دمکراتهای متحد ایرانی

03 Juni 2010

مجید توکلی ـ برای تغییر

برای تغییر
مجید توکلی
متن حاضر آخرین نوشته مجید توکلی است که با وجود همه  محدودیتها و مشکلات از زندان اوین به دنیای خارج راه یافته است. نوشته ای که مجید توکلی روزها و ساعتهای زیادی را دوران زندان خود را (از اسفند ماه تا کنون) صرف تدوین آن کرده است. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران پس از اطلاع از نوشته شدن این متن راهبردی اقدام به انتقال مجید توکلی به سلول انفرادی کرده است و حق ملاقات و تماس تلفنی  از وی سلب شده است تا ارتباط وی با دنیای خارج از زندان قطع شود.
مجید توکلی به عنوان تنها راه حل برای نجات خود از زیر فشار و شکنجه، دست به اعتصاب غذای خشک زده است تا بلکه با به خطر انداختن جان خود _ از طریق نخوردن آب و غذا _ افکار عمومی را متوجه فشارهای غیر انسانی و وحشانه ی یک حکومت غیر مردمی و استبدادی علیه خود کند.
در پی این اعتصاب غذای خشک مقامات امنیتی حکومت به زندانبانان بند ویژه ی اطلاعات در زندان اوین چراغ سبز نشان داده اند تا در صورت امکان "از شرایط فعلی برای راحت شدن یکباره از دردسرهای" این مبارز خستگی ناپذیر استفاده کنند. این مطلب را یکی از زندانبانان در تماس تلفن ای که به صورت ناشناس با خانواده مجید توکلی داشته است صراحتا به زبان آورده است.
با وجود خطری که با انتشار این متن متوجه ی این فعال سیاسی در بند است این متن با توجه به انتخاب آگاهانه ی مجید توکلی و با توجه به خواست مصرانه ی خود وی منتشر می شود.
***
برای تغییر (یادداشتی منتشر نشده از مجید توکلی)
هدفی که از تهیه این نوشته داشتم احتیاج به ماهها مطالعه و بررسی داشت. با این وجود ضرورت اجازه داد که نقصان و خطا را به نامطلوبی و زیانهای فراوان تاخیر در این شرایط رها کنم. با توجه به شرایط ویژه این روزها مطالبی را آماده کرده بودم که برخی پرورده و برخی خام بودند، یادداشتهایی هم مربوط به گذشته بود که منتشر شده است. اما اینک این متن خام که شاید به چندین مرحله تصحیح و بازنویسی محتاج است، به صلاحدید برخی دوستان منتشر می گردد و امیدوارم در آینده فرصت تکمیل آن فراهم گردد و دوستان دیگر نیز در نگارش و تکمیل متنی جامع و کامل اقدام نمایند.در ضمن مراجعه به نوشته های مشابه در ایران و یا سایر کشورهای دیگر و وجود دقت و تمرکز می تواند هدف این نوشته که ارتقای فعالیت و حضور افراد در جنبشهای مردمی هزاره سوم است را تقویت نماید. به پیوست این نوشته مطالعه هر نوشته ای که مرتبط با نحوه فعالیت و نحوه مبارزه و مقاومت از آغاز تا اتاق بازجویی و دادگاه است را به عنوان ملزومات فعالیت آگاهانه توصیه می کنم. چندی پیش یادداشتی درباره اطلاعاتی که در زمان بازداشت باید دانست را تصحیح کردم که با همه کاستی ها مورد توجه برخی دوستان قرار گرفت، البته بسیاری نکات بود که شاید فردای انتشار به ذهنم رسید. به ویژه در مورد تکنویسی ها و آثار اطلاعات پرت در القای غلط اطلاع کامل از زندگی دیگری یا بسیاری ترفندهای بازجویی ها که در آینده در فرصتی مناسب آن را تکمیل می نمایم. گرچه اگر سایر دوستان نیز این کار را به انجام برسانند، از ایشان بسیار سپاسگذار خواهم بود. امروز نیز این یادداشت با همه کاستی ها و ناپختگی متن و پیشنهادات برای شروع در نظر گرفته شده که در آینده آن را تکمیل خواهم کرد و از هر یک از دوستان که در تکمیل یا ارائه متنی کامل تر اقدام نمایند، تشکر می کنم.
این نوشته نه برای ایرانیان که برای هر یک از فعالین کمپین های مبارزات مسالمت آمیز در سراسر جهان قابل استفاده است. نسل امروز باید بداند که فرصت امروز سعادتی است که بسیاری غبطه آن را میخورند که در چنین شرایطی حضور داشته باشند و در رقم زدن سرنوشت ملتی، چنین کارگر افتند. زیستن در زمان و مکان انقلابهای بزرگ جهان آرزوی بسیاری از انسانها به ویژه آزادی خواهان جهان بوده است، حال که چنین فرصت بزرگی را بدست آورده ایم تا تاریخ را بسازیم، باید قدر این فرصت را بدانیم. امید است در این شب زنده داری، برای آزادی و علیه استبداد، ندایی آید و نویدی دهد که شب قدرمان است و فردا عیدی می رسد. دنیایی نو می شود تا استبداد برود و در آزادی همه سهیم شویم، با یاد و احترام به همه آزادی خواهان به ویژه زندانیان در بند و شهدای جنبش سبز.ژ 
 ۱_ آن گونه که فردای نمایش تقلب در انتخابات، جنبش سبز تولد واقعی یافت و "راه سبز امید" راه رسیدن به همه آرمانها و خواسته های ملتی بزرگ شد که سالها برای رسیدن به آن تلاشهای فراوانی کرده بودند و از بذل جان نیز ابایی نداشتند. چنین بود که امید، زنده نگهدارنده راه سبزی شده که در بیشماری و اعتقاد راسخ یک ملت جز به پیروزی منتهی نخواهد شد. لیک باید در نظر داشت که تحلیل خوشبینانه و امیدوارانه نه یک واقعیت کنونی که ضرورتی برای همه ی حال و آینده جنبش مردمی در ایران است. آنچه که از زایندگی و پشتوانه بودن امید در مبارزات مسالمت آمیز امروز ایران بر می آید، ما را متقاعد می نماید که با تقویت امید، تکیه گاه واقعیت آینده را بسازیم. واقعیت متکی به امید است و آنگاه که ما با امید آفرینی، رقم زننده حضور و ایستادگی باشیم، آینده را بر اساس خوشبینی خود ساخته ایم. واقع بینی در صورت کارگری امید، جز خوشبینی امروز نخواهد بود. این همان بیان است که هر تغییر را وابسته و منوط به اراده و عمل می داند و در جمله "انقلاب منوط به اراده ی انقلابیون است" تبلورهایی می یابد. خوشبینی و امیدواری باید از سوی رهبران و فعالان شناخته شده جنبش رعایت شود. ایجاد روحیه و ارائه تحلیلهای خوشبینانه و ایجاد امیدواری برای تحقق اهداف، زمانی قابل پذیرش است که مبتنی بر شواهدی و لو غیر گویا و غیر روشن باشد. البته با بیانی اطمینان بخش و با اعتماد به نفس بالا، سرانجام این همان تحلیل و بیانی است که به واقعیت خواهد پیوست، اگر بر این امر واقف باشیم که واقعیت در آینده در مسیر جنبش سبز و مبارزه ما متکی به حضور و نحوه فعالیت ماست. بنابراین اگر امیدوارانه و با پشتکار در پی تحقق آن تحلیل خوشبینانه حرکت کنیم، در واقع با اطمینانی که از وجود زمینه ها و اسبابی که در تحلیل خوشبینانه بیان شده است، داریم به اهدافمان می رسیم. اینک که می دانیم ما واقعیت آینده را می سازیم و با عملمان تاریخ را می نویسیم، باید به عنصر آگاهی توجه کنیم تا در جمع امید و آگاهی به آنچه که می خواهیم برسیم، باید پیروز شویم.
 ۲_ مسئله دیگر تفکیک قائل شدن میان رهبران و فعالان جنبش مردمی ایران و حامیان و منتقدان این جنبش با نظر به ضرورت نقش هر یک و تقویت گفتمان متفاوت آنها و مزایای ایشان است. از آنجا که یک نهضت (کمپین) پیشرونده در دو سویه ی شمار تا بی شمار و کف تا سقف خواسته ها و مطالبات، در حال پذیرش و تقویت است، نقد، ضامن بقای ایشان می باشد. پس در باب نقد چند نکته مورد نظر است. در اینجا هرگز عمل نقد، منفی نیست. نقد منفی وجود دارد ولی عمل این نقد باید مثبت باشد، بنابراین انتقاد از جنبش باید در جهت مثبت و پیشرونده باشد. در این وضعیت، ضرورت نقد، بازگشت هر توجه به تفکیک "در جنبشی" و "در کنار جنبشی" باید همیشه به عنوان پیش فرضی در خوانش نقد مد نظر باشد.
رهبران و فعالان شناخته شده ی جنبش (نهاد فعال) که الگوهای مبارزین کمپین هستند، مجاز به انتقاد عمومی نیستند. این افراد- در جنبش ها- همیشه باید به تحلیلهای خوشبینانه متوسل شوند و جز امید و بیان مکرر پیروزی در هر مرحله چیزی نگویند و پس از هر رخداد نیز به خوانش فاتحانه ی - ولو اندک و حاشیه ای- مرحله کنونی جنبش بپردازند. همچنین نقد را در جمعهای خصوصی و به صورت تجدید نظر و سیاستهای نو و ارائه برنامه های جدید در آینده- بدون بیان انتقادی- بکار گیرند. در مورد حامیان و به عبارتی "در کنار جنبشی ها" وضعیت به گونه ی نقد مثبت و سازنده است که در آن انتقاد در قالب بایدهای عمل و مبارزه فردا خواهد بود و نه ضعف های دیروز. البته مراد چشم بستن به ضعف های دیروز نیست، بلکه آنها را محل شکل دهی نقاط قوت می گرداند. بیان چنین نقدی با اظهار تاسف و ضعف در گذشته و یا ایراد بر افراد و تحلیل ها نیست، بلکه فقط در بایدهای عمل آینده است. بنابراین با شناخت این دو گروه- که ضرورت وجود آنها در جنبش بدیهی است- باید بدانیم که چگونه در شیوه ی خبری ،تحلیلی و تبلیغی- چه بعنوان گوینده و چه بعنوان مخاطب- عمل نمائیم. در ضمن در ساختارهای شبکه اجتماعی و آگاهی سازی در هر گروه نیز این وضعیت حاکم است و باید مد نظر قرار گیرد. به عنوان نمونه در یک جمع بیست نفره فرد شماره یک باید در توجه به شبکه معترضین اطراف خود، خوشبینانه به دور "ما پیروزیم" سخن بگوید. مسئله مورد اهمیت دیگر توجه به سرمایه و ایجاد غنای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جنبش سبز و کمپین تغییر وضع موجود است که در کنار نحوه ی عمل جمعی و آگاهی بخش است. البته توجه به اهمیت سرمایه های اجتماعی به عنوان عظیم ترین سرمایه در مسیر مبارزه در اولویت قرار دارد.
 ۳_  از آنجا که کمپین های مبارزات ملی، فراگیر و غیر محدود است، مسئله وحدت و گیرایی و پذیرش بعلاوه پرهیز از هر گونه نگاه حذفی یک ضرورت در عمل این کمپین است. این مسئله در واقع مبین و مدون "وحدت" به ویژه در جنبش سبز است. این وحدت که ضرورتی برای همگرایی عملی در گام نهایی است باید با آرامش حاصل آید تا تداوم و ثبات آن در مرحله شکل گیری تضمین شده باشد. چنانچه از ابتدا در موج حضور و حمایت جریانهای اپوزیسیون های قدیم- داخل و خارج کشور- در ادبیات حمایتی و افزایش شدت مرحله ای حمایت، تا اینجا به نحوی مطلوب شاهد بوده ایم. متناسب بودن بیان اعتراضی رهبران، همراه با میزان نارضایتی و سلب امید از اصلاح در چند مرحله ای بودن فاصله گیری از حاکمیت- در اعلام خطر، توصیه، افشاگری و قطع امید و ایستادگی تا رسیدن به خواست مردم- بخشی از این صورت تحقق یافته است. بنابراین افزایش حامیان و گاه تبدیل شدن به "در جنبشی" از سوی برخی گروه ها فراگیری را موجب شده است که در آینده نیز باید در بر گیرنده باقی منتقدان وضع موجود باشد، چرا که جنبش سبز تلاشی است برای تغییر وضع موجود و خیزش به سوی فردایی بهتر. امروز توجه ها در موضوع وحدت به دو موضوع نحوه ی عمل وحدت در حضور کثرت نظرات است و دیگری دوری از نگاه حذفی بر اساس اختلافات. بنابراین اصول این وحدت نه بر اساس اختلافات که فقط و فقط بر اساس اشتراکات و خواسته های یکسان- در گام نخست وکامل ترین وجه استبداد ستیزی- است. در مورد نگاه حذفی باید در نظر داشت که هر سخن از سوی رهبران و حامیان می تواند مخاطبانی داشته باشد. در مسائلی که اختلاف وجود دارد باید سکوت از سوی دیگر گروه ها به عنوان یک ضرورت به دو علت- عدم خدشه بر وحدت و موثر بودن آن سخن در جمع خاص- صورت گیرد. همچنین سکوت و انتقاد زیر پوستی نیز برای تقویت جمع معترضان به وضع موجود اقدامی موثر است. پس عدم مقابله با وجوه اختلاف بر انگیز در جنبش و نگاه مثبت به همه گروه های حاضر درجنبش باید با توجه به تقسیم در دو جبهه ی استبداد و ضد استبداد و سیاست سکوت در برابر موج تبلیغی استبداد- در مسائل غیر اساسی در جنبش- برای خدشه بر وحدت، بدون تبصره مورد نظر باشد. باید در نظر داشت که هیچ یک از گروه ها و افراد در جنبش ذی حق تر نیست و اساسا چنین بیانی را باید عامل منفی دانست. اما در مورد همبستگی و همدلی(عمل وحدت) در جنبش نیز باید به دو مسئله توجه داشت، یکی در اعتقادات و دیگر در عمل افراد است. در مورد اعتقادات و خطوط کاملا باز اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ضرورتی که در اینجا بیان شد در تدوین و معرفی ارزشها و کلیات بیان خواهد شد. اما در مورد عمل همگرایی; الف) همه باید بدانند - مطالعه و پیگیری اخبار- ب)همه باید بگویند - اطلاع رسانی و به عبارتی هر فرد یک رسانه است- ج) همه همیشه حاضر باشند د) همه همیشه فرد آگاه و مدیری را بیابند- افرادی مدیریت پذیر باشند و در عین حال مدیران زیادی به صورت سلسله مراتبی باید وجود داشته باشند. چنین قواعدی با توجه به شیوه فعالیت مبتنی بر شبکه های اجتماعی در فضای خفقان و استبداد جامعه در یک تجمع به شکل زیرخود را نشان می دهد، افرادی که در کنار هم هستند باید جمع های اندک چند ده نفری تا چند صد نفری را شکل دهند و با هم ارتباط داشته و از هم حمایت کنند و فردی از این گروه مدیریت جمع را بر عهده داشته باشد که جهت و سرعت و چگونگی حرکت و شعار را تعیین نماید تا در یک جمع میلیونی عمل بهتری داشته باشند. اساسا یک جمع میلیونی با شرط ایستادگی در مواجه با موج سرکوب زمانی موفق است که کاملا با برنامه عمل نماید و برنامه در یک تجمع غیر دولتی نه با بلندگوهای بیشمار که با جمعهای منسجم تشکیل دهنده پازل جمع است که می دانند نباید قطعه پازلشان را از دست دهند. بنابراین یک گروه در تجمع، خودش از گروه های فراوانی تشکیل شده که هر یک خود گروهی کامل است. این شیوه عمل در اطلاع رسانی و همنشینی های محله ای و ادارات و دانشگاه ها و مدارس مصداق دارد و مختص تجمع نیست و رعایت ۴ اصل اساسی عمل وحدت موجب همگرایی جمع در عمل اعتراضی در جنبش سبز می گردد و گاه در بروز مسائلی چون حمله پلیس و لباس شخصی به مردم - با مقاومت و عدم فرار و متفرق شدن- عامل غلبه مردم بر ابزار سرکوب است. نکته اساسی در اینجا ادامه سیاست توجه به سرمایه های اجتماعی و تقویت جامعه مدنی در اثر گذاری شبکه های اجتماعی مردم در تحقق مسائل فوق است. در اینجا باید توجه داشت که در عمل وحدت ، در پی یکسان شدن عمل و بیان فعالان و رهبران جنبش سبز نباید بود بلکه وجود سلایق مختلف و نحوه فعالیت و گونه ی بیان و نقد متفاوت ، عوامل موثر و مثبتی محسوب می شود. اینگونه است که ضرورت وجود افراد میانه رو با ادبیاتی گاه دو پهلو و همچنین افرادی به شدت صاحب صراحت و ادبیاتی تند و گزنده در کنار هم در جنبش مردمی احساس می شود. این تفاوت در ادبیات ها همیشه باید مورد حمایت باشد و افراد با توجه به اینکه در کدام سوی جبهه  ضد استبداد ایستاده اند به بیان پرداخته و گاه با توجه به تعارض با بیان سوی دیگر، سکوت در برابر مشی آن و حمایت در مشی خود را از آن سخن پیش بگیرند. بنابراین اگر گاهی فردی میانه رو از ساختار شکنی شکوه ای هم دارد نباید آنرا به معنای تقابل با ساختار شکنان دانست- با توجه به اینکه ساختار شکنی ضرورتی برای شرایط گذار و دوران انقلابی است - البته حرکت باید به گونه ای باشد که انتقادهای از همدیگر در میان معترضان به وضع موجود به مثابه تقابل نباشد و از مقدار آن کاسته و به صفر رساند تا به حمایت در مشی و رویه ی خود منتهی کند. این انتقاد به حرکت کند و ادبیات غیر انقلابی در برابر حرکات رادیکال و انقلابی باید در فضایی معقول برای فراگیر شدن جبهه ضد استبداد در نظر گرفته شود و از هر دو رویه حمایت گردد. انتقاد به رهبری و اعلام قصد براندازی در کنار حرکت در مسیر قانون اساسی هر دو باید وجود داشته باشد و این یک ضرورت است. این چند لایه گی هم در مورد فعالان و هم رهبران باید وجود داشته باشد و با توجه به شرایط مختلف با استفاده از افرادی که توانایی میانه روی یا اعتراضات ساختار شکنانه را دارند، در پیشبرد اهداف انقلاب اقدام کرد.- تاکید ویژه بر این است که گاه لازم است از لزوم براندازی گفت و جمهوری اسلامی را جنایتکار و متقلب و عامل قتل و جنایت دانست و گاه لازم است از اصالت جمهوری اسلامی و لزوم بازگشت به دوران نخست و اصیل آن در حرکت در مسیر قانون اساسی و .... سخن گفت که افراد و رهبران مختلف این بیان را خواهند داشت. اما در نهایت هدف جز تغییر وضع موجود (انقلاب) نیست-
 ۴_  ارزشها و گفتمان جنبش مردمی باید روشن و امید بخش باشد. دانستن چند اصل در بیان ارزشها و اصول در مسیر انقلاب مردمی ایران بسیار حائز اهمیت است. اساسا ارزشهای انقلابی بصورت اصول به پس از انقلاب منتقل می شوند. این همان وضعیتی است که در مصادیق فراوان گاه در توضیح خشونت و اعدامهای انقلابهای سرخ (کلنگی) بیان می شود. بنابراین با بسط چنین نظری به همه مسائل و اتفاقات و پیش بینی اتفاقات آینده لزوم اصرار بر برخی ارزشها نمایان تر می گردد. به عنوان نمونه اشاره و تاکید بر نفی خشونت یا بی توجهی به گسترش خشونت در فردای تغییرات اساسی- انقلاب- گریبان گیر همگان و در گام نخست انقلابیون خواهد شد. پس در ترسیم ارزشهای فعالیت برای تغییر وضع موجود باید تاملی در خور صورت گیرد. پیش از دانستن ارزشها- اتفاق نظر در شناخت و معرفی- در یافتن ضرورت بایسته بودن رفتار مبتنی بر ارزشها باید در نظر گرفته شود که رفتار و عمل انقلابیون باید موید ارزشهای معرفی شده باشد. اما در باب ارزشها، فراگیر بودن- در بر دارندگی همه خواسته های اصلی در تاریخ جدید مبارزات- و مانع بودن آنها- در تجاوز به اصول و ارزشهای دیگر و اعتقادات انقلابیون- اهمیت فراوان دارد و چنین است که در شناخت نخست از انقلاب، استبداد ستیزی و نفی هر گونه ظلم و تعدی به حقوق، به عنوان ارزش دانسته می شود و در ادامه پلورالیسم و رواداری به عنوان ضامن همراهی و همدلی و متضمن مسالمت آمیزی زیست سیاسی و اجتماعی آینده است. همچنین فرا ارزشهایی چون آزادی و برابری و همبستگی(برادری) مدنظر می آیند و اصول جهان شمول و انسانی- اخلاقی حقوق بشر و صلح، کلیات نظام فرا دینی و دموکرات آینده ایران را شکل می دهد تا در جمعی که استقلال نیز نه در امر کلی که مختص حوزه های خرد و افراد خواهد شد- به عنوان معنای موثرتر از استقلال - حدود ارزشهای انقلابی معین گردد. در چنین قالبی عدم سانسور، آزادی نشر و مطبوعات و عموم آزادی های فردی،سیاسی،اجتماعی و اقتصادی مورد احترام خواهد بود. همچنین غیر خودی و مخالف دانستن دیگران و عدم آزادی برای ایشان وجود نخواهد داشت. در بیان نیز چنین باید باشد که افراد تصویری روشن از فردای پس از انقلاب داشته باشند که هیچ یک از نامطلوبها و ستم های امروز به هیچ وجه به بهانه و علتی صورت نخواهد گرفت، زمینه های فساد اقتصادی و فقر و فساد و بی حرمتی به کرامت انسانی و اصول اخلاقی از بین خواهد رفت. بیان استراتژیهای مرحله ای چنان که پیشتر تجربه نشان داده است، در هم سطح ایستی در دیده بانی جامعه مدنی و آموزگاری برای جامعه در آگاهی بخشی با توجه به صداقت و شجاعت رهبران و نفی خشونت و شجاعت در بیان و افشاگری فعالان صف اول- روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و دانشجویان و ...- و همچنین در مشی براندازانه امروز به ساختار شکنی و سپس زنده نگاهداری به حساسیت زایی و تابوشکنی- در نهایت استراتژی شجاعت در بیان - در پیشبرد و افزایش سطح جنبش در آینده باید مورد توجه باشد. در چنین مسیری توجه به سطح مطالبات و خواسته ها و ترسیم آزاد و فراگیر و مانع در بیان اقناع کننده محافظه کاران و پا در تعلقات گیر کرده ها از کف - روشن و تفکیک کننده از وضعیت حاکمیت فعلی - تا سقف - نهایت توان تحقق بخشی به خواسته های انسانی و اخلاقی و ملی - باید مد نظر باشد. بیان نه فقط باید معطوف به آینده که در برگیرنده گذشته و حال نیز باشد. در چنین وضعیتی توجه به ارزشها و آرمانها - چون آزادی خواهی و استبداد ستیزی- و احترام به هزینه های معنوی و مادی برای تحقق خواست ها تا پیروزی و توجهی کوشا به پیروزی به عنوان هدف ، باید همیشگی و برجسته باشد. بنابراین گفتمان انقلابی در کنار ترسیم ارزش ها شکل می گیرد که نه تنها در بیان آزاد و محققانه از خواست تاریخی در شرایط کنونی که در مذاکره و مباحثه رهبران و اندیشمندان جنبش سبز و همفکری و مباحثه همه فعالان و حامیان صورت می گیرد. همین گفتگوی فراگیر ترسیم کننده کف و سقف خواسته ها و جملگی ارزش ها خواهد بود. چنین است که تضمین های پسا انقلابی خود امید بخش و عامل انقلابی می گردد و همگانی بودن توجه و بحث به خوانش دقیق تر و سپس نگارش صحیح تر و گویاتر منتهی می گردد. در چنین شناختی از گفتمان مردمی جنبش سبز مشکلاتی چون عدم درک از آلترناتیو حکمرانی در مشی استبداد ستیزی و ترس از عدم امنیت و عدم شناخت و همچنین تردید در مورد صداقت و یا بهره مندی شرایط انقلابی ذی حق تر دانی – که خود مانع تحقق کامل شرایط فراگیری انقلاب است- برطرف می گردد و عموم خواهند دانست که سهم خواهی ها و تکرار شرایط پس از انقلاب ۵۷ در کار نخواهد بود. در این مسائل جامعه منتظر توضیحات و تضمین های کامل و روشن به وی‍ژه از سوی رهبران جنبش است. همچنین باید دانست که انقلاب ها ارزش ها و اخلاق های جدیدی در مجموع می آفرینند که این اخلاق همان مطلوب های عصر جدید مردمان انقلابی – عرف مردمی جامعه یا اخلاق غالب مردم – است و باید به این اخلاق احترام گذاشت.
 ۵_  باید دانست که جنبش سبز ایران، جنبشی مردمی بر پایه شکل گیری کمپینی فراگیر از ایرانیان به قصد تغییر وضع موجود به دور از خشونت در مبارزاتی مسالمت آمیز است و چنین است که اطلاق انقلاب مخملی یا براندازی نرم به سرانجامین تلاش ملت ایران برای آزادی و علیه استبداد در دستیابی به حکومت قانون و استقلال و دموکراسی چنین نموده است که همگام با انقلاب های هزاره ی ما انقلابی رنگی است. البته باید به این مسئله خلاف خواست و تبلیغ صاحبان و مریدان استبداد – با لحاظ احتیاط – به افتخار نگریست. در شرایط کنونی شناخت ارزش های انقلاب ما را فارغ از شناخت شکل تلاش امروز ایرانیان برای تغییر وضع موجود نمی گرداند. چنین است که مروری بر کلیات جنبش مردمی ایران در حوزه عمل و مطالعه شکلی در ارجاع و بازخوانی نمونه های آن در کنار آشنایی با روح انقلابی گری و اصول انقلابی در عصر جدید – چون مطالعه تاریخ انقلاب ها و سرگذشت رهبران انقلابی و جزواتی چون از دیکتاتوری تا دموکراسی و اشارات فعالان سیاسی کشورهای پیروز در انقلاب های رنگی – در ادامه مسیر لازم می آید.
رهبر ، نماد ،‌ هدف ، ‌ساختار ،‌ اطلاع رسانی و اجرای هماهنگ و ثمر بخش و مواردی از این دست مسائلی است که در هر یک از انقلاب ها مورد نظر خواهد بود. اگر در انقلاب های رنگی رهبری گروهی یا عدم رهبری به واسطه نماد رهبری و مقبولیت حرف های پخته و سخته در فرآیند محک به عقل جمعی توانسته نیل به هدف را ذیل نمادها- که در راس آن رنگی به عنوان معرفه اعتراض و معترضان است – بیان نماید،‌ اطلاع رسانی و نحوه ی عمل خویش نیز در این زمانه از جمله تشکیل دهنده کلیات انقلاب است. – جنبش سبز ، تغییر وضع موجود ( براندازی ) ، تکیه به حضور مردم و تقویت جامعه مدنی ( جامعه مدنی= حضور آگاهانه . فعالانه و هدفمند در جامعه ) ،‌خودرسانی و خبر رسانی فراگیر، ‌حضور شجاعانه در تجمعات و ایستادگی تا حصول به سرانجام تغییر مطلوب، ‌ایستادگی انقلابی رهبران سبز و ... –
در چنین وضعیتی نقش روحیه نقشی کلیدی است. این روحیه بخشی در تقویت رهبران و فعالان صف اول به ویژه نماد فعالان جنبش که زندانیان گروه اعظم آن ها هستند برای گسترش یافتن روحیه و امید به سوی عموم مردم اهمیت دارد. رهبران نباید لحظه ای از ادامه مسیر دلسرد شوند که تصمیم آن ها متکی به حضور و حمایت مردم است و مردم نباید لحظه ای رهبران و مطالباتشان را رها کنند. این وابسته به ایستادگی رهبران و نماد فعالان و همچنین فعالان اصلی جنبش است. وقوع رخدادهای بزرگ در اعتراض به وضع موجود و همچنین اعتراض به اصل و اساس دیکتاتوری در ایران و حمایت از حرکت های اینچنین در ادامه مسیر هزینه های معقول برای پیروزی می تواند در زندگی انقلابی زندانیان و رهبران سبز موثر باشد. باید هدف استبداد ستیزی مستمرا با زبانی گویا و علنی خطاب به رهبران استبداد بیان گردد و چنین بیانی به شدت مورد حمایت قرار گیرد. باید در نمادها بارها بازنگری صورت گیرد و برای هر مرحله عدد، ‌شعار و سخنی را در نظر گرفت. باید افق های چند ماهه و چند ساله فعالیت به قالب نماد در آید. باید طراحی های محیط زندگی و لباس ها معرفه ی جنبش گردد. باید نامگذاری فرزندان و مکان ها معرف اعتراض به دیکتاتوری و معرفه جنبش باشد.
در کلیات که در موقع استراتژی های مبتنی بر ارزش ها و اصول است و آن را از استراتژی های مقطعی و تاکتیک های سلیقه ای و جمعی جدا کرده ایم نیز تغییر سطح و ابتکار و آزادی عمل وجود دارد . اما نباید هرگز فراموشی در مورد آن ها وجود داشته باشد. چنین که تحت استبداد ستیزی فعلی می توان این گونه عمل کرد؛
 الف) ساختارشکنی در برابر نگاهدارنده های وضع موجود و تکیه گاه های حاکمیت و حاکمان امروز با تکیه معترضان بر شجاعت در بیان.
 ب) آگاهی بخش جهت دار و مخاطب محور.
 ج) تغییر در شیوه اساسی مبارزه در نحوه مسالمت آمیز (نفی خشونت) به مقاومت اصولی متناسب با برخوردها.
 ساختارشکنی در چند سطح، افشاگری های معترضان خارج شده از حلقه حاکمیت،‌ فاشگویی های حامیان جنبش در ساختار حاکمیت – کسانی که هنوز در حاکمیت جایگاهی دارند – و رسوا سازی های رسانه ای و ساختار شکنی های رادیکال ها برای شکستن موانع تنگ و محدوده کننده برای ادامه مسیر جنبش. همچنین در این مشی بی پرواگویی و رسواسازی و به صراحت و بی پرده گویی علاوه بر افشا و معرفی حقیقت ظلم ها و بی عدالتی ها و حق کشی ها حاکمیت و توسل به تک عبارات و مضامینی که اتکای حاکمیت به آن ها بوده، ‌مورد نظر است. در اینجا اگر چه همان صراحت و شجاعت در بیان اصل است ولی باید نسبت به تبدیل ارزش ها به ضد ارزش های حاکمیت تلاش کرد. چنان که از اتوریته ی دینی جمهوری اسلامی کاست و به سوی ساختن چهره ای ضد دینی از او رفت و سخنان گاه عقلانی و ملایم و وحدت گرا و انسانی را در اندک بودن و غیر موثر بودن در چنین ساختارهایی به عموم بنمایانیم. همچنین عبارات فصل الخطاب را با دیکتاتوری و وحدت حول رهبری را با اطاعت بی چون و چرا از رهبری برابر بدانیم. همچنین اصل ولایت فقیه را به معنای سلطنت طبقه روحانی– فقیه و ساختار نظامی ( سپاه ) را از ارزش های واقعیت به ضد ارزش برسانیم و عامل همه  سختی ها و تلخی های امروز معرفی کنیم و موارد بی شماری از این دست.
 در مورد آگاهی بخشی با توجه به اساسی بودن عنصر رسانه ، سانسور و فیلترینگ در طبقه متوسط  _ به عنوان مخاطب اصلی آگاهی بخشی عمومی جنبش سبز و همچنین ویژه بودن شرایط کشور _ بیش از آنکه مخرب باشد ثمر بخش بوده است. می توان آگاهی بخشی کنونی را نوعی آگاهی بخشی استعلایی – فرارونده – به آگاهی کنجکاوانه دانست که آگاهی در نزد مخاطب به خواست مخاطب است و پذیرش آگاهی غالب بر بخشش (دادن) آگاهی است. این فرا رفتن – منظور از این فرا رفتن – سطح آگاهی و اخبار به واسطه نیل به هدف آگاهی به جای آگاهی داشتن – فهمیدن و دانستن – است. بیان ساده این عبارت این که چون در شرایط کنونی جنبش سبز، مجامع معترضین و حامیان تغییر وضع موجود به شدت در پی اخبار هستند کافی است معطوف به غفلت ها و مشغله های موجود، با حساسیت زایی جهت آگاهی یابی را معرفی نموده و سطح آگاهی و اعتراض آگاهانه را حفظ و حتی ارتقا داد. چنین است که تداوم اعتراضات و خطاب براندازانه و انتقاد و اعتراض به رهبری و درج پیوسته اخبار حوادث در شبکه اطلاع رسانی سبز و حامیان باید حائز اهمیت باشد و گروه های آزادی بخش سابق با زمینه سازی و بستر سازی مناسب در رخدادها بتوانند در خبر و گزارشی ،‌ معرف سطح اعتراضات و مطالبات و تزلزل و تردید استبداد در برخوردها و یا عصبانیت و عجز در سرکوب که می تواند همان حساسیت زایی (چنانچه که یافت نقاط ضعف استبداد و نقاط قوت انقلابیون در جلب نظر و آگاهی به سوی آن ها در قرار دادن گویا و ساده آن در محل آگاهی یابی مخاطبان، همان حساسیت زایی است) باشد. باید برای آگاهی انگیزه و نیرو ایجاد کنیم تا با بهره از کنجکاوی و اصرار بر اعتراض مردم به آنچه که در آگاهی بخشی می خواستیم برسیم. مقدم بر بحث آگاهی بخشی مسئله آگاهی افزایی قرار دارد. یعنی آگر در بخش خبر رسانی، آگاهی بخشی بسته به خود آگاهی بخشی قبلی است ولی در موضوع تحلیل و توضیح و برنامه ریزی – فراتر  از خبر – احتیاج به آگاهی ها و فهم پیشین وجود دارد. در این وضعیت افراد باید تسلط به علوم مختلف – به ویژه علوم انسانی – داشته باشند و با شناخت کامل از تاریخ و روابط سیاسی در پیشبرد آگاهی بخشی با تکیه بر افزایش آگاهی و تسلط خود به حرکت در آیند. بنابراین مطالعه؛ مسئله ای استراتژیک می گردد که " دانستن " فرد را در جایگاهی والا قرار می دهد. این آگاهی افزایی مقدم بر آگاهی بخشی است و در شرایط انقلابی گسترش آگاهی افزایی در فراگیر شدن آگاهی بخشی و آماده سازی فعالان در عموم زمینه ها موثر است.
 اگرچه آگاهی افزایی در واقع امری پیشا انقلابی است و باید فعالان اصلی از قبل خود را آماده کرده باشند ولی در شرایط انقلابی نیز با الگوبرداری از روشهای پیشا انقلابی باید تشکیل گروه های مطالعاتی، جلسات همفکری و نشست های مختلف – ولو در پوشش های دیگر و دوره های گوناگون – به صورت هفتگی یا ماهانه و یا جمع شدن در یک حلقه فکری و نشریاتی اقدام نمایند. مطالعه و مشورت کاری است که به صورت فردی نیز باید پیشگیری شود. در مجموع باید به مطالعه و آگاهی افزایی نگاه استراتژیک داشت. مطالعات در این دوران کاربردی است. چنین است که گروه های مطالعاتی؛ ‌روشنفکری دینی، گذار به دموکراسی و تاریخ معاصر از جمله گروهها و طراح مباحث مفید است که با نقد گفتمان دیکتاتوری، اطلاع از شرایط نوین انقلابی و شناخت از جامعه و مرور تجربیات تاریخی یاری رسان خواهد بود.
 در باب مقاومت و نحوه مبارزه نیز اگرچه ارزش ها نکته اصلی توجه ماست ولی با توجه به برخوردهای خشن نیروهای سرکوب باید راهکارهای مقاومت اصولی مبتنی بر نفی خشونت در کنار بازدارندگی ابزار سرکوب را توامان داشته باشیم. این مسئله با ارجاع به جمع توصیه های موجود در آموزش های مقاومت و تاکید بر عدم متفرق شدن در زمان حمله ی گروه های سرکوب، گفتگو با نیروهای سرکوبگر و تشویق به تمرد و ایجاد جمع های منسجم تر برنامه پذیرتر به تاثیرگذاری بیشتر منجر خواهد شد. جمع های برنامه پذیرتر جمع هایی هستند که با فرض وجود سرکوب با تشکیل گروه های کوچک تحت مدیریت می توانند به نتایج مطلوب و اثربخشی – حتی حساسیت زا در امر آگاهی بخشی و استمرار آن – برسند. 
۶_  اساسا مقدم بر استراتژی ها، مدیریت جامع بر رفتارها و اتفاقات در روزهای سخت و تعیین کننده جنبش حائز اهمیت است. زمانی ما می توانیم با اطمینان از پیروزی سخن بگوییم که ابتکار عمل با ما باشد. بنابراین به انتظار اشتباهات جبهه استبداد نشستن و نداشتن برنامه فراگیر عملیاتی و عدم مدیریت؛‌ الف) روحیه  و امید ب) اهداف و برنامه ج) اعتراض و مبارزه، می تواند مانع یا تاخیر اندازنده برای ما باشد. اما درباره استراتژی ها یا تاکتیک های امروز فعالیت موارد بی شماری را می توان ذکر کرد که در ادامه با اشارات و تحلیل هایی از فضای کنونی با تفکیک های موضوعی و محور قرار دادن معنرضین و حاکمان در چندین نکته در پی خواهد آمد.
 ابتدا باید مروری بر وقایع خرداد ۸۸ تا به امروز داشته باشیم و با نگاهی ویژه به سیر حوادث و رفتارهای گروه های مختلف و تغییرات بیانی و اعتقادی در ترسیمی نو از جناح – جبهه های کنونی و معادلات درون جناحی و بین جناحی، ‌آنچه که مختصر مفید حال این متن است؛ با دو معیار متفاوت قابل بررسی است. ۱- جنبش سبز و حامیان در برابر مخالفان جنبش سبز و حاکمیت ایران ۲- موافقان تغییر وضع موجود در برابر مدافعان وضع موجود. این تقسیم بر حسب شرایط امروز لحاظ گردیده است و اگر بررسی را برحسب جناح های قبل از ۲۲ خرداد ۸۸ در نظر بگیریم وضعیت متفاوتی خواهیم داشت. در اینجا در یک نگاه ترکیبی – تطبیقی در حرکت از معیار نخست در یکسان کردن معیارها، سرانجام با معیار دوم عمل خواهد شد. از فردای برگزاری انتخابات با رسوایی و وقاحت برگزارکنندگان آن تقلب بزرگ و شروع جریان حوادثی که در یک سو ، خیانت و رذالت و وقاحت و همه حق کشی ها و آزادی ستیزی ها و سانسور و محدودیت و بازداشت و شکنجه و تجاوز و کشتار بوده و در دیگر سو؛ مقاومت و ایستادگی و پافشاری بر حق ، رنگ سبز نمادی از اعتراض به استبداد و این سبز که در روزهای نخست در پی "رای" پایمال شده اش بود، پس از خطبه های ننگین و لشکرکشی وحشیانه و سرکوبی غیر انسانی گام به گام در اعتراض خود چنان پیش رفت که نهایت آن جز رضایت به تغییر نظام و سقوط رهبری و براندازی نبود. شعارهای روزهای نخست در حمایت از موسوی از اعتراض به پلیس و لباس شخصی ها و احمدی نژاد و سپاه عبور کرد و به شعارهایی علیه رهبری و اصل ولایت فقیه رسید. چنین بود که اگر به زور سرکوب صدای اعتراض کم می شد، افزایش میزان نارضایتی به وضوح دیده می شد و این افزایش میزان نارضایتی هم در شمار و هم در شدت مشاهده می شد. سبزها و حامیان و همفکران سبز تا چند ماه بعد از انتخابات همچنان قابل تقسیم به اصلاح طلب ها ( رفرمیست ها ) و حامیان براندازی (رژیم چنج) بودند. اما با افزایش شکاف ملت-دولت، ‌حاکمیت در سویی و مردم در سوی دیگر ایستادند. مردم با یکپارچگی شعار در همایش های پسین – از ۱۳ آبان و احتمالا ۱۶ آذر با توجه به گونه ی اعتراضی جنبش دانشجویی- در اعتراص به رهبری نشان دادند که در تغییرات اساسی در وضع موجود برای خداحافظی از جمهوری اسلامی که نمایاننده عمل بنیادگرایی دینی و نظامی – در زمانه قدرت یابی فاشیست های اسلامی – است، عزم جدی ای دارند. افزایش سطح مطالبات از "رای من کجاست؟ " تا اعتراض به اصل ولایت فقیه و شعارهای تند علیه خامنه ای مسیری است که در طول ماه ها – خود- خامنه ای در قرار دادن خود در راس جناح متقلب انتخابات موجب آن گردیده است و به جمع همه ی جنایت های پس از انتخابات تثبیت گردید. اما در وضع کنونی در رهیافت به تغییر وضع موجود که اصلاح طلب ها به اصرار حاکمیت و در مشی انتقادی ویژه خود در زمره براندازان تثبیت شده اند، ‌شرایط چنان است که جمعی گسترده از اصولگرایان منتقد وضع موجود آگاه از خواست تغییرات در وضع کنونی سخن می گویند که همین بیان در یادآوری نقطه عزیمت موسوی – که مراد نه فقط موسوی بلکه عموم رهبران اصلاحاتی سبز چون خاتمی و کروبی است و دیگران است- هشذارهای فراوانی را برای حاکمیت موجب شده است. چنانچه که در انتخابات شورای شهر با توجه به شانس حامیان قالیباف – که اصولگرایی با گرایشات اصلاح طلبی برای تغییر وضع موجود است- می تواند کابوس روزهای آینده جمهوری اسلامی باشد. ( یادآوری اعتراض و نارضایتی رضایی در روزهای پس از انتخابات و اقداماتی که منجر به تایید وجود تقلب به واسطه او بود، موید چنین ادعایی است ) حال با توجه به گستردگی مخالفین و منتقدان اصولگرای دولت که گاه از محتوای کلامشان تعارضاتی با سیاست های کلی نظام و استمرار حیات وضع موجود نیز به گوش می رسد، باید دو رویه را در ادامه مسیر در پیش گرفت یک تقویت جبهه ضد استبداد با معرفه رنگ سبز و دیگر افزایش شمار مخالفان وضع موجود با ارتقا سطح مخالفت و دامنه دار کردن مخالفت به مثابه براندازی در وضعیت کنونی است. بنابراین در کوتاه مدت تبدیل مخالفان وضع موجود به معترضان به استبداد در کمپینی واحد – جنبش سبز – می تواند آینده ای امیدوارانه را تحقق بخشد. علاوه بر افزایش شکاف حاکمیت با مردم- که علاوه بر بعد سیاسی در ابعاد اقتصادی و اجتماعی چون فقر و مسئله حجاب دیده می شود، ایجاد و گسترش شکاف در حاکمیت نیز باید مد نظر باشد. این شکاف که با موضوع هاشمی علنی شد، امروز افراد فراوانی را می تواند در بر داشته باشد. باید گفت که دامن زدن به این اختلاف در نزدیکی به این افراد و القای برخی عبارات و تبلیغ وجه اختلاف در بادی امر و فتح و یکسانی نظر در انتهای عمل مورد نظر است. امروز هر یک از اصولگرایان منتقد که اصلاح طلبان امروز هستند می توانند به براندازان فردای جمهوری اسلامی تبدیل شوند. در شناخت شرایط امروز توجه به دوران گذار حائز اهمیت است که در این شرایط تصمیم ها برای آینده و جدا شدن از وضعیت قبلی به طور کامل صورت نگرفته است و گذشته و ایده آل آینده در گفتگوی با یکدیگرند. بنابراین نه این و نه آن وضعیت را نه ثبات در یک نقطه – در صورت سیاسی این گذار ؛ نه در گذشته حاکمیتی ایران هستیم و نه در وضعیتی جدید قرار گرفته ایم- بلکه در حال حرکت می گرداند. و این حرکت در وضعیتی که حرکت ما به واسطه تعارضات مداخله ی قدرت در بر خورد با عزم مردم وجود دارد،‌ نه حرکتی پیوسته و یکسان که یک حرکت در هم و پیچیده است؛ نهایت کلام را به سویی می برد که سرگردانی دوران گذار را توضیح دهد. بیان این مسئله فقط در باب موجه و عادی بودن شرایط فراز و نشیبی جنبش و ورود و خروج حامیان است. اما اگر به مقصد مورد نظر هم نرسیم آن را می دانیم که دیگر در نقطه گذشته نخواهیم ماند. تغییر نه صرف یک ضرورت که یک واقعیت ناگزیر است و مقصد ما را خودمان تعیین خواهیم کرد. آخرین نسل انقلابیون متاثر از حرکت این سال ها تکلیف را روشن خواهند کرد و اراده و عزم تغییر از سوی حامیان و فعالان تغییر وضع موجود به سرانجام تغییر می رسد. ( انقلاب منوط به انقلابیون است ) بنابراین دوران گذار خود به معنای تحقق گذار است و چنین باید تبلیغ گردد.
 ۷_  چندین نکته؛
 - در شرایط کنونی باید بر دقت در همه زمینه ها به ویژه رعایت مسائل امنیتی افزود. از گذشته باید به درستی درس گرفت و با مروری صحیح آینده را فرا روی داشت. شابد عده ای بر این باور باشند ؛‌اگر موسوی پس از حضور مردم در ۲۵ خرداد از آن ها می خواست که تا رسیدن به نتیجه خیابان ها را ترک نکنند و خود نیز در میان مردم میماند و یا حداقل برای فردا باز مردم را دعوت به حضور می کرد شاید قصه در همان روزها به پایان می رسید و این حرف – که من نیز از موافقان سر سخت آن بودم – به هر سان جامه ی عمل نپوشید. اما سختی ها و تلخی های فراوان در این ماه های پس از انتخابات و مواضع و مقاومت ها و عیان شدن بسیاری از واقعیت ها و افزایش آگاهی عمومی می تواند مزایایی از این ایام تلخ نیز نصیب ملت ایران نماید. در رعایت دقت ها استفاده از تجربیات دیگران و مراجعه به آموزش های عمومی در مقالات و جزوات بسیار موثر خواهد بود. ما باید بدانیم که چگونه فعالیت کنیم که بازداشت نشویم – هزینه کمتر بدهیم – و چگونه مقاومت کرده و در صورت بازداشت چگونه به سوالات پاسخ دهیم و در دادگاه حاضر شویم و بسیاری موارد دیگر که جزوات مرتبط آن موجود است که باید به مرور کامل تر و مشروح تر گردد.
 - مسئله مقاومت و ایستادگی رهبران و فعالان از مهمترین مسائل در تقویت جنبش برای حصول به پیروزی است. جمله رفتارهای انقلابیون باید بازتاب دهنده شجاعت و مقاومت باشد. باید نجوه ی تبلیغی در مورد فعالیت های رهبران و فعالان از سوی عموم موید شجاعت و مقاومت بوده و به ایجاد روح ایستادگی . پیروزی منتهی شود.
 - موضوع فروپاشی در ایران در ابعاد مختلف سیاسی ،‌فرهنگی ،‌اجتماعی و اقتصادی موضوع بسار پر اهمیتی است. از سال ها پیش تقدم و تاخر مسایل بالا مطرح بوده است و عده ای ایجاد نارضایتی و فراگیر شذن آن را با تشدید هر یک موثری دانسته است. چنین بوده است که برجسته کردن تفاوت فرهنگی و اجتماعی امروز ایرانیان با قرائت رسمی حاکمیت در رعایت امور فردی چون پوشش و عموم تفریحات و سرگرمی ها و ارتباطات در ادامه نیز موثر خواهد بود. در باب اهمیت و تقدم فروپاشی اقتصادی نیز – که تسهیل کننده شرایط انقلابی است، تحریم های اقتصادی که در چند سال اخیر روند تشدیدی داشته است در این روزها رو به افزایش است که اگر چه شرایط زیست و پیشرفت را در کشور با مشکل روبرو می نماید ولی با توجه به خطرات آن برای استحکام قدرت استبداد در ایران هم از کمبود منابع و هم از هزینه منابع قبلی در جبران محرومیت های اساسی مورد نظر خواهد بود و هم از وضعیت نارضایتی که ایجاد خواهد کرد. بنابر این افزایش محرومیت و سختی که در بستر جمهوری اسلامی به یک واقعیت تثبیت شده منتهی شده است در چند ماه آینده نمی تواند چنان فاجعه آمیز برای آینده ایران در نظر گرفته شود. زیرا که پس از دوران سخت دیکتاتوری در ایران، روزهای خوش نیز فرا خواهد رسید. درباره سیاست خارجی و عواقب آن نیز باید تصور خود-مقتدردانی و تند خویی نسبت به همه کشورها در ایران را یک عامل موثر در بحرانی تر شدن شرایط جمهوری اسلامی دانست که ادامه آن به سود جنبش سبز خواهد بود. ماجراجویی و خیره سری محمود احمدی نژاد توانسته به اجماع جهانی علیه ایران و بی اعتمادی روز به روز افزون شده جهان به ایران یاری رساند. امری که از قدرت رسانه ها و فعالین مختلف خارج بوده است. موضوع سلاح هسته ای و فعالیت های پنهان هسته ای و موشکی ایران امروز در تقویت فشار بین المللی کارگر بوده است و با اعمال سیاست هایی به تحریم ها ی مختلف علیه حاکمیت ایران و حمایت از جامعه مدنی و جنبش سبز رسیده است که فروپاشی فرهنگی و علمی و اقتصادی را سرعت بخشیده است. آنچه که در ادامه باید صورت گیرد این است که تحریم و بستگی آن به فقر و معضلات رفاهی و اجتماعی ایران تبلیغ شده و واقعیت همه ی این مسائل که سیاست غلط ایران است به همگان معرفی گردد. کشورها و انسان های آزادی خواه و استبداد ستیز نیز باید در این مسیر صدای ملت ایران را بشنوند و به این همت ایرانیان در سرنگونی استبداد یاری رسانند که در دو سویه فشار و تحدید دولت ایران و حمایت از ملت ایران و اعطای جوایز و مزایای متعدد به ایرانیان است. موضوع اول ایران، موضوع نقض حقوق بشر است که دنیا باید با نظر به این موضوع به ایران نگاه داشته باشد. چرا که حاکمیت ایران با مسئله هسته ای تلاشی برای انحراف از این موضوع دارد و ترجیح می دهد که با جهان نه در مسائل حقوق بشری در ایران – که هیچ دفاعی و حمایتی در داخل و خارج ندارد – که در مسئله هسته ای که می تواند حامیانی بیاید، ‌گفتگو کند. آنچه که انتظار از جنبش سبز و حامیان تغییر وضع موجود در این شرایط است، نحوه ی عملی است که سست کننده ی مشروعیت ایران در خارج و داخل کشور در فروپاشی های گوناگون در تسهیل و تسریع فروپاشی سیاسی است. فروپاشی ساختاری که از درون تهی شده است و اختلافات و درگیری های فراوانی دارد.
 - برخی وظایف نیز در این دوره مربوط به رهبران،‌ فعالان و نماد فعالان جنبش سبز است. باتوجه به روحیه بخشی ویژه و الگوبرداری حامیان و فعالان تغییر وضع موجود از ایشان باید در نظر داشت که تردید و لغزش و برگشت از اصول انقلابی آثار بسیار سویی در پی دارد. با توجه به فضای سیاه و سفید ایجاد شده یک نماد فعال و رهبر جنبش باید دارای ویژگی های غالبی باشد که تفکیک کننده از حاکمیت و در برابر آن باشد. یک نماد فعال موفق در این زمان کسی است که در هیچ شرایطی مدیریت و کنترل نشود. آنچه که در مورد بازداشت شده ها و یا برخی از رهبران در افزایش تهدیدها وجود داشت این بود که گاه این افراد به فاصله گیری از فعالیت، پشت کردن به جنبش، اعترافات تحت فشار و انفعال یا سکوت – به ویژه در مورد بازداشت شده ها – می رسیدند که این مسئله مطلوب جنبش سبز نبوده است. باید توجه داشت که عموم حامیان و فعالان بدانند شرایط سخت و دشوار بازجویی و سلول انفرادی با انبوه شکنجه و تهدید به گونه ای است که فقط عده ای کمی که تجربه و اعتقاد راسخ تری دارند تحمل می کنند و در بازی های حرفه ای بازجوها و سپس حضور در دادگاه موفق عمل می نمایند. پس باید اندکی نسبت به این افراد سخت گیری را کم کرد. همچنین فعالانی که در شرایط قرار می گیرند باید توجه داشته باشند که امروز اگر در زمره فعالان تغییروضع موجود – انقلابیون – هستند به واسطه این است که از زمانی نخواسته اند مطیع و فرمانبردار جمهوری اسلامی باشند و مدیریت و کنترل شوند و به ایشان چشم بگویند و به خوسته های نامشروع حکومتی مستبد تن دهند. امروز نیز این افراد نباید به مدیریت و کنترل عمال این استبداد در آیند و با اعتماد به بازجو و قاضی به اعتراف و سکوت برسند. یک زندانی که دست از فعالیت بکشد و هیچ اثر مثبتی نتواند برای جنبش داشته باشد ، مسلما مورد پسند دیکتاتوری است.- البته گاه سکوت به مثابه مقاومت کامل و امیدوارانه در زندان است که آن دارای اثرات مثبت فراوان است.- به خصوص نماد فعالان باید به نحوی عمل نمایند که در خارج از زندان و چه در زندان – و در مرخصی – محل اطمینان جمهوری اسلامی نباشند. این مسئله البته بستگی به اعتقادی دارد که گاه مورد خلل قرار گیرد. گاه فعالان سبز به مخالفان خود اعتماد می کنند و به وعده و وعیدهای آن ها تن می دهند. جمله ای که برای یک فعال واقعی و رهبران و نماد فعالان جنبش باید سرلوحه باشد این است که در هیچ کجا و هیچ وقت مدیریت نشوند و همیشه باید یک معضل برای جمهوری اسلامی باشند.
 - حمایت ها در میان فعالان باید به وضوح وجود داشته باشد. این حمایت باید نسبت به رهبران مورد تهدبد و فعالان هزینه داده و به خصوص زندانیان بیشتر باشد. تماس های تلفنی و ملاقات خانواده ، حمایت های خبری و گزارش های ویژه درباره وضعیت آن ها، ایجاد شرایط حضور وکلا در پرونده ها، بیانیه های حمایتی و اعلام اعتراض به ادامه بازداشت، تلاش برای ایجاد حمایت بین المللی و اساسا تقویت روحیه زندانیان و خانواده ایشان اموری است که باید همیشگی باشد. در مورد رهبران نیز استقبال های باشکوه و دیدارهای جمعی فعالان صف اول جنبش به صورت دوره ای بسیار کارگر خواهد بود.
 - در جنبش های مردمی و مبارزات مسالمت آمیز ، سیاست مرحله به مرحله ای جنبش و گوناگونی شدت و نوع مبارزه دردوره های زمانی کوتاه بسیار حائز اهمیت است.این نوع فعالیت که گاه به مثابه جزر و مد، پیوسته و طبیعی به نظر می آید، در واقع قابل تقسیم به چند فاز عملیاتی است. این مسئله لزومی بر پنهان ماندگی ندارد و می توان به صراحت عنوان شود. ما گاه مجبور به گام هایی به عقب هم هستیم و این فاز فعالیت ماست. در واقع این نحوه عمل مدیریت زمان است که چند قاعده طلایی در این نحوه عمل وجود دارد. حساسیت زایی و ایجاد شرایط غیر عادی و بحرانی نه به واسطه حضور بلکه به دلیل تهدید و ذکر حضور- که ایجاد حساسیت در طرف سرکوبگر است – این مسئله با اعلام تاریخ و تبلیغ و ادعا بر امری تحقق می یابد و به بار روانی بیشتری با شمارش معکوس و گام به گام به سوی آن در شعارها و پوسترهای متعدد و با نامگذری های مفهوم ساز و هدایتگر تقویت می گردد. درخواست مجوز برای یک تجمع، خبر از پیگیری، خبر از رد درخواست، اعتراض به رد درخواست و تلاش برای مجوز و سپس از خبر قطعی بودن حضور همگی موجه گرداننده ی حضور در یک تجمع است- به عنوان مثال- در هریک از این مراحل از بیم و تردید در مورد خشونت، جمعیت، ‌نارضایتی و اعلام برنامه ها استفاده می شود. عرصه تحقق این تاکتیک در نشریات و مصاحبه ها و پایگاه های انقلابیون – مثلا دانشگاه ها و مدارس – مناسب تر است. اینجا میدان مهارت های انقلابیون در تبلیغ و پیشبرد رسانه ای و تقویت روحیه ی فعالان و گسترش جبهه حامیان تغییر وضع موجود است. مدیریت زمانی در جنبش بسیار استراتژیک محسوب می شود.
 - در اینجا شاید ضرورت نگارش متنی در مدیریت مکانی و حضوری در تجمعات و خبر رسانی و گزارشی از مبارزات مثبت به چشم می آید که آن نیز در دست تهیه است و می توان الگوبرداری از دیکتاتوری تا دموکراسی و دیگر اشارات و تجربیات فعالان انقلابی قرن ۲۰ و انقلاب های رنگی قرن ۲۱ باشد.
 - توجه به رسانه به عنوان محور مدیریت در جنبش برای تغییر وضع موجود چنان است که بیشینه مبارزه در فضای واقعی که در فضای مجازی و رسانه ها رقم می خورد. چنین است که جدای از توجه های مبارزین و فعالین در فعالیت های رسانه ای و تبلیغی – ویژه در سطح شهر با شعار نویسی و توزیع تراکت و پوستر و صحبت در اتوبوس و ادارات و ... – توجه به فعالیت های استبداد در حوزه رسانه با توجه به ابزار فیلترینگ و سانسور در کنار استفاده بسیار تشدید شده از مونولوگ رادیو و تلویزیون – که مخاطب گسترده ای به ویژه از طبقات پایین جامعه دارد – بسیار حائز اهمیت است. بنابراین افشاگری درباره تاکتیک های رسانه ای جمهوری اسلامی باید صورت گیرد. تحریم رسانه های استبداد و اعتراض به نحوه عمل آن به ویژه از سوی اصولگرایان منتقد و همچنین تبلیغ رسانه های جایگزین از جمله ماهواره و تماشای فیلم های سینمایی در خانه باید در اولویت قرار گیرد- البته انتظار می رود حامیان خارجی ایران در ایجاد شرایط و لوازم برای دسترسی ایرانیان به شبکه های ماهواره ای و رادیویی و اینترنت اقدام نمایند تا سد فیلتر و سانسور جمهوری اسلامی را در هم شکنند. تاکتیک های رسنه ای مونولوگ و یک جانبه در حکومت های استبدادی و سانسور محور در برجسته نمایی بخشی از واقعیت به جای همه ی واقعیت و دروغ های مکرر و پیوسته و موید یکدیگر بیشتر به چشم می آید. تهیه تصاویر و فیلم هایی در رد این ادعاها بسیار کارآمد است. همچنین ارائه تحلیل های دروغین و جهت دار آن ها را با عالم به واقع و شرایط تحلیلی این افراد می توان توضیح داد. گاه برخی مسائل و انتقادات را جهت دار و به منظور ایجاد شرایط و اخذ مجوز برای برخورد با انقلابیون بیان می کنند که باید به این مسئله هم توجه داشت. در موارد گنگ و مبهم گاه نیروهای اطلاعاتی با ایجاد دام های ویژه سعی در خط دهی به سمت بهره برداری خاص در جهت ضربه به جنبش هستند. به اشتباه انداختن معترضان در درج اخبار غلط و حمایت های نادرست و ایجاد بستر برای برخی افراط و تندروی ها و شعارهای نادرست از جمله این مسائل است. باید در برابر همه ی تاکتیک های جمهوری اسلامی در نظر داشت که در اینجا آنچه که به عنوان اصول و کلیات به عنوان ابتکار در تمامی مراحل فعالیت است را از دست داده ایم. بنابراین باید به دنبال مدیریتی سریع ابتکار استبداد را به حاشیه ببریم و نه به موضوع مورد توجه رسانه های استبداد که به وجوه دیگر آن و موضوعات دیگر بپردازیم. موضوع اصلی خودمان را مطرح کنیم. حادثه ای بزرگ برای جلب نظر بیافرینیم- این یکی از سیاست های اصلی حکومت های استبدادی هم است که مثلا در شرایط گسترش یک خبر و رویداد با انتشار یک خبر ویژه چون بازداشت گسترده ،‌بمب گذاری و ... نگاه را به سویی دیگر می برد. – اگر آن ها سعی در برجسته نمایی اعترافات دارند شما بر مقاومت و ایستادگی عده ای دیگر تاکید کنید. اگر آنها برخی افراط ها و خشونت هایی که خود موجب آن بوده اند را به تصویر می کشند شما نیز ابعاد گسترده خشونت آن ها و مقاومت و مبارزه مسالمت آمیز مردم و مظلومیت و کشتارها و بازداشت های گسترده را به تصویر بکشید و موارد فراوان دیگر. که خلاصه آن این است که هرگز نگذارید جامعه تحت تاثیر رسانه ای جبهه استبداد باشد – یک موضوع که پیشتر نیز در نوشته ای بیان کرده ام در تفکیک افراط و تفریط و تندروی به مثابه اشتباه در عمل است. در آنجا بیان کرده بودم که بسیاری از حرکت های ساختار شکنانه و پیشرو نه امری اشتباه بلکه بسیار پسندیده است. ولی اگر کاری را فردی انجام دهد و نه تنها در آنجا حمایتی از او نباشد بلکه دیگران نیز در وضعیتی مشابه حاضر به انجام چنان کاری نباشد، اشتباه است و تندروی محسوب می شود. اگر آن کار در آن شرایط به تکرار قابل انجام باشد و دیگران نیز مایل به انجام آن در صورت تحقق شرایط باشند، حرکتی پیشرو است. چنانچه در موضوع شدن نقد و اعتراض به رهبری به جای دیگر مسائل تحقق این امر را شاهد بودیم. در مورد رسانه نیز اقدامی موثر و متناسب با شرایط کنونی این است که در این شرایط باید به سمت رسانه های جدید و فراگیر رفت. این رسانه های جدید هم برای فرار از برخوردهای امنیتی با پایگاه های خبری قبلی شناسایی شده است و هم در عبور از خطوط و مرزهای پایگاه های خبری قبلی موثر است و هم می تواند با استفاده گسترده تر و آزادی بیشتر در نگارش اخبار و مقالات تحولی را ایجاد کنند. در این دوره باید به چنین رسانه مرجع که افراد شناخته شده ای از جنبش آن را مدیریت می کند، مراجعه اصلی را داشت و از شکل گیری سایت های مادر در گروه های مختلف انقلابیون حمایت کرد. این پایگاه های خبری باید زمینه حمایت مالی را خود فراهم کنند و با دیگر سایت های سبز در ارتباط باشند. آنچه که مورد اهمیت در این سخن است، ساختن رسانه های جدید قدرتمند در فضای شبکه های اینترنتی و رادیویی و ماهواره ای است.
 - یکی از مسائلی که به ادامه و تقویت جنبش کمک شایانی خواهد کرد، مکتوب کردن تجربیات به عنوان یک ضرورت است. مزایای مکتوب کردن تجربیات در وجوه مختلف عمل در آینده – برنامه ریزی، دقت در اجرای برنامه ها، نقد و یافتن راه های جدید، مقاومت بیشتر و بهتر و ... – مفید خواهد بود و مجموعه ای است که در فرآیند تکمیل و در خوانش عمومی به یک آیین نامه عمومی یا قانون اساسی انقلاب تبدیل می گردد. – مراد از قانون اساسی انقلاب فقط قوانین انقلابی انقلابیون در زمان تغییرات است- در تجربه مکتوب، ایراد و مشکلی هم اگر باشد در طرح نویسی مشارکتی _ از یک تا چند نفر ) به نقد و شرح نویسی گسترده تر در جمع آگاهان و فعالان در روندی تدریجی و مرحله ای به مجموع ای در خور توجه تبدیل می گردد. این طرح می تواند مجموعه فعالیتی در فضای محدودتر و با اهداف خاص در دانشگاه و محله ( منطقه خاص ) باشد یا با فضا و هدفی دیگر ( یا همان هدف ) با شبکه های اجتماعی مجازی و واقعی در پی خبر رسانی و مباحث اندیشه های و تجمع های انقلابی صورت گیرد. توجه به ارتقا و تقلیل هر یک از این فضاها و هدف ها – به صورت جدا – با توجه به شرابط و مراحل به صورت آگاهانه و هوشیارانه- امری بدیهی است که نیازی به توضیح ندارد. خلاصه آنکه تجربیات مکتوب چون طرح و الگویی در معرض خلاقیت و مدیریت یک راهنمای بسیار خوب خواهند بود و جنبه ی دستوری و اجرایی ندارد. اگر چه در صورت تدوین و نقد مناسب مرجعی کامل و جامع است ( آنگونه که در طرح هایی چون از دیکتاتوری تا دموکراسی و موارد مشابه دیده می شود). این طرح مکتوب تجربیات، شناسایی مشکلات و ارائه ی راهکارها و پیشنهادات، مقاله نویسی و مصاحبه های آگاهان و رهبران و نماد فعالان، بیانیه ها به ویژه بیانیه – اعلامیه های مناسبت ها با هدف تعیین عمل و شعار، تذکرات و پیشنهادات مکرر در رجوع به جزوات و طرح های مکتوب را در برمی گیرد. این طرح ها باید در شناخت شعارها و نمادها و رهبران و ساختار و ارتباط گیری و خبریابی و خبر رسانی تا نحوه عمل در راه رفتن و نظر به اطراف انداختن و سخنرانی کردن و بیانیه دادن و تحصن کردن تا ایستادگی و پاسخگویی در اتاق بازجویی و دادگاه و انفعال نداشتن در دریافت حکم و بازی غیر یک سویه با نهادهای حاکمیت و بهره مندی از دیگران به ویژه از فعالان صف اول و وکلا و ...... دارای راهنمایی ها و اشاراتی باشد. با این تجربیات مکتوب ما باید در برابر همه چیر مجهز و آماده باشیم و همه چیز را بدانیم و این قدرت را به دست آوریم که در هر شرایطی ابتکار عمل را به دست آوریم و شرایطمان را مدیریت نمائیم.
 - تأکید ویژه ای که در این شرایط باید عنوان داشت مسئله زندان و به طور کلی سیاست ارعاب و وحشت در کاهش سرعت جنبش از سوی حاکمیت است. باید در برابر هزینه های کنونی آگاهی کافی را به دست آرویم و به صورت غیر عادی دچار ترس و وحشت نباشیم. از آنجایی که زندانی شدن در شرایط انقلاب خود به خود یک ارزش است باید به ارزش پرداخته شود و در کنار تقدیرهای مکرر و حمایت های داخلی و بین المللی به منظور افزایش فشار گام برداشت. هیچ حاکمیتی توانایی بازداشت گسترده را ندارد. حتی با همه ی خبرهای هراس افکن در جمهوری اسلامی هیچ گاه این حاکمیت این توانایی را ندارد تا در یک تجمع بیش از چند هزار نفر را به صورت دسته جمعی بازداشت کند و بیش از چند صد نفر را نمی تواند تا یک ماه نگه دارد و بیش از چند ده نفر را نمی تواند بیش از چند ماه در زندان نگه دارد. با توجه به این نسبت ها در نظر بگیرید در یک تجمع اگر آنها قصد بازداشت ۲۰۰ نفر را داشته باشند با توجه به نیرو و هزینه ی نیروهای سرکوبگر توانایی انتقال و نگه داری ۲۰۰ نفر توسط آن ها – اصلاً – وجود ندارد. مردم با حضورشان در کنار بازداشت شده ها – در واقع – آزادی آن ها را تضمین می کنند. در صورت انتقال به زندان هم از آنجایی که حکومت موظف به حفظ شرایط حداقل زندگی برای زندانیان بود – فقط اندکی در روزهای نخست به بازداشتگاه های غیر استاندارد منتقل شدند و بقیه در بازداشتگاه های رسمی بودند که شرایطی این گونه دارد – زندانیان جز هزینه های مادی و معنوی (فشارها و مراجعات خانواده و ... ) برای حاکمیت اثری نخواهد داشت. باید در نظر داشت که بازداشت یک فرد باعث درگیر شدن خانواده و اطرافیان فرد در مراجعه به زندان و دادگاه ها و تجمع های آنان و نارضایتی و گسترش آن به اطرافیان فرد بازداشت شده و مذاکرات افراد مختلف است و در نهایت عامل موثری برای مشروعیت زدایی از حاکمیت و تغییر نگرش و رفتار در جامعه است. اینجا باید تحت تأثیر سخنان بازجوها در ایجاد ترس و وحشت قرار نگرفت. اگر عده ای از نزدیکان جز افرادی هستند که ماه ها در زندان مانده اند، این نمی تواند ملاکی برای ایجاد همان شرایط برای دیگران باشد. با یک مرور در تمام مراحل اعتراضات پس از انتخابات – جز هفته های بازداشت گسترده – هیچ گاه بیش از چند صد نفر همزمان در زندان وجود نداشته اند که در صورت آرام شدن نسبی این عده به ۱۰۰ نفر نزدیک خواهد شد که واقعیت نگه داری زندانیان در شرایط حساس و فشارهای فراوان بیرون است. انقلاب های قرن گذشته به خوبی این مسئله را نشان می دهد که ملحق شدن افراد مختلف به ویژه جوانان پر روحیه و افراد کم تعلق دار، چگونه به شکست بازداشت های دسته جمعی رسید. اگر با روحیه ای خوب و با قصد مقاومت آگاهانه برای نپذیرفتن کلیه ادعاها و ترفندهای بازجوها به سمت زندان بروید، بدانید به زودی این حربه ی استبداد نیز به شکست می انجامد. بدانید که مسئله ی اعدام – به عنوان تهدیدی دیگر و یا شکنجه های وحشیانه – فقط مختص افرادی ست که سوابق خاصی در گذشته داشته اند و هرگز یک معترض تجمعات خیابانی یا فعال سیاسی شناخته شده به اعدام نخواهد رسید. و حتی اگر برای ایجاد ترس حکم اعدام صادر شود، هرگز حاکمیت توانایی اجرای اعدام را ندارد. – این احکام وحشت است. – در این مرحله رهبران باید با حمایت ویژه از زندانیان و ارائه ی توضیح و قرار دادن خود در صف مردم و در معرض بازداشت قرار دادن خود، در فرو ریختن سیاست های ارعاب و تهدید به همگان و جنبش سبز یاری رسانند. جمهوری اسلامی بر این پندار است که " النصر به الرعب ". بنابراین شما ثابت کنید که پیروزی با ایستادگی تا آخر شما حاصل می گردد نه با ترس آفرینی و رفتارهای غیر انسانی و غیر اخلاقی ایشان.
 -اعتراضی هم به روند کند برخی اقدامات و راهکارهای معترضان است. گاه در گیر و دار تردید ها و نا هماهنگی ها طرح ها و بیانیه های مناسب و بجا و درخور شرایط منتشر و اجرایی نمی شوند یا با تأخیر صورت تحقق می یابند. این مسئله موجب مشکلات فراوانی تا به امروز شده است. در این باره باید در نظر داشت یک فیلم و تصویر روحیه ساز، یک مقاله مفید و روحیه بخش، اگر برخی ایرادات را هم دارد باید سریع منتشر شود تا از مزایای آن برای جنبش استفاده شود و ایرادات جزئی آن را با توجه به ابتکار از سوی انقلابیون و سرعت در اجرای برنامه ها پوشش داد. شما می توانید با آفرینش هر روزه یک موضوع – اگر ایرادی هم داشته باشد – فقط محاسن آن را _ با توجه به بی شماری این آثار و نیز بی شماری اعضای جنبش، _ در رسانه های مختلف ایجاد نمائید. آنچه اهمیت دارد این است که در همه ی کارها و مسائل از سرعت کند و تأخیری پرهیز کنید. تنها شرط برای سرعت عمل- که نبود و کمبود آن می تواند تبصره ای برای کاهش سرعت باشد – آگاهی است. برای بهتر اجرا شدن این مسئه نیز رهبران باید روندی رو به پیشرفت، با شدت در بیان اعتراضی و افزایش سخن گفتن در بیانیه ها و مصاحبه ها و حضورهای مردم داشته باشند. جنبش سبز امروز به رهبران و فعالان اصلی اش چشم دوخته است. این پیام ها و بیانیه ها باید از فیلترها و سانسورها بگذرد، از روش های نوین و مجازی برای تقویت استفاده کند، نسخه ها و گزیده ی آن دست به دست و دهان به دهان بین افراد منتقل شود و همه ی مسائل و اتفاقات در رویه ی هر فرد یک رسانه است، منتقل گردد و همه افراد کاملاً به عنوان یک سهیم واقعی در تغییری بزرگ که پیش رو است، باید عمل نمایند.
 - تردید هایی در مورد آلتوناتیوهای حاکمیت در ایران و وضعیت آینده و شیوه ی حکمرانی به عنوان سوال و مطالبه ی اصلی مطرح است. زیرا که مسئله ی امروز ما نه صرف حاکمانی مستبد بلکه ساختاری است که جز استبداد از آن بیرون نمی آید. این بستر حکومت اسلامی – مد نظر در امروز ایران – بستری است که حاصلخیزی آن فقط و فقط برای بنیادگرایی و دیکتاتوری است. بنابراین باید توضیح مناسب و جامعی در مورد آینده داده شود. اینجا صرف تأکید بر کلیات و ارزش ها بسنده نمی کند و باید به سوالاتی اساسی پیرامون قومیت ها، اقلیت ها، سیاست خارجی و مسئله ی هسته ای، شیوه ی حکمرانی آینده و بسیاری سوالات دیگر پاسخ داد. مسئله فدرالیسم، پلورالیسم و رواداری دینی، سیاست صلح طلبانه با حفظ منافع ملی و تلاش برای آینده بشر در رعایت حقوق بشری و حفاظت از محیط زیست، حکومتی فرادینی-سکولار- دموکرات که هم به آزادی ها احترام می گذارد و هم رفاه را تأمین می کند و در آن خبری از تبعیض و فقر و فساد نیست و بسیاری از مسائل دیگر از جمله پاسخ های مشابه ای است که باید داده شود. ولی آنچه که بیش از همه مدنظر و مورد سوال مخاطبان جنبش سبز است؛ روزهای نخست پس از انقلاب – تغییر وضع موجود- پیرامون نفر اول حاکمیت و نحوه ی برگزاری انتخابات و نظارت و قانون گذاری و آزادی رسانه ها و صدا و سیما و ارتش و نیروی انتظامی است که شاید پاسخی چنین؛ که در بدو امر دولت موقتی به ریاست میرحسین موسوی- یا دیگری از رهبران جنبش سبز چون عطااله مهاجرانی، مهدی کروبی و ... – تشکیل می شود تا در ظرف چند ماه- مثلاً ۶ ماه- شرایط برگزاری انتخابات آزاد و سراسری با نظارت همه ی گروه ها و مردم ناظران بین المللی و بی طرف را فراهم آورد. در این مدت ارتش و سپاه با مدیریت افرادی نظامی- ارتشی- که دخالتی در سیاست ندارند، نظم مجدد می یابد. از فرار سرمایه باید جلوگیری شده و زمینه ی سرمایه گذاری های کلان به سرعت فراهم شود. صدا و سیما رویه ای روادارانه و با رعایت کلیه اصول تساهل و تسامح را پیشه می کند. مجلسین قانون گذاری و نظارت تشکیل می گردد و رفراندم های لازم انجام می شود و ... . باید در نظر داشت که این تساهل و تسامح نه فقط مسئله ای حقوق بشری بلکه تأمین کننده منافع ملی و پیشرفت آینده است. – در کشور هایی که انقلاب های رنگی صورت گرفت اگر چه تساهل و تسامح گاه باعث بازگشت گروه دیکتاتوری به عرصه رقابت برای دسترسی به قدرت – معمولاً پس از چند سال – شده است اما مزایای آن حفظ سرمایه های اقتصادی در کشور بوده است. این سرمایه ها که در اختیار مدیران و حاکمان قبل از انقلاب بوده است با قرار گرفتن در خدمت گفتمان انقلاب به شدت خرج بازگشت به قدرت شده که نتیجه اگر به شکست ائتلاف انقلابیون هم منتهی شود ولی اقتصاد کشور را تأمین و تثبیت می نماید. در کنار این مسئله به گفتمان اصیل انقلاب هم ضربه ای وارد نخواهد شد و حتی گردش قدرت متضمن دموکراسی اصیل نیز می گردد- بنابراین آنچه که در اینجا اهمیت دارد پاسخگویی به ابهام شرایط پسا انقلابی به عموم مردم است.
 -عده ای با توجه به عموم احوال انقلاب، بیم نا امنی و تجزیه و غارت و ضربات جدی به اقتصاد کشور را در شرایط انقلاب و پسا انقلابی دارند. در این باب با اشاره های دقیق و مستدل با توصیف ضربات تخریبی یک انقلاب نرم که زیر ساخت ها را هدف قرار نمی دهد و آسیبش نهایت به امکاناتی است که به خودی خود باید سالانه یا در ظرف چند سال تعویض گردد و نسبت آن با ویرانی های جنگ احتمالی و یا عقب ماندگی و ضربات سهمگین چپاول دولتی اموال ملی و آثار مخرب تحریم است پاسخ گفت. همچنین باید در بیانیه ها از تخریب اموال شخصی و تاراج و غارت در شرایط بحرانی و تضمین های آرامش بخش داده شود. در باب نا امنی و مسئله ی تجزیه که مورد سوال است نیز باید این بیان و توضیح رهبران و فعالان به نحوی باشد که مردم این استدلال ها و توصیف وضعیت را بپذیرند که بلافاصله با اعلام عفو ملی و ایجاد شرایط دوری از خشونت و دوری از انتقام- رجوع به سیاست بخشش توأم با عدم فراموشی ( ببخش، اما فراموش نکن) – و همچنین اعلام منطقه سبز در نقاط مختلف برای خلع سلاح از نیروهای خود سر، امنیت به شهرها بازگشته و افرادی که بیم برخورد دارند در ساختار انسانی و حق مدارانه حکومت جدید جذب می گردند و آرامش فراگیر می شود. آنچه که مهم است اطمینان از عدم وجود ترور و بمب گذاری است که در صورت از بین رفتن بستر خشونت، آن از بین می رود و اساساً وظیفه ی رهبران برطرف کردن هرگونه نگرانی مردم است. در موضوع تجزیه نیز با احترام به خواست همه ی قومیت ها – و اقلیت ها – با پذیرش همه ی اجحاف ها و ظلم های گذشته، شرایط همزیستی در کنار هم در یک فدرالیزم- احترام گذار به فرهنگ های بومی و قومی- فراهم می گردد. درباره ی این مسئله با توجه به در هم آمیختگی اقوام در ایران و نگاه های نوین در عصر جهانی شدن فرهنگ ها و روابط می توان با رفع محرومیت ها و ظلم هایی که دراین سال ها وجود داشته به برطرف شدن این دغدغه امیدوار بود.
 - مسائلی چون تصمیم انقلاب در موضوعات سپاه، بسیج، نیروهای امنیتی، وزارت اطلاعات، قوه قضائیه و..... از جمله مسائلی است که باید با تأکید بر ارزش ها و اصول جنبش، امروز پاسخ داده شود. تساهل و تسامح و عفو عمومی و خارج کردن کشور از وضعیت نظامی، ضرورت پاسخگویی به مردم درباره جنایات، دوری از مجازات های غیر انسانی و غیر اخلاقی و دیگر موضوعاتی که مورد اتفاق نظر از سوی همه ی فعالان و رهبران سبز است، در این باره راهگشا است. این مسئله از جمله مسائل پاسخ دهنده ی امنیت و آرامش آینده است. ما در این زمینه به اصل تقصیر و معذوریت باید نگاهی انسانی داشته باشیم و با جمیع شرایط معیشتی و ناآگاهی و تحت تأثیر بودن در دوران استبدادی با کارگزاران خرد و کلان حاکمیت برخورد کنیم. احزاب حامی جمهوری اسلامی- حتی حامیان اصل ولایت فقیه- در دایره ی آزادی احزاب و آزادی عقیده، با برخورد حذفی روبرو نمی شوند. روحانیت در یک سکولاریسم واقعی مدنظر و گفتگو قرار گرفته می شود و به روحانیت نگاه سیاسی صورت نخواهد گرفت. این نگاه در بی توجهی به دین سیاسی هم در برخوردها و مواخذه مورد نظر است و هم در بازگشت به سیاست. بنابراین حضور آن ها در عرصه سیاسی نهایتاً حضوری صنفی است و حق پیشینی و خاصی ندارند. باید رهبران و فعالان بر ارزشی و اخلاقی بودن فرآیند تغییرات و رفتارهای انقلابیون تأکید و مراقبت داشته باشند. واقعیت مفید بودن سکولاریسم به حال دین در رعایت حرمت و جایگاه دین بحث شود و از روحانیون انقلابی تجلیل و تاریخ تحریف شده تشیع در تشکیل حکومت، رسوا شده و تاریخ واقعی اخلاق مداری دینی و سیاست گریزی روحانیون واقعی بیان گردد.
 - مسئله ی  پلیس و لباس شخصی ها از جمله مسائلی است که در شرایط امروز باید مورد مداقه ای هوشیارانه قرار گیرد. این مسئله ی اساسی در استفاده از جوانان مجبور ( مأمور و معذور ) به تهدید و ارعاب برای حمله به جمع مردم است که عمدتاً از میان افراد نا آگاه از مناطق دورافتاده و با شستشوی شدید مغزی صورت می گیرد. باید در راس برنامه های آینده ی جنبش، توجه و پرداخت به این موضوع وجود داشته باشد. باید زمینه ی ارتباط و گفتگو در سربازخانه ها و زمینه ی لزوم گفتمان گسترده برای اطلاع همه ی خانواده هایی که سربازانی در نیروی انتظامی دارند و همچنین خانواده و افراد جوان و کم سن و سالی که در پایگاه های مقاومت – مورد استفاده ی غیر انسانی دستگاه سرکوب هستند- فراهم آورد. در این زمینه باید قبح حمله و برخورد با یک هموطن و راستین بودن حق اعتراض او معرفی گردد. باید به سربازان و بسیجیان گفته شود که قویا ممکن است خشونت حاکمیت علیه خانواده  خودشان (برادر، خواهر، مادر ، پدر، همسر و  ... ) یا دوستان، آشنایان، معلمان و ... آنها به کار رود. باید به سربازان و بسیجیان گفته شود که خشونت اعمال شده از طرف آنها دقیقا متوجه بی گناهان و مردم عادی است نه دشمنان مردم یا عناصر بیگانه و ... . باید بدانند که معترضان نه به خاطر مسائل شخصی- بلکه منافع ملی- و نه به دستور و سرسپردگی عوامل خارجی و ضد ارزش – و ضد دین – بلکه افرادی چون خود او هستند که با دغدغه های ملی و انسانی و اخلاقی خواهان توجه به حقوق انسان ها و آزادی ها و پایان کشتار و شکنجه و سرکوب و تاراج اموال ملی و مدافعان صلح و مواردی از این دست هستند. موضوع مهم درباره پلیس تمرد سربازان است. تمرد باید از سوی فعالان جنبش تبلیغ گردد و به عنوان یک ارزش شناخته شده- که در آینده مورد تقدیر خواهد بود- معرفی گردد. سرباز باید بداند که عواقب تمرد زیاد نیست و در برابر آسیب های وجدانی و ملی سرکوب هیچ است. تمرد به صورت دسته جمعی تقریباً هیچ عواقبی ندارد و این تمرد پاسخ معقولی دارد که شما نتوانسته اید بر روی مردمی که هیچ سلاحی نداشته اند و حتی رفتار آرامی داشته اند، باتوم فرود بیاورید. شما باید با این سوال فرماندهان خود را روبرو کنید که وظیفه شما چیست و آیا شما باید با دزدان اموال و آن هایی که سلاح گرم و سرد در دست دارند و معترض جان و مال مردم شده اند برخورد کنید یا مردمی که حق آن ها پایمال شده است و مورد ستم قرار گرفته اند. مسئله ی تمرد مأموران و بی اعتقادی بسیجیان به ادامه ی حضور برای سرکوب مردم مسئله ای است که احتیاج به تبلیغ و فعالیت بیشتر دارد.
 - گفتگو با حاکمیت کنونی ایران نیز از جمله مسائل مهم این روزهاست. این گفتگو باید گفتگویی برای ایجاد تفرقه و شکاف در میان جبهه مخالفان تغییر وضع موجود باشد. حاکمان و مدیران باید بدانند از تخصص های مدیریت آن ها در صورت تغییر استفاده خواهد شد. اساساً تغییر و وضع حال ملاک برای سنجش و تصمیم گیری درباره ی آن ها خواهد بود و نه گذشته آن ها. کروبی، موسوی و خاتمی و سال ها پیش از آن ها سروش و مهاجرانی و مقدم بر همه ی ایشان آقای منتظری نمونه های خوبی هستند که نشان داده اند در صورت تغییر و معذرت خواهی از گذشته- که بسیار امر پسندیده ای است- یا حتی بدون معذرت خواهی، به وضعیتی دگرگونه از گذشته محبوب همه گروه ها خواهند شد و حتی احترام مخالفانشان را نیز بر می انگیزند. خوشنامی امروز اینان با تصمیمی برای تغییر و ماندن ایشان بر تصمیم خوشنامی رفتار انسانی و در برابر منفعت طلبی، الگویی نیک برای کارگزاران و حاکمان امروز ایران است. در گفتگوی با ایشان باید اصل بخشش و ادبیات دوستی و رفتار انسانی در آینده غالب باشد و در گونه ی عمل بر روابط دورن حاکمیت نیز باید تلاش در ایجاد ترس و رعب بیشتر این افراد از یکدیگر در تقویت بی اعتمادی و احتمال بروز بحران از درون اصولگرایی امروز است. البته سیاست تهدید در مورد آینده این افراد با تأکید بر این که فرض بر این است که شما تا امروز نمی دانسته اید و چنین بوده اید. ولی اگر بدانیم آگاهانه چنین می کرده اید در آینده وضعیتی بد خواهید داشت. یا اینکه به آن افراد گفته شود که در رفتار اطاعت و پیروی بی چون و چرا از استبداد جز پیشروها نباشند و در حد توان تمرد و کم کاری داشته باشند و به مردم و معترضان کمک کنند.
 - در روش های اعتراضی باید مطالعه و بررسی جامعی صورت گیرد و هریک در حد توان خود با عدم حضور در مکانی خاص- محل کار یا تحصیل و ....- یا تجمع و مراجعه زیاد به محلی دیگر، نوشتن شعار و کمک مالی و نامگذاری و حضور در برنامه های اعتراضی و حمایت از هنرمندان و ورزشکاران سبز و تحریم اجناس و افرادی که وابستگی به استبداد دارند و اعتراض به کشورهای حامی استبداد- با تحریم اقتصادی و اعتراض به تیم ورزشی–  و موارد فراوانی که در مجموعه های نوشتاری در عمل اعتراضی در قالب کمپین مبارزه مسالمت آمیز آمده، اقدام کرد. بحران آفرینی در خدمات شهری، حمل و نقل و برق و گاز و ... از دیگر موارد مورد اهمیت است.
 - دانشگاه نیز به عنوان مهم ترین پایگاه حامیان تغییر وضع موجود باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و در کنار این توجه مدارس و آموزش و پرورش نیز با سیاستی همگونه مورد هدف باشد. در دانشگاه اصول فعالیت منتقدانه و معترضانه با رجوع به تجربه های سال های سال اعتراض بسیار گسترده و آزموده است- در این زمینه بارها به صورت مکتوب متونی را در اختیار دوستانم قرار داده ام و بارها نیز در برنامه ریزی های مکتوب تشکل ها و صحبت های فعالان برجسته جنبش دانشجویی در نشست ها این گستردگی تجربه را دیده ام- تجمع با همه ی ملزومات از تعیین زمان و بستر سازی و تهیه تراکت و بیانیه و پوستر و دعوت و همکاری از دانشجویان و تهیه ی لوازم اجرای تریبون ( سیستم صوتی و موسیقی و پلاکارد و کادر اجرایی و سخنران )  و همچنین اعتراض های صنفی و تهیه نشریات و شبنامه ها و شعار نویسی و تشکیل گروه ها و دوره های سیاسی و تحصن و اعتصاب غذا و ملاقات ها و ساختارسازی فعالیتی و حضور در خوابگاه ها و دانشکده ها و ارتباط با اساتید و.... همه و همه بارها گفته شده است. – در آینده نیز قصد تهیه جزوه ای برای کار دانشجویی دارم که از آماده شدن آن توسط دوستانم استقبال می کنم- اما آنچه که درباره ی نقش دانشگاه باید گفت فراتر از فعالیت دانشجویی است. دانشجویان علاوه بر این نقش و نقش های رسانه ای در شکل دهی پایگاه های خبری و آگاهی رسانی حضور شجاعانه ی پیوسته در همه تجمعات نقش محوری در شکل گیری هر اعتراض بزرگ را دارا هستند. دانشجویان در شرایط رکود، جانی دوباره به جنبش ببخشند و در واقع قسمتی از جنبش هستند که تضمین کننده ی پایان ناپذیری مسیر امروز است. در بسیاری از نکاتی که در بالا گفته شد دانشجویان نقش اساسی دارند. هسته های تجمعات منسجم و با برنامه و مدیران آگاه اعتراضات همین دانشجویان هستند. البته اصرار و تأکید بر دانشجویان نباید موجب فراموشی از نقش اساتید و ضرورت حضور علنی و حمایت همیشگی و شجاعانه ی ایشان باشد. نکته ای خاص هم اینکه در این برهه که تشکل های دانشجویی منتقد شرایط آزاد فعالیت را ندارند نقش شوراهای صنفی و انجمن های علمی بیشتر می شود. در مورد نشریه هم در صورت ادامه لغو مجوز ها شبنامه ها با برنامه ای مناسب برای توزیع بسیار ایده آل است. چه خوب می شد اگر تلاش عده ای از دوستان در راه اندازی نشریه ای سراسری از طریق یکی از تشکل های فراگیر دانشجویی به ثمر می رسید و شاهد نشریه ای سراسری – شبنامه ای سراسری- می بودیم. راه اندازی پایگاه خبری جدید و فراگیر برای دانشجویان ایران و نزدیک شدن همه ی گروه های دانشجویی و تبدیل شدن آن به رهبر رسانه ی دانشگاه و جنبش دانشجویی از دیگر اتفاقاتی است که در صورت تحقق کمک شایانی به جنبش خواهد کرد و البته خوشحالم که طبق گفته  دوستان مقدمات و فعالیتهای ابتدایی این عمل در سایت دانشجو نیوز انجام شده است و امیدوارم هرچه زودتر تبدیل به یک پایگاه خبری فراگیر برای جنبش دانشجویان ایران شود.
***
آنچه که در بالا آمد تلاشی آغازین برای مکتوب کردن تلاش برای تغییر وضع موجود است تا نقش آگاهی تقویت گردد و اثرگذاری هر عمل معترضانه افزایش یابد. اگرچه برخی مسائل چون نقش اندیشه و اندیشمندان و رهبران فکری غفلت شده است ولی باشد که در فرصتی در آینده در تکمیل این آغاز تلاش بیشتری شود و سایر دوستان این اندک پر خطا را به اثری مفید حال آینده مبدل سازند تا پیروزی شیرین تری داشته باشیم.

مجید توکلی
خرداد ۱۳۸۹ _ زندان اوین

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen

Archiv

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe