانی سیما گفت: در خصوص ممنوع‌التصویر شدن فاطمه معتمدآریا، دستگاه‌های نظارتی هشدارهایی داده‌اند که در صورت قطعیت اعمال خواهد شد.

در روزهای اخیر اخباری در خصوص تذکر شورای نظارت بر سازمان صداوسیما درباره فعالیت «فاطمه معتمدآریا» در سریال‌های تلویزیونی منتشر شده بود و حتی بر این قضیه تأکید شد که پس از پایان پخش سریال «آشپزباشی» قرار شده تا جلوی فعالیت وی در تلویزیون گرفته شود.

به نوشته رجا نیوز, وابسته به سپاه پاسداران, به دنبال کشف حجاب معتمد آریا در جشنواره کن، شورای نظارت بر صداوسیما در نامه ای به رئیس این سازمان با استناد به بند ۱۵-۲ آیین نامه سیاست ها و ضوابط ناظر بر تولید، تأمین و پخش برنامه ها از ضرغامی خواست که از ادامه فعالیت وی در برنامه های سازمان جلوگیری شود.
در واکنش به این نامه، عزت الله ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما به مرتضی میرباقری معاون سیما دستور داده است که عین نظر شورای نظارت اعمال شود.

بنا به این گزارش, این دستور قاعدتاً پس از پایان سریال آشپزباشی اعمال می شود و از فعالیت وی در برنامه های جدید جلوگیری می شود.

بی عملی سفارت رژیم در قبال مجروحان سانحه اتوبوس دانشجویان در فیلیپین


به دنبال سانحه سقوط یک اتوبوس حامل گروهی ازدانشجویان در فیلیپین که به کشته شدن ۲۰ دانشجوی ایرانی مقیم این کشور و مجروح شدن ۲۳ دانشجوی دیگر منجر شد, دانشجویان مقیم فیلیپین بی عملی سفارت رژیم را نسبت به درمان دانشجویان مجروح که در آستانه قطع نخاع هستند, مورد انتقاد قرار دادند.

خبرگزاری حکومتی فارس؛ نوشت دونفر از قربانیان این حادثه که اصفهانی هستند, شناسایی شدند.
به گزارش فارس, در حادثه سقوط اتوبوس حامل دانشجویان ایرانی به دره‌ای در نزدیکی شهر سیبوی فیلیپین ۴۳ نفر کشته و مجروح شدند که دو نفر از این کشته شدگان اصفهانی هستند.

به گزارش دفتر رئیس نمایندگی وزارت امور خارجه، در این حادثه ۲۳ نفر دانشجوی ایرانی مقیم فیلیپین مجروح و ۲۰ نفر کشته‌ شده‌اند که تا این لحظه دو دانشجویی اصفهانی به نام‌های فرشاد رشیدپور و ناصر وطنی از دانشجویان دوره تخصصی پزشکی در فهرست فوت شدگان قرار دارند.

به نوشته سایت وطن - سیاوش هشترودی یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فیلیپین در مطلبی ضمن شرح ماجرای کشته شدن تعدادی از دانشجویان ایرانی در این کشور، از برخی کمبودها انتقاد کرد.

این دانشجوی ایرانی در این باره می نویسد:  با عرض تاسف، جمعی از بهترین هموطنانمان که عمدتا دانشحویان دانشگاههای گولیاس و سیبو دکتر بودند در مسیر بالامبان به دیار معبود شتافتند - تعداد کشته شدگان تا این لحظه ۱۸ نفر می باشد و بالغ بر  بیست نفر نیز مجروح و در بیمارستانهای متعدد شهر سیبو شامل بیمارستان سیبو دکتر و بیمارستان جانگ هوا و همچنین ولز بستری شده اند .

فضای اندوهناک،  از دست دادن بهترین عزیزانمان چهره این شهر را ماتم زده نموده در حالی که ازهنگام وقوع حادثه تا ساعت ۴:۲۰ بامداد روز دوشنبه برنامه های رادیو و تلویزیون فیلیپین مرتب گزارش لحظه به لحظه از امداد رسانی را پخش می کنند ولی تلویزیون کشورمان تنها به یک خبر بسیار کوتاه بسنده نمود .از طرفی دیگر  ای کاش بیمه های درمانی نیز برای دانشحویان ایرانی خارچ از وطن نیز برفرار می گردید تا بسیاری از این دوستانمان سریعتر مورد پذیرش و درمان قرار می گرفتند .

تا آخرین لحظات دیروز  همراهان و همکلاسان دانشجویان ایرانی ( به ویژه آنان که در آستانه قطع نخاع و با وخامت شدید و خونریزی داخلی  روبرو بودند) به  دنبال سرمایه دارن ایرانی و یا نماینده سفارت می گشتند تا با امضای برگه آنها مراحل درمانی آنان صورت پذیرد . ای کاش مسئولین محترم بیمه  های اجتماعی نیز تدبیری برا ی شرایط ما دانشحویان ایرانی در فیلیپین که درحدود ۳۰۰۰نفر می باشیم بیاندیشید.

همسر شیرین عبادی پس از دستگیری و ضرب و شتم آزاد شد


به دنبال دستگیری آقای جواد توسلیان، همسر خانم شیرین عبادی توسط  ارگانهای سرکوبگردیکتاتوری آخوندی وخبرهای منتشرشده درمورد اِعمال فشارهای جنایتکارانه بر دستگیرشدگان در زندانهای رژیم، روزنامه فرانسوی لوموند، زیر عنوان،«نیروهای امنیتی درتهران درحالت آماده باش جنگی»، نوشت: «مقامات ایرانی روزشنبه ۱۲ ژوئن تدابیر امنیتی خود درخیابانهای تهران را برای مقابله با هرگونه تلاشی برای برپائی تظاهرات تقویت کردهاند. در این راستا ازجمله بر فشارخود بر چهرههای معترض افزودهاند». لوموند درادامه گزاش خود نوشت: «تلویزیون دولتی ”اعترافات“ جواد توسلیان، همسر شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح، را پخش کرد. وی که مدت زمانی کوتاه بازداشت شده بشدت مضروب و در ماههای اخیر تحت فشار شدید قرار داشته است، همسرخود را به “قدرت طلبی“ متهم کرده و میگوید، وی ایران را پیش از انتخابات ۲۰۰۹ ترک کرده تا “توطئه یی را درخارج سازماندهی کند»

نرگس محمدی: اعتصاب غذا خواهم کرد

نرگس محمدی اعلام کرده که در صورت ادامه نگهداری‌اش در سلول انفرادی اعتصاب غذا خواهد کرد.او ناراحتی ریوی دارد و وضع سلامتی‌اش نگران‌کننده‌ست. جمعی از فعالان جنبش زنان خواهان توقف دستگیری‌ها و نیز آزادی فعالان مدنی شده‌اند.

نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که شامگاه بیست‌ام خرداد دستگیر شده، اکنون با گذشت یک هفته از بازداشت خود همچنان در انفرادی نگه‌داری می‌شود. وی شب گذشته در تماسی تلفنی با بستگان خود اعلام کرد که در صورت ادامه این روند دست به اعتصاب غذا خواهد زد.
تقی رحمانی، همسر این فعال حقوق بشر، در گفت‌وگو با دویچه وله گفت که همسرش سه سال پیش دچار آمبولی ریوی شده بود و اکنون در تماس خود اعلام کرده که حال جسمانی‌اش نامساعد است و حتی به بهداری نیز منتقل شده است.
آقای رحمانی توضیح داد که « کسانی که دچار این بیماری هستند در جاهای تنگ دچار تنگی نفس و مشکلات قلبی می‌شوند و سلول‌های انفرادی ۲۰۹ یا جاهایی شبیه به آن که من خودم سال‌ها در آن‌ها بوده‌ام فضای بسیار تنگی دارند و سلامت همسر من را به شدت به خطر می‌اندازند.»
به گفته آقای رحمانی وی به زودی پرونده پزشکی همسرش را به زندان خواهد رساند. وی همچنین از ارایه نامه‌ای درباره وضعیت نرگس محمدی به دادستان تهران خبر داد.
او گفت: «من امروز وضعیت همسرم را در نامه‌ای شرح دادم و به منشی دادستان تهران تحویل دادم. حداقل خواسته من این است که هر چه سریع‌تر همسرم از انفرادی خارج شود.»
رحمانی اظهار امیدواری کرد که با این نامه مقدمات انتقال خانم محمدی به بند عمومی مهیا شود. وی گفت: «بحث انفرادی وقتی مطرح است که بیم تبانی رود در صورتی که همسر من هم‌پرونده‌ای ندارد که او را به انفرادی برده‌اند.»
وکیل به پرونده دسترسی ندارد
یکی دیگر از اعتراضات همسر نرگس محمدی، فعال حقوق بشر در ایران، این است که چرا همسرش به جای تماس با خانه خود مجبور به تماس با یکی از بستگان شده است.
وی به دویچه وله گفت: «این‌ها روش‌های نادرستی‌ست که ماموران امنیتی برای فشار به زندانی اتخاذ می‌کنند و جای تاسف فراوان دارد که به جای این‌که یک مادر بتواند با دو بچه‌ سه ساله و نیمه‌اش صحبت کند مجبور می‌شود با شوهر خواهر همسرش تماس بگیرد.»
وی در پاسخ به این سوال که آیا وکیل همسرش تا به حال امکان رویت پرونده را داشته گفت: «وکیل در قوه قضاییه ایران بسیار تحت فشار و سختی و محرومیت است بخصوص وکلایی که پرونده‌های سیاسی به دست می‌گیرند.
درباره پرونده خانم محمدی هم هنوز وکیل ایشان، آقای شریف، نه تنها امکان مطالعه پرونده را نداشته‌اند که حتی به ما اعلام نشده که پرونده ایشان در کدام شعبه است تا وکیل آن‌جا اعلام وکالت کند.»
آقای رحمانی گفت: «فعلا به اتکای یک تبصره‌ از قانون مدنی به اسم این‌که پرونده امنیتی‌ست خانم محمدی را از دسترسی به وکیل محروم کرده‌اند.»


دستگیری محمدی با یک حکم کلی
اکنون با گذشت یک هفته از دستگیری نرگس محمدی، در حالی وکیلش هنوز امکان دسترسی به پرونده موکل خود را نیافته که خانواده وی نیز کوچک‌ترین اطلاعی از اتهامات این فعال حقوق بشر ندارند.
تقی رحمانی ضمن اظهار بی‌اطلاعی از اتهامات همسرش گفت: « حتی در حکمی که برای بازداشت ایشان به همراه داشتند هیچ اسمی از ایشان برده نشده بود.

فقط در حالی که یک سال از انتخابات گذشته همچنان حکمی در اختیار آقایان قرار دارد که به نظر من باید مجامع حقوقی آن را تفسیر کنند. در این حکم نوشته شده که بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران به علت اغتشاشات و مشکلات به وجود آمده دارنده این حکم می‌تواند وارد منزل افراد شود،
البته نباید مزاحم همسایه‌ها شود، می‌تواند فرد را بازداشت و بخشی از اموال خانه را نیز ضبط کند. با همین حکم کلی هم وارد خانه ما شدند و همسرم را بازداشت کردند.»
او درباره بازجویی‌هایی که همسرش پیش از دستگیری خود داشته توضیح داد: «خانم من ۱۵ روز پیش از دستگیری به وسیله یکی از شعب دادگاه انقلاب در ارتباط با کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت‌های حقوق بشری خود احضار و پنج جلسه بازجویی شد. در جلسه آخر بازپرس گفت که شما با قید کفالت آزاد می‌شوید.»
با این همه به گفته آقای رحمانی تنها با گذشت کمتر از دو هفته از این بازجویی‌ها و دو ساعت پس از پخش آن‌چه از سوی برنامه خبری «بیست وسی» مصاحبه با همسر شیرین عبادی عنوان شد، نرگس محمدی بازداشت شد.
همسر شیرین عبادی در آن مصاحبه که به گفته نزدیکان تحت فشار و پس از بازداشت وی انجام شده بود، برنده جایزه صلح نوبل ایران را متهم به خشونت در منزل کرده بود.
آقای رحمانی بازداشت همسرش را هم در مسیر همین فشارهای وارده بر کانون مدافعان حقوق بشر ارزیابی کرد و گفت: «این اقدامات اصلا شکل حقوقی ندارد و سناریوسازی‌هایی هستند که ادامه دارند.»

فعالان جنبش زنان خواهان توقف دستگیری‌ها

تماس تلفنی نرگس محمدی که در آن از اعتصاب غذای خود در صورت ادامه روند فعلی خبر داده در حالی صورت گرفت که بیش از ششصد تن از فعالان جنبش زنان در بیانیه‌ای خواستار « پایان دادن به بازداشت و مجازات غیرقانونی همه فعالان مدنی بالاخص فعالان زن در بند» شده‌اند.
به نقل از سایت «تغییر برای برابری» امضا کنندگان این بیانیه از خواست دیگر خود چنین نوشته‌اند: « می‌خواهیم خواست حداقلی تساوی جنسیتی در کلیه قوانین ایران تحقق یابد و امید داریم که روزی به رویای‌مان برای دستیابی به جامعه ای برابر، عادلانه و بدون تبعیض دست یابیم.»
در این بیانیه به تجمعات اعتراضی جنبش زنان در ۲۲ خرداد سال‌های ۸۴ و ۸۵ اشاره شده و آمده است: « در سال گذشته که جنبش دموکراسی خواهی جانی دوباره گرفت، بسیاری از فعالان حقوق زنان و نیز زنان روزنامه نگار، دانشجو، فعال حقوق قومی یا صنفی همچون مردان به جرم آزادی خواهی مجازات شدند. »
این بیانیه افزوده است: «در آستانه ۲۲ خرداد ۸۹ نه تنها عالیه اقدام دوست یک سال و ۶ ماه از سه سال حبسش را به اتهام شرکت در تجمع ۲۲ خرداد ۸۵ پشت دیوارهای اوین گذرانده، بلکه اعلام اجرای حکم حبس تعلیقی بهاره هدایت حکایت از عزمی برای فرودآوردن شمشیر احکام تعلیقی است که سال‌هاست سایه‌اش بر سر فعالان مدنی ایران سنگینی می‌کند.»

10 Juni 2010

پیامدهای افتضاحات سر قبر خمینی برای نظام


به رغم بسیج نیرو توسط باند غالب از سراسر کشور به منظور نمایش اقتدار نظام و کشاندن برخی چهره های باند مغلوب مثل رفسنجانی برای نمایش وحدت، این اقدامات نه تنها نتیجه نداد بلکه از قضا سِرکانگبین صفرا فزود، و همانطور که همه برصفحه تلویزیون دیدند، باند غالب در این نمایش وحدت تحمل چند دقیقه سخنرانی سیدحسن خمینی را هم نکرد و او را مفتضح کردند. این دعوا بعداز نمایش سالگرد مرگ دجال جماران هم، به  شقه درونی و جدال باندها افزود.  افتضاح اقتدارنمایی در سالمرگ خمینی دجال، آنچنان برای ولی فقیه ارتجاع معکوس عمل کرد که عمق شکاف حتی در داخل باند خودش بیشتر شد. تا آنجا که سایت علی لاریجانی، رئیس مجلس ارتجاع در تقابلی اشکار با سخنان خامنه ای در مورد به اصطلاح «خط امام» با انتشار نامهای از خمینی مدعی شد که مفتضح کنندگان سیدحسن خمینی همان دشمنان «خط امام» هستند. جنگ و جدال آشکار بر سر قبر خمینی، رویارویی باندی و جناحی را نیز بیش ا زپیش دامن زد:
بیات زنجانی در نامه ای به سید حسن خمینی ضمن دلجوئی از او و رو در روی باند خامنه ای نوشت:«... هادیان واقعه امروز … و همینطور کسانی که در برابر این ماجرا سکوت میکنند، غافلند از اینکه این آتشی است که اگر آب بر آن نپاشند، شعله های مُفرط آن به زودی دامان خودآنان را هم خواهد گرفت و تر و خشک را با هم خواهد سوزاند»
رسانه ها وگروه های وابسته به جناح مغلوب با عبارات تندی لشکر کشی باند ولی فقیه علیه سیدحسن خمینی را محکوم کردند، درمقابل رسانه های باند ولی فقیه در یک تهاجم هماهنگ و زنجیره ای حسن خمینی را مورد حمله قرار دادند. خبرگزاری حکومتی فارس به نقل از حمید رسائى از مهره های دست نشانده ولی فقیه در مجلس ارتجاع نوشت: این مردم نبودند که اجازه صحبت به سیدحسن ‌ندادند، بلکه خود وى بود که ‌با حمایت از فتنه‌گران و همراهى با آشوبگران و به نوعى فاصله گرفتن از مردم موجب شد‌ نتواند صحبت کند. …رسایى به اظهارات سیدحسن خمینى مبنى بر اینکه هنوز ۲۰سال از ارتحال امام نگذشته که اجازه صحبت به من نمى‌دهید، اشاره کرد و خطاب به وى گفت: هنوز ۲۰سال از ارتحال امام نگذشته که نوه امام از کسانى که رادیو اسرائیل و رادیو آمریکا براى آنها کف مى‌زند و قدرتهاى استکبارى تشنه شنیدن بیانیه‌هاى آنها هستند و منافقین و سلطنت‌طلب‌ها آنها را از خود مى‌دانند، حمایت مى‌کند؛ ‌هنوز ۲۰سال از ارتحال امام نگذشته که سیدحسن خمینى، امام را فراموش کرده و به این افراد نزدیک شده است، بنابراین سیدحسن نباید انتظار داشته باشد مردم نیز اینگونه باشند.»
خبرگزاری حکومتی فارس در مطلب دیگری نوشت:«... متأسفانه امروز سیدحسن خمینى خواسته یا ناخواسته در چنبره مخالفان امام گرفتار آمده است» .
خبرگزاری حکومتی ایرنا هم با مردم نامیدن بسیجیان دست چین شده نوشت:« …تعدادى از مردم در مراجعه به خبرنگار ایرنا مستقر در حرم مطهر امام خمینى این اقدام مردمى را واکنشى به همراهى سید حسن خمینى با جریان فتنه و مواضع وى دانستند.»   اوج بروز شقه در مراسم سالمرگ خمینی دجال که قرار بود نمایش وحدت رژیم باشد، به گزارش جوان آنلاین پایگاه خبری پاسداران، نواختن سه سیلی توسط نوه خمینی به وزیر کشور دولت احمدی نژاد و زدن یک مشت در صورت او بوده است. و فراتر از آن علی مطهری نماینده مجلس از باند پاسدار لاریجانی به ولی فقیه ارتجاع و پاسدار احمدی نژاد انتقاد کرد که چرا در صحنه نگذاشتند سیدحسن خمینی حرفش را تمام کند.  
ناظران خارجی این وضعیت را مدار تازهیی از شقه در راس نظام ارزیابی کردند از جمله واشنگتن پست نوشت: « این حرکت خبر از فاز نهایی نبردی ده ساله در مورد مسیر سیاسی جمهوری اسلامی می داد.»

اختلاس میلیاردی در مخابرات مازندران


به گزارش خبرگزاری حکومتی فارس(۱۹خرداد۸۹) مدیرعامل شرکت مخابرات مازندران پرده از یک اختلاس ‌میلیاردی در مخابرات مازندران برداشت وگفت: مبلغ دقیق اختلاس به‌ زودی اعلام می‌شود.
وی، گفت: سوء‌استفاده مالی در شرکت مخابرات مازندران توسط یکی از واحدهای حقوق کارکنان انجام شد، به این معنی که مبالغ حقوقی که برای پرداخت در اختیار وی قرار گرفته به حساب خود واریز می‌کرد. مدیرعامل شرکت مخابرات مازندران درباره این که مبلغ اختلاس شده از ۳ میلیارد تومان بیشتر است یا خیر، افزود: این مبلغ افزایش ندارد و در حال حاضر کارگروه ویژه کنترل و نظارت در مخابرات مازندران تشکیل شده و ‌روی این موضوع کار می‌کنند که در آینده نزدیک آمار و آرقام دقیق اعلام می‌شود.
وی اضافه کرد: «در حال حاضر این فرد متخلف در بازجویی‌های اولیه به اختلاس خود اعتراف کرده و مبلغ یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان مبلغ اختلاس را عودت داده است».

موسوی و کروبی با صدور اطلاعیه مشترکی انصراف خود را از راهپیمایی اعلام شده ۲۲ خرداد اعلام کردند


بنا به اطلاعیه ای که در سایت های نزدیک به موسوی و کروبی منتشر شده, آنها اعلام کردند که دولت از صدور مجوز راهپیمایی برای آنها خودداری کرده و ایشان برای جلوگیری از خونریزی از برگزاری راهپمایی صرفنظر می کنند.
موسوی و کروبی همراه با تعدادی دیگر از گروههای موسوم به اصلاح طلب, چندی پیش درخواست مجوز برگزاری یک راهپمایی سکوت از میدان امام حسین تا میدان آزادی به وزارت کشور داده بودند. بنا به این اطلاعیه, این درخواست بی پاسخ مانده است و به این دلیل آنها از برگزاری این راهپمایی صرفنظر کرده اند.
گفتنی است که طی یک سال گذشته مردم به پاخاسته میهن برای قیام و تظاهرات و حرکتهای اعتراضی نه هیچگاه نیازمند مجوز ولی فقیه بوده و نه به توصیه های سازشکارانه و تسلیم طلبانه کسی گوش فرا داده اند. حرکتهای اعتراضی مردم در روز ۳۰ خرداد ۸۸ و در روزهای پس از آن, از جمله در عاشورا, قدس و ۱۶ آذر, و چهارشنبه سوری, به رغم تهدیدات ارگانهای سرکوب از جمله دار و درفش و شکنجه و بی توجه به  درخواستهای سازشکاران انجام شده و از این پس نیز چنین خواهد شد.

عفو بین الملل: برنامه اتمی تهران نباید جلوی اقدام بین المللی علیه نقض حقوق بشر را بگیرد


به نوشته روزنامه گاردین عفو بینالملل روز پنجشنبه هشدار داد نگرانیهای راجع به برنامه اتمی ایران نباید ازاقدامی بینالمللی علیه نقض حقوقبشر توسط رژیم جمهوری اسلامی پس از انتخابات مورد اختلاف سال گذشته جلوگیری کند.
این گزارش زیرعنوان ”هشدارعفو بینالملل درباره نقض حقوقبشر در ایران“ می نویسد عفو بینالملل هم‌چنین با ارائه فهرستی حاکی از تشدید سرکوبی ها توسط رژیم و تشکیلات سایهای اطلاعاتی آن خواستار واکنشی هماهنگ و قاطع به قصورمقامات ایران دربرطرف ساختن نگرانیهای حقوقبشری شده است.
عفو بینالملل در گزارش خود زیر عنوان ”از اعتراضها تا زندان“ میگوید دست کم ۵۰۰۰ نفر پس از اعتراض هائی بازداشت شدند که از یک روز پس از ادعای پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات مورد اختلاف ریاست جمهوری در دوازدهم ژوئن سال پیش بر میرحسین موسوی رخ داده است.
عفو بینالملل میگوید شکنجه، ضرب وجرح، تجاوز و حبس انفرادی، همگی مورد استفاده قرار گرفته است، و صدها حکم محکومیت پس ازمحاکماتی غیرمنصفانه با مجازات جبس هائی طولانی صادر شده است.
کلودیا کوردونه دبیر کل موقت عفو بینالملل میگوید دولت ایران مصمم است تمامی صداهای ناراضی را خفه کند و همزمان سعی میکند از تحقیقات جامعه بینالمللی در مورد تخلفات مرتبط با ناآرامیهای پس از انتخابات در برود.

07 Juni 2010

از مشاهدات یک شاهد حاضر در مراسم سالمرگ دجال


۱ـ گوشی تلفن های دوربین دار را نمیگذاشتند به داخل محوطه برنامه ببریم ولی گوشی های ساده رابعداز چک واکی می گذاشتند داخل ببریم. ورود فندک نیز ممنوع بود.
۲ـ شرکت کنندگان درمراسم. ۹۹درصد بسیجی از پایگاههای محلات دانشجویی و دانش آموزی وبسیجیان ادارات بودند به هیچ عنوان بازاری و یا فردی که بصورت آزاد درمراسم شرکت کند نبوده مگر تعداد انگشت شمار ۳ـ رفت و برگشت هردو ساعت داخل اتوبوس کیک و ساندیس پخش می کردند، غذا اصلا خوب نبود ، موقع رفتن شام برنج و کشمش بود( کشمش پلو) صبحانه پنیر و مربا با نان لواش خشک، نهار در محل برنامه توزیع شد و دربرگشت شام تن ماهی دادند.
۴ـ شربت زیاد می دادند حتی در ایستگاههای صلواتی  کلوچه وکیک می دادند
۵ـ ماموران امنیتی خیلی زیاد بودند بخصوص سپاه که امنیت محل را به عهده داشت و نیروی انتظامی کمتر به چشم می خورد  و ماموران پلیس زن هم زیاد بودند بخصوص لباس شخصی ها همه را تحت نظر داشتند که کسی کاری نکند
۶ـ موقع وارد شدن به محل اصلی که قرار بود سخنرانی آنجا باشد با دقت همه را بازرسی بدنی می کردند.
۷ – در موقع شروع سخنرانی سید حسن بود بسیجیان از قبل هماهنگ شده بودند و اکثرا هم از خود تهران بودند  شعار دادند و هیاهو کردند  و نگذاشتند بیشتر حرف بزند.
۸ـ وضعیت سرویس های بهداشتی افتضاح بوده است  خیلی شلوغ و برخی ها نیم ساعت در صف می ماندند.
۹ـ در مجموع زیارت نبود بیشتر برای تنوع بخصوص برای شهرستانی ها بود .حین برنامه اکثرا درمحوطه قدم می زدند و مشغول کارهای خودشان بودند .

احمدی نژاد: بهترین انتخابات جهان


گماشته ولی فقیه در یک دروغ بی دنده و ترمز نمایش انتخابات رژیم را بهترین انتخابات جهان خواند.
پاسدار هزارتیر، به ویژه علیه رفسنجانی که در هنگام سخنرانی او حاضر نشده بود خط ونشان کشید. احمدی نژاد گفت:

در این انتخابات حدود ۴۰ میلیون نفر یعنی ۸۵ درصد واجدین شرایط در یک انتخابات صد در صد آزاد شرکت کردند و رکورد مردم سالاری در دنیا را شکستند و دموکراسی حزب و ثروت و رسانه رادر دنیا به چالش کشیدند و حدود ۲۵ میلیون نفر به خادم منتخب رای دادند و همه ۴۰ میلیون و همه ۷۵ میلیون نفر محترم هستند.

از عجایب تاریخ است که برخی خود را در صف دشمنان قسم خورده امام یعنی سلطنت‌طلب‌ها، منافقین و رسانه‌های استکباری و سران استکبار قرار می‌دهندو با همه ارزش‌ها و اصول امام و با ملت امام مقابله می‌کنندو آنگاه ادعای پیروی و مالکیت انحصاری امام و خط امام را دارند و عجیب‌تر آن است که انتظار دارند مردم این ادعای دروغین آنها و زیاده‌خواهی آنها را بپذیرند.

از نظر امام میزان وضع فعلی افراد است و او برای عناوین و لباس ارزشی قائل نبود و او در انتهای وصیت‌نامه خود به مردم سفارش کردند که مراقب باشید که ممکن است برخی افراد با سالوسی از ناحیه من یعنی امام تعریف شده باشند و یا تائیدیه‌هایی از من گرفته باشند که اینها ملاک نیست و میزان وضع فعلی افراد است.

کسانی که حرمت نگه نمی‌داند و هم صدا با دشمنان قسم خورده می‌خواهند چهره نظام مردمی و پاک جمهوری اسلامی ایران را مشوه کنند،‌ هرگز نمی‌توانند ادعای پیروی از امام و خط امام را داشته باشند.
احمدی‌نژاد ادامه داد: افرادی که با توهین‌کنندگان به امام همراهی کردند و یا در برابر انحرافات بزرگ سکوت کردند آنها نمی‌توانند ادعای پیروی از خط امام را داشته باشند.

به فضل الهی امام عزیزمان آنچنان بنیان محکمی را پایه‌گذاری کرده است که خود از درون پالاینده است یعنی آلودگی‌ها و انحرافات را از درون خود پالایش می‌کند و هر کس در هر مقام و هر قدر که قدرتمند باشد اگر از خط امام و نظام فاصله بگیرد بی‌درنگ توسط دست پرقدرت ملت عزیز از صحنه طرد و دور خواهد شد.

Archiv

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe