دمکراتهای متحد ایرانی

15 März 2010

اشرف كانون استراتژيكى نبرد - استراتژى قيام و سرنگونى سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور - قسمت چهاردهم

مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران
مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران

نقدينه بزرگ ملت
درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت

پيام به رزمندگان ارتش آزادى
و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده
مسعود رجوى -اسفند 1388



اينكه گفتم خمينى از ورود مجاهدين حتى به همين خبرگان، به شدت مىترسيد، اصلاً مبالغه نبود، چه رسد به مؤسسان.
گردانندگان خبرگان ارتجاع، حتى از حضور خبرنگار نشريه مجاهد هم در جلسات خبرگان وحشت داشتند و ما پيوسته با ضرب و شتم خبرنگاران مجاهد در خبرگان مواجه بوديم.
از جمله در 25مهر 1358 خبرنگار «مجاهد» در مجلس خبرگان به‌شدت توسط پاسداران مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
ساعتى بعد هم، بهشتى در مقام رئيس مجلس، با او ديدار و گفتگو كرد تا پيام خودش را از اين طريق به ما برساند!
گوش كنيد از روى نشريه مجاهد در همان زمان برايتان مىخوانم:
«… يكى از اين برادران خبرنگار، در دوران شاه نيز علاوه بر تحمل شكنجههاى چندين ساله، تا پاى اعدام هم رفته است. چيزى كه بنظر نمى‌رسد در سوابق افراد پاسدار و نمايندگان خبرگان، از صدر تا ذيل هيچ‌كدام، موجود باشد.
به هرصورت جاى بسى تاسف است كه در نظام حاكم چنين شيوههايى صريحاً محكوم نمى‌شود. در اين‌جا آن‌چه كه دستاندركاران چنين توطئههايى بايستى بدانند اين است كه صبر ملت بىپايان هم نيست، و براى هميشه در برابر تجاوز به حقوق خود دست روى دست نخواهد گذاشت، و اما شرح واقعه:
… چهارشنبه 25/7/58 پس از پايان جلسه رسمى مجلس خبرگان، هنگامى كه خبرنگاران «مجاهد» طبق معمول و همراه ساير خبرنگاران به قصد گفتگو با نمايندگان، عازم طبقه پايين شده بودند، پاسداران از ورود برادران ما به محوطه نمايندگان جلوگيرى مى‌كنند. در اين هنگام وقتى كه يكى از برادران ما علت را از پاسدار مسئول راهرو سؤال مى‌كند، ناگهان پاسدار مزبور بدون هيچ صحبتى به‌شدت وى را با مشت و لگد و سيلى مورد ضرب و شتم قرار مى‌دهد. در همين لحظه بقيه پاسداران هم فوراً بطرف او هجوم مى‌برند».

در اين هنگام يك خبرنگار ديگر مجاهد سر مىرسد و در همين حين «دكتر شيبانى وى را مشاهده مى‌كند و بلافاصله به پاسداران دستور مى‌دهد كه او را توقيف كنند. پاسداران نيز او را با خشونت در ميان گرفته و به اتاق ديگر مى‌برند. پس از نيم‌ساعت دكتر شيبانى به اتاق برادرى كه دستور توقيف او را داده بود رفته و مى‌گويد: ”تو نبايد در اين‌جا اعلاميه و يا روزنامه به كسى بدهى. خبرنگار ديگر نيز حق ورود به مجلس را ندارد“ . در اين‌جا برادر ما مى‌پرسد: مگر دادن روزنامه به كسى جرم است؟ پس چرا روزنامه‌هاى انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى آزادانه در مجلس پخش مى‌شود؟ دكتر شيبانى در جواب به او مى‌گويد: ”آخر اين‌جا، به روزنامه شما حساس هستند. حق نداريد به ديگران بدهيد“ . سپس گفت: ”شما آزاديد“ و به پاسداران دستور داد كه برادر ما را آزاد كنند. پاسداران ابتدا از اين كار امتناع كردند. و بالاخره پس از يكساعت برادر ما را نزد دكتر بهشتى بردند. پاسداران در اين هنگام قهرمانيهاى خود را براى يكديگر شرح مى‌دادند. يكى از آنها به ديگرى مى‌گفت: ”تا گفت چرا نبايد پايين بروم، محكم زدم توى گوشش! و وقتى به او لگد زدم ترسيدم كه از پنجره بيرون پرت شود“ .

سپس دكتر بهشتى به برادرى كه مضروب شده مى‌گويد: ”اين درست است كه دو برداشت در زمينه شناخت اسلام وجود دارد، اين مسألهاى نيست ولى چرا سازمان مجاهدين خلق حاضر نيست در مواضع خود تجديدنظر كند، و با ديگر گروههاى اسلامى كه همگى برادر هستند و مبارزه كردهاند متحد شود؟ … . من از شما مى‌خواهم كه اين پيام مرا و حرفهايم را به ساير برادرانتان در سازمان مجاهدين برسانيد…“ .
سپس دكتر بهشتى به برادر ما گفت: ”در حال حاضر يك برنامه تبليغاتى عليه شخصيتهايى مثل من راه افتاده است“ .

نشريه مجاهد در ادامه مىنويسد: «اگر هر كجاى اين ماجرا در پرده ابهام باشد، و دليل تمام اين حركات فاشيستى براى كسى معلوم نباشد، سخنان آقاى دكتر بهشتى در پايان، عمق قضيه و هدف همه اين حملات را روشن مى‌سازد. مسأله اين است كه در يك كلام ارتجاع با منطق و زبان خاص خودش مى‌خواهد به ما بگويد ”كوتاه بياييد“ . از موضع سياسى – ايدئولوژيكىتان دستبرداريد. انتقاد نكنيد، حرف نزنيد، اصلا خفه بشويد! مواضع ضدديكتاتورى، ضدارتجاعى و ضدانحصار طلبى خود را ترك نماييد! بگذاريد ما هر كار دلمان خواست بر سر اين انقلاب و اين خلق و مهمتر از همه مكتب و ايدئولوژى اسلام بياوريم!
اگر به شما حمله كردند، اگر مراكزتان مورد هجوم و محاصره قرار گرفت، اگر شما را دستگير و مضروب و شكنجه نمودند، اگر به شما تهمت و افترا زدند، هيچ نگوييد تا ”وحدت!“ حفظ شود!

اين جوهر و مضمون تمام اين حركات و سخنان است. نتيجه تمام اين صحبتها هم اين است كه: حال كه از مواضعتان كوتاه نمىآييد، ساكت و خفه نمى‌شويد، پس بخوريد! باز هم خواهيد خورد! باز هم اگر از عقايدتان دست نشوييد، ادامه دارد!…
اين نه اولين بار و نه آخرين بارى است كه خواهران و برادران ما اين‌چنين مورد حملات رذيلانه و موهن مشتى عناصر مغرض و مرتجع فاشيست قرار مىگيرند. ما از همان ابتدا دانسته بوديم كه پاسدارى از دستاوردهاى انقلاب و خون شهدا و دفاع از ايدئولوژى و شرفمان همه اين پيامدها و زجر و توهين را در پى خواهد داشت. اينها همه تاوان قاطعيتمان در مواضع سياسى-ايدئولوژيك خود و در عين حال بهاى لازمى هستند براى حراست انقلاب و سرفرازى اسلام راستين. در نهايت هم حقانيت و آينده تاريخى و سربلندى ما را در پيشگاه خدا و خلق تأمين خواهد كرد.

اما مسأله مهمى كه در اين‌جا بايستى با كسانى كه ما را به ”كوتاه آمدن“ و ”تخفيف“ در اصول دعوت مى‌كنند، مطرح نمود اينست كه ديگر چرا عوامفريبى مى‌كنيد و دم از ”وحدت“ مىزنيد؟ آخر ما كدام را باور كنيم، نصايح و موعظههاى شما را يا مشت و لگد و چماق را؟ چطور باور كنيم شما راست مى‌گوييد در حاليكه در همان موقع كه از ”وحدت“ با ”ديگر گروههاى اسلامى برادر“ سخن مى‌گوييد چند لحظه قبلاش برادرانمان مورد بيشرمانهترين حملات و فحاشىها قرار گرفتهاند؟

چرا براى يكبار هم كه شده اين حركات را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً محكوم نمى‌كنيد؟ …
بنابراين اگر مسئولين مجلس و مقامات محترم، اين بار ديگر ضرب و جرح برادران ما را بحساب ”مردم!“ نمىگذارند، و اگر فىالواقع اين حركات را مضر براى وحدت مىدانند، براى يكبار هم كه شده آن را محكوم سازند و عاملين آن را طبق قانون به مجازات رسانند».

***

حالا كه اسم دكتر شيبانى آمد، صبر كنيد قبل از ادامه مطلب، چند جمله هم راجع به او بگويم تا بدانيد كه دجال لعين، چه كسانى را با چه سوابقى، روى نقطه ضعفشان انگشت گذاشت و با خود برد. مصاديق دردناك و تأسفبار خسرالدنيا و الاخره. ولى بلادرنگ بايد خاطرنشان كنم، نكاتى را كه براى اولين بار پس از 30-40سال مى‌گويم، فقط به فقط براى تجربهاندوزى و آموزش نسل جوان و نسل قيام است والا موضوعيت نداشت:

در فاصله سالهاى 50 تا 54، به جز شخص خمينى، همه آخوندها و سران و مهرههاى شناخته شده رژيم كنونى، مخصوصاً آخوندها و روحانيان و «آيات عظام» كه در زندان بودند، بدون استثناء از مجاهدين حرف شنوى و بهلحاظ سياسى تبعيت كامل داشتند. از عسگراولادى و لاجوردى گرفته تا آيتالله ربّانى و آيتالله انوارى و رفسنجانى و عزت سحابى و عباس شيبانى. چه رسد به افرادى مانند رجايى و بهزاد نبوى كه به نسبت اينها در مدارج بسيار پايينتر قرار داشتند. يكبار شهيد بزرگ بيژن جزنى كه در زندان شماره 3 قصر و بعداً در بند 6 هم اتاق بوديم، خصوصى به من گفت: راستى كه شاهكار كردهايد، مثل اين است كه اجنه و ديو را در شيشه كرده و در آن را بسته باشيد!

گفتم منظورت چيست؟
گفت تو نمىدانى، من از قبل با بعضى از اينها در زندان بودهام و آنها را مىشناسم. قبل از مجاهدين، اينها اصلاً اين‌طورى نبودند. الان را نگاه نكن كه مجاهدين با ما در يك كمون زندگى مىكنند و در حاليكه خودشان روزه هستند براى غيرمسلمانها كارگرى مىدهند و صبحانه و ناهار آماده مىكنند. اينها طبق شرع خودشان، ما را نجس و پاسبانها را به خودشان از ما نزديكتر مىدانستند (نقل به مضمون).

واقعاً هم من از سوابقى كه بيژن آن روز گفت بىخبر بودم. اما بعدها وقتى كه جريان راست ارتجاعى پس از كودتاى اپورتونيستهاى چپنما و متلاشى شدن مجاهدين سر برداشت، معنى آن را خوب فهميدم و به چشم ديدم. به چشم ديدم كه ساواكيها را بر مجاهدين ترجيح مىدهند و آنها را به خودشان از ما نزديكتر مىدانند. به چشم ديدم كه هم اپورتونيستهاى چپنما و هم تودهايها را صدبار بر ما ترجيح مىدهند و سرانجام در 4تير 59 خود خمينى به زبان اشهدش گفت كه دشمن اصلى او مجاهدين هستند. او گفت: «دشمن ما نه در آمريكا، نه در شوروى و نه در كردستان بلكه همين جا… در همين تهران است» (راديو و تلويزيون رژيم- 4تير 1359).

***

اما در آن زمان كه اين جماعت به استثناى شخص خمينى، در بيرون و داخل زندان از مجاهدين هوادارى مىكردند، تعدادى بودند كه بهراستى شيفته مجاهدين بودند.
يكى آيتالله انوارى بود كه مى‌گفتند در سال 1343 فتواى قتل حسنعلى منصور نخستوزير شاه را داده است كه البته خودش هيچ‌گاه اين را به ما نمىگفت. در سال 51 در زندان قصر مراسمى بهمناسبت عاشورا داشتيم كه همه زندانيان شركت كرده بودند. من هم يكى از سخنرانان بودم و تاريخچه صدر اسلام از رحلت پيامبر تا قيام عاشورا را بازگو كردم. بعد، همين آقاى انوارى گفته بود كه ديدگاهش بالكل نسبت به اسلام و مجاهدين عوض شده و تا بحال در تمام عمر خود، چنين درك و دريافتى از اسلام نداشته است…

نمونه ديگر آيتالله ربّانى شيرازى بود. يك بار در زندان قصر به او گفته بودم كه قرآن را بايد از نو به فارسى ترجمه كرد تا براى عموم قابل فهم شود. او بارها و بارها اين كار را از من پيگيرى مى‌كرد و مى‌گفت: آقا بياييد اين كار را با همديگر شروع كنيم و مشتركاً به ترجمه فارسى قرآن بپردازيم. اما من طفره مىرفتم چون ترديدى نداشتم كه تضادها و اختلافاتمان سرباز خواهدكرد. در سال 52 هم به اصرار مىخواست كه براى او كلاس اقتصاد از ديدگاه اسلام بگذارم و سرانجام من 10 جلسه با او بحث اقتصاد گذاشتم كه در حال قدم زدن در حياط بند 6 زندان قصر برگزار مىشد. در پايان براى ربانى هيچ سؤال و ابهامى باقى نماند و طبق نصوص قرآن و نهج البلاغه و سيره پيامبر و ائمه، مطلقاً به حقانيت و اصالت اسلام ضدارتجاعى و ضد بهرهكشى قانع و متقاعد بود.

در آن سالها دو نفر ديگر هم بودند كه به راستى در زندان شيفته مجاهدين بودند. يكى حاج عراقى بود و ديگرى دكتر عباس شيبانى. حاج عراقى كه بعداً در سال 58 توسط گروه فرقان ترور شد و بعد از بازگشت خمينى از پاريس در بسيارى از صحنهها با او بود، در آن سالها جزييات روابط خمينى با مظفر بقايى و حسن آيت از زمان نخست وزيرى مصدق ببعد را به تفصيل براى ما شرح مىداد. او بهخصوص در برابر سردار خيابانى و مجاهد خلق كاظم ذوالانوار بسيار خاضع بود و حرف شنوى داشت.

از شگفتيهاى روزگار اين بود كه پس از ضربه اپورتونيستهاى چپنما به مجاهدين و سربرداشتن جريان ارتجاعى راست كه عراقى و ربانى و انوارى را با خود برد و به ضديت با مجاهدين درغلتيدند، در زمستان 56روزى دراوين در اخبار تلويزيون به چشم ديديم كه انوارى و عراقى و عسكر اولادى كه اوهم قبلا به مجاهدين بسيار ابراز نزديكى وارادت مى‌كرد، سه بار شاهنشاه آريامهر را سپاس گفته و با فضاحت بر سوابق زندان خود مهر ندامت و پايان زدند. بعد هم كه خمينى سر رسيد، خمينى چى دو آتشه شدند.

اما دكتر عباس شيبانى كه بعداً عضو شوراى انقلاب خمينى، وزير كشاورزى و از سران حزب جمهورى اسلامى از آب درآمد، از همه به مجاهدين نزديكتر بود. از زمان دانشجويى در سالهاى 1335 به بعد بسيار فعال بود، بارها دستگير و زندانى شده و فرد مشهورى بود. اگر درست يادم مانده باشد يكسال كنفدراسيون دانشجويان درخارج كشور هم يك سال او را بهعنوان زندانى سياسى نمونه معرفى كرد.

شيبانى از سال 48 و 49 بهخاطر عنصر مبارزه جويانهاش، در ارتباط با بنيانگذاران شهيد سازمان قرار داشت و سمپاتى فوقالعادهاى نسبت به ما پيدا كرده بود. در سال 51 پس از دستگيرى به زندان قصر آمد. برادر همسرش، مجاهد شهيد محمد مفيدى هم از شهيدان تيرباران شده خودمان بود. در زندان شماره 3 قصر با «صفر خان» قديمىترين زندانى سياسى ايران، بيژن (جزنى) و موسى و شيبانى هم اتاق بوديم. در بند 6 زندان شماره 1 قصر نيز شيبانى با بيژن و موسى و من در يك اتاق بود. در سال 54 و 55 هم در اوين من و او هم اتاق بوديم. يك نمونه ندارم كه حتى يك بار، از ضوابط تشكيلات ما در داخل زندان تخطى كرده باشد. از آن‌جا كه از سالهاى قبل سابقه مبارزاتى داشت و نهضت آزادى را هم كهنه كرده بود، به راستى شيفته مجاهدين بود. او در زندان پزشك همه ما بود. بهخاطر رسيدگيهاى فوقالعاده پزشكى به خود من در زمان بيمارى و بهخصوص هر بار كه از بازجويى و شكنجهگاه كميته برمىگشتم، هميشه خجلتزده و ارادتمندش بودم. در مقابل آخوندها هم سفت و سخت از مصدق طرفدارى مى‌كرد.
در سالهاى زندان كارى نبود كه شيبانى و همسرش براى ما و خانوادههاى شهيدان انجام ندهند. از رساندن پيامها و خبرها تا كمك مالى و دارو و نيازمنديهاى صنفى زندانيان… .

از بابت سياسى و خط مشى مبارزاتى با ما هيچ زاويه و اختلافى نداشت. اما دستگاه ايدئولوژيكى خودش را داشت كه در اين زمينه با او در آتشبس بوديم. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً با وجوديكه خودش قهرمان شطرنج بود، چون مراجع شطرنج را شرعاً حرام كرده بودند، شطرنج بازى نمىكرد.
بعد از ضربه اپورتونيستها يكبار در حالت عصبانيت به من گفت اگر كار با من باشد و تو مانع نشوى، همه ماركسيستها را مىگذارم سينه ديوار. به او گفتم: دكتر، شوخى مى‌كنيد و عصبانى هستيد، آخر ما كه نبايد در برابر شهادت شريف واقفى و ساير برادرانمان توسط آنها، عكسالعمل نشان بدهيم. اما او قسم خورد كه حرفش جدى است…

دو سه سال بعد، در اواخر سال 57 بعد از آزادى از زندان، وقتى در خانهاش در تهران به ديدار او رفتم و البته نمىدانستم اكنون عضو شوراى انقلاب خمينى است. اين دكتر شيبانى ديگر آن هم سلول سابق نبود. در حزب جمهورى اسلامى و تحت امر بهشتى، در حاكميت غرق شده بود. گفتم دكتر، شما از زمان دانشجويى مصدقى سفت و سخت بوديد، حالا چه شده كه به حزب جمهورى اسلامى رفتهايد؟!
خويشتن نشناخت مسكين آدمى
از فزونى آمد و شد در كمى
خويشتن را آدمى ارزان فروخت
بود اطلس خويش، بر دلقى بدوخت
لعنت بر خمينى كه رجال ما را اين‌چنين شكار و درو مى‌كرد…

***

بحث درباره خبرگان ولايتفقيه بهجاى مؤسسان را، با نقل قسمتهايى از سرمقاله «مجاهد» در 30مهر 1358 به پايان مىبرم تا بدانيد كه مجاهدين در آن روزگار در بحبوحه تنوره كشيدن خمينى چه مى‌گفتند. همان خمينى كه با اشاره انگشت او «امت هميشه در صحنه» نعرههاى «مرگ بر منافق» سر مىدادند و هر روز بايد به اين خاطرمشت و چماق و گلوله مىخورديم. سينه سپر كردن در برابر خمينى و ولايتفقيه، آن هم ا ز موضع اسلام، كار هر كس نبود.
در آن زمان بهخصوص پس از گروگانگيرى، صدبار فراتر از همين تيغكشيها و فضاى رعب و وحشتى كه امسال پس از قيام عاشورا بهراه انداختند ، فضايى ساخته بودند كه نگو و نپرس.

لشكر كشى به كردستان ادامه داشت و خوزستان هم زير ضرب بود. پدر (طالقانى) در گذشته و بازرگان از دور خارج شده بود. نهضت آزادى ياراى دم زدن در مورد ولايتفقيه نداشت و شريك حاكميت بود. در روز رفراندوم تلويزيون رژيم داريوش فروهر را نشان مىداد كه زير بغل اللهيار صالح برجستهترين بازمانده جبهه ملى را گرفته و او را كشان كشان براى راى دادن به قانون اساسى ولايتفقيه پاى صندوق مىبرد. بنىصدر كه بعداً نخستين رئيسجمهور رژيم شد، مىنوشت كه اصلاً خودش يكى از هفت نفر نويسندگان اصل 110 (ولايت فقيه) در خبرگان بوده است.
آنها هم كه در انتخابات مجلس بررسى قانون اساسى در خبرگان با ما ائتلاف كرده بودند، هر يك «از گوشهاى فرا رفتند» و پاى تحريم و عدم شركت نيامدند.

شگفتا كه در آستانه رفراندم خبرگان و قانون اساسى ولايتفقيه، رهبران «كاركشته» حزب توده هر روز در پى ديدار با من و موسى بودند تا بلكه ما «جوانان ناپخته» را مانند «جوانان به خط آمده» اكثريتى در خط امام و در ديگ ولايت، پخته و سوخته نمايند! مى‌خواستند ما را هم مثل خودشان به رأى دادن به ديكتاتورى ولايتفقيه ترغيب و تشويق كنند و از هم سو شدن با «امپرياليسم آمريكا» پرهيز بدهند! البته ما هرگز ملاقات با رهبران حزب توده را نپذيرفتيم تا هم‌چنان انقلابى و سركش در برابر ارتجاع، باقى بمانيم. نگو كه روسها با «آنها (يعنى ديكتاتورى حاكم) بودند، نه با ما» ! بهخصوص كه شوروى در آستانه حمله و اشغال افغانستان بود و هواى خمينى را داشت. 12آذر روز رفراندم قانون اساسى ولايتفقيه در ايران بود وكمتر از يك ماه بعد در 6دى 1358 نيروهاى شوروى وارد افغانستان شدند.

***

«روحانيت شيعه بر سر دوراهى تاريخى
پيام مجاهدين به روحانيت مبارز:
اگر روحانيت امروز به مسئوليت تاريخى خود عمل نكند از صحنه تاريخ محو مىشود، ولى البته اسلام انقلابى هم‌چنان جاودان خواهد ماند
اولاً ، دراسلام برخلاف ساير اديان، قشر خاصى به نام كاهن يا موبد يا احبار و رهبان وجود ندارد كه انحصاراً مدعى روحانيت شده وبقيه مردم را غير روحانى و يا جسمانى! تلقى نمايد. زيرا كه اصولاً اينگونه تقسيم بنديها ازاسلام نيست.
«لكلّ مَذهَب رهبانيه وَرهبانيه امَتى الجهاد»
هرمذهبى رهبانيتى دارد ورهبانيت امت اسلام جهاد وپيكار است.

ثانياً ، فقيه بمعناى واقعى و قرآنى آن زمين تا آسمان با آنچه امروز درنظر عوام است تفاوت دارد. درفرهنگ عاميانه معمولاً بكسى فقيه گفته مىشود كه مسائل شرعيه و آن هم فروعات وجزئياتى ازقبيل طهارت ونجاست را براى مردم بازگومى‌كند. و يا آنها را دررسالهاى گردآورى كرده وعموماً از روى لباسش شناخته مى‌شود.
حال آنكه بمعنى دقيق كلمه فقيه بفرد صاحب فهم واستنباط ودريافت ازهرچيزى گفته مى‌شود. آن‌گاه وقتى اين توانائى فهم واستنباط درچهار چوب دين باشد، فرد فقيه، فقيه دردين ناميده مىشود. يعنى كسى كه دردين واصول و احكام آن صاحب فهم ودريافت بوده و بتواند مسائل مختلف آنرا پاسخگوباشد.

ملاحظه مىشود كه فقيه چيزى است بالاتر ازعالم. بعبارت ديگر هركس كه چيزى را مىداند نسبت به آن چيز عالم است. ولى معلوم نيست كه در آن فقيه هم باشد. چرا كه لازمه فقيه بودن، رسوخ دراعماق آن چيز وتوانائى پيگيرى و پياده كردن آن در شرايط مختلف است. درمثل شايد بتوانيم اين تفاوت را بتفاوت ميان كسى كه شناكردن بلداست، ولى معلوم نيست بتواند خود را از ميان امواج توفانزا بساحل برساند، با يك قهرمان چست وچالاك شنا تشبيه نمود كه درهرشرايطى مىداند چگونه گليم خود را ازآب بيرون بكشد. مثال بهتر مربوط به آن علمائى است كه وقتى درجنگ صفين سپاه معاويه قرآن را بر سر نيزه كرد بحرمت تقدس قرآن دست ازجنگ كشيده و فريب خوردند. حال اينكه على عليه السلام بارسوخ وتفقهى كه درايدئولوژى اسلام داشت فرمان داد تا قرآنها را بزير انداخته واز آلوده شدن آنها نهراسند… .

ازاين مثالها مى‌خواهيم نتيجه بگيريم كه فقيه واقعى كسى است كه با اشراف به جهان‌بينى توحيد ومكتب اسلام بتواند لااقل دراصول وكليات، اسلام را در زمان خود پياده كند. واينهم مستلزم برخوردارى ازديدگاههاى واقع بينانه اجتماعى، اقتصادى، سياسى و روانشناسى… است كه بسيارى از مدعيان امروزى آن از جمله بيخبرانند. وانگهى از اين مطلب صرفنظر مى‌كنيم كه آيا يك فرد تنها مى‌تواند جامع تمام شرايط مذكور در زمان حاضر كه علوم اين همه گسترش پيدا كردهاند باشد؟ …

بايد ديد محتوا ومضمون يك اصل در مرحله فعلى ازانقلاب درخدمت مبارزه رهايى بخش مردم است يانه؟ ؟
… واضحتر بگوئيم بايد ديد كه آيا از آنچه درعمل از اين اصل بيرون مىآيد استبداد تراوش مى‌كند يا آزادى؟
… به‌هرحال بر سرهمين موضوعات است كه اين روزها موافق و مخالف درگير شدهاند. موافقين ولايتفقيه كه وضعشان روشن است. در شرايط كنونى جامعهٴما بهرغم هرگونه حسن نيتى هم كه در آنها متصورباشد به‌هرحال از حرفشان چيزى بيشتر ازحاكميت سياسى روحانيان بيرون نخواهد آمد…

ما با روحانيت مبارزمان هشدارى تاريخى داريم، هشدارى كه بيگمان ازعمق ضمير تمام شهدا برمىخيزد.
مسأله بر سر عملكرد تاريخى روحانيت شيعه وسرنوشت آنست. درپس پرده ولايتفقيه، حقيقت اينست كه روحانيت شيعه براى نخستين بار پس از هزار وچندصدسال به حاكميت سياسى نزديك شده است. البته ما فعلاً دراين بحث از نمونههايى نظير اينكه شاه طهماسب اول نيزاختيار ولايت را از مجتهد باصطلاح جامع الشرايط زمانش كسب نموده وقدرت سياسى ومذهبى را يكجا حائز شد، صرفنظر مى‌كنيم. آرى مسأله اينست كه روحانيت شيعه با همه سوابق مبارزاتى تاريخى خود اكنون بر سر دوراهى آزمايش ايستاده است راه اول همان مذهب اعتراض وناخرسندى تكاملى است كه روحانيت مبارز را از يك سو باتودههاى محروم پيوند مىداد، واز سوى ديگربا دورى از جاذبههاى قدرت دربرابر ظلمه وحكام جور رودر رو مىنمود. راه دوم همان مسلك شناخته شده رضا و سازش است كه با دورشدن از واقعيات اجتماعى و خواستههاى انقلابى ومردمى آغاز شده وبه بيعت با استعمارگران وجاذبههاى قدرت منتهى مىشود. دررابطه با همين مسيردوم است كه مىبينيم زودتراز همه انقلابيون كشور ما زير تيغ قرار گرفته وبايستى انواع فشارها وتهمتها و شكنجهها راتحمل كنند. بگذاريد بپرسم در مقابل اين تيغهاى آخته ارتجاعى پس كجايند آن روحانيان آزاده وفقيهى كه تقيه را كنار گذاشته وزبان حقيقت ازنيام بركشند؟ شما كه يك عمرخلوص وشهامت على (ع) ها وحسين (ع) ها را تبليغ مى‌كنيد آيا نمىبينيد كه دراين مملكت به نام اسلام چه مى‌كنند؟ پس چرا سكوت كردهايد؟ آيا نمىبينيد كه نسل جديد انقلابى چگونه دارد به اسلام (كه شما گوشت وپوستتان را هم مرهون آن هستيد) بدبين مىشوند؟ شما چگونه مى‌توانيد تضمين كنيد كه ازاينگونه ولايتفقيه استبداد وانحصارطلبى بيرون نيايد؟ آيا حرف شما را باور كنيم ياآن انتخابات كذائى، واين تركيب انحصارى شگفتانگيز خبرگان را؟ آيابهراستى شما با آن انتخابات واين خبرگان براى اسلام آبروخريديد؟ هيهات! البته روى سخن ما با كسانى است كه مىفهمند ودرد مكتب و مردم هم دارند. والا حساب سوداگران دين و آنها كه از رنج خردورى وتفكر آزادند جداست. اين‌جاست كه اين حرف پدر طالقانى كه گفته بود ”مىترسم درچنين مجالسى اسلام دفن شود“ پشت هربيدار دل وصاحب دردى را مىلرزاند. اين‌جاست كه ما با روحانيت مبارزمان هشدارى تاريخى داريم. هشدارى كه بيگمان ازعمق ضمير تمام شهدا برمىخيزد. پيام اينست: اگر سنت انقلابى ومردمى تشيع را ناديده بگيريد، اگر پاس شهداى تشيع و انقلابيون را نگاه نداريد، واگر سرمست جاذبههاى قدرت شويد خود را به‌دست خويشتن نفى كرده وبه دستياران درجه چندم حكام ظالمى كه مجدداً سرخواهند رسيد، تبديل خواهيد نمود». - «اما حقيقت پرشكوهى كه فراتر از تمام اين كش وقوسها چون خورشيد مىدرخشد، اصالت، حقانيت وشكوفائى اسلام راستين ضد بهرهكشى است. كه پيشرفت آن هرگز ملازم با اين يا آن قشرويا اين لباس و آن لباس نيست. وتنها درپيشانى افراد يا گروههائى نوشته ومقررشده است كه در راه خدا ”بخل“ نورزند وپستى روا ندارند. برحسب اين قرار تكاملى همه انواع و افراد و قشرها وگروههاى ناشايسته نسخ ونفى شده با انتخابى اصلح وانسب به انواع صالح وشايسته، جانشين و ”تبديل“ مىشوند: هَاأَنتم هَؤلَاء تدعَونَ لتنفقوا فى سَبيل اللَّه فَمنكم مَّن يَبخَل وَمَن يَبخَل فَإنَّمَا يَبخَل عَن نَّفسه وَاللَّه الغَنيّ وَأَنتم الفقَرَاء وَإن تَتَوَلَّوا يَستَبدل قَومًا غَيرَكم ثمَّ لَا يَكونوا أَمثَالَكم … . اكنون اينك شمائيد كه خوانده مى‌شويد تا در راه خدا به انفاق وفداكارى (ودرگذشتن ازشهوات وجاهطلبى هاتان) بپردازيد. پس كسانى از شما بخل ودريغ مىورزند. اينست و جز اين نيست كه اينان برنفس خويشتن بخل ورزيدهاند وخدا بىنياز است. واين شمائيد كه نيازمنديد واگر به راه خدا پشت كنيد خدا ”جانشين“ و ”تبديل“ مى‌سازد گروهى غير از شما را كه هم‌چون شما نيستند».

***

طبق آمار رسمى رژيم در آذر 58، با وجود تقلب و عدد سازى، و آن همه تمهيدات و تيغ كشى، و غوغاى گروگانگيرى، طى 8ماه، شركت كنندگان در رفراندم قانون اساسى ولايتفقيه، 4 ميليون و 750هزار نفركمتر از شركت كنندگان در رفراندم جمهورى اسلامى بودند. (يعنى بيش از 20درصد افت!) اين براى ما يك پيشرفت چشمگير در مرزبندى با ديكتاتورى دينى و آگاه كردن توده مردم و براى خمينى، يك پس رفت هشدار دهنده بود. از اين‌رو به صحنه آمد و به «غريب بازى» پرداخت:

«اسلام غريب است الان اسلام غريبه همانطوركه غربا را نمىشناسند يك غريبى وارد يك شهر باشه مردمش نمىشناسند اسلام الان غريب است توى ملتها نمىشناسند اسلام را، چون نمىشناسند اسلام را، احكام اسلامم نمىدانند اسلام شناسهاى ماهم اسلام را نمىشناسند. نمىشناسند چيه؟
اينهايى كه مى‌گند ديكتاتورى اسلام را نمى‌فهمند چى هست، فقيه اسلام را نمىگند مى‌گن هرفردى هرفردى هرچه هم فاسد باشه اين حكومت، فقيه اگر پاشه اين‌طور بگذاره اگر يك گناه صغيره هم بكند از فقا ه… از ولايت ساقط است مگر ولايت يك چيز آسونى است كه بدند دست هركس، اينها كه مى‌گند كه ديكتاتورى پيش مىآيد ونمى دونم اين مسائل پيش ميآد اينها نمىدونند كه حكومت اسلامى حكومت ديكتاتورى نيست، مذهب مقابل اينها ايستاده اسلام مقابل ديكتاتورها ايستاده و ما مى‌خواهيم كه فقيه باشد كه جلوى ديكتاتورها را بگيرد نگذارد رئيسجمهور ديكتاتورى كند. نگذارد نخستوزير ديكتاتورى كند. نگذارد رئيس مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً لشگر ديكتاتورى بكند نگذارد رئيس ژاندارمرى ديكتاتورى بكند نه اينكه مى‌خواهيم ديكتاتورى درست كنيم. فقيه مى‌خواد چه كند ديكتاتورى را كسى كه زندگى يك زندگى عادى دارد ونمىخواد اين مسائل ره، ديكتاتورى براى چى مى‌خواهد بكنه. حكمفرمايى توكار نيست دراسلام علاوه حالا دراين قانون اساسى كه آنقدر احتياط كارى هم شده است آقايون هم آنقدر احتياط كارى كردند كه يكدفعه مردم بياند خودشون تعيين كنند يك خبرههايى ره، اين ديكتاتورى است؟
حالا ما يك جا 20 ميليون رأى داشتيم يك جا هم كه يك دستهاى نيامدند قهركردند ازبابى كه اونها هم نمى‌دونستند ما چى مى‌خواييم بگيم. قهر كردند رفتند كنار نشستند معذالك 16ميليون جمعيت تقريبا رأى داد و90 درصد مردم گفتند ما رأى مىديم الان هم بعدها خواهند آنها هم گله كرد كه چرا ما نگذاشتند رأى بدهيم شايد اونها هم همين رأى را بدند وباز بشه جمع كرد».


***

جبهه ملى مرتد است!
در خرداد 1360 خمينى شتابان در راستاى سلطنت مطلقه آخوندى و يك پايه كردن رژيمش حركت مىكرد و اعلام جنگ رسمى به مجاهدين در دستور كارش بود. به اين منظور ابتدا بايد بنىصدر را عزل و حاكميت ارتجاعى را يك سويه مىكرد. ادامه دادن عمدى به جنگ ضد ميهنى با عراق در آن زمان، بهترين پوشش را براى اين كار فراهم مىكرد. از آذر 58 تا خرداد 60، ضمن يكسال و نيم بسيارى وقايع گذشته و وضع به آن‌جا رسيده بود كه اگر خمينى نمىجنبيد، عمامه ولايتش در پس معركه بود! بنابراين بايد از ساده به پيچيده شروع به جراحى و حذف مىكرد. براى آشنايى با همين مسيرو فضاى آن ايام به چند مورد ضرورى اشاره مىكنم:

***

در 19فروردين سال 60 قدوسى دادستان كل ارتجاع به دستور خمينى در يك بيانيه 10مادهاى اعلام كرد: انتشار هرگونه مطبوعات «منوط به اجازه وزارت ارشاد اسلامى» و «برگزارى ميتينگ و تظاهرات با توجه به شرايط جنگى منوط به اجازه وزارت كشور است». «ايجاد دفاتر حزبى و گروهى» هم «منوط به اطلاع وزارت كشور است تا امكان نظارت قانونى از جهات مذكور در اصل 24 قانون اساسى فراهم باشد». اصل‏24 اين بود كه نشريات‏ و مطبوعات‏ نبايد به بيان مطالبى بپردازند كه «مخلّ‏ به‏ مباني‏ اسلام‏ يا حقوق‏ عمومي‏ باشد». علاوه بر اين «كليه احزاب و گروههاى مسلح موظف» شناخته شدند «سلاحهاى خود را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يا مقامات انتظامى (با اخذ رسيد) تحويل دهد». احزاب و گروههايى هم كه «بر ضد جمهورى اسلامى ايران اعلام مبارزه مسلحانه كردهاند، چنانچه موضع قبل خود را رها كنند و سلاحهاى خود را تحويل سپاه پاسداران يا مقامات انتظامى دهند و موضع خود را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً اعلام نمايند، مى‌توانند در چهارچوب قانون، فعاليت سياسى داشته باشند؛ در غيراينصورت، طبق قانون، در دادگاههاى انقلاب محاكمه مىشوند و بر اساس قوانين اسلامى مربوط به ”محارب“ با آنها رفتار خواهد شد». جالبتر اينكه: «كليه احزاب و گروهها در بيان آرا و افكارسياسى آزادند، به شرط اينكه مشتمل بر دروغ، تهمت وتحريك نباشد». هم‌چنين نبايد «به تشويق و تحريك به اعتصاب، كم كارى، تحصن يا هر نوع اخلال در مؤسسات مختلف كشور» بپردازند. «چنانچه مواردى مشاهده شود، متخلفين تحت پيگرد قانونى قرار مىگيرند» و «طبق موازين، محاكمه و مجازات مىشوند».
در يك كلام، ظرفيت خمينى به انتها رسيده بود و حرفش اين بود كه واى بهحالتان اگر به «تشويق» و «تحريك» و «تهمت» و «تحصن» و هر گونه اخلال در مؤسسات كشور بر عليه ولايت مطلقه ادامه بدهيد.
همزمان موج جديدى از حمله و تهاجم در سراسر كشور به مجاهدين و هوادارانشان آغاز شد.

***

هفته بعد، روزنامه ميزان متعلق به بازرگان هم توقيف شد. مجاهدين توقيف نشريه بازرگان را به شدت محكوم كردند و «نشانه ديگرى از اوجگيرى افسار گسيخته انحصارطلبى» خواندند.
پاسخ ما به موج تازه حملات و آزادى كشى براى درهم شكستن فضاى اختناق، راهپيماييهاى اعتراضى سراسرى در شهرستانهاى مختلف و بهخصوص تهران بود.
در هفتم ارديبهشت در تظاهرات مادران بهخاطر اعتراض به كشتار مجاهدين به‌ويژه خواهرانمان در قائمشهر، بيش از 150هزار نفر از مردم تهران راهپيمايى كردند در اين تظاهرات ما دو شهيد و 70 مجروح داشتيم.
روز بعد من ضمن سپاسگزارى از همدردى و استقبال هموطنانمان، به نشانه حسن نيت، به‌طور سراسرى دعوت به آرامش و خويشتندارى كردم و در عين حال از مقامات قانونى رژيم درخواست قانونى راهپيمايى و ميتينگ اعتراضى سراسرى بهعمل آوردم.
پس از تظاهرات سراسرى و مخصوصاً تظاهرات بزرگ تهران، فضا به‌طور نسبى تغيير كرد و دوباره روح اميد در جامعه و نيروهاى سياسى دميده شد.

در همين اثنا اعتراضهاى سياسى و اجتماعى به تعطيل و توقيف روزنامه بازرگان هم بالا گرفته بود به‌طورى كه دادستانى ارتجاع عقب نشست و چند روز بعد از توقيف، اين روزنامه مجدداً منتشر شد.
بازرگان كه از حمايتها پشتگرم شده بود در سرمقاله روز نهم ارديبهشت تحت عنوان «مبارزه قانونى و مبارزه مسلحانه» هشدار داد كه اتخاذ شيوههاى ديكتاتور مابآنهى چماقدارى و سركوب و كشتار راه تحولات مسالمتآميز جامعه را سدّ مىكند و آن را به سوى قهر و خشونت مىراند. قهر و خشونتى كه بنابر سنن خدشهناپذير، سرانجام خود آنها ضمن آن، منكوب مشيت قاهرانه الهى شده و در آتش خشم مردم ستمديده خواهند سوخت.
بازرگان افزود: «ساختمان بشر و سنت خدا چنين است كه وقتى ستم از حد گذشت، مستضعفين مظلوم با همه ضعف و ترس به‌پا مىخيزند و خدا ياريشان مى‌كند تا متجاوزين استعلاگر را به زمين بزنند… سنت الهى اختصاص به گذشته ندارد، تكرار مى‌شود».

***

خمينى كه فضا را اين‌چنين در حال چرخش مىديد، بلادرنگ در فرداى آن روز، دهم ارديبهشت 1360، بىپرده با مجاهدين اتمام حجت كرد و چون جرأت نداشت به ما بگويد توبه كنيد گفت: «به آغوش ملت برگرديد» والا «يك روز است كه پشيمانى ديگر سودى ندارد و آن روزى است كه به ملت تكليف شود، تكليف شرعى الهى به مقابله با اينها و تكليف آخرى، نسبت به اينها تعيين شود».

ماهم دو روز بعد، در يك پاسخ مشروح ضمن افشاى جنايتها و چپاولها و دروغ‌پردازيهاى حكومتش در زمينههاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى، جواب داديم: «در برابر ”تكليفى“ كه گوشزد فرموديد چه چارهاى جز نوشتن و تقديم ”وصيت نامه‌ها“ باقى مىماند؟» و از او خواستيم با «كليه هوادارانمان در تهران… براى بيان مواضع و تشريح اوضاع و عرض شكايات و اثبات مطالب فوق الذكر، بدون هيچ‌گونه تظاهر و در نهايت آرامش به‌حضورتان برسيم». در همين نامه خاطرنشان كرديم «لايحه احزاب» كه در مجلس در دست تصويب است «در يك كلام جز بهمعنى تعطيل تمام آزاديهاى سياسى و پشت پا زدن به گرانبها ترين ارمغان انقلاب نيست».
خمينى با اين جواب كه در آن زمان حمايت سياسى و اجتماعى قابل توجهى برانگيخت، بهلحاظ سياسى كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً خلع سلاح شده بود و بايد بهانه ديگرى جستجو مى‌كرد كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.

***

از طرف ديگر، از جوانب مختلف بهخاطر همان سر مقاله بر سر بازرگان ريختند. او هم جانب احتياط گرفت و در 12ارديبهشت بىاحتياطى قبلى را با يك سرمقاله جديد، جبران و متوازن كرد. در اين سرمقاله، تحت عنوان «فرزندان مجاهد و مكتبى عزيزم» در نقش ميانجى و پدرى نصيحت‌گر بين مجاهدين و ايادى خمينى كه آنها را «مكتبى» خوانده بود، ظاهر شد و سعى كرد بايكى به نعل و يكى به ميخ زدن، كمر مار ولايت را بگيرد!

بازرگان نوشت:
- «مجاهدين خلق، شما فرزندان نهضت آزادى هستيد. در سال 1343 كه در زندان بوديم به‌دنيا آمديد و راه خود را پيش گرفتيد، بدون آنكه از خانه فرار كرده يا اخراج شده باشيد… اگر بعداً بهلحاظ ايدئولوژيك و تاكتيك فاصلهها و اختلافهايى پيش آمد و از خود شما كسانى جدا و مخالف شدند، اينها مانع و منكر رابطه پدر و فرزندى نمى‌تواند باشد».

- «مكتبيها نيز، با همه تندى و تلخى و بد خلقى كه داريد از ما هستيد… چه آن جناب برادرى كه رئيس دولت است اعتراف و به‌قول خود افتخار به شاگردى يا فرزندى ما مىكند و تا قبل از انتخاب رئيسجمهور عضو هيأت اجرائيه نهضت آزادى بود و چه آن ديگرى كه كانديد رياست جمهورى شد و درهيچ گفتار و نوشتار از بىلطفى به ما كوتاهى نكرده است به زندان مىآمد براى اعلاميهها و عمليات نهضت دستور نظر بگيرد و ملاقات و مراجعه تيمسار مقدم (رئيس ساواك) در خانهاش را به من گزارش مى‌داد تا وجدانش راحت باشد».

- «نهادهايى كه در گوشتان چنين خواندهاند يا چنين تصور كردهاند كه دولت موقت منكر و مخالفشان بود، آنها نيز اولاد ما هستند، مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً سپاه انقلاب را دكتر چمران مبتكر و مصمم بود… سپس دكتر يزدى اساسنامه سپاه را تنظيم نموده، دولت موقت به شوراى انقلاب پيشنهاد نمود».
- «خلاصه آنكه هر دوى شما، مجاهد و مكتبى، اگر مرا پدر خود ندانيد و پشت كنيد من شما را فرزندان خود مى‌دانم. گوشتان را مىكشم و رويتان را مىبوسم… اگر به پدرى قبولم داريد مى‌خواهم كه (اين مقاله را) در روزنامه‌هاى مجاهد و جمهورى اسلامى درج كنيد».
- «مجاهدين عده قليلى نيستند و نفوذ عجيب در دختر و پسرهاى دانش آموز ودانشجو و در مدارس دارند. مكتبى‌ها نيز، هم فراوانند، هم فداكار، متشكل و مجهز و ستون فقرات انقلاب. منحرف هستيد اما نه منافقيد، نه مرتجع و نه مزدور اجانب…».
دست آخر هم بازرگان پيشنهاد كرده بود: «بياييد اولاً همديگر را هم كيش و برادر بدانيد. ثانياً از برادركشى و پدركشى توبه كنيد، دور هم جمع شويم، ميز گرد تشكيل بدهيم با اجازه رهبر انقلاب و پايه گذار جمهورى اسلامى… اعتقادها و ايرادها و اشكالات را بررسى كنيم».

***

نشريه مجاهد، مقاله بازرگان را چاپ كرد اما روزنامه جمهورى اسلامى وقعى نگذاشت و آن را چاپ نكرد.
ما هم در پاسخ به مهندس بازرگان در كمال احترام و با استقبال از ميانجى‌گرى او به عرض رسانديم كه بين ظالم و مظلوم، در وسط نمىايستند!
هم‌چنين با ارائه فهرستى طولانى از جرم و جنايتهاى «مكتبيهاى نورسيده» افزوديم:
«شگفت است كه آقاى مهندس بازرگان در حالى اين حرفها را زده و اين قضاوتها را مىكند كه در مقاله قبلى خود ”مبارزه قانونى و مبارزه مسلحانه“ ليستى از عملكردها و تعديات و قانون شكنى‌هاى انحصار طلبان را رديف كرده و آنها را نسبت به عواقب جلوگيرى از عدالت و آزادى هشدار دادهاند. كما اينكه در آن‌جا مىنويسد: ”توقيف ميزان و مدير مسئول آن حملات جسورانه غيرقانونى قبلى كه به ساير مطبوعات و دفترها شده است جريان محاكمه امير انتظام، طرح قانونى محدوديت احزاب، زمينه سازيهايى براى روزنامه انقلاب اسلامى و رئيسجمهورى بهرغم اطلاعيه 25اسفند ماه گذشته امام، نمونههاى يادآور پايان مبارزه پارلمانى گذشته است. تحريم و تعطيل مبارزه كار را طبق سنت تاريخى و الهى و همان‌طور كه آثارش ظاهر شده به مبارزه مسلحانه و آشوب داخلى مىكشاند، كه وظيفه خود دانستم هشدار دهم“ .

در عمل هم، همين چندى پيش بود كه خود آقاى مهندس بازرگان در قبال تعطيل و توقيف روزنامه ميزان و زندانى نمودن مدير مسئول آن، آن همه اعتراض كردند، ستاد حمايت از مطبوعات تشكيل دادند و مردم را به حمايت و كمك طلبيدند.
راستى اگر آن‌موقع كسى آقاى بازرگان و ”متوليان و كسوت داران حزبى و مكتبى“ را مخاطب قرار داده، آنها را بالسويه ملامت و يا نصيحت نموده و مى‌گفت كه: آقايان پدران و مسئولين عزيز، اين همه ستيزه نكنيد و اين همه دعوا راه نيندازيد، آقاى بازرگان اعتراض نمىكرد كه اينگونه برخورد، رسم عدالت و انصاف نيست و ظالم و مظلوم را يكسان ديدن است».

***

اما خمينى پس از دريافت جواب مجاهدين به تهديدهايى كه در 10ارديبهشت كرده بود، در 21ارديبهشت، با سخافتى چشمگير به اين بهانه كه گوييا مجاهدين بر ضداسلام قيام مسلحانه نمودهاند به ميدان آمد. در حالى‌كه ما بهرغم 50 شهيد و هزاران مجروح، حتى يك گلوله هم شليك نكرده بوديم.
خمينى گفت: «آنهايى كه اين طور هم با قلمهايشان، علاوه بر تفنگهايشان، هم با ما معارضه دارند، ما به آنها كراراً گفتهايم و حالا هم مى‌گوييم كه ما مادامى كه شما تفنگها را در مقابل ملت كشيدهايد، يعنى در مقابل اسلام با اسلحه قيام كردهايد، نمىتوانيم صحبت كنيم و نمىتوانيم مجلسى با هم داشته باشيم. شما اسلحهها را زمين بگذاريد و به دامن اسلام برگرديد، اسلام شمارا مىپذيرد… در آن نوشتهيى كه نوشتهايد، در عين حالى كه اظهار مظلوميتهاى زياد كردهايد، لكن باز ناشى گرى كرديد و ما را تهديد به قيام مسلحانه كرديد. ما چطور با كسانى كه قيام بر ضداسلام قيام مسلحانه بكنند مى‌توانيم تفاهم كنيم؟ … شما به قوانين اسلام سر بگذاريد، گردن فرو بياوريد، … من هم كه يك طلبه هستم با شما حاضرم كه در يك جلسه، نه در يك جلسه، در دهها جلسه با شما بنشينم و صحبت كنم. لكن من چه بكنم كه شما اسلحه را در دست گرفتهايد و مى‌خواهيد ما را گول بزنيد. برگرديد و به دامن ملت بياييد… . اذعان كنيد به اينكه ما خلاف كردهايم… دعوى اين را نكنيد كه ما از اول تا حالا هميشه طرفداراز اسلام و يا طرفدار از مردم بوديم. اين را دعوى نكنيد».

جالبتر اينكه، الگوى حزب توده و اكثريت را هم جلوى ما گذاشت و گفت: «شما الان مىبينيد كه بعضى احزابى كه انحرافى هستند و ما آنها را جزء مسلمين هم حساب نمىكنيم، معذالك، چون بناى قيام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهاى سياسى دارند، هم آزادند و هم نشريه دارند به‌طور آزاد».
اما از آن‌جا كه خوب مى‌دانست كه مجاهدين نه «گردن فرو مىآورند»، نه «اذعان به خلاف مىكنند» و نه تودهيى مسلك و اكثريتى مى‌شوند، خودش سريعاً حرفش را پس گرفت و گفت «من اگر يك درهزار، احتمال مىدادم كه شما دستبرداريد از آن كارهايى كه مىخواهيد انجام بدهيد، حاضر بودم كه با شما تفاهم كنم و من پيش شما بيايم، لازم هم نبود شما پيش من بياييد».

***

هفته بعد هم مجاهدين، يك خبرچينى و «راپرت» رسمى حزب توده به نخست وزيرى خمينى عليه مجاهدين را منتشر كردند. در اين خبر چينى با مهر حزب توده، به دروغ ادعا شده بود كه «از آشوبهايى كه در روزهاى اخير در شهرهاى مختلف ايران عمدتاً بوسيله مجاهدين خلق بوجود آمده است، دو سه روز قبل ضدانقلاب اطلاع داشته است» (مجاهد- 31ارديبهشت 1360).

يك روز قبل از افشاى اين سند حزب توده اعلام كرده بود «هيچ‌گاه در مورد مجاهدين خلق راپرت نداده است. اين اتهامى بىپايه و دروغى زشت است و قاطعانه تكذيب مى‌شود» (مردم- 30ارديبهشت 1360).

اما بعد از افشاى سند نوشت: «مجاهدين خلق ظاهراً به اسناد محرمانهيى كه حزب توده ايران در اختيار مقامات مسئول قرار داده است، دسترسى پيدا كردهاند… ما ضمن اعتراض جدى به خروج اين اسناد و اخبار، خواستار اتخاذ تدابير جدى از جانب مقامات مسئول براى ممانعت از تكرار اين قبيل حوادث و كنترل و حفاظت دقيق اين اسناد هستيم» (مردم- 6خرداد 1360)

يادآورى مىكنم كه پس از 30خرداد حزب توده پيوسته خواهان سركوب و اعدام مجاهدين و استرداد و اعدام خود من بود. اما در بهمن 61 وقتى كيانورى و سران حزب توده دستگير شدند، مجاهدين «بهرغم حمايت آشكار حزب توده از سركوب و اعدام مجاهدين و ديگر نيروهاى مقاومت، چون گذشته، هرگونه نقض حقوقبشر و اعمال شكنجه و محاكمات مخفى در دادگاههاى ناصالح رژيم خمينى را درباره هر كس و هر گروه حتى درباره سران حزب توده و سلطنت طلبان نيز محكوم» شناختند.

نورالدين كيانورى دبيركل حزب كمونيست توده: و اين تخلفات درسى باشه براى نسل جوان ما كه راه درست خودشون رو از راه گمراهى كه ما رفتيم جدا بكنيد.

 
***

در ششم خرداد سال 60 خمينى نمايندگان مجلس را بهمناسبت سالگرد تشكيل نخستين مجلس ارتجاع به جماران فراخواند و اقليت انگشت شمار اين مجلس به رياست بازرگان را به توپ بست تا مبادا با اقدامات و سركوبگرى او مخالفت كنند.
خمينى گفت: «هى نشينيد و بگوييد پاسدار كذا… بگذاريد اين قدرت اسلام باقى باشد. اگراين قدرت اسلام-خداى خواسته- شكسته بشود، و شكسته نخواهد شد. شما و ما و همه اشخاصى كه هر جا هستند و همه روشنفكران و قلم به‌دستها همهشان به باد فنا مىروند. اين قدرت است كه شما را نگهداشته است…

اين قدرت اسلام را نگه داريد. تا گفته مى‌شود «مكتبى»، آقايان مسخره مىكند! «مكتبى» يعنى اسلامى. آن كه مكتبى را مسخره مى‌كند اسلام را مسخره مى‌كند. اگر متعمد باشد مرتد فطرى است، و زنش برايش حرام است، مالش هم بايد به ورثه داده بشود، خودش هم بايد مقتول باشد… .
آقاى رئيسجمهور حدودش در قانون اساسى چه هست، يك قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت مى‌كنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مىكنم. آقاى نخستوزير حدودش چه قدر است، از آن حدود نبايد خارج بشود. يك قدم كنار برود با او هم مخالفت مىكنم. مجلس حدودش چقدر است، روى حدود خودش عمل كند… نمى‌شود ازشما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم. غلط مى‌كنى كه قانون را قبول ندارى! قانون ترا قبول ندارد. نبايد از مردم پذيرفت، از كسى پذيرفت، كه ما شوراى نگهبان را قبول نداريم. نمىتوانى قبول نداشته باشى. مردم راى دادند به اينها، مردم شانزده ميليون تقريباً يك يك قدرى بيشتر رأى دادند به قانون اساسى».

***


خمينى آن‌قدردر بحران فرو رفته و «بى دنده و ترمز» حرف زده بود كه بازرگان بعد از 10روز سبك و سنگين كردن، در 16خرداد در يك نامه سرگشاده به جوابگويى پرداخت:
در نامه بازرگان تحت عنوان «سه كلمه گله مخلصانه بازرگان به رهبرى پدرانه انقلاب اسلامى ايران» آمده بود:
- «با چنان قضاوت قاطعانه و مشت بىدريغ كه از مقام والاى رهبرى نثار هر صاحب درد و داد شد آيا جايى براى وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و براى آزادى عقيده و انتقاد و تظلم كه از پايههاى قانون اساسى است باقى خواهد ماند؟»

- «تنبيه و توبيخ‌هايى كه درباره نمايندگان و نويسندگان و دولتمردان در عدول از حق و عدالت و در عدم رعايت قانون مىفرموديد، كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به‌جا و اصولى بود اما رنگ تند ضددين دادن… اين خطر بزرگ را پيش مىآورد كه در مناقشات گروهى و اختلافات مرامى، كينه و كشتارهاى غيرقابل مهار و دور از انسانيت و اسلاميت به‌وجود آيد مگر اينكه مصلحت ديده باشيد كه براى حفظ دستاوردهاى انقلاب اسلامى جو وحشت و شدت عمل ايجاد گردد»

- «آيا با حربه اسلام و قرآن و با تهمت خروج بر خليفه خدا يا رافضى بودن و تفرقه افكندن نبود كه بنى اميه و بنى عباس و عثمانيها آن فجايع و بلاها را بر سر اهل بيت و شيعيان و آزاد انديشان مسلمان درآوردند؟ امان از آن زمان كه به شيوه كليساى قرون وسطى برداشت و برخوردهاى حكومتى و اجتماعى و فرهنگى در مجارى دينى انحصار يافته افتد و چماق تكفير، حاكم اختلافات گردد»

- «اگر مسئول و مقامى حتى رئيسجمهور شانه از اطاعت قانون خالى كند، با وجود اصل 110 و 122 قانون اساسى كه اجازه پيشنهاد و محاكمه و امكان عزل از طرف مقام رهبرى را داده است، چه حاجت كه داغ و درفش مذهبى مفسد فىالارض به ميان آمده باشد يا از طنز نويسان و ايراد گيرندگان به نو رسيدههايى كه عنوان مكتب اتخاذ كردهاند، چنان طرفدارى شود كه پس فردا ببينيم، بعد از نيمهشب دو ژ-3 به‌دست كنار بسترمان آمده آخرين مايَتَعَلَق يعنى زن حلالمان را با خود ببرند!»

فرداى آن روز، به‌دستور خمينى، لاجوردى كه دادستان ارتجاع در تهران بود و ما هميشه سؤال مىكرديم كه با چه ميزان سواد و با كدام فهم و شعور قضائى به دادستانى منصوب شده است، روزنامه‌هاى بازرگان و بنىصدر و حزب توده و يك روزنامه ديگر كه اسمش را دقيقاً بهخاطر ندارم توقيف و تعطيل كرد. تعطيل روزنامه حزب توده صرفاً از بابت حفظ توازن و «بالانس» با سه روزنامه ديگر انجام مى‌شد.

***

دو روز قبل از آن، خمينى در 15خرداد يك نمايش مرعوب كننده به‌راه انداخت و ادعا كرد كه در تظاهرات حكومتى در سراسر كشور 15 ميليون نفر شركت كردهاند.
سرمقاله مجاهد در اين باره چنين نوشت:
«تشبثات و جو سازيهاى هيستريك قبل از 15خرداد با به‌كار گرفتن تمام طرق و وسايل تبليغاتى و ارتباط جمعى و طبق معمول حتى تعداد جمعيت شركت كننده در راهپيمايى را پيشاپيش تعيين نمودن و ادعاى اينكه ”ميليونها نفر در راهپيمايى شركت خواهند كرد“ و… همگى از چنين قصد و نيازى حكايت مىنمود و تبليغات و ادعاها و لاف و گزافهاى بعدى نيز هر چه بيشتر آن را نشان مى‌دهد. از جمله در حالى‌كه كل جمعيت شركت كننده در راهپيمايى تهران بيش از 300هزار نفر نبود، انحصار طلبان در تبليغات خود از راهپيمايى ميليونى در تهران دم مىزدند و در رابطه با سراسر كشور تعداد راهپيمايان را بيش از 15 ميليون نفر ادعا كردند (البته اپورتونيستهاى راست جبهه متحد ارتجاع نيز از آنها عقب نماندند و از رژه ميليونى خلق سخن گفتند). بر هيچ‌كس پوشيده نيست كه اين ادعاها (كه يادآور تبليغات گوبلزى مبنى بر هر چه بزرگ گفتن دروغ جهت باوراندن آن به مردم است) با عطف توجه به شعارهاى از پيش تعيين شدهيى كه در راهپيماييها داده مى‌شد صرفاً به اين دليل به‌عمل مىآيد كه با طرح و پيشنهاد رفراندم و مراجعه به آراى عمومى مردم جهت خروج از بنبست مقابله شود ضمن رد و انكار هر چه موكد هر گونه ”بن بست“ خود اين مراسم يك رفراندم قلمداد گردد كه گويا ضمن آن مردم رأى و نظر عمومى خود را عليه نيروهاى مخالف انحصارطلبى و ارتجاع (به‌ويژه مجاهدين خلق) و رئيسجمهور و به‌نفع جناح ارتجاعى و انحصار طلب حاكم ابراز كردهاند كه قاعدتاً به دنبال آن نيز بايد موج فشار و اختناق و سركوب هر چه بيشترى را عليه نيروهاى مخالف و مخصوصاً انقلابى انتظار كشيد».

***

ما بلادرنگ در همان روز 17خرداد تعطيل روزنامه‌ها را قوياً محكوم كرديم و به «تحريم انقلابى همه روزنامه‌ها و نشريات دستنشانده حكومتى از قبيل اطلاعات، كيهان، جمهورى اسلامى» فراخوان داديم.

نشريه مجاهد از اين پيشتر، در آستانه آزادى گروگانها رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به حكم دادستان ارتجاع توقيف شده بود. در مهر و آبان 59 همين كه خمينى ديد ريگان رياست جمهورى آمريكا را به عهده مىگيرد و سمبه خيلى پرزور است، بهرغم همه الدرم بلدرمهاى قبلى خودش، به شدت ترسيد و جا زد و با امضاى قرارداد الجزاير، شعبده گروگانگيرى در سفارت آمريكا را جمع كرد و پايان نمايش را اعلام كرد. عقبنشينى آسانسورى خمينى به قدرى افتضاح بود كه به غير از جناح غالب، حتى جناحها و گروه بنديهاى درونى رژيم، اين قرارداد را «روى دست قرارداد تركمانچاى» توصيف مى‌كردند.

عيناً مانند جنگ ضدميهنى، در اين جا هم خمينى بايد جواب مىداد كه چرا و به چه خاطر و با چه نتايجى به گروگانگيرى روى آورده است. اينها سؤالاتى بود كه در آن ايام نشريه مجاهد در شرايطى كه رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً توقيف شده بود با تيراژى نزديك به 500هزار نسخه وسيعاً به ميان مردم مىبرد و به همين خاطر خمينى ديگر تحمل آن را نداشت.

ابتدا دادستان ارتجاع با استفاده از فضاى جنگ (ايران و عراق) كه همه چيز را تحت الشعاع قرارداده بود، در روز 7آبان انتشار روزنامه‌هاى «فرياد گودنشين» و «بازوى انقلاب» را كه روزنامه‌هاى بخش اجتماعى و بخش كارگرى مجاهدين بودند، ممنوعه اعلام كرد. بهانهاش اين بود كه «… اين گروهكها در روزنامه‌ها و نشريات خود نه‌تنها اين جنگ تحميلى را محكوم نكردند، بلكه به تضعيف روحيهٌ سپاهيان و رزمندگان دلير اسلام پرداخته‌اند…»

سپس در 11آبان، دادستان ارتجاع نشريه مجاهد و ساير انتشارات مجاهدين رابالكل ممنوع اعلام كرد. در همين روز مجلس رژيم به‌دستور خمينى با فوريت و در اجلاسهاى سرّى، طرح آزادى گروگانها را تدوين كرد و 2روز قبل از انتخابات آمريكا به تصويب رساند. در اين ايام خمينى از ترس ريگان يك روز و يك ساعت راهم نمىخواست از دست بدهد.

روز بعد در 12آبان، رژيم براى مشغول كردن مجاهدين به‌طور ناگهانى اعلام كردكه درفرداى همان روز يعنى 13آبان دادگاه مجاهد اسير محمدرضا سعادتى بهصورت غير علنى و در خفا برگزار مى‌شود. يعنى كه هيچ فرصتى براى حضور وكلاى بينالمللى او در اين دادگاه باقى نگذاشت.

در 25آبان، خمينى حكم احضار و تعقيب رهبرى سازمان مجاهدين خلق ايران را از طريق دادستانش صادر كرد. بيچاره باز هم مجاهدين را نشناخته بود و گمان مى‌كرد جا مىزنند. اما مجاهدين در اطلاعيه خود جبران «بزرگترين خطاى شاه» از سوى ارتجاع حاكم را به سخره گرفتند.
همزمان در روز 25آبان، خمينى از طريق دادستان ارتجاع در آبادان با صدور حكمى مقرر كرد، كه مجاهدين بايستى ظرف 24ساعت سنگرهاى جبهه و شهرهاى جنوبى را تخليه كنند. اما قبل از خشك شدن مركب اين حكم، تعقيب، دستگيرى و شكنجه صدها مجاهد جان بركف در آن‌جا آغاز شد. دو سه ماه بعد، مجموعاَ احكام 286سال زندان براى مجاهدان دستگير شده در جبهههاى جنگ كه جدا از صفوف خمينى به دفاع مشروع از وطن و خاك خود اشتغال داشتند صادر شده بود. در همان زمان بهشتى در ديدارى با برادرمان مهدى ابريشمچى در خوزستان به او صريحا حرفى با اين مضمون گفت كه، خوزستان را از ايران بگيرند بهتر از اين است كه شما حكومت را از ما بگيريد… .

اما مجاهدين در زير تعقيب و كنترل دائمى كميته چيها و پاسداران و البته با مشكلات فراوان به انتشار مخفيانه مجاهد هفتگى ادامه دادند كه در فروردين 60 در30 نقطه كشور چاپ يا تكثير مى‌شد و تيراژ آن به بيش از 500هزار نسخه رسيد و تا 30خرداد به 600هزار افزايش يافت. تيراژ روزنامه حزب حاكم (جمهورى اسلامى) در اين زمان زير30هزار بود. برخى منابع موثق تيراژ آن را در برخى ايام 18هزار گزارش مىكردند كه اكثر آن يا با بودجه دولتى خريدارى شده و در ادارات و ارگانهاى حكومتى توزيع مى‌شد يا به فروش نرفته به دفتر روزنامه برمى‌گشت.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen

Archiv

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe