دمکراتهای متحد ایرانی

19 März 2010

استراتژى قيام و سرنگونى سلسله آموزش براى نسل جوان در داخل كشور - قسمت پانزدهم


اشرف كانون استراتژيكى نبرد
نقدينه بزرگ ملت
درمبارزه آزادىبخش با رژيم ولايت

پيام به رزمندگان ارتش آزادى
و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده
مسعود رجوى -اسفند 1388


در ادامه بحث، به وقايع و فضاى سياسى خرداد 60، باز هم اشاره خواهم كرد اما صبر كنيد تا ابتدا به تصفيه حساب خمينى با جبهه ملى و اعلام ارتداد آن بپردازيم.
در آستانه 30خرداد، هم‌چنان‌كه در قسمتهاى قبل اشاره كردم، جبهه ملى براى روز 25خرداد كه ضمناً مصادف با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايى (در سال 1352) بود، اعلام تظاهرات و راهپيمايى بزرگ كرده بود و طبعاً از مجاهدين انتظار حمايت داشت. در آن ايام مجاهدين هر روز در سراسر تهران تظاهرات پراكنده و موضعى داشتند و به شرحى كه بعداً خواهم گفت تلاش مىكردند اين سلسله تظاهرات مسالمتآميز به يكديگر متصل و تبديل به يك تظاهرات بزرگ مانند تظاهرات بزرگ مادران در اوايل ارديبهشت بشود. اما بدلايلى كه خواهم گفت امكانپذير نبود.

خمينى ديگر جايى براى يك تظاهرات كوچك مسالمتآميز چند هزار نفره و حتى چندصدنفره باقى نمىگذاشت. هر تظاهرات در هرگوشه شهر را، ساعتى بعد به صحنه جنگ و شليك هوايى و زمينى با مجروحان و مصدومان بسيار تبديل مىكرد. با اين همه ما از تظاهرات پراكنده در سراسر شهر در اعتراض به اختناق و ديكتاتورى و عزل بنىصدر دستبردار نبوديم و نزديك به دو هفته هر روز در نقاط مختلف شهر با دست خالى، با كميته و سپاه كه به‌شدت سركوب مىكردند، درگير بوديم.

دكتر سنجابى كه رياست جبهه ملى را به‌عهده داشت چند بار پيام فرستاد و خواستار ديدار بود. ما برادرمان، شهيد قهرمان على زركش (جانشين مسئول اول سازمان پس از به شهادت رسيدن موسى) را به ديدار ايشان فرستاديم.
دكتر سنجابى وزير خارجه بازرگان بود و او بود كه برادرم كاظم را كه در دهه 1330 شاگرد قديمى خودش در دانشكده حقوقدانشگاه تهران بود، براى سفارت ايران در مقر اروپايى مللمتحد انتخاب و به بازرگان و خمينى معرفى كرد. سنجابى نخستين وزير و شخصيت نامدار ملى بود كه حتى قبل از انتخابات خبرگان، در فرداى راهپيمايى يكصدهزار نفرى مجاهدين براى مجاهد اسير محمدرضا سعادتى در اوايل 1358، بهعنوان اعتراض دست از همكارى با دولت بازرگان كشيد. من بعداً با سنجابى در خانهاش در شمال تهران ديدار كرده بودم و او نسبت به حمايت ما از مواضع ملىگرايانه و دموكراتيك، اطمينان داشت. قبل از آن هم براى حفاظت خود تفنگ كلاشينكف خواسته بود كه تأمين كرديم.

***

اختلافات و دعواهاى بازرگان با سنجابى و جبهه ملى چيز تازهيى نبود و در سال 1340 به انشعاب بازرگان از جبهه ملى و تشكيل نهضت آزادى انجاميده بود. در واقع تشكيلات منسجمى بهعنوان جبهه ملى وجود نداشت و دكترين آيزنهاور در دهه 1950 ميلادى مبنى بر حمايت از رژيم شاه بهعنوان يك حلقه ضرورى در برابر اتحاد شوروى، بسيارى از رجال جبهه را منفعل كرده و به سياست «صبر و انتظار» كشانده بود. مىگفتند كه مصدق در تبعيد و انزواى دهكده احمدآباد در كرج از اين وضعيت بسيار ناراضى است. دستنوشتههاى مصدق در آن روزگار نشان مى‌دهد كه قوياً به نسل جوان و مجاهدانى هم‌چون مجاهدان الجزاير چشم دوخته است.

اما پيشواى محصور نهضت ملى در همان حال در سال 1340 با اشاره به تجربه ارتش آزادىبخش الجزاير، پيام خود را به نسلهاى بعد رساند و نوشت: «ملتى هم هست كه در راه آزادى و استقلال از همه چيز مىگذرد و ديگران هم اگر علاقه به وطن دارند بايد از همين راه بروند و آن را انتخاب نمايند». در همين يادداشت كوتاه در حاشيه كتاب «الجزاير و مردان مجاهد» وى ‌خاطرنشان كرد «بارى، حرف زياد است و مستمع به تمام معنى فداكار كم، بلكه خدا بخواهد كه اين نقيصه در ما رفع شود و ما هم بتوانيم بگوييم مملكت و وطنى داريم و در راه آزادى و استقلال آن، از همه چيز مىگذريم».

پيشواى نهضت ملى، در آبان 1341 هم ذيل عكسى كه به نسل جوان اهدا كرده بود نوشت: «به كسانى‌كه وقتى پاى مصالح عموم به ميان مىآيد از مصالح خصوصى و نظريات شخصى صرفنظر مىكند به كسانى‌كه در سياست مملكت اهل سازش نيستند و تا آن‌جا كه موفق شوند مرد و مردانه مىايستند و يكدندگى به خرج مى‌دهند. به كسانى‌كه در راه آزادى و استقلال ايران عزيز از همه چيز خود مىگذرند. اين عكس ناقابل اهدا مى‌شود.
احمدآباد-آبانماه 1341 – دكتر محمد مصدق».

***

اما در 1359 و در ابتداى سال 60، دكتر سنجابى چندين بار با برادران ما در تهران ديدار كرده بود تا مشتركاً چارهيى بينديشيم. آخرين ديدار او با برادرمان على زركش در خرداد60 بود. دكتر سنجابى در آن زمان 77سال داشت. وقتى برادرمان على از ديدار با سنجابى برگشت، خيلى تحت تاثير قرار گرفته بود و گفت آدم واقعاً از روى دكتر سنجابى خجالت مىكشد كه با اين سن و سال، هم از يكسو محذورات امنيتى ما را درك مى‌كند و هم با فروتنى به تشويق و رايزنى با بچههاى مجاهدش مىپردازد. بعد هم على به من گفت فكر مىكنم بايد خودت براى بحث و قانع كردن دكتر سنجابى در اين ملاقات مىبودى… .
علت را پرسيدم. گفت: براى بحث و قانع كردن دكتر سنجابى، چون برداشت من اين است كه او «توى باغ» نيست و نمىداند كه چه در پيش است و خيلى روى تظاهرات 25خرداد حساب باز كرده…
گفتم: مگر تو ارزيابى و جمعبندى خودمان از اوضاع رامنتقل نكردى و مگر شرايط و آنچه را كه اين روزها توى خيابانها در سطح شهر با آن مواجه هستيم، و مخصوصاً اين را كه خمينى تصميمش را براى حذف و جراحى، يكى پس از ديگرى، گرفته است، نگفتى؟

گفت: من همه چيز را گفتم اما باز هم برداشتم اين است كه دوستان ما در جبهه ملى، آنچه را كه مى‌گذرد دست كم گرفتهاند و بيشتر به فكر برگزارى تظاهرات بزرگى هستند كه اعلام كردهاند و اينكه هر طور شده با كمك مجاهدين برگزار شود. منهم گفتم ما همين حالا هم داريم تلاش مان را براى برگزارى تظاهرات بزرگ انجام مى‌دهيم اما شرايط مثل قبل نيست…
على در پايان گفت، با همه اين توضيحات فكر نمى‌كند كه دكتر سنجابى متقاعد شده باشد… .

***

در همين زمان جبهه ملى، لايحه ضدانسانى قصاص را به باد حمله و انتقاد گرفته بود و همين، بهانه لازم را براى خمينى فراهم كرد تا فرصت را براى حذف جبهه ملى مغتنم بشمارد.
بگذاريد اول درباره موضوع قصاص و لايحه ضدانسانى مربوطه كه دست پخت بهشتى و قضاييه خمينى بود، توضيحاتى بدهم. در ادامه بحث، دوباره به جبهه ملى و منتهاى دجالگرى خمينى براى اعلام ارتداد و حذف آن از صحنه سياسى برمىگرديم.

موضوع «قصاص»، از روز اول يكى از دعواهاى جدى ما با خمينى بهلحاظ سياسى و حقوقى و ايدئولوژيكى بود. دعوا از اسفند 57 شروع شده و دوسال و چند ماه بود كه ادامه داشت.
مجاهدين در فرداى انقلاب ضدسلطنتى در اسفند 1357، با صدور اطلاعيهيى «درباره پارهيى مجازاتهاى مجرمين عادى» اعدام و شلاق زدن را مورد اعتراض قرار دادند و اعلام كردند «صدور و اجراى اين قبيل احكام تحت عنوان جارى كردن حدود اسلام… منتزع از شرايط اجتماعى، سياسى و فرهنگى كه جرم در ظرف آن صورت گرفته، روح قوانين جزايى اسلام را كه جز از مواضع رأفت و رحمت و توبه و از بين بردن عوامل و انگيزههاى جرم به مجازات نمىنگرد، خدشهدار ساخته و آن را قسى القلب و قشرى جلوه مى‌دهد».

در خاتمه اطلاعيه مجاهدين آمده بود: «توجه دادگاهها را به بخشى از فرمان على عليه السلام به مالك اشتر حكمران مصر جلب مى‌كنيم: ”قلبت را از مهر تودهها انباشته كن و محبت نسبت به آنها و لطف به آنها. بر عليه ايشان سبع و چنانكهگويى خوردن آنها را غنيمت مىشمرى مباش. پس ايشان دو دسته اند: يا برادر دينى و عقيدتى تو هستند يا در خلقت و انسانيت با تو مشابهند كه از پيش گرفتار لغزش شده و عوامل و شرايط بدكارى به آنها روى آورده و به عمد و يا سهو در دسترس شان قرار گرفته است. پس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو كن هم‌چنان‌كه دوست دارى خدا با بخشش و گذشتش ترا بيامرزد…“ .
بنابراين از حضرت آيتالله خمينى و حضرت آيتالله طالقانى و دولت آقاى مهندس بازرگان تقاضامنديم كه در جهت ممانعت از خدشهدار شدن چهره پاك ايدئولوژى اسلام هر چه سريعتر اقدام نموده و مجازات جرائم عادى را به مراجع ذيصلاح قضايى دادگسترى واگذارند».

***


دعوا بر سر مجازاتهاى ضدانسانى و لايحه قصاص بين ما و خمينى لاينقطع ادامه داشت.
در نخستين ماه رمضان پس از انقلاب ضدسلطنتى در مرداد 58، من در دانشگاه تهران گفتم اين از سنتهاى طاغوتى است كه مى‌خواهد «به ترتيبى صلاحيتهاى دادگسترى را خدشهدار كند، به ترتيبى تماميت قوهقضائيه را، ‌از آن بگيرد. اين بايد در قانون تصريح شود، كه جز در موارد جرائم حرفه‌يى نظاميها، آن هم جرائم مربوط به حرفه‌‌شان، همه جرائم ديگر، محل طرح و حلش، دادگسترى است. به‌خصوص جرائم سياسى و مطبوعاتى كه دقيقاً بايستى با حضور هيأت منصفه برگزار شود. در همين روزها ما نمى‌توانيم از ابراز تأسف خوددارى كنيم، وقتى مى‌بينيم محاكم انقلاب كه بايستى صرفاً به جرائم ايادى رژيم پهلوى بپردازند… وارد مسائل ديگرى هم مى‌شوند، يعنى جرائم عادى. در حالى كه هيچ لزومى ندارد… به مسأله فحشا يا گران‌فروشى يا فساد يا هر مسأله ديگرى اين محاكم رسيدگى كنند.

در همين جا روى صلاحيتهاى دادگسترى بايد تأكيد بكنيم. از نظر ما پليس شهربانى و ژاندارمرى بايستى بهعنوان ضابطين عدليه، اولاً يكى شوند… . ثانيا اين نيروى واحد پليس هم تحت فرماندهى دادگسترى است، ‌آن هم بهعنوان ضابطين، نه بهعنوان نيروهاى مسلح سركوبگر، ‌كه سرانجام به ستاد نيروهاى كل مسلح در رژيم قبلى تبديل شدند.
به‌عكس اداره اينها كه افرادش بايستى در مناطق، در هر منطقه‌يى، افراد محلى باشند و انتخاب شوند، مىبايست در دست محاكم دادگسترى و قضات آن‌جا باشد».

***

حرف ما با خمينى و رژيمش در اين مقوله كه بسيار هم گفته و نوشتهايم اين است كه:
«راستى كه اين آخوندها عجب موجودات رذل و پليدى هستند. از يك‌طرف نان تشيع و باب اجتهاد را مى‌خورند. از طرف ديگر انگار نه‌انگار كه احكام (و به‌خصوص حقوق جزا و جزائيات) مشمول همين اجتهاد است و ديناميسم دارد.

اصلاً اجتهاد براى چيست؟ براى انطباق اصول و احكام با شرايط متغير. تضمين‌كننده پويايى و ديناميسم اسلام و قرآن. والا چه نيازى به باب اجتهاد و رساله و تقليد بود؟ اصول و احكام كلى و ثابت (مثل ركعتهاى نماز و مبطلات آن) كه از قبل مشخص بود و با اجتهاد چيز جديدى به آنها اضافه نمى‌شود. اگر اجتهاد نبود، ديگر چه نيازى به تقليد در فروع و شرايط متغير و مرجع تقليد بود؟

در تشيع و اسلام انقلابى و در اسلام مجاهدين، نخستين ويژگى پويايى و ديناميسم آن است. اسلام يك شريعت خشك و منجمد نيست. اگر اين دين مربوط به هزاره‌هاى پيشين است، خوب ديگر چرا بايد به آن چسبيد؟ ولش كنيد. بنابراين، از مرتجعان بايد پرسيد چرا از يك‌طرف نان اجتهاد را مى‌خوريد و از‌طرف ديگر سنگسار مى‌كنيد و در ملأ‌عام تازيانه مى‌زنيد. آخوندها جنايتهاى خود را به‌نام اسلام به جهان معرفى مى‌كنند. در‌ضمن همه مى‌دانند كه اين كارها هدف غاييش ايجاد رعب اجتماعى و سياسى است. عجبا، اگر اسلام اين است، پس بفرماييد ارتجاع و جاهليت چيست؟ پس قساوت و سنگدلى را تعريف كنيد. اگر راست مى‌گوييد يك نمونه از حضرت على يا پيغمبر بياوريد كه اين كار را كرده باشند، چون سنگسار اصلاً مجازات اسلامى نيست. بسيارى از مجازاتهاى آن روزگار ريشه در قوانين تلمود دارد يا مثل اين‌يكى سوابقش به‌يهوديت برمى‌گردد. وانگهى، چطور است كه آخوندها از آخرين دستاوردهاى فنى، علمى و حرفه‌يى و تخصصى پايان قرن بيستم استفاده مى‌كنند، اما جزائيات و قصاص رژيمشان متعلق به‌هزاره‌هاى پيشين است؟ از آخوندها بپرسيد چرا دنبال موشكهاى ميان‌برد و دور‌برد و سلاحهاى شيميايى و اتمى و ميكروبى هستيد و دنبال همان چرخ چاه و اسب و منجنيق نيستيد؟ چرا از يك‌طرف، براى بقاى رژيم خود از كيسه ملت ايران، از آخرين پيشرفتهاى فنى و تخصصى مربوط به‌فازهاى پايانى دوران رشد سرمايه‌دارى استفاده مى‌كنيد؟ اما از طرف ديگر تابع جزائيات هزاره‌هاى پيشين مثل سنگسار هستيد و دست‌و‌پا مى‌بريد؟ يا از روى بلندى پرتاب مى‌كنيد؟ كدام را باور كنيم؟

اين آخوندها تا دهه سى و چهلو سالهاى1350 ريش‌تراشيدن را هم حرام مى‌دانستند. خمينى به‌صراحت اين را مى‌گفت. حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً يادتان هست برخى از آخوندها تلفن، ماشين، قطار و راديو و تلويزيون را هم حرام مى‌دانستند. نه‌حرفهاى تلويزيون، بلكه خود دستگاه تلويزيون را هم حرام مى‌دانستند. در‌حالى‌كه اگر ملاك حلالى و حرامى حرفهايى كه زده مى‌شود، باشد؛ تلويزيون رژيم از هر تلويزيونى حرامتر و ننگ‌آلود‌تر است. چون لكه‌يى بر دامن قرآن و اسلام است، ارتجاع و شرك و جاهليت را تبليغ مى‌كند. مجاهدين براى همينها در‌‌برابر آخوندها به‌پا‌خاسته‌اند. در وراى همه دلايل سياسى و اجتماعى، دليل خلّص ايدئولوژيكى براى مبارزه عنصر مجاهد خلق با حاكميت آخوندى همين است كه خمينى و رژيمش بدترين لكه بر‌دامان اسلام است. دليلى افزون بر دلايل سياسى و اجتماعى كه به پليدى و نجس بودن اين رژيم در تماميتش مربوط مى‌شود. اين است مفهوم «كل‌سوء» و «كل‌شر». مجاهد از همه مى‌پرسد شاخص اسلام، حضرت على است يا مرتجعان خوارج؟ امام حسين است يا يزيد؟ ائمه اطهار هستند يا خلفاى جبّار؟
خب، حالا ما در‌مورد آخوندها كدام را باور كنيم؟ سطح توليد و قواى مولده يك‌هزارو چهارصدسال پيش را باوركنيم يا اين روزگار را؟» (دو اسلام سراپا متضاد- 1376).


***

در سال 76، مجاهدين يك فيلم مستند سنگسار را از كشور خارج كردند كه در بسيارى از كشورهاى جهان منتشر شد و افكار عمومى را به‌شدت تكان داد.
در همان سخنرانى من گفتم:
«از ديد خمينى و رژيمش و آخوندهاى خمينى‌صفت و همه اضداد اسلام انقلابى و مردم‌گرا، اسلام يعنى همين! بگذريم كه اين سنگسار در مقايسه با شكنجه‌هاى مجاهدين و به‌خصوص زنان مجاهد خلق، چيزى نيست. ولى كيست كه اين فيلم را ببيند و در خود نپيچد و نخواهد از عمق جان و جگر فرياد بكشد. واى بر سنگدلان و سنگين‌دلان. اين تازه چيزى است كه رژيم در ملأعام انجام مى‌دهد. اما از شكنجه‌هاى مجاهدين در شكنجه‌گاههاى رژيم كه نمى‌شود فيلم برداشت. با اين‌همه، همين فيلم سنگسار براى نشان‌دادن طينت اين رژيم پليد به‌اندازه كافى گوياست.

يادتان هست روزى كه خمينى با قاضى‌القضاتش پشت تصويب لايحه قصاص بودند، نشريه مجاهد آشكارا و با تيتر درشت آن را نه‌فقط ضداسلامى، بلكه يك «لايحه ضدانسانى» معرفى كرد. در خرداد 60، خمينى كه سخت از اين تيتر نشريه مجاهد گزيده شده بود در يكى از سخنرانيهايش تيغ بر كف، تكرار مى‌كرد كه بله اسلام را ضدانسانى خطاب مى‌كنند. البته چون هنوز در آن ايام از مجاهدين چشم مى‌زد، در سخنرانى از مجاهدين به‌صراحت اسم نبرد و به‌جاى آن به‌مصداق به ‌در مى‌گويند كه ديوار بشنود، به‌جبهه ملى آن‌روزگار اشاره كرد. اما نشريه مجاهد در سراسر ايران، در ابعاد 500 ـ 600هزار نسخه، توزيع مى‌شد و همه مى‌دانستند كه مجاهدين اين لايحه را فراتر از ضداسلامى، «ضد‌انسانى» مى‌دانند. بله، به همين دلايل مى‌گفتيم مرگ بر ارتجاع» (دو اسلام سراپا متضاد- 1376).

    خمينى (بهار1360) تلويزيون رژيم:
خشم و اندوه امام از ائتلاف ملىگراها، منافقين و بنىصدر بر ضد قرآن
من نمى‌دانستم كه اينها ائتلاف پيدا مىكنند مركز ائتلاف شان يكجاست و ائتلاف پيدا مى‌كنند با منافقين و به‌طور صريح مردم را دعوت كردند به اينكه اى مسلمانها بيائيد و حكم قرآن را، حكم غيرانسانى قرآن را، در يك كشور اسلامى اين‌طور سبّ بر قرآن و سبّ بر اسلام به مرئى و منظر مسلمين بشد و فلان معمم تأئيد كند و فلان معمم هم تأييد كند و فلان مقام هم تأييد كند و دعوت به شورش در مقابل چى؟ در مقابل نص صريح قرآن


***

اما در ارديبهشت سال 60 يكبار ديگر دعوا بر سر لايحه قصاص بالا گرفت. از نشريه مجاهد برايتان مىخوانم:
- «لايحه قصاص، اهانت به مقام انسانيت به ويژه زن قهرمان ايرانى در عصر كبير آگاهى خلقها». (24ارديبهشت 1360)
- «بررسى لايحه قصاص، پيرامون عملكردهاى مرتجعين تحت عنوان جارى كردن حدود اسلام» (14خرداد 1360)
و حالا به قسمتى از مقاله مجاهد در همين مورد در ارديبهشت 60 توجه كنيد:
«اكنون بيش از دو سال از اولين اعتراض مجاهدين خلق در مورد مجازاتهاى غيراسلامى و غيرانسانى مى‌گذرد… پس از آن حتى بهرغم موضعگيريهاى مكرر مجاهدين و ديگر نيروها و شخصيتهاى مسلمان و مترقى و انقلابى هر روز در گوشه و كنار اين ميهن شاهد صحنههايى غيرانسانى و غيراسلامى از سنگسار و بريدن دست و اعدامهاى خيابانى و… بودهايم. رفتارى، كه به‌حق لكه ننگى آشكار بر دامان مدعيان ريايى اسلام و انقلاب محسوب مى‌شود.
لايحه قصاص كه پس از قريب دو سال ارتكاب جنايت و رفتار ضداسلامى و ضدانسانى حضرات از طرف حزب حاكم جمهورى تدوين و اسباب خوشامد كارمندان اين حزب در مجلس را فراهم آورده است چيزى جز وجههيى قانونى بخشيدن به اعمال ضداسلامى گذشته و هموار كردن، ادامه و اوج بخشيدن به آن در آينده نيست.
و اين همه در حاليست كه تدوين كنندگان اين لايحه و اصرار كنندگان بر آن، عمدتاً خود جزو نقض كنندگان حقوق انقلابى اين خلق ستمزده بوده و براساس قوانين جزايى اسلام خود قبل از همه مستحق حسابرسى مىباشند…
و اينك همين مرتجعين انحصارطلب براى مخفى كردن چهره جنايتكار خود لايحهيى را تدوين نمودهاند تا هر روز در گوشه و كنار اين مملكت از اين مردم محروم و مضطر و يا مجرمين درجه چندم بهعنوان قصاص صحنههاى فجيع خلق نموده و اذهان تودهها را از اعمال خود منحرف نمايند.

تشريح شنيع و چندش آور جرائم مطابق آنچه در مواد لايحه قصاص آمده است نيز جز به منظور تحت الشعاع قرار دادن جنايتها و غارتگريها و حق كشيهاى صاحبان قدرتهاى غصبى نيست. چرا كه هم بر اساس فلسفه جزا در اسلام كه در آن قبح و تأثيرات اجتماعى جرم جاى فوقالعاده مهمى دارد و هم بر اساس اخلاق اجتماعى موجود، اين تشريح و توضيحات، اساساً نادرست است».

***


شخص خمينى اين حرفها را از سوى مجاهدين، به دو دليل فرو مىخورد هر چند كه هر عبارت و هر كلمه آن تيرى به قلبش بود. يكى به‌خاطر اينكه در افتادن با مجاهدين از او قيمت زيادى مىگرفت و ديگرى به‌خاطر اين بود كه ما دقيقاً از زاويه ايدئولوژيكى و قرآنى و با مستندات غيرقابل انكار اسلامى با او رو‌به‌رو مى‌شديم بهنحوى كه هم زدن آن بيشتر به زيانش تمام مى‌شد. در عين اينكه ايادى او از هيچ چماق و سركوبى عليه مجاهدين فروگذار نمىكردند.

يكبار در4اسفند 59 به همين مناسبت گفت: «اين چماق زبان و چماق قلم، بالاترين چماقها است كه فسادش صدها برابر چماقهاى ديگر است…».

خمينى: اين چماق زبان و چماق قلم، بالاترين چماقها است كه فسادش صدها برابر چماقهاى ديگر است. اونهايى كه مى‌خوان صحبت بكنن و خصوصاً در اين چند روز زياد هم هستند، بايد توجه بكنند به اين كه قبل از اينكه مىخوان صحبت بكنن، بنشينن و با خودشون فكر بكنن ببينن كه اين زبان چماق است و مى‌خواد به سر، به دست ديگرى كوبيده بشه، يا اينكه اين زبان، زبان رحمت است و براى وحدت؟

***

در همان ايام، من تعارفات را كنار گذاشته و در مصاحبههايى كه بهمناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتى انجام دادم، با اعتراض آشكار به اينكه بنيانگذاران شهيد مجاهدين را در 4تيرماه گذشته دزد خطاب كرده بود و اين را ملت ايران نپذيرفتند، بىپرده و با صراحت در مورد خمينى گفتم: «مخالفت آشكار سياسى و اقتصادى‌ـ‌اجتماعى و ايدئولوژيكى ايشان با بخش اعظم موضعگيريها و نظريات سياسى‌ـ‌ايدئولوژيك مجاهدين، از انحلال نظام شاهنشاهى ارتش و جايگزين كردن ارتش خلق گرفته تا مسائل مربوط به‌انتخابات و قضاييه و مليتها و قانون اساسى و تقسيم زمين و معيار مالكيت و آزاديها و عملكردهاى دادگاههاى انقلاب و دولت و سياست خارجى و مسكن و شوراها و قراردادها و روابط مختلف امپرياليستى و طاغوتى، و از شيخ فضل‌الله نورى و آيت‌الله كاشانى و دكتر مصدق گرفته تا مسائلى از قبيل تكامل و استثمار و ديالكتيك، و مسائل جارى مانند نحوه مبارزه با اعتياد، تا درگيريهاى خيابانى و گروهى و انقلاب فرهنگى و بسيارى شخصيتهاى مورد اعتماد ايشان و تصفيه‌هاى ادارى و و و… ديگر نياز به‌بيان ندارد و به‌خاطر همينها يا امثال همينهاست كه مجاهدين را ”بدتر از كافر“ خواندند».

«بدتر از كافر خوانده شدن مجاهدين، بنابه ‌تمام سوابق تاريخيشان، براى جامعه در مجموع بسيار بسيار ثقيل و ناپذيرفتنى بود و ضمناً‌چون با مستندات مكتبى و مذهبى نيز تطبيق نداشت، طبعاً نمى‌توانست رضاى خدا و ارواح طيبه پيامبر و ائمه اطهار را موجب شود. كمااين‌كه جامعه ايران در مجموع، باز هم به‌حكم همه سوابق و لواحق، نمى‌توانست ”آمريكايى بودن مجاهدين“ يا هتك حرمت شهداى آنان را پذيرا شود».

***

اما در آستانه 30خرداد60 و برقرار كردن ولايت مطلقه، خمينى به دنبال اعتراض جبهه ملى به لايحه غيرانسانى قصاص، لحظه مناسب و سوژه مناسب را براى تصفيه حساب، شكار كرد. قبل از ظهر روز 25خرداد كه ساعتهايى بعد از آن تظاهرات جبهه ملى بايد شروع مى‌شد، با دجالگرى جنجال عجيبى بپا كرد و جبهه ملى را مرتد اعلام كرد و عيناً مانند همين كارهايى كه امروز خامنهاى مى‌كند، از آنها خواست به راديو بشتابند و توبه كنند… .

هدف خمينى اين بود كه ابتدا جبهه ملى را قربانى و از دور خارج كند، نهضت آزادى حساب كار خودش را بكند، عزل بنىصدر به سهولت انجام شود و مجاهدين هم كه من غيرمستقيم مشمول حكم ارتداد و مهدور الدم شناخته مى‌شوند توان عكسالعمل نشان دادن، نداشته باشند.

خمينى گفت: «دستبرداريد از اين تضعيف مجلس و تضعيف روحانيت و تضعيف ملت و تضعيف روحيه ملت و تضعيف روحيه ارتش… … جدا كنيد حساب را از مرتدها اونها مرتدند، جبهه ملى از امروز محكوم به ارتداد است، بله جبهه ملى هم ممكن است بگن كه ما اين اعلاميه را نداديم، اگر آمدند در راديو، امروز بعدازظهر آمدند در راديو، اعلام كردند به اينكه اين اطلاعيهاى كه حكم ضرورى مسلمين جميع مسلمين را غيرانسانى خونده، اين اطلاعيه از ما نبودَ ، اگر اينا اعلام كنن كه از ما نبوده، از اونا هم ما مىپذيريم. اسلام در رحتمش باز است، به همه مردم…
اگه توبه بكند قبوله. اگر كسى پيغمبر هم بكشه اگه توبه بكنه قبوله…

من هم احتمال ميدم كه اين آقايون موفق به توبه نشند جديت كنند الان وقت است وقت باقى است تا اون وقتيكه پاتون را به گور وارد مى‌كنيد در توبه بازه رحمت خدا واسع است بياييد توبه كنيد بيايد از كارهايى كه كرديد از دعوت به شورش كه كرديد از مخالفتهايى كه با اسلام كرديد بيايد توبه كنيد برگرديد. توبه همتون قبول است… … . يكى از چيزهايى كه اينها باز براش سينه مىزنند و جبهه ملى هم در اعلاميهاش چيز كرده: دانشگاه چرا باز نميشه اين دانشگاه آقا، دانشگاه شمارا بيرون داده دانشگاه باز بشَد ده بيست سال ديگه يك عده بيان همينها هستند. همينها كه شماييد، اونا هم هستند كه اسلام رو هيچ قبول نداريد احكام اسلام را احكام غيرانسانى مى‌دونيد…».

دست آخر چند توسرى سياسى به جبهه ملى زد و گفت: «شما تا اون آخر هم اعليحضرت رو مى‌خواستيدش، به من گفتيد ديگه، اينكه نمى‌تونيد حاشا كنيد تا اون آخر هم مى‌گفتيد: خوب ايشون باشن اعليحضرت همايونى باشد حكومت نكند. آنهايى كه تا آخر هم اين‌طور بوديد. بختيار را هم تا آخر مى‌خواستيد. آخه شما نبايد ديگه مارو بازى بديد و بگيد ما چه و ما چه» (25خرداد 1360).


***

خمينى در همين سخنرانى افزود: «من دو تا اعلاميه از جبهه ملى كه دعوت به راهپيمايى كرده است، ديدم. در يكى از اين دو اعلاميه جزء انگيزهاى كه براى راهپيمايى قرار دادند لايحه قصاص است… در اعلاميه ديگر تعبير اين بود كه لايحه غيرانسانى.
ملت مسلمان را دعوت مىكنند كه در مقابل لايحه قصاص راهپيمايى كنند، يعنى چه؟ يعنى در مقابل نص قرآن كريم راهپيمايى كنند… من كار ندارم به جبهه ملى با اينكه بعضى افرادش شايد افرادى باشند كه مسلمان باشند. لكن من كار دارم با اينهايى كه پيوند كردهاند، با جبهه [ملى] ، پيوند كردهاند با منافقين… شمايى كه متدين هستيد و مدعى تدين، چه توجيهى از اين معنا داريد؟ … . اين آقايانى كه با اين منافقين ائتلاف كردند، ائتلاف كردند كه مملكت را به هم بزنند. ائتلاف كردند كه آشوب بپا كنند… حالا ائتلاف كرديد كه به ضد رأى مردم عمل كنيد… بياييد حساب خودتان را جدا كنيد. آيا نهضت آزادى هم قبول دارد آن حرفى را كه جبهه ملى مىگويد؟ … راديو بعدازظهر را باز كنيم گوش كنيم ببينيم كه نهضت آزادى اعلام كرده است كه اين اطلاعيه جبهه ملى كفر آميز است… متأثرم از اينكه با دست خودشان، اينها گور خودشان را كندند. من نمى‌خواستم اين‌طور بشود. من حالا هم توبه را قبول مىكنم. اسلام توبه را قبول مىكند».

***


به اين ترتيب تظاهرات جبهه ملى منتفى شد. پاسداران و بسيجيان و حزباللهيها ميدان فردوسى تا ميدان انقلاب را اشغال كردند و نعره مىكشيدند: «فرمانده كل قوا، خمينى خمينى». «حزبالله حزبالله، پيشمرگه روح الله». «سكوت هر مسلمان، خيانت است به قرآن». «مرگ بر ضد ولايتفقيه».

بعد ازظهر 25خرداد اطلاعيه مهندس بازرگان از راديو و تلويزيون پخش شد كه «شايعه دعوت نهضت آزادى» به راهپيمايى را تكذيب مىكرد. متعاقباً نهضت آزادى يك اطلاعيه توضيحى هم منتشر كرد كه هم‌چنان‌كه خمينى خواسته بود مشاركت در راهپيمايى و ائتلاف با هر حزب و گروهى را تكذيب مىكرد و اعتقاد خود را هم به حكم قصاص اعلام نمود.
تاريخ نويسان رژيم بعداً سير وقايع را چنين رقم زدند:
«زمينه سقوط بنىصدر را سر انجام خود وى و رجوى فراهم كردند. حادثه آفرينيهاى ”منافقين“ ادامه يافت. بهزاد نبوى سخنگوى دولت، طى مصاحبهاى كه در ساعتهاى آخر همان روز 25خرداد با مطبوعات انجام داد، اعلام كرد: ”اگر لازم باشد، قواى انتظامى با مسأله درگيريهاى خيابانى برخورد خواهند كرد… آقاى بنىصدر دقيقاً هم‌چون مجاهدين خلق عمل مى‌كند… . تمام درگيريهاى خيابانى از ناحيه سازمان مجاهدين طرح ريزى و اجرا مىگردد، آنها به‌خاطر تشكل نسبى خود قادرند اين درگيريها را بهطور درازمدت سازماندهى كنند“ ».

***

در مورد وقايع آن خرداد خونين بقيه مطلب را از گفتگوى خودم با نشريه ايرانشهر در دى ماه 1360 خلاصه مىكنم:
«چماقداران مسلح كه ازيكماه پيشتراز همه جابه تهران فراخوانده شده ودركميتهها ومساجد بسيج شده بودند، تمامى سطح شهر را پوشاندند و شديداً به ايجادرعب و وحشت پرداختند تا زمينه مساعد براى عزل فراهم شود… .

آنها به‌خوبى مىفهميدند كه زمينه نارضايى مردمى ونفرت ازارتجاع آن‌قدرزياد است كه نيروهاى متشكل مجاهدين به سرعت مى‌توانند به خيابانها ريخته وكل نظام ولايت ارتجاع وسردمداران مرتجعش راجاروكنند. مگرهمين يكماه پيش نبودكه خمينى تقاضاى ملاقات مجاهدين و هوادارانشان در تهران را بعد از يك هفته به سوراخ خزيدن وترديد رد كرده بود؟ مگرمجاهدين به مؤدبانهترين بيان ننوشته بودندكه حتى حاضرند سلاحهايشان را دودستى تقديم كنند، مشروط براينكه آزاديهاى قانونى تضمين شده، ”مقام رهبرى“ (برطبق قانون اساسى)، آنها (مجاهدين) و هوادارانشان را در تهران دراقامتگاه خود بپذيرد؟ بله، آن روزهم كه شيطان جماران اين تقاضا را رد كرد از اين مى‌ترسيد كه ميليونها تن، خودش را با جمارانش به‌طورمسالمت آميزبه زبالهدان تاريخ بريزند. اين بود كه چنانكه شنيدهايد بعد از يكهفته، تقاضاى ما را رد كرد وبه طعنه گفت؟ ”شمالازم نيست بياييد، من مىآيم خدمتتان“ به‌هرحال ما (مجاهدين) بلافاصله بعد از بستن روزنامه‌ها، متقابلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً روزنامه‌هاى حكومتى راتحريم كرده وازفردابه تدارك يك تظاهرات بزرگ پرداختيم. منظورم ازتظاهرات بزرگ، تظاهراتى هم‌چون 7ارديبهشت است و نه تظاهرات پراكنده كوچك. وازاين پس نيزدربحثمان هرجا صحبت ازتظاهرات بزرگ مى‌كنم يك چنين تظاهراتى است كه طبعا تدارك ونيروى حمايتى وواحدهاى حفاظتى وتيمهاى ضربت وسازماندهى بسيارمتحرك خاص خود را مى‌طلبيد. اما جوابهاى دوروزاول كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً منفى بود وچنين تظاهراتى بهرغم همه تداركارت لازم پانمى گرفت. مسئولين وفرماندهان مربوطه گزارش مى‌دادندكه درقدمهاى نخستين چنين چيزى اصلادر شرايط امنيتى و نظامى جديد شهرامكان ندارد. البته از اين پيشترنيزنه كسى به مااجازهى تظاهرات مى‌دادونه بهمحض تجمع دست ازسرمان برمى‌داشتند. امابا اين همه، مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً در 7ارديبهشت، توانسته بوديم ازنزديك به 3-4ساعت غفلت كميتهچيها وپاسداران ارتجاع كه روزقبل نيزدرجاهاى ديگرخستهشان كرده بوديم استفاده كرده وموتورمحرك اوليه تظاهرات عظيم آنروزرادرخيابان بهكاربيندازيم. آن‌گاه تا كميتهچى و پاسدارآمدند كه بخودبجنبند، دستههاى متشكل وغيرمتشكل چندين هزارنفرى وچندين دههزارنفرى به موتوراصلى پيوسته وآنراحلقه كردند و ديگرجمعيت كه تحت حمايت ميليشياى مردمى حركت مى‌كرد، نفوذناپذير و ضربه ناپديرشده وتامقصد كه منزل پدرطالقانى بود بىمحاباپيش رفت. ازهرخطرى نيزاستقبال ومرز150هزارنفر را هم پشت سرگذاشته وقدم درجاده 200هزار گذاشت… وگلوله وگازاشك آوروچماق هم ديگراثرنمى‌كرد (زيراحمايت بىدريغ مردم امكان بروز يافته وهم‌چون بسم الله، هرجنّى رافرارى مى‌داد. مردم ازطبقات مختلف ساختمانها حتى كاغذهاى ديوارى وميزهاى چوبى رابراى سوزاندن وخنثى كردن اثرات گازاشك آورپايين مىريختند».

***

«امااين بارتلاش براى برگزارى تظاهرات بزرگ به نتيجه نرسيد.
پس ازناكامى و شكست 2روزاول ابتدا مسئولين ما فكركرده بودند كه پا نگرفتن تظاهرات بزرگ به‌خاطرنقائص تداركاتى وتشكيلاتى است. اماوقتى تمام جريان كار را از ابتدا تا انتها دوباره بررسى كرديم وديديم كه درتداركات تشكيلاتى-تدافعى معمول، هيچ نقص جدى وجود ندارد و عنصركاملاً جديدى جلب توجه نمودفضاى اجتماعى و سياسى آن‌قدرتنگ شده بود كه امكان چنان حركت بزرگى راباتداركات معمولى مطلقاً و از اساس سلب مى‌كرد. بله، اين باربعدازبستن روزنامه‌هاوآغازسركوب مطلق، تدارك متقابل ارتجاع –كه از اين پيشترنيزگزارشهايى راجع به آن داشتيم –كيفاً فرق كرده وهيچ واكنش بزرگى رابراى جامعه امكان پذيرنمى‌ساخت.

مراكز متعددى را در تهران كشف كرديم كه دستههاى 100 تا 500و حتى 1000نفرى چماقداران مسلح با تجهيزات كامل و بىسيم و وسايل موتورى در آن گوش به زنگ و آماده نشسته بودند. از طرف ديگر هر روز نيز ارباب چماقداران در جماران به منظور يك بسيج كامل ايدئولوژيكى و نظامى رجز مىخواند و تهديد مى‌كرد و به يكى گوشمالى مىداد تا از نظر روانى نيز قدرت حركت را سلب كند، پس گزارش مسئولين و فرماندهان سياسى و نظامى ما صحت داشت و در سيطره شرايط كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً جديدى قرار گرفته بوديم.

تمركز و وفور چماقداران مسلح وموضع تهاجمى ايادى كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً بسيج شده خمينى از پاسدار و كميتهچى گرفته تا به اصطلاح حزباللهى، كه از مدتى پيش تدارك شده بود، چنين چيزى را امكان ناپذير مى‌كرد و ما فقط كشته مىداديم و كتك مى‌خورديم… .
داستان، داستان سلاح گرم بود بر بدنهاى گرمتر، ولى بدون سلاح و فقط مشت. مشت در برابر ژ-3 و كلت… در اين ميان چند بار هم به ما گفته شد كه فلان ساعت و فلان روز بازار مى‌خواهد ببندد و فلان گروه و يا فلان گروهها هم هستند. ولى هرچه رفتيم هيچ‌كس جز بچههاى خودمان در صحنه حاضر نبود.

بنابراين از روز 19 يا 20خرداد، مسئولين ما با نيروهاى تحت فرماندهىشان تظاهرات موضعى را شروع كردند، تظاهرات موضعى كه در دستههاى 100 يا 200نفره به شيوه چريكى و ”بزن در رو“ عمل مى‌كردند. هدفشان شكستن فضاى رعب، و الحاق به يكديگر از نقاط مختلف شهر به منظور نيل به تظاهرات استراتژيك (بزرگ) بود.

اين روش تا آخر شب 24خرداد ادامه يافت ونتيجه اميد بخش بود. دريكى از همين روزها كه شخصا مشروح گزارش آن را خواندم در 27 نقطهى تهران، دستههاى آزمايشى ميليشيا، دسته دسته آتش خود را بر افروخته بودند. تنها همه كبود و سياه و زخمدار، صورتها ورم كرده، سينهها در اثر كثرت فرياد گرفته… آن هم چهرهها و بدنهايى كه از اين پيشتر نيز آثاركمبود مواد غذايى از دور بر روى آنها قابل تشخيص بود. اين را بارها اطباى آشنا به خود من تذكر داده بودند كه اين چه وضع غذايى ميليشيا و واحدهاى نظامى حمايت كننده آنهاست كه بعد از بستن ستادها، صبح تا شب آواره كوچه و خيابان است و مخصوصا در روزهاى طولانى و گرم ماه رمضان بايد 16ساعت، بى آبى و بىغذايى را تحمل كند و لذا آثار كمبود مواد غذايى از همه چشمها و چهره‌ها مى‌تراويد.

و به خدا سوگند باور كنيد كه اين مجاهدين از فرداى به قدرت رسيدن خمينى، براى محافظت از ستادها و بساطها و سخنرانيها و مراسم و تظاهرات و كلاسهاى آموزشىشان بيشتر از غذا به كتك و مشت و لگد عادت كرده بودند!
اما چه مى‌شد كرد، آزادى يك خلق بهاى خاص خود را مى‌طلبد. آن هم از بهترين و رشيدترين فرزندانش… حالا گو كه ستاد و دفتر و مركز علنى نباشد، مجاهد خلق ساك دستى را پر مى‌كند، كوچه به كوچه و خانه به خانه مىگردد، درهر كجا بساطش را برهم ميريزند، كتكش مىزنند، منافق و كافر و بدتر از كافر وهرزه و… خطابش مى‌كنند، چهرهاش را كبود مى‌كنند، اوراقش را پاره مى‌كنند و مى‌سوزانند…

ولى چه باك خلق بايد آگاه بشود و آزاد. اگر اين كوچه فالانژ و راست و حزباللهى دارد در آن يكى زن خانه دارى، كارگرى، رفتگرى و يا كارمندى… بالاخره يك كسى پيدا مى‌شود كه همدردى كند لبخند بزند، استقبال كند، دعا كند، زخمها را مرهم بگذارد، روزنامه پاره شده را بچسباند، پول بدهد و يا در برابر تعرض كميتهچى و پاسدار به دفاع برخيزد و حقانيت مجاهدين و درخواستهاى عادلانه مردمىشان عليه ارتجاع را گواهى دهد.
بله، مجاهد خلق اين‌طور با خلقش جوش خورد و اصالت و صداقت خود را به اثبات رساند».

***


«و من هرگز يادم نمى‌رود كه در تابستان 59، بعد از اراجيف آن امام پليد چماقداران، يك‌روز بر پاى يكى از خواهران كوچكم – كه نمى‌دانم حالا شهيد شده است يا خير – مار انداختند و آن وقت مزدوران و اوباش خمينى خودشان كنار ايستادند تا عكسالعمل ميليشياى مجاهد جوان را ببينند و بخندند. اما مجاهد قهرمان تكان هم نخورده بود تا يك لحظه تمسخر اوباش خمينى را هم نبيند. دختر جوان حتى نشريههايى را هم كه در دست داشت بر زمين نينداخته بود تا فالانژها برندارند و پاره نكنند. بعد مار دور پاى او حلقه زده و سپس به آهستگى رفته بود. اينست سيماى واقعى امام اوباشان و اينست گذشته آنهايى كه امروز اينسان مى‌جنگند و اين‌سان در برابر جوخههاى اعدام رشادت به خرج مى‌دهند. منهاى عبور از اين پيچ و خمها، امروز هيچ نيروى سراسرى نبود كه اين‌سان به دفاع از شرف ملى خلق در برابر تجاوزكاران ارتجاعى برخيزد و بىدريغ خون نثار كند».

***

«داشتم مى‌گفتم كه حدود 27 دسته يا گروهان و گردان مختلف داشتند در گوشه و كنار تهران تدارك تظاهرات بزرگ را مى‌ديدند.
برخى كشته مى‌شدند و عده زيادترى دستگير و بقيه نيز گرماگرم نبرد مشت و گلوله. بسيارى از اعدامهاى كنونى را نيز دستگير شدگان همان ايام تشكيل مى‌دهند.
عصر 24خرداد، تظاهرات در ميدان ولىعصر به اوج رسيد و جنگ مغلوبه شد. يك دسته ميليشياى خواهران با قدرت تمام محاصر ه فالانژهاى مهاجم را شكافته و به دستههاى ديگر ملحق شده و درگيرى و تيراندازى در تمام طول بلوار وخيابانهاى اطراف ميدان ادامه داشت. فالانژها و كميتهچيهاى حمايت كنندهى آنها فراركردند. واحد ميليشياى خواهران 7 موتورسيكلت از آنها را مصادره كرد. در گزارش مزبور خواندم كه يكى از خواهران، آن‌قدر جوان و ضعيف الجثه بود كه قدرت حركت دادن موتور را نداشت و لذا دستفروش كنار خيابان را به كمك طلبيده بود. وقتى هم با فقر و بدبختى دستفروش برخورد كرده بود، موتورسيكلت را در جابه خود او بخشيده و سبكبال به خانهشان رفته بود».

***

«بعد از آن دجال بازى مشهور خمينى عليه جبههى ملى و بسيج سياسى- نظامى و ايدئولوژيكى نيروهاى ارتجاعى و شكست تظاهراتى كه قرار بود آنروز توسط جبههى ملى صورت بگيرد گزارش مسئولين خود ما حاكى از آن بود كه اكنون باز هم بعد از آخرين تعرض خمينى، فضاى حركت، اكيدا و شديدا به نسبت روزهاى قبل بستهتر شده و حتى تظاهرات موضعى و تاكتيكى نيز ديگر صرف نمىكرد. چنانكه گفتم، فرماندهان ما از يك هفته پيش به اين نتيجه رسيده بودند كه چنين تظاهراتى بدون تداركات كافى، مطلقاً در شرايط جديد امكان ندارد و چه بسا نتايج معكوس نيز بدهد. به‌خصوص اگر زمان و مكان آن، از قبل اعلام شده باشد.

روشن بود كه در منطق خمينى، تهديد و تكفير جبههى ملى، مىبايست باعث عبرت خود ما (مجاهدين) مى‌شد تا لااقل موقتا هم كه شده آرام گرفته و بگذاريم جريان عزل آقاى بنىصدر بىسروصدا به پايان برسد. چرا كه به‌خوبى و برحسب تمام اطلاعات و تجارب مى‌دانست كه تنها نيرويى كه قادر به سازمان دادن و بهراه انداختن تظاهرات عظيم سراسرى و ايجاد دردسر جدى است، مجاهدين هستند».

***

«خوب، حالا بعد از 25خرداد چه كنيم؟ اگر خمينى به همين ترتيب بتواند با اتكاى برادران چماقدار ”حزبالله“ ! رئيسجمهور را كنار بزند، ديگر فردا واى بحال ديگران. وانگهى اين نحوه عمل خمينى آيا مبين اين نيست كه ساعت آغاز قطعىترين نبرد براى هر نيروى انقلابى كه نخواهد به سرنوشت حزب توده بعد از 28مرداد و بعد از آن هم سرنوشت فضيحت بار ضدانقلابى كنونى اين حزب دچار شود، به سرعت نزديك مى‌شود؟ و آيا كنار زدن آقاى بنىصدر در آن شرايط عملاً جز به اين معنى بود كه دشمن، آخرين حائل ميان خود و خلق را نيز درهمشكسته و چه بخواهيم و چه نخواهيم هر نيروى انقلابى و مردمى را به معارضهى آشكار فرا مىخواند؟ حالا هرچند هم كه مىخواهيد با آقاى بنىصدر اختلاف داشته باشيد، كنار زدن او در آن شرايط عملاً جز اعلام جنگ آشكار ارتجاع با انقلاب و به‌ويژه با مجاهدين نبود. و مىدانيد كه وقتى دشمن اعلان جنگ مى‌دهد، بازنده خواهيد بود اگر حتى يك لحظه نيز سلاحتان را ديرتر از او بيرون بكشيد. چرا كه در اين صورت جز دفاع محض، كارى از پيش نخواهيد برد. آرى اين قانون جنگ است. و در جنگل ارتجاع خمينى، دفاع محض يعنى شكست محض.

اين بود كه عاليترين ارگان سازمانى ما از روز 26خرداد مستقيما خود وارد كار گرديد. رهنمود اين بود: ”مىبايست بهر ترتيب و با هر قيمت، يك تظاهرات بزرگ تودهاى را بار ديگر آزمايش نمود. آخرين تجربه مسالمتآميز نيز حتى به منظور اتمام حجت سياسى و تاريخى بايد از سر گذرانده شود. اگر خمينى مىخواهد 15خرداد و يا 17شهريور ديگرى درست كند بگذار شهدايش را مجاهدين تقديم كنند. روز مناسب، به دلايل سياسى و فنى، 30خرداد است. چهار روز براى آمادگى فرصت داريم. تظاهرات تاكتيكى و هركار ديگرى را تعطيل كنيد، هر چقدر كه مىتوانيد براى 30خرداد آماده شويد. ما به قربانگاه مىرويم تا نسلهاى آتى لعنتمان نكنند. تا اگر ذرهاى شرف و انصاف در مجلس دست پخت خمينى و ساير سردمداران رژيم موجود است، به دوران مسالمت پايان ندهند و لااقل راه باريكهاى براى تنفس سياسى مردم باقى بگذارند…“
سرانجام از ميان طرحهاى مختلف، پس از مباحثات بسيار، ارجح آنها انتخاب شد. اين طرح مىبايد به اين مسأله جواب مىداد كه: چگونه مىتوان در بحبوحهى اختناق مطلق، بدون اعلام قبلى و بدون كمترين اطلاع دشمن، يك تظاهرات مسالمتآميز چند صد هزار نفرى در روز روشن در خيابانهاى تهران ترتيب داد؟ عجبا!

اما اگر مردم آمادهاى داشته باشيد و بدانيد كه هركارى را چگونه و در چه لحظهاى بايد سازمان بدهيد، اين مسأله هم حل شدنى است. شور وشوق زايد الوصف و ايمان و قوت اراده و تصميم يارانتان نيز، البته لازم است. از صبح 30خرداد در حالى‌كه تمامى پيكر مجاهدين و ميليشيا در تهران مشتاقانه سر از پا نمىشناخت و در هر پارك يا كوچه و خيابان و خانهاى گروه گروه آماده مىشد، مركز فرماندهى با نگرانى در اطراف سيستم ارتباطى گرد آمده بود تا هيچ چيز خارج از كنترل، خودبه‌خودى رها نشود. جزئيات آنچه را در بعدازظهر 30خرداد از چهارراه مصدق تا چهارراه طالقانى و آن‌گاه در سراسر طالقانى تا بهار و تا انقلاب و تا ميدان فردوسى گذشت، مىگذارم براى بعد. فقط اين را بگويم كه فرماندهان و مسئولان مجاهدين در اين روز واقعاً يك شاهكار تاكتيكى و نظامى آفريدند. تظاهر كنندگان به 500هزار تن بالغ مىشدند. غيرممكن، ممكن شده بود».

***

«تودهنى محكم ديگرى به خمينى كه هنوز در نشئهى دجال بازى 25خرداد بود ودلش مىخواست جريان عزل رابى درد سر و با توپ و تشرهاى معمولى خاتمه بدهد. پس ديگر خمينى چارهاى نداشت جز اينكه شخصاً فرمان تير وبه‌كار بردن مسلسل سنگين بدهد در اين لحظه ابتداى جمعيت به ميدان فردوسى رسيده بود ولابد اعلاميه عصر 30خرداد پاسداران ارتجاع را شنيدهايد كه: به اذن رهبر كبير دستور مىيابند تا آتش بگشايند و اگر آتش نبود از ميدان فرودسى تا سپه و تا جارو كردن مجلس ارتجاع راهى نبود. شنيدهام كه در آن لحظات بهشتى ورفسنجانى به نهايت سراسيمه بودند يك خبرنگار اروپايى كه شاهد صحنههاى 30خرداد بوده است اخيرا به خودم مىگفت كه دقايقى چند در كمال بهت وحيرت انتظارقيام داشته و تعجب مىكرده كه چرا مجاهدين از سلاحهايشان استفاده نمىكنند؟
ومن به او گفتم كه از هر جا كه شنيدهايد مجاهدين، آن روز سلاح داشتهاند، اشتباه شنيدهايد به‌خاطر اينكه استفاده از سلاح را مطلقاً ممنوع كرده و هنوز فرمان آتش نداده بوديم… . ما آن روز فقط حجت را تمام كرديم. پايان مشروعيت كل نظام. خدا حافظى مطلق با خمينى. از فردا بايد شعار داد: ”مرگ برخمينى“ . از فردا ديگر سياست دست خالى در برابر چماق وگلوله، راست روى واپورتونيسم است. و ما (مجاهدين) از اين پيشتر بارها به ارتجاع هشدار داده بوديم كه از روزى كه با گلوله در برابر گلوله پاسخ بگوييم حذر كند اكنون آن روز فرا رسيده بود ”. بچش اى خمينى، اى خائن كه شايسته كمترين احترام واعتماد اين خلق نبودى…“ .
وتازه ديديد كه غير از همه آنها كه در جريان تظاهرات 30خرداد كشت ودستگير كرد، از همان فردا اعدام مجاهدين پسر ودختر 9سال به بالا را آغاز كرد حتى بدون اينكه نيازى به پرسيدن نام متهمين حس كند اينست عدالت خمينى».

***


روزنامه اطلاعات –چهارشنبه 3تير1360
دعوت دادستانى انقلاب از اولياء دستگيرشدگان
صبح امروز از سوى روابط عمومى دادستانى انقلاب اسلامى مركز در رابطه با مجرمينى كه در جريانات ضداسلامى اخير دستگير شده و حكم دادگاه درباره آنها صادر و اجرا شده اطلاعيهاى به‌شرح زير صادر شد:
به اطلاع خانوادههاى محترمى كه فرزندانشان در جريانات ضداسلامى اخير تهران دستگيرشدهاند و حكم دادگاه درباره آنها صادر و اجرا گرديده مىرساند لطفاً با در دست داشتن شناسنامه عكس دار خود و فرزندانشان كه عكس آنها در اين‌جا چاپ شده به دفتر مركزى زندان اوين مراجعه كرده و فرزندانشان را تحويل بگيرند.
روابط عمومى دادستانى انقلاب اسلامى مركز
لازم به يادآورى است كه اسامى صاحبان عكس مشخص نشده است.


«تا اين تاريخ، خمينى توانسته بود بسيارى مخالفين را يا شقه و وادار به تسليم سازد و يا از دورخارج كند. بارها از اطرافيانش شنيده شده بود كه در رابطه با تصفيه يا سركوب هر يك از نيروها يا شخصيتهاى مخالف مىگفتند: آقا… 20دقيقه صبحت مىكند… قضيه تمام است.
وراستى هم تاكنون در بسيارى موارد وقتى امام چماقداران توپ وتشر مىآمد وعليه شخصيت يا نيرويى بسيج مىنمود… مسأله بالاخره به سادگى وبا حداقل تاوان برايش فيصله مىيافت.
اما اين بار… عنصر موحد مجاهد، اين انقلابى وپيشتاز مردمى، به اثبات رساند كه در برابر حقانيت وقوت اراده وآمادگى فدا وقربانى ”نه در 20دقيقه“ كه در 20سال نيز آقا و تمامى دار ودستهاش هيچ غلطى نمىتواند بكند.
آخر آقا، تا وقتى ”آقا“ است كه پايش را از گليم خودش بيشتر دراز نكند والا آن دست وپاى نامباركى را كه به گليم خلق دراز شود بىمحابا ريشهكن خواهيم نمود».

***


از آن‌جا كه در فصل دجاليت، از اعلام ارتداد جبهه ملى توسط خمينى صحبت كرديم، در پايان همين قسمت، يادآورى مىكنم كه دكتر سنجابى در شهريور 1361 به پاريس رسيد در حالى‌كه به‌شدت بيمار بود و از عارضه كمر و ستون فقرات رنج مىبرد. او در اين زمان 78سال داشت.
من در يك نامه مبسوط با ابراز خوشوقتى از اينكه به سلامت از چنگ خمينى بيرون آمده، شرط احترام و ادب و حق استادى و پيش كسوتى را درباره او به‌جا آوردم. اين نامه را برايتان خلاصه مىكنم:
- «نسل ما (مجاهدين) نسل ناسپاس و كفورى نيست. نسلى نيست كه پدران و استادان خود را فراموش كند و يا قدر زحمات و مرارتهايى را كه تحمل كردهاند، نشناسد».
- «پدر عزيزم،
مقدمتا بگذاريد به‌عنوان نماينده نسلى بخون نشسته كه در بحبوحه آتش و شكنجه، بر آنست تا آخرين مرحله مبارزاتى را كه خود شما و امثال شما در كنار پيشواى فقيدمان مصدق آغاز نموديد، به ثمر بنشاند و تماميت و آزادى و استقلال ايران گرامىمان را تا ابد در سينه تاريخ به ثبت برساند؛ شهادت بدهم كه:
… … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … … .
- «شما نخستين وزير و شخصيت نامدار ملّى بوديد كه حتى قبل از انتخابات خبرگان، در فرداى راهپيمايى يكصدهزارنفرى مجاهدين براى مجاهد اسير سعادتى، دست از همكارى با رژيمى كه ديگر مى‌دانستيد ايران را به‌كجا مىبرد شستيد تا اينكه نهايتاً خمينى در 25 /خرداد/ 60 شما را آشكارا مرتد و طبعاً مهدورالدّم شناخت».

- «استاد گرامى ام
با اين همه شما بهرغم كهولت سنّى و ضعف مزاجى از پا ننشستيد و من خود گواهم كه ازآنچه شخصاً در توان داشتيد كوتاهى نكرديد. فىالمثل به‌خوبى به‌ياد دارم كه در سال 59 و اوايل سال 60 با فروتنى و تواضع، چندين بار عرق ريزان به ديدار فرزندان مجاهد خود شتافتيد تا مشتركاً چارهيى بينديشيم. گرچه متأسفم كه من كه در آن ايام در مخفيگاه بسرمى‌بردم، اين فرصت را نيافتم كه در ملاقاتهاى شما با برادران مسئولمان حضور پيدا كنم. امّا هرگز يادم نمى‌رود كه روزى كه شما در اوايل خرداد 60/ با برادرمان على زركش (كه حالا فرماندهى مقاومت داخل كشور را به‌عنوان قائم مقام من به‌عهده دارد) در يكى از مخفيگاههاى ما در تهران ملاقات كرديد؛ او برگشت و گفت:
آدم واقعاً از روى دكتر سنجابى خجالت مى‌كشد، كه مردى با اين سنّ و سال ولى با روحيه جوانان، هم محذورات امنيتى ما را درك كند وهم بافروتنى خاص خود به تشويق و رايزنى با بچههاى مجاهدش بپردازد… كمااين‌كه برادرانى كه در همين پاريس ضمن هفتههاى گذشته به ديدارتان آمدند نيز، سراپا غرق شادى و غرور به نزد من بازگشتند و گفتند وقتى دكتر سنجابى از شكنجه و اعدام و فداكاريها و عمليات مجاهدين صحبت مى‌كرد، مثل باغبان پيرى كه از پرپر شدن گلهاى باغ خودش آتش گرفته باشد، اشك در چشمانش حلقه مى‌زد و گاه هم درست مثل چريك پيرى كه با ميليشياى جوان مجاهد همسنگر است غرق در هيجان و التهاب مى‌شد…».

- «پدر عزيزم، مراببخشيد كه اين‌طور صريح و بىپرده صحبت مى‌كنم. آخر من مجاهد (بعنوان يك فرزند شما) تنى دارم زخمخورده و مجروح و خسته. حرامى (خمينى) غارتم كرده و شحنه هر روز بر سر كوى و برزن به‌دار مىآويزدم، دژخيم هر روز ناخن از دست و پايم مىكشد و سپاهى خصم هر روز بر اجساد شهدايم اسب قساوت مى‌دواند و، مهمتر از همه، نادوستان و رفيقان نيمه راه تنهايم گذاشتهاند… .

بله، درخواست نسل ما اين است كه مثل يك سردار سالخورده وقتى كه ايران سالخوردهتان را در خطر مىبينيد به ميدان بياييد. بياييد و دربرابر ايرانيان و جهانيان شهادت بدهيد. شهادتى خالصاً لوجه الله، براى رضاى خلق و خالق».

- «بله، براى ما (مجاهدين) مهم است كه شما در انظار جهانيان شهادت بدهيد كه فىالمثل:
-رژيم خمينى اكنون ديگر هيچ مشروعيت و محبوبيت قانونى و ملّى و مردمى ندارد… . (ايضاً مجلس باصطلاح شوراى اسلامى آن)
-رژيم خمينى اسلام و خدا و قرآن را ملعبه دست خود قرار داده و دقيقاً ضداسلامى عمل مى‌كند و جز به سركوب و ترور تكيه گاهى ندارد.
-رژيم خمينى خود مقاومت مردمى و مشروع و مسلحانه را برانگيخت و به‌رغم تمام صبر و تحمل 5/2ساله مجاهدين، اين خود رژيم خمينى بودكه براى مجاهدين و براى مردم ايران راهى جز قهر باقى نگذاشت و تمام مردم و از جمله مجاهدين مظلوم واقع شدهاند و بايستى جهانيان به كمك مقاومت عادلانه مردم ايران بشتابند.

… فكر مى‌كنم پيشواى فقيد (مصدق) نيز همينگونه انتظارات را از شما دارد. فكر مى‌كنم او هم به‌ميدان آمدن شما را مىطلبد. فكر مى‌كنم كه او هم وقتى شهادتهاى حقهى شما را براى ايران امروز و ايران فردا بشنود، لبخند رضايت خواهد زد و آفرين خواهد گفت».

«استادعزيز
امّا صرفنظر از اينكه آنچه را به‌عرض رساندم صلاح بدانيد يا ندانيد، صرفنظر از اينكه به امداد فرزندان مجاهد خود بشتابيد يا نشتابيد، صرفنظر از اينكه در اين رابطه كلمهيى بگوييد يا نگوييد؛ باز هم مؤكداً و با همان گستاخى و جسارتى كه دربيان خواستهاى نسل مظلوم و شكنجه شدهام به‌عرض رسيد، لازم مى‌دانم كه به‌حرمت همه رنج و مرارتهايى كه درطول ساليان دراز براى ايران و ايرانى متحمّل شدهايد تكرار كنم كه احترام و شأن ابوّت و پيش كسوتى شما براى هر مجاهد و هر انقلابى كه براى آزادى و استقلال ميهنش مىرزمد پيوسته باقى و پايدار بوده و خواهد بود. تكرار اين مطلب را از آن حيث لازم شمردم كه از اين پس نيز در ديار غربت، طعن و لعن معاندين را به‌خاطر ماجرائى كه با خمينى داشتيدبه‌طور مضاعف خواهيد شنيد و لذا وجداناً و اخلاقاً وظيفه ملّى و ميهنى و مبارزاتى خودم ديدم تا به‌عنوان ”مسئول مقاومت“ حق شناسى مردم و انقلاب و مجاهدين آزادى و استقلال اين خلق قهرمان را به‌خاطر تكتك لحظات و ساعتهايى كه براى ايران و ايرانى رنج بردهايد، اعلام كنم.
بارخدايا، به نسل ما فهم و درايت لازم براى حق شناسى نسبت به همه پيشكسوتان راه رهايى ميهنمان را عطا كن.
با احترام و تشكر
يكى از برادران و فرزندان مجاهد شما
مسعودرجوى
21 / شهريور / 61».

********

چند روز بعد پاسخ دكتر سنجابى را دريافت كردم كه خلاصهاى از آن را برايتان مى‌خوانم:
- «فرزند مجاهد ارجمند و گرامى آقاى مسعود رجوى مشروحه سرشار از لطف و محبت شما را كه بهمناسبت هجرت اضطرارى اين‌جانب از ميهن گرامى و رسيدن به پاريس مرقوم شده بود زيارت كردم. مضامين هيجان انگيز و پرالتهاب آن كه حاكى بود از مجاهدتها و قيام يكپارچه ملت قهرمان ايران در برانداختن اساس استبداد و استعمار به شوق برپاداشتن يك نظام عادله انسانى و سپس انحرافات و خيانتها و نقض عهدها و جنايات و قساوتها و زيرپاگذاشتن بديهىترين اصول انسانى و مردمى از جانب كاربه‌دستان حكومت جمهورى اسلامى و انكار شريفترين احساسات وطن دوستى و آزادىخواهى به عناوين مجعول ملى گرايى و ليبرالى مقتبس از قاموس استالينى و كشتار دستجمعى نونهالان و ميهن دوستان و به دنبال اين‌همه نوميدى و سرخوردگى و نارضايى و قهر و امتناع و مقاومت مجدد يكپارچه ملت و مجاهدتها و جانبازيها و شهادتهاى بهترين فرزندان ايران چنان احوال متناقضى از غرور و نشاط و غم و اندوه در اين ناچيز برانگيخت كه قلم از شرح و بيان آن عاجز است. در مقدمه نامه از اينكه به عللى نتوانستهايد به ملاقات و عيادت اين بنده بياييد عذر خواستهايد. فرزند عزيز، آنچه عيان است چه حاجت به بيان است. به علاوه شما هيچ‌وقت در پيش من غايب نبودهايد كه براى نيامدن و عدم حضور عذر لازم باشد».

- «با بيانى شيوا و جگرسوز از من خواستهايد تا درباره جانبازيها و فداكاريهاى صادقانه و مظلوميت مجاهدين شهادت بدهم از آنچه نوشته ايد: ”با جسارتى شايسته يك نسل، شايسته يك رود خون و شايسته بيش از 20هزار شهيد و 50هزار اسير از شما مى‌خواهم درباره ما شهادت بدهيد. به خدا قسم من نمىتوانم بپذيرم كه تاريخ شهادت و حمايت شما را براى خمينى ثبت كند ولى از شهادت و حمايت شما براى مجاهدين اثرى نباشد“ .

آرى فرزند عزيز دربرابر اين دعوت آغشته به داغ دل و خون نمى‌توانم و حق آنرا ندارم سكوت اختيار كنم
بنابراين مختصرى از آنچه را كه بر طبق اطلاعات خود دراين مدت طولانى مبارزاتى درك كردهام نه براى جلب رضايت شما بلكه براى بيان حقيقت بهعنوان تكليف ملى و ايمانى به مفاد لاتكتموالشهاده و انتم تعلمون مى‌نويسم و شهادت مى‌دهم كه ساليان قبل از انقلاب و در ايام انقلاب مجاهدات و جانبازيها و از خودگذشتگيهاى دلاورانه مجاهدين توام با مقاومت و قيام عمومى بود كه پايگاه حكومت استبدادى و اركان سياست استعمارى حامى آن را در ايران متزلزل ساخت و بنابراين وظيفه حكومت انقلاب بود كه مجاهدين را مانند فرزندان برومند خود مورد نوازش و حمايت و همكارى قرار بدهد و هم‌چنين شهادت مى‌دهم در روزهاى اول انقلاب و آشفتگيهاى ناشى از آن كه جمعيتهاى وابسته و سرسپرده به اجنبى آشوبها وتجزيه طلبيها را در گرگان و كردستان و ديگرجاها دامن مى‌زدند، مجاهدين به هدايت روحانى مجاهد و عاليقدر مرحوم آيه الله طالقانى در فرونشاندن طغيانها و پيداكردن راهحل مسالمتآميز براى توجه به خواستههاى حقه مردم ستمديده و زجركشيده با حفظ يكپارچگى و وحدت ايران كوششها كردند ولى با كمال تأسف دولت موقت و كارگردانان پشت پرده به آن كوششها و همچنين به نظر يههاى صريح جبهه ملى كه در اين باره ضمن مواد تكميلى براى قانون اساسى پيشنهاد شده بود ترتيب اثر ندادند. در نتيجه نارضاييها و ناباوريها و نوميديها را در آن داستانها شديدتر كردند. و نيز شهادت مى‌دهم كه در ماهها و سالهاى اول انقلاب مجاهدين با صبر و مداراى كامل در مقام همكارى بودند و توقعى جز آن نداشتند كه به آنها اجازه فعاليت تشكيلاتى و اجتماعات و انتشارات بدهند. باز هم با كمال تأسف در حالى‌كه احزاب و دستهها و روزنامه‌هاى وابسته به بعضى از سياستهاى اجنبى آزادانه در ايران اجازه فعاليت و سمپاشى و تفرقهاندازى داشتند مجاهدين حتى نمى‌توانستند به آزادى و ايمنى انتشارات خود را در خيابانها به‌فروش برسانند. به هنگام انتخابات نمايندگان مجلس شوراى ملى كه من خود نيز در كرمانشاه نامزد بودم در دور اول انتخابات كه با آزادى نسبى برگزار شد براى سه نفر نماينده آن شهر نفرات دوم و سوم از مجاهدين بودند و به همين دليل و به سبب انتخاب شدن اين‌جانب دستگاه حكومت آن انتخابات را برخلاف صريح قانون متوقف ساخت و مانع از انتخاب نمايندگان واقعى مردم شد و نيز همه ما شاهد بوديم كه از همان روزهاى اول انقلاب كه مصدق و مليون را تخطئه مى‌كردند بر مجاهدين هم نقش التقاطى زدند. گويى التقاط از عقايد و نظريه و مسلكهاى مختلف و برگزيدن قسمتهاى درست و معقول و سنجيده از آنها كفرآميز باشد. مگر همين قانون اساسى جمهورى اسلامى التقاطى از تشكيلات و اصول متداول در غرب نيست و هم‌چنين شاهد بوديم كه پس از انتخاب شدن آقاى بنىصدر به رياست جمهورى ظالمانه به ايشان و مجاهدين عنوان منافق دادندو حال آنكه آقاى بنىصدر در تمام طول مدت خدمت خود صادقانه در دفاع از ميهن كوشش مى‌كرد و عملى بر خلاف قانون اساسى و دموكراسى و آزاديهاى عمومى انجام نمى‌داد. از آن پس يعنى بعد از توطئهها و حادثه انگيزيها بعد از خرداد 1360 ما و همه مردم ايران شاهد بوديم كه چه رودهاى خون در ايران جارى شد. چه خانوادهها چه پدران و مادران در عزاى فرزندان خود نشستند كه بدون محاكمه درزندانها و خيابانها به جوخههاى اعدام سپرده مى‌شدند.

آرى همان‌طور كه در سال 1357 در اعلاميه خود راجع به سلطنت استبدادى نوشتم اكنون نيز وظيفه ملى و دينى خود مى‌دانم كه بار ديگر در حق اين حكومت اعلام نمايم كه به علت نقض بديهىترين حقوقبشرى؛ به علت زيرپا گذاشتن اغلب مواد همان قانون اساسى كه خود را متكى به آن مى‌داند؛ به علت كشتار بىرحمانه و محاكمه فرزندان ايران؛ به علت سلب امنيت از عموم طبقات؛ به علت نابود ساختن صنايع نوزاد ملى و ويران كردن كشاوزى ايران و ايجاد مصنوعى فقر و گرانى و اختناق عمومى و به علت نقض اصول عاليه برادرى و برابرى و حرّيت و عدالت اسلامى، اين حكومت فاقد پايگاه قانونى و مردمى و شرعى است و وظيفه مردم است در برابر آن به همان‌گونه عمل كنند كه در برابر حكومت استبدادى شاه كردند».

- «باز وظيفه خود مى‌دانم از اين حسن ظن شما تشكر نمايم هرچند واقعاً خود را شايسته اين توصيف و اين مقام نمى‌دانم همان‌طورى‌كه مى‌دانيد و برادران ديگر به شما گفتهاند، من بر اثر سختيها و محروميتهاى چهارده ماه اختفا و به سبب مشقات اين مهاجرت اضطرارى و آسيبهايى كه بر پشت و ستون فقراتم وارد شده به سختى بيمار هستم. از روزى كه به پاريس آمدهام تاكنون بيشتر اوقاتم در بيمارستانها و آزمايشگاهها به معاينات و مداوا و معالجه گذشته و اكنون نيز براى پيگيرى معالجات بايد به آمريكا بروم سن من اينك در حدود 78سال است در اين سن از افرادى مانند من توقع كار و فعاليت زياد نمى‌توان داشت. با وجود اين عرض مى‌كنم كه من سرباز ايران و در سنگر دفاع از استقلال و آزادى آن هستم. اگر خدا عمرى و سلامت مختصرى عنايت فرمايد باز بر سر وظيفه سربازى خود خواهم آمد به شرط آنكه بدانم خدمت و كوشش من مفيد و مؤثر خواهد بود».

دكتر سنجابى نامه خود را با چند اندرز به پايان برده بود:
-اول اينكه در مبارزه مردم ايران بايد همه دستههاى «ضدرژيم و ملى و غيروابسته به اجنبى» شركت كنند
-دوم اينكه مبارزه مردم ايران «مغاير با هر نوع ولايت و قيمومت ويژهيى از جانب هر فرد و عقيده و يا ايدئولوژى هر طبقه و يا گروه مىباشد»
- سوم اينكه «در اصول مربوط به خودمختاريهاى محلى بايد مراقب باشيد كه ايرادها و تهمتهاى نظير آنچه شايسته پيشهورى و همدستان او بود به شما و همرزمان شما زده نشود. من مى‌دانم كه شما ايراندوست و عاشق وحدت و عظمت و يكپارچگى اين ملت مىباشيد، بنابراين دراين رابطه بايد خواهان نظامى باشيم كه شامل تمام سرزمين ايران بشود و مردم تمام استانهاى ايران از مزاياى آن يكسان بهرهمندگردند».

- «چهارم آنكه استقرار يك نظام عادله و سنجيده اجتماعى و اقتصادى كه امروزه به سوسياليسم نامدار شده و همه گروهها و جوانان پرشور ايده آليست مى‌خواهند عنوان افتخارآميز چپگرايى و سوسياليستى به خود بدهند. اگر بخواهيم چنين نظامى بدون تحميل زور واستبداد متضمن آبادى و آزادى و دموكراسى باشد، از جمله امورى نيست كه با يك حركت انقلابى و آنى امكان پذير و ثمربخش باشد كارها و نظامات انسانى مثل كار و نظام خدا نيست كه بفرمايد كن فيكون».

- «تذكر اين نكات را براى جوانان مجاهد كه بسيار پرشور و انقلابى و حساس و در عين حال از خود گذشته و فداكار هستند لازم دانستم هرچندممكن است مرا كهنهپرست و محافظهكار به نامند. اينها تجارب ساليان دراز عمر و مجاهدات و مطالعات من است كه دريغ دانستم آنها را با فرزندان مجاهد و فداكار درميان نگذارم. خداوند بر همه مجاهدان خيرخواه پيروزى عنايت فرمايد و ملت كهنسال پرافتخار ايران را از آزادى و آبادى بهرهمند سازد آمين يا رب العالمين- دكتر كريم سنجابى
پاريس- شنبه 27شهريور 1360»
واضح است كه تاريخ را اشتباهاً بهجاى سال 61سال 1360 نوشته بود.

***

پس از آنكه دكتر سنجابى به آمريكا رفت، يكى دو بار براى احوالپرسى با او تماس تلفنى داشتم.
تلخكامى بزرگ اما، بعد از عمليات فروغ جاويدان بود كه ديديم آقاى دكتر سنجابى به‌ناگهان پس از سالها سكوت و خاموشى نسبت به خطر «اشغال و تجزيه ايران» هشدار داده و به تجليل از «نيروهاى رزمنده» خمينى روى آورده است كه «با فداكارى و جانبازى بارها امكان پايان مظفرانه جنگ» را پديد آوردهاند!

معلوم بود كه ماموران رژيم، سنجابى را پيرانهسر در 84سالگى احاطه كرده و در منتهاى دجالگرى و با انبوهى اطلاعات غلط يك چنين موضعگيرى را از او به‌دست آوردهاند. در آن زمان در لندن روزنامهيى به نام «جبهه» وجود داشت كه مدير آن (شخصى به نام انوارى) به خدمت اطلاعات آخوندها درآمد و بعداً هم به ايران رفت.
افسوس كه دجال لعين توانست چنين لكه سياهى در قسمت پايانى دفتر عمر سنجابى وارد كند.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen

Archiv

‏‎‎تحميل كنندگانِ واقعيِ «جنگ تحميلي»‏ ‏ عبدالعلي معصومي محقق و تاريخ شناس

در سالگرد آغاز جنگ ايران و عراق , جاي آن دارد يكبار ديگر دربارة تحميل كنندگان واقعي اين جنگ ويرانگر و ضدميهني سخن به ميان آيد.

گردانندگان رژيم آخوندي, اين جنگ خانمانسوز را «جنگ تحميلي» يا «دفاع مقدّس» مينامند. آيا واقعاً اين جنگ, «تحميلي» بود؟ اگر چنين بود ـ كه بود ـ تحمييلكنندگان واقعي چه كساني بودند؟

ـ اگر جنگ را تحميل شده از سوي رژيم حاكم وقت عراق بدانيم, و مبارزه عليه اشغالگران را «دفاع مقدس», آيا پس از فتح خرمشهر و بيرون رفتن نيروهاي اشغالگر از ايران در خرداد 1361, آيا باز هم ميتوان, از آن پس, جنگ را, «تحميلي», «مشروع» و «دفاع مقدس» ناميد؟

ـ در آن زمان كه رژيم عراق, مقاومت ايران, ملل متّحد و سازمانهاي ديگر بين المللي, با اصرار تمام, پيوسته, در تلاش به پايان رساندن اين جنگ نابودكننده و ويرانگر بودند, چه كساني, به رغم اين خواست فراگير و گسترده, جنگ را 6سال ديگر ادامه دادند؟ و اساساً ادامة جنگ به سود چه كساني و در تحكيم قدرت چه نيروهايي اثرگذار بود؟

اگر جنگ تا به آخر «تحميلي» بود و «دفاع مقدس», پس چرا خميني پذيرش آتشبس را در 27تير 1367, نوشيدن جام زهر شمرد و از معاملة آبرويش با خدا يادكرد و در بهمن همان سال منتظري, رفسنجاني و موسوي اردبيلي,و شمار ديگري از گردانندگان رژيم تلاش كردند دامن خود را از ننگِ اين جنگي كه به شدّت مورد تنفّر مردم بود و جز نكبت براي ايران زمين به بارنياورد, بپالايند و خود را مخالف ادامة تجاوركارانة جنگ پس از فتح خرمشهر, نشان دهند؟

اين مقاله, سعي بر اين دارد كه, به مدد اسناد و داده هاي تاريخي, چهرة اين جنگ «تحميلي» و تحميل كنندگان واقعي آن را, بارديگر, در روشنايي واقعيت قراردهد. طبيعي است در سالگرد آغاز اين جنگ ضدميهني, اين تلاش و بازبينيِ دوباره, چندان بيربط نخواهد بود.

زمينهسازانِ جنگ

راستي, زمينهسازان اصلي جنگ ايران و عراق چه كساني بودند؟

آيا گردانندگان رژيم آخوندي كه پس از حملة رژيم عراق به ايران و آغاز جنگ, آن چنان سخت و بي وقفه, بر ادامة آن اصرار ميورزيدند و آن را «ضامن بقا»ي رژيمشان ميشمردند, در زمينهسازيِ آغاز جنگ هم نقشي داشتهاند, يا آن كه اين «مائدة آسماني» را پس از آغاز آن, در دامن قباي خود يافته اند؟

مروري بر موضعگيريها و رويدادهاي دورانِ پيش از آغاز جنگ, اين گره را خواهد گشود و نشان خواهد داد كه آيا واقعاً, «مظلوميّت» رژيم آخوندي, حتّي, در آغاز جنگ, واقعي است و اين تهاجم بدون زمينهچيني و تحريكات اين رژيم, و صِرفاً, براي تحقّقِ مقاصد توسعهطلبانة طرف عراقي آغاز شد, يا اين كه تاٌكيدِ پيوسته و پايانناپذير آنها بر «تحميل», «تجاوز», «دفاع مقدس», غرامت و مجازات متجاوز, ترجيعبندي است كه برپادارندگان اصلي جنگ, براي بهبيراهه كشاندن اَذهان ناپخته, پيوسته, تكرار ميكنند و كاملاً, بيپايه است.

اشارة «آيت الله منتظري» در خاطراتش به روحية سردمداران رژيم پس از چيرگي بر اَريكة قدرت, گرة اين مشكل را ميگشايد: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نميشناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسننيّتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند... بهجاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).

آن كسي كه ميگفت «ما كاري به دولتها نداريم», آيا براي سرنگون كردن آن دولتها, حدّاقل درمورد عراق, از زمينهچيني رويگردان بود, يا دو اسبه به آن سو ميتاخت؟

مروري بر موضعگيريها و نحوة برخورد خميني و سياستگذاران رژيم وي در رابطه با عراق و زمينهچينيهاي متواتر براي مداخله در امور داخلي آن كشور بر اساس تزِ ارتجاعي «صدور تروريسم» نشان ميدهد كه جنگ پيش از تهاجم گستردة عراق بهخاك كشور ما در 31شهريور 1359, در ابعادي كوچكتر آغاز شده بود و رژيم آخوندي درصدد بود براي حل تضادهاي داخلي و سرپوشنهادن بر شتاب روزافزون آن, زمينة درگيري در جنگ خارجي را فراهم كند.

عراق دربردارندة ويژگيهايي بود كه, بهعنوان مناسبترين طرف اين جنگ, ميتوانست مدّنظر قرار گيرد. سَواي خُردهحسابهاي شخصي خميني با سران رژيم عراق, درصد عظيم جمعيّت شيعهمذهب و وجود مَرقَدهاي ائمة اَطهار در آن كشور و وابستگي كشورهاي ديگرِ هممرز با ايران بهيكي از دو اردوگاه جهاني ـ كه البتّه, معنيِ چپ نگاه كردن بهآنها براي خميني, كاملاً, آشكار بود و عراق, در مقام مقايسه, ناوابستهترين كشورِ هممرز ايران بهشمار ميآمدـ باعث شد كه اين كشور براي اجراي سياست ارتجاعيِ «صدور تروريسم», مناسبترين محل درنظر آيد.

هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه خميني نخستين سخنراني تحريكآميز خود را در زمينة «صدور تروريسم» ايراد كرد و در آن از «همة كشورهاي اسلامي در زير يك دولت و يك پرچم» سخن گفت و اين كه «يك دولت بزرگ اسلامي بايد بر همة دنيا غلبه كند» (روزنامة «آيندگان», 7اسفند1357).

در اجراي اين سياست, براي درخدمت گرفتن عوامل سرسپردة «قيادة موقّت», جنازة ملامصطفي بارزاني را, كه نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريكا فوت كرده بود, با هليكوپتر به اُشنويه برد و در آنجا دفن كرد و به اعتراض كردهاي مقيم مركز, كه در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاكرده بودند (روزنامة «پيغام امروز», 19اسفند57), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض بهپروبال دادن به«قيادة موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (كيهان, 10اسفند57), توجّهي نكرد.

در واكنش به تحريكاتي كه از همان ماههاي اولية سلطة خميني آغاز شده بود, وزير خارجة عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامة «بامداد», 20مهر1358). امّا, درخواستش بي پاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.

خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردة آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. بهپاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همة ملت اتّحاد كنيد و اين ريشة فساد را قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفة نور, مجموعة رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).

در اين ميان سياستگذاران رژيم نيز بيكار نبودند. بنيصدر, كه خود يكي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, بانگ برآورد كه «اگر كانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در كشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم كرد» (روزنامة «انقلاب اسلامي», سرمقالة شمارة 26ديماه58). هم او در آستانة ايلغار دانشگاهها, در فروردين 59 گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است كه دولت عراق براي ما فراهم ميكند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در كشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سركوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] بهاين نتيجه رسانديم و تصميم كه درآمد بايد اجرا كرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامة بامداد, 20فروردين1359).

چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين 59, بنيصدر خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را بهرژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نميفروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعة آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).

دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهدهدار شود» (روزنامة «بامداد», 25فروردين59).

در همين ايّام بود كه مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت بهمردم ايران دربارة رابطة بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, رژيم حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد.

چمران, وزير دفاع وقت, اعلام كرد كه «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و بههيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزة قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامة «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).

هنوز چندماه به حملة رژيم عراق به ايران مانده بود كه گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزدند.

«كودتاي فرهنگي»

دانشگاه در همان نخستين سال حكومت خميني, سازشناپذيريش را با خودكامگي رژيم نوپا نشان داد و سنگر مقدّم مبارزه براي نگاهباني از دستاوردهاي آزادي شد و از روز 31شهريور 1358 كه دانشگاهها در رژيم آخوندي بازگشايي شد تا اول ارديبهشت 1359 كه توطئة «انقلاب فرهنگي» آن را به خون كشيد و براي چندسال بسته شد, كانون پرشورِ گردهمايي مشتاقان آزادي و افشاي توطئههاي رژيم آخوندي بود.

خميني در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنماي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خواند و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور» تشكّر كرد كه «مكانهاي علمي مقدّس خود را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».

امّا, همان دانشجويان و استاداني كه در پيام خميني اين چنين تجليل ميشوند, وقتي اندك اندك, به چهرة واقعي او پي بردند و دانشگاه را به كانون افشاگري عليه اين خودكامگان قشري و تنگنظر تبديل كردند, خميني از بيم آن كه دامنة اين افشاگريها گسترده تر شود و به قلب جامعه نيز راه يابد, بر آن شد كه اين «سنگر آزادي» را درهم بكوبد. از اينرو, در پيامش در اول فروردين 1359, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي». او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند» (روزنامه جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).

پس از اين پيام بود كه گردانندگان رژيم براي درهم شكستن اين سنگر مقدّم دفاع از حريم مقدس آزادي, به تكاپوافتادند. ميرسليم, معاون وزير كشور وقت و عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي, در 19فروردين 59 طي بخشنامهيي به وزارت علوم تاٌكيد كرد «... به مسئولين دانشكدهها دستور فرماييد از اجازه دادن به گروههاي سياسي به هرعنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري نمايند».

چند روز بعد, «شوراي انقلاب» در اطلاعيهيي, كه سيدعلي خامنهاي آن را در نماز جمعه روز 29فروردين 1359 قرائت كرد, اخطار نمود «... اگر در ظرف سه روز ـ از صبح شنبه (30فروردين) تا پايان روز دوشنبه (اول ارديبهشت)ـ اين ستادهاي عملياتي گروههاي گوناگون برچيده نشوند, شوراي انقلاب مصمّم است كه همه با هم, يعني رئيس جمهوري (=بني صدر) و اعضاي شورا, مردم را فراخوانند و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و اين كانونهاي اختلاف را برچينند».

در همين روز 29فروردين, اوباش مسلّح در سراسر شهرهاي ايران, وحشيانه, به دانشگاهها يورش بردند و براي «فتح» اين«سنگر آزادي» از انجام هرگونه رذالتي كوتاهي نكردند.

شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود: «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...» در همين شمارة روزنامه تاٌكيد شده بود: «.. مردم كشور بايد مراقب امنيت محيط كار خود باشند و بدانند اجراي تصميمات مقامات تعيين شده از سوي مردم, شرط ادامة انقلاب و پيروزي آن است...»

پس از قلع و قمع دانشگاهها, گردانندگان رژيم بر آن شدند تا با «تصفيه هاي عقيدتي», متلاشي كردن شوراهاي انتخابي, جايگزين كردن مهرههاي سرسپرده در پُستهاي اصلي, دانشگاهها را براي بازگشايي دوباره آماده كنند. براي پيشبرد اين مقاصد ضدآزادي به فرمان خميني «ستاد انقلاب فرهنگي» و بعد, «جهاد دانشگاهي»,به مثابه بازوي اجرايي آن تشكيل شدند و دانشگاهها را به عرصة يكّهتازيهاي خود تبديل كردند.

امّا, از آنجايي كه خاموش كردن مشعل فروزان مقاومت دربرابر خودكامگيهاي رژيم ضدمردمي, بدون يك پشتوانة مستحكم, از تضمين پايداري برخوردار نبود و هرلحظه بيم آن ميرفت كه بارديگر شعلة مقاومت دانشجويي و اعتراضات مردمي بالاگيرد, آخوندهاي حاكم بر ايران كه براي «حفظ نظام» از توسّل به هرگونه سياست جنايتبار و خانمانسوزي رويگردان نيستند, به تَرفند رذيلانة تازهيي چنگ آويختند تا با ياري آن به سركوبيهاي داخلي قبايِ «مشروعيت» بپوشند. بر اين اساس, زمينهسازي براي ايجاد يك بحران خارجي را, بهمثابه سرپوش سركوبي داخلي, همزمان با قلع و قمع جنبش دانشجويي, به جدّ,آغاز كردند. اين «مائدة آسماني» را صدّام حسين با قتل «آيت الله محمدباقر صدر» به دامن عباي آخوندهاي توطئهگر افكند و بهانة زمينهچيني براي دخالت در امور داخلي عراق را براي آنها «مشروع» نمود.

بهانة مداخله در عراق

همزمان با يورش به دانشگاهها, بهانهيي به دست خميني افتاد كه به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابندة مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.

روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.

«سيدمحمود هاشمي, نمايندة آيت الله صدر» (و رئيس كنوني قوة قضايية رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلة ممكن اين خون پاك را مايهيي براي برافروختن شعلههاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359)…

به نوشتة روزنامة كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندة مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).

خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بيتفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجبتر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردة بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكه ننگ را از كشور عراق بزدايند».

خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزههاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز سه روز عزاي عمومي اعلام ميكنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرمودهاند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در ساية ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّة ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارة «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همة قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميكرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرة شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامياش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايتپيشة صدام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّية (=فرزند) رسول الله, حضرت آيتالله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام ميداريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانة همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».

اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).

همة سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند.

آغاز جنگ

رُخدادهاي چند ماه پيش از آغاز جنگ, نظير نامزدي مسعود رجوي براي رياست جمهوري و حمايت گستردة نيروهاي ملّي و مردمي از آن, خيزشهاي دانشجويي در دانشگاهها, واقعة امجديّه در 22خرداد 59 و... نشان داده بود كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد, بهزودي رژيم در پرتگاه سرنگوني خواهد افتاد. رفسنجاني با اشاره بهاين تهديد در ملاقات با اعضاي «كادر تعقيب و مراقبت و عمليات سپاه» در 29 ارديبهشت 62 گفته بود: «وقتي جنگ شروع شد, اصلاً نگران سقوط جمهوري اسلامي نبوديم, امّا, ميدانستيم كه اين گروهكهاي محارب خطرات جدّي براي ما دارند» (سرمقالة «مجاهد», شمارة 154). رژيم براي در امانماندن از اين «خطرات جدّي», دامنة تحريكات و مداخلات خود را در عراق گسترش داد؛ تحريكاتي كه در واقع, از فرداي پيروزي انقلاب شروع شده بود.

سرانجام. آرزوي خميني و سردمداران رژيمش تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (=حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).

اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, بهمنظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينهسازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتنابپذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب, «مجاهد» شمارة 280).

امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و گردانندگان رژيم جنگطلب او چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت جهل و جنايت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگ طلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

جنگ, ضامنِ بقا

جنگ ايران و عراق بزرگترين فاجعة گريبانگير جامعة ما بود و آثار زيانبار آن در كليّة عرصههاي اجتماعي, اقتصادي, سياسي, فرهنگي و... جامعة ما, بهنحو بارزي, به جا ماند. رژيم آخوندي بهپشتوانة اين جنگ خانمانسوز توانست هشت سال تمام, بر بحرانهاي فراگير و چارهناپذير و سركوبي خشن و قرونوسطايي خود سرپوش بگذارد و سرنگوني محتوم خود را بهتعويق اندازد. پيوند تنگاتنگ بقا و هستيِ اين رژيمِ رو بهمرگ با جنگ, باعث شده بود بهجنگ خانمانسوزي كه جز نكبت, بدبختي, فقر, فساد, فحشا, گراني و... براي مردم حاصلي نداشت, «اولويّتِ مطلق» بدهد, آن را «در راٌس امور» اعلام كند, «سيستم اجرايي» مملكت را, بهتمامي, بهخدمت آن درآورد و بر ادامة اين بلاي همه گير كه بيش از دو ميليون كشته و مجروح, حدود سه ميليون آواره, 50شهر و سه هزار روستاي ويران و ضايعات, تلفات و خسارات جبرانناپذيري بهبارآورد, اصرار بورزد.

براساس آمار منتشرشده از سوي كميسيون برآورد خسارات اقتصادي جنگ در وزارت بودجه خود رژيم, بخشي از خسارات اقتصادي جنگ تا پايان شهريور 1364, بالغ بر 2473ميليارد تومان, يعني معادل 309ميليارد دلار بوده است (كيهان, 30شهريور65).

رفسنجاني, از عاملان اصلي ادامة جنگ, نيز در نماز جمعة 18مرداد 1370 (9اوت 1991) گفته بود: «جنگ بدون هيچ اِغراق, حدود هزار ميليارد دلار خسارت داشته... و هر ايراني در دوران جنگ 50درصد فقيرتر شده است» (راديو رژيم, 18مرداد1370).

با وجود آنهمه زيانهاي فاجعهبار انساني و اقتصادي, چرا گردانندگان رژيم, بيتوجه به پافشاريهاي طرف ديگر جنگ, مقاومت و مردم ايران و سازمانهاي بين المللي براي پايان دادن آن, پيوسته بر ادامهاش اصرار ميورزيدند؟

رژيم آخوندي, اساساً, از جنگ بهمثابة سرپوش و مانعي براي جلوگيري از بروز سريع آثار و نتايج مقاومت در سطح جامعه و مصادرة بحرانها و مشكلات حادّ اجتماعي بهجنگ, بهرهبرداري ميكرد و از آن طريق دربرابر هرگونه حركت اعتراضي مردم و فعل و انفعالات اجتماعي, سيلبند زده و جامعه را بهطورموقّت قفل كرده بود. از همين رو بود كه همة سردمداران رژيم بر ادامة آن, بيوقفه, پافشاري داشتند. در زير به نمونه هايي از آن اشاره ميشود:

ـ خميني: جنگ «يك نعمت و موهبت الهي» و «سرنوشت ملت بسته به آن» است (كيهان, 12بهمن 1362).

ـ رفسنجاني: «اگر آتش بس را بپذيريم, سقوط حكومتمان را پذيرفته ايم» (اطلاعات, 2مهر 1362).

ـ مجلس رژيم: «جوش و خروش امام... درمورد جنگ را بهصورت واقعي, در صحنة ادارات و وزارتخانهها, كارخانجات توليدي و صنعتي و مراكز تصميمگيريِ تخصيص ارز و بودجه بكشانيد» (كيهان, 18مهر1364).

ـ ميرحسين موسوي, نخست وزير خط اماميِ دوران جنگ: «بقاي جمهوري اسلامي در جنگ است» (اطلاعات, 9آذر1362) و «جنگ از اولويت كامل برخوردار است» (كيهان, 7آذر 1363).

ـ موسوي اردبيلي, رئيس قوّة قضايية رژيم: «اگر ضرورت ايجاب كند... ما همة امكانات را در اختيار جنگ ميگيريم... ايران اسلامي هنوز بيش از 10 الي 20درصد امكانات خود را در راه جنگ به كار نگرفته است» (17ارديبهشت 1364).

با اين كه در آن تاريخ, كه سه سال از خروج نيروهاي عراقي از مرزهاي ايران ميگذشت, اين فاجعة نكبتبار نتايجي بسيار زيانبار به بار آورده بود و بهويژه تلفات انساني آن نيز هرچه ميگذشت سنگينتر ميشد. زماني, نمايندة مجلس رژيم, در جلسة 30آبان 1364 مجلس, دراين باره گفته بود: «ما براي استقرار و بقاي جمهوري اسلامي, 700هزار شهيد, اسير, مفقود و معلول داده ايم» (اطلاعات, 17ارديبهشت 1364).

بار ديگر بر اين پرسش تاٌكيد ميكنم: با وجود اينهمه ويرانگري, گردانندگان رژيم ضدمردمي, چرا, بيوقفه و درنگ, بر ادامة جنگ پافشاري ميكردند و هرچه ميگذشت بيشتر دستمايه هاي مردم را در اين تنور خانمانسوز ميسوزاندند؟ آيا جز اين بود كه بقاي حاكميت منفور خود را وابسته به آن ميديدند؟

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

صلح, سلاح استراتژيك

شعار استراتژيك يا محوري, شعاري است كه «اساسيترين خواستهاي اجتماعي» را در «خلاصهترين صورت ممكن» ارائه ميدهد و نمايانگر سمتوسوي اصلي مقاومت است؛ خواستي است كه اگر دشمن بهبرآورده كردن آن مبادرت كند, لااقل, بخشي از تماميّت خود را, كه بهنفي كل وجودش راه ميبرد, نفي ميكند.

صلح در شرايط تاريخي دوران جنگ ايران و عراق, يك شعار استراتژيك براي جنبش مقاومت مردمي بود, همچنان كه جنگ براي رژيم يك شعار استراتژيك بود. در آن شرايط, هرگونه راهگشايي در زمينة صلح, كاركرد مستقيمي در راستاي استقرار آزادي داشت. بههمينجهت, سلاحِ صلح, مكمّل مقاومت انقلابي مسلّحانه بود و كوركردن كورة جنگطلبي خميني, جادة آزادي را بر روي خلق و ميهن ما ميگشود. «مبارزه براي تحقّق صلح, بهخودي خود, درحكم تلاش براي شكستن شيشة عمر رژيم خميني است و بههمينسبب, در شرايط كنوني از اولويّت برخوردار است» (از بيانيّة شوراي ملّي مقاومت بهمناسبت چهارمين سالگرد تاٌسيس شورا, «مجاهد» شمارة 254)...

اگر خميني و همة گردانندگان رژيم او و همپيوندان برونمرزيش, اين همه, از پرتو صلح هراس داشتند و بدون وقفه نعرة «جنگ, جنگ» سرميدادند, بهخاطر پيوند ناگسستني اين جنگ با حيات رژيم بود و اين كه صلح, سرنگوني سريع رژيم را در پي داشت. اين پيوند, بارها, از زبان سياستگردانان رژيم تكرار شده بود. خميني, سرنوشت رژيم را وابسته بهجنگ اعلام ميكرد (كيهان, 12بهمن62) و صلح را بهمنزلة دفن اين رژيم ميدانست (كيهان, 18شهريور63). از نظر رفسنجاني, جنگ هستي رژيم بود (كيهان, 11دي63) و پذيرش آتشبس سقوط حكومت را درپي داشت (اطلاعات, 2مهر62). نخست وزير رژيم (ميرحسين موسوي) تاٌكيد داشت كه آيندة نظام بهجنگ بستگي دارد (كيهان, 6دي63) و جنگ بهمثابة بقاي «جمهوري اسلامي» است (اطلاعات, 9آذر62). محمد خاتمي, امام جمعة آن روز يزد, ميگفت: «در شرايط حاضر ما يا بايد صلح كنيم و انقلاب اسلامي سقوط كند و يا بايد اين جنگ را تا پيروزي كامل ادامه دهيم» (راديو «صداي مجاهد», 24شهريور65).

درست بههمين مناسبت, ضرورت يك اقدام عمليِ راهگشايانه براي درهم شكستن بنبست جنگ, از همان آغاز, خود را بهمقاومت خونبار ما تحميل ميكرد و هرچه ميگذشت و مصيبت بر مصيبت ميافزود و اصرار رژيم بر ادامة آن بيشتر ميشد, اين ضرورت, نمايانتر ميگرديد.

پس از خروج نيروهاي عراقي از ايران در اوايل تابستان 1361 و آمادگي آن كشور براي استقرار صلحي عادلانه, اين ضرورت گريزناپذير شد. مصالح ميهني, تحقّق هرچه سريعتر صلح را در دستور روز هر نيروي ملّي و مردمي قرار ميداد, چرا كه ادامة جنگ, تضمين ادامة رژيمِ سراسر تباهي خميني بود. در اين صورت, در شرايطي كه طرف عراقي براي صلح آمادگي نشان ميداد, پرداختن با شرح و تفصيل بهتجاوز و تقصير عراق, جز در خدمت ادامة حاكميّت رژيم جنگافروز كاركرد ديگري نداشت.

براساس ضرورت مقدّم و گريزناپذيرِ يك اقدام عملي در مسير خاتمه دادن به اين جنگ ويرانگر بود كه شوراي ملّي مقاومت بهيكي از حسّّاسترين اقدامهاي ديپلوماتيك خود, يعني ديدار و بيانية مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, دست زد و راهگشاي شكستن طلسم جنگ خانمانسوزِ خميني شد.

ديدار مسئول شورا

با نايب نخست وزير عراق

ملاقات مسئول شورا با طارق عزيز, در مسير مبارزة تمامعيار شورا با جنگطلبي خميني, بدون ترديد يك گام راهگشا بود. اين ديدار در شرايطي صورت پذيرفت كه جنگ فضاي داخلي و بينالمللي را, كاملاً, بسته بود و تبليغات گسترده و توهّمپراكنيهاي رژيم خميني و دنبالچههاي رنگارنگ آن پيرامون جنگي كه آن را, مزوّرانه, «دفاع مقدّس» ميناميدند, چنان فضاي آلودهيي را بر گِرد خود فراهم آورده بود كه هرگونه اقدامي عليه آن با خطر «سوخته شدن» روبهرو بود. درواقع, اگر مشروعيّتِ برآمده از مقاومت خونبارِ سراسري نبود, محال بود شورا بتواند در چنين راه پرمخاطرهيي گام بگذارد.

الف ـ فضاي سياسي پيش از ديدار

پس از خروج نيروهاي عراق از ايران در خرداد 1361, شوراي امنيّت سازمان ملل متّحد براي پايان دادن بهجنگ, بلافاصله, وارد صحنه شد و با صدور قطعنامهيي كه هر 15عضو شورا در آن اتّفاق نظر داشتند, از دو طرف درگير خواست كه بهجنگ پايان دهند. عراق قطعنامه را پذيرفت, ولي رژيم آخوندي آن را ردكرد. رجايي خراساني, نمايندة رژيم در سازمان ملل, اعلام كرد: «دولت ايران هيچ گونه تعهّد و مسئوليّتي درقبال اين قطعنامه ندارد» (روزنامة اطلاعات, 26تيرماه61) و «با هرگونه مداخلة شوراي امنيّت در زمينة جنگ مخالف است» (اطلاعات, 19تيرماه61).

چندماه بعد, مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, در روز 22اكتبر1982 (30مهر61), خواست خود را مبني بر آتش بس فوري جنگ بين ايران و عراق و عقبنشيني نيروها تا مرزهاي بينالمللي اعلام كرد. اين قطعنامه با 119راٌي موافق درمقابل يك راٌي مخالف (راٌي نمايندة رژيم) و 15راٌي ممتنع بهتصويب رسيد (لوموند, 25اكتبر1982).

رژيم آخوندي, بهرغم خواست مردم براي پايان دادن بهجنگ و تمايل بينالمللي, كه خود را در همين قطعنامة مجمع عمومي نشان ميداد, تاٌكيد كرد با هرگونه راه حل سياسي براي خاتمه دادن بهجنگ مخالف است. موسوي, نخست وزير رژيم, اعلام داشت: «جوّسازيهاي بينالمللي نميتواند در ارادة ملّت ما براي ادامة جنگ تا پيروزي اثر بگذارد» (اطلاعات, 3آبان61).

رژيم كه همزمان با تصويب قطعنامة شوراي امنيّت, «عمليّات رمضان» را آغاز كرده بود, باز همزمان با قطعنامة مجمع عمومي سازمان ملل متّحد, عمليّات مشابهي را با عنوان «عمليّات محرّم» آغاز نمود و در آذر همان سال, حدود يك ماه پيش از ديدار مسئول شورا با طارق عزيز, تهاجم ديگري را بهخاك عراق, با نام «مُسلِم بن عَقيل», تدارك ديد.

اين سلسله تهاجمات با دستافشاني و ترغيب و تشويق همبستگانِ داخلي و برونمرزي خميني همراه بود:

بنيصدر, همزمان با خروج نيروهاي عراقي از ايران, سرشار از شوق يك تهاجم «جانانه» بهخاك عراق, به«نيروهاي مسلّح» هشدار ميداد كه «اگر پيشروي برقآسا در خاك عراق با قيام عمومي [مردم عراق] همراه نباشد, موفقيّت رژيم عراق تحكيم خواهد شد» (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران, دربارة رابطة بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و...اسفند 1363, ص329).

حزب توده از «دلاوران قهرمان ايران», تحت «رهبري امام خميني, رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي» و «پيروزيهاي بزرگ رزمندگان خط اول جبهه از پاسدار و ارتشي و بسيج» تجليل ميكرد (ازجمله, در «اتّحاد مردم», دورة سوم, شمارة 106).

كيانوري, مغرور از فتوحات «سپاه اسلام», همصدا با قلمبهمزدان خميني ميگفت: «... با پيروزيهاي درخشان نيروهاي مسلّح جمهوري اسلامي ايران در جبهة جنگ جنوب ضربههاي بسيار كوبندهيي بهيكي از ابعاد مهم نظامي توطئة آمريكا, يعني, بهتجاوز صدّام بهخاك ايران, وارد آمده و اين ضربهها زمينه را براي بهپايان رساندن جنگ, يعني, بهشكست قطعيِ تجاوزِ آمريكاييِ راهزنانة عراق بهايران, نزديك كرده است» (پرسش و پاسخ, شمارة 1, 9فروردين61).

دارودستة فرّخ نگهدار نيز در اوج تيرباران رزمندگان مقاومت بهدست مزدوران رژيم در زندانها و در نعرههاي «جنگ, جنگ» خميني, سخنان او و سران جنگطلب رژيمش را چنين واگويه ميكرد: «بايد تمام همّت خود را بهكار گيريم و شركت بازهم فعّال تري در جنگ داشته باشيم. تروريستها تلاش بسيار ميورزند كه توجّه مردم از جبههها منحرف شود... تمام هوش و حواس ما اين باشد كه جنگ فراموش نشود» (كار, اكثريّت, 11شهريور60).

ب ـ ديدار و بيانيّة مشترك

در چنين شرايط و فضاي سياسي, مسعود رجوي, مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, با نايب نخست وزير عراق ـ طارق عزيز ـ در روز 19ديماه 1361 ديدار كرد و با وي بيانيّة مشتركي را امضا نمود. مضمون اصلي اين ديدار, شكستن طلسم جنگطلبي خميني بود. قبل از اين ديدار نيز مقاومت عادلانة مردم ايران, خاصّه, پس از خروج نيروهاي عراقي از خاك ايران, تمايل خود را نسبت بهصلح نشان داده بود.

در روز 4خرداد61, در دومين روز مرحلة سوم تهاجم موسوم به«بيتالمقدس», مسئول شورا طي پيامي خطاب بهافسران, درجهداران و افراد ميهنپرست ارتش تاٌكيد كرده بود كه «از اين پس, تمام سلاحها را بهجانب رژيم سركوبگر خميني نشانه روند» («گزارش مسئول شورا... ص329). او, در پيام 30خرداد خود نيز از آنها خواسته بود, بههرترتيب شده از ادامة جنگ خودداري كنند و سلاحهايشان را دقيقاً بهجانب همان فرماندهان و اَيادي خميني كه فرمان آتش ميدهند, نشانه روند و قاطعانه, در پي ريشهكن كردن پاسداران, مزدوران و همة عوامل سركوبي و اختناق خميني در داخل ارتش برآيند (گزارش مسئول شورا... ص320).

مسئول شورا, يك روز قبل از تهاجم موسوم به«رمضان» بهخاك عراق در 25تيرماه 61 نيز, طي پاسخي بهخبرگزاريها دربارة تهاجم نيروهاي خميني بهعراق, آن را, بهشدّت, محكوم كرده بود.

اين تلاشها در شرايطي صورت ميگرفت كه طرف عراقي براي برقراري صلحي عادلانه, از طريق مذاكرات مستقيم, كاملاً, انعطاف نشان ميداد و همين رُخداد اخير, يعني آمدن نايب نخست وزير عراق نزد مسئول شورا از نظر ديپلوماتيك, اين معني ضمني را هم دربرداشت كه عراق از هرگونه قصد تهاجم و تجاوز و چشمداشت بهآب و خاك در موضع عُدول (بازگشت) و اعتذار (پوزشخواهي) قرار گرفته است.

در اين ديدار بيانيّة مشتركي بهامضا رسيد كه بر اساس آن, «روابط بين دو طرف بر مبناي تفاهم سياسي براي آرمانهاي مشروع صلح و حُسن همجواري استوار گرديد و اصول استقلال كامل و تماميّت ارضي, احترام بهارادة آزاد مردم عراق و ايران و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر و ايجاد روابط مشترك بين مردم ايران و عراق براساس احترام متقابل و همكاري دوجانبه در خدمت منافع متقابل و آرزوهاي آنها براي آزادي, ترقّي و صلح و در خدمت صلح و ثبات در منطقه, اصول پايهيي شناخته شدند» (گزارش مسئول شورا... ص358).

در اين بيانيّه از تحريم نفتي و تسليحاتي رژيم خميني, ضرورت مصونيّت شهرها و دهكدهها و مردم بيدفاع ايران, توجّه خاص بهاسيران جنگي ايران در عراق, بهويژه پرسنل ارتش, اعزام نماينده براي ديدار از زندانيان جنگي ايران و... نيز سخن بهميان آمده است.

پ ـ همنوايي مخالفان

اين ديدار و بيانيّة مشترك, مضموني جز پيشبرد هرچه فعّالتر سياست صلح و درهمشكستن جنگطلبي خميني و, درنتيجه, خنثي كردن يكي از قويترين اهرمهاي نگهدارندة رژيمِ سرتاپا فساد و تباهي او نداشت؛ ابتكاري بود براي نجات مردم در زنجير ايران از كشتار و هراس روزانة بمبارانها, آوارگيها و فقر و فسادهاي ناشي از جنگ خانمان برانداز.

اين ديدار و بيانيّة مشترك و بهفاصلة اندكي بعد از آن, تصويب و انتشار طرح صلح شورا, از همان آغاز, انگيزشي قوي در راستاي استقرار صلح و مخالفت با جنگافروزي خميني پديد آورد. بازتاب آن پس از چندي, با اعتراضهاي مردمي عليه جنگ, فرار پرسنل نظامي از جبههها, شكستهاي پياپيِ بسيجهاي جنگطلبانة خميني و پشتيباني از حركتهاي صلحخواهانة هستههاي مقاومت در داخل كشور و ابراز حمايتهاي گستردة مجامع, شخصيتها, احزاب, سازمانها و... از طرح صلح شورا و مخالفت با سياست جنگافروزانة رژيم خميني, در سطح جهاني, عموميّت يافت...

ديدار يك مقام رسمي دولت عراق از مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, ضربة كوبندهيي بر سياست جنگافروزانة رژيم خميني بود, از اينرو, بهطور طبيعي, واكنش خصمانة اين رژيم و همپيوندان آن را برانگيخت و همگي با هم عليه اين ابتكار بيسابقه در جهت صلح و آزادي, بهميدان خزيدند.

پس از اين ديدار و انتشار بيانيّه, بلافاصله, بوقهاي تبليغاتي رژيم خميني بهصدا درآمدند.

امامي كاشاني در نمايش جمعة 24دي, مجاهدين را «حافظ منافع آمريكا» خواند (راديو رژيم, 24 ديماه61).

دو روز بعد, ميرحسين موسوي, نخست وزير خميني, در پاسخ بهسؤال خبرنگار راديو رژيم در مورد ديدار و بيانيّة مشترك, از تلاش آمريكا و اسرائيل براي حفظ رژيم عراق سخن گفت و اين ديدار و بيانيه را «نشاندهندة اتّحاد استكبار جهاني و اياديشان» در «حفظ و حراست» اين رژيم قلمداد كرد كه «درعين حال نشاندهندة وحدت اينها هم هست» (راديو رژيم, 26ديماه61).

اطلاعات 20دي نيز آن را گامي جديد در راستاي وابستگي بيشتر سازمان مجاهدين خلق به«رژيم صهيونيستي عراق» كه «خواهان امنيّت اسرائيل» و «روابط حسنه با آمريكا»ست, شمرد.

سرانجام, خميني, امام جنگافروزان, وارد صحنه شد و در سالروز تاٌسيس رژيم ضدّبشريش, در 12فروردين 62, با عناوين «عقد اُخُوّت با عراق», «فشردن دست دشمن», ديدار و بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حملة مستقيم قرار داد.

چندي بعد, رفسنجاني جنايتكار بهصحنه آمد و با رديف كردن اراجيفي مثل «جاسوسي براي صدّام» و «تبديل يك مشت جوان مسلمان» به«عناصر جاسوسي دشمن» (راديو رژيم, 4شهريور62), كينة عميق رژيم را نسبت بهحركتي كه مسئول شوراي ملّي مقاومت ايران, بهحق, آن را «يك نقطة عطفِ بسيار مهم سياسي در سطح منطقهيي و جهاني» ناميده است, نشان داد.

همگام و همنوا با صحنهگردانان اصلي رژيم جنگطلب خميني, همپيوندان آنها نيز در اين بزنگاه حسّاس با ستيز با اين رُخدادِ بسيار مهم سياسي پرداختند.

نشرية «نهضت» و ديگر نشريات وابسته بهبختيار, همزمان با ناسزاگوييهاي رژيم خميني عليه ديدار و بيانيّة مشترك, بيش از همه بهمسئول شوراي ملّي مقاومت تاختند كه يك مقام دولتي بهديدارش رفته بود و اين درحقيقت, نشانهيي از تثبيت آلترناتيو دموكراتيك و مستقل شورا بهشمار ميرفت.

نشريات بختيار براي «دلاوران جانباخته در جنگ ايران و عراق» سينه چاك كردند, براي «بچههاي ساده و معصوم هوادار سازمان مجاهدين» اشگ تمساح ريختند, مسئول شورا را «برباددهندة اين آب و خاك اجدادي» («نهضت», بختيار, 30ديماه 61) خواندند و نوشتند: «مسعود رجوي نمايندة قانوني ملّت ايران نيست كه بتواند با نمايندة رسمي يك كشور خارجي در زمينة روابط بينالمللي دو كشور مذاكره كند», «سازمان مجاهدين نمايندة ملّت ايران نيست بلكه ميخواهد جامعة 36ميليوني را بهزور اسلحه بهدنبال خود بكشد, همان كاري كه پالپوت در كامبوج كرد و سه چهارم جمعيّت آن كشور را ... كشتار كرد». «طرف ديگر بيانيّه ـآقاي مسعود رجويـ فاقد هرگونه صلاحيّت, مشروعيّت و رسميّت قانوني و حقوقي است» («پيام ايران», 17 بهمن61). «پست ايران» (به نقل از روزنامة «پيام ايران», اول بهمن61) بااشاره به«سطح دولت با دولت» اين ملاقات و اين كه «رجوي» نمايندة ملّت ايران نيست, آن را محكوم كرد.

نشرية ديگري بهنام « ملّت »(شمارة 35, بهمن61), ناشر افكار «پان ايرانيستها», با تكيه بر اين كه «رجوي خود را نمايندة ملّت ايران و سخنگوي ملّت ايران دانسته» و از اين جايگاه با «دشمن متجاوز» مذاكره كرده است, بهفحّاشي نسبت بهاين ديدار و بيانيّة مشترك پرداخت.

علي اميني, در سرمقالة نشريهاش(«نامة جبهة نجات ايران», 29ديماه61) بلافاصله بعد از اين ديدار, مسئول شوراي ملّي مقاومت را «ستون پنجم عراق» خواند و اين ملاقات را بهسود «رژيم حاكم بر ايران» دانست. همان نشريه سه هفتة بعد, در مقالة «از جهانوطني التقاطي تا نقش ستون پنجم عراق», همان لجنپراكنيهاي خميني و دارودستة جنايتكار او را تكرار كرد: «... آقاي رجوي همينجا قافيه را باخته است كه با امضاي يك قرارداد بدتر از تركمنچاي عقد همكاري هزاران جوان آرمانخواه, ولي بيتجربه را با دولت عراق ميبندد, يعني جواناني كه مثل برّههاي گمشدة موسي در پشت ديوارهاي خانههاي مخفي يا در زندانها بهسرميبرند... آنان كه از راه مسكو و بغداد, قصد سفر بهتهران را دارند» («نامة جبهة نجات ايران», 27بهمن61).

اين ناسزاگوييهاي رذيلانه نسبت بهمقاومت عادلانة مردم ايران و رهبري پاكباز آن, در زَرورقِ «وطن پرستي» هم پيچيده ميشد و البتّه, در اين راستا ستايش از «دلاوريها و جانبازيهاي نيروهاي مسلّح» هرگز, از سوي هيچيك از اينها فراموش نميشد. ازجمله, نشرية سلطنتطلبِ «ايران آزاد» (شمارة 132, 25دي61) در سرمقالهيي با عنوان «وطنفروشي مجاهدين», ضمن «ماركسيست ـ تروريست»خواندن مجاهدين و ناسزاگويي نسبت بهمسئول اول آن روز اين سازمان (مسعود رجوي) و تجليل از «ارتش و ديگر قواي مسلّح ايران و فداكاري و جانبازيشان براي دفع هجوم دشمن», اين ديدار و بيانيّه را «مُهرِ تاٌييدي بر وطنفروشي مجاهدين» و «خيانت بهاستقلال و تماميّت ارضي ايران» خواند و نوشت كه «مسعود رجوي را بايد بهجرم ارتكاب اين خيانت بهاعدام محكوم نمود».

«جبهه»نويسها در شمارة 6 بهمن 61, طي مقالهيي با عنوان «دربارة اعلاميّة طارق عزيز ـ رجوي...», اين اقدام را «جاهلانه» و «نابهجا» و «در بدترين زمان با بدترين شكل عليه جنبش و حركت ملّي ايران» خواندند و از اين كه در مسير چنين عملكردهايي «صداقت و ازخودگذشتگي فرزندان پاكدلي كه با دلي پرشور بهجنگ اهريمنان برخاستهاند» برباد ميرود, اشگ تمساح ريختند. بعد, در شمارة 20بهمن اين نشريه نوشتند: «با همة خستگي طبيعي مردم از ادامة جنگ و عدم تمايل آنان بهتجاوز, هنوز كار اين زدگي بهآنجا نرسيده است كه شعار ”فتحِ قدس از راه كربلا“ را با شعار ”فتح تهران از طريق بغداد“ عوض كنند. ملّت ايران آنهايي هستند كه استراتژي جنگ را برنامهريزي كردند؛ پشتِجبههها را با حمايتهاي خويش, دقيقاً, حفاظت كرده و اين امكان را فراهم ساختند كه لشكريان متجاوز عراق را از كشور خود بيرون برانند».

اينان, درمورد سرنوشت جنگ, حتّي, از خود خميني «خوشبين»تر بودند و الّا, نمي نوشتند: «حق نيست كه در واپسين روزهاي جنگ سنگر خود را رها ساخته و بهعنوان مبارزه با رژيم, در سنگر دشمن قرار بگيريم»(جبهه, شمارة 6 بهمن 61). از آن واپسين روزهاي جنگ, تا پايان جنگ, 6سال ديگر گذشت و طي اين مدت, «جبهه»نويسها و همپالكيهاي «وطنپرست»شان با ادامة اينگونه اظهارات «وطنپرستانه», ماشين جنگ و آدمكشي خميني را, روزبه روز, روغن زده و خود را شريك جنايتهاي رژيم او كردند.

طرح صلح شورا

در اوج تبليغات رژيم جنگطلب خميني و همپيوندان او عليه ديدار و بيانية مشترك, در بيست و دوم اسفند همان سال 1361, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران منتشر شد. مسئول شورا بههنگام ارائة طرح صلح اعلام كرد: «خصيصة جنگطلبانة اين رژيم قرونوسطايي را با طرح صلح حاضر, باز هم آشكارتر خواهيم نمود و جهانيان با آگاهي از ارادة ملّت ايران براي صلح و آزادي بيشتر خواهند فهميد كه رژيم خميني, اساساً, جز بر تروريسم ضدّبشري و جنگطلبي ضدّميهني بر چيز ديگر متّكي نيست» («مجاهد», شمارة 144, اطلاعيّة 22اسفند61 مسئول شورا).

طرح صلح شورا كه بر اساس قرارداد 1975 (الجزاير) تنظيم شده بود, در ارديبهشت 1362 مورد استقبال رسمي دولت عراق قرارگرفت و بهمثابه مبناي مذاكرات صلح از طرف آن دولت پذيرفته شد.

پس از انتشار اين طرح صلح و پذيرش آن طرح از سوي عراق, سران رژيم باز هم بر اصرار خود بر ادامة جنگ و نفي هرگونه پيشنهاد صلح و ميانجيگري بينالمللي افزودند.

نخست وزير خميني چندماه پس از انتشار طرح صلح, اول اعلام كرد كه «هيچگونه فشار بينالمللي نميتواند صلحي را بهما تحميل كند» (اطلاعات, 10 مرداد62). بعد, براي آن كه خيال همه را راحت كرده باشد, گفت: «ما البتّه, واژة صلح را, سعي ميكنيم, بههيچ وجه, بهكار نبريم» (اطلاعات, 25مرداد62).

امّا, در پرتو اقدامات گستردة شوراي ملّي مقاومت, سياست صلح شورا و جنگطلبيِ خميني در سطح بينالمللي شناسانده شد, بهطوري كه طرح صلح شورا مورد حمايت بسياري از سازمانها, احزاب, مجامع بينالمللي و شخصيتهاي سياسي جهان قرارگرفت.

جهان مدافعِ صلح, مخالفِ جنگ

تلاش براي استقرار صلح, كه از آن پس محور اصلي فعاليتّهاي ديپلوماتيك شورا قرار گرفت, بهطورعمده, در دو جهت انجام ميگرفت: كسب حمايت جهاني براي طرح صلح شورا و محكوميّتِ بينالملليِ سياست جنگطلبانة خميني...

الف ـ حمايتهاي جهاني از طرح صلح شورا

بر اثر تلاشهاي بيوقفة مسئول, اعضا و نمايندگان شورا و هواداران مقاومت در خارج كشور, طرح صلح شورا, بهتدريج, بهجهانيان شناسانده شد و با استقبال گسترده و وسيع مجامع جهاني روبهرو گرديد. بخشي از مهمترين حمايتهايي كه سياست صلح شورا در همان سالهاي نخستين بهدست آورده, از اين قرار است:

شوراي اروپا

شوراي اروپا از سال 1982, طي چندين بيانيّه و قطعنامه, نقض حقوق بشر در ايران و سياستهاي جنگطلبانة رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم ايران پشتيباني نموده است:

ـ مجمع پارلماني شوراي اروپا در اجلاس 7تا 11مه 1984 (17تا21ارديبهشت 1363), طي بيانيّهيي مفاد طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد تاٌييد و پشتيباني قراد داد.

ـ رئيس شوراي اروپا و بيش از صد تن از اعضاي آن طي دو بيانيّة رسمي بهتاريخ 31ژانويه85 (11بهمن 63) با استناد بهليست 10300 نفر از شهيدان مقاومت عادلانة مردم ايران, نقض حقوق بشر در ايران را محكوم و حمايت خود را از طرح صلح شوراي ملّي مقاومت اعلام كردند.

ـ در سي و هفتمين اجلاس مجمع پارلماني شوراي اروپا, كه از 25سپتامبر تا 3 اكتبر 85 (3تا 11مهر64) در استراسبورگ (فرانسه) برگزار شد, قطعنامهيي درمورد جنگ ايران و عراق بهتصويب رسيد. مجمع پارلماني شوراي اروپا در اين قطعنامه خواستار پايان يافتن جنگ ايران و عراق از راههاي سياسي شده و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داده است.

پارلمان اروپا

در اجلاس 16ژانويه 84 (26دي62), پارلمان اروپا قطعنامهيي در رابطه با جنگ ايران و عراق, كه توسّط رئيس گروه سوسياليست و نايبرئيس پارلمان تهيّه شده بود, بهتصويب رسيد. مفاد اين قطعنامه همان مفاد طرح صلح «شورا» بود.

ـ پارلمان اروپا در اجلاس 10تا 14ژوئن 85 (20تا24 خرداد 64) كه در استراسبورگ برگزارشد, قطعنامهيي را بهتصويب رساند و طي آن از طرح صلح شورا و جنبش مقاومت ايران حمايت كرد. پارلمان اروپا ضمن اين قطعنامه از وزيران امور خارجة كشورهاي عضو درخواست كرد رژيم خميني را, بهمنظور پاياندادن بهجنگ و اختناق, تحت فشار قراردهند.

ـ در آخرين اجلاس پارلمان اروپا در سال 1986, كه در روزهاي 8تا 12دسامبر (17تا21آذر) در شهر استراسبورگ برگزار شد, قطعنامهيي در تحريم كامل تسليحاني رژيم خميني و حمايت از مقاومت عادلانة مردم ايران بهتصويب رسيد.

بينالملل سوسياليست

بينالملل سوسياليست در شانزدهمين اجلاس خود, كه در كشور پرتغال برگزارشد, در قطعنامة نهايي خود بهتاريخ 12آوريل 83 (24فروردين62), طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرارداد. در اين قطعنامه تاٌكيد شده است كه جنگ ايران و عراق بايد براساس راهحلهاي پيشنهادي سازمان ملل متّحد, كشورهاي غيرمتعهّد, سازمان كشورهاي اسلامي و شوراي ملّي مقاومت پايان پذيرد و هرگونه مانعتراشي در راه صلح محكوم است.

مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس

ـ در يكصد و هفدهمين كنگرة سالانة مجمع اتّحاديههاي كارگري انگليس در تاريخ 2تا7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) نقض حقوق بشر در ايران و پافشاري رژيم خميني بر تداوم بخشيدن بهجنگ, بهخصوص اعزام اجباري كارگران بهجبهههاي جنگ ضدّميهني, محكوم شد. در اين كنفرانس بيش از هزارتن از نمايندگان 91 اتّحادية سراسري كارگري انگليس شركت داشتند.

ـ يكصد و هجدهمين كنگرة سالانه اين مجمع, كه از اول تا پنجم سپتامبر86 (10تا 14شهريور65) تشكيل شد, طي قطعنامهيي ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة خميني, حمايت خود را از سياست صلح شورا و اقدامات صلحطلبانة مسئول شورا اعلام كرد.

حزب كارگر انگليس

ـ حزب كارگر در هشتاد و دومين اجلاس سالانة خود كه از دوم تا هفتم اكتبر 83 (10تا 15مهر 62) در برايتون برگزارشد, قطعنامهيي در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و حمايت از مقاومت عادلانة مردم تحت رهبري شوراي ملّي مقاومت بهتصويب رساند. در اين قطعنامه اصرار خميني بر ادامه دادن جنگ و استفادة او از تاكتيك «امواج انساني» محكوم شده و كوششهاي بينالمللي شورا دررابطه با صلح و دستيابي بهراه حل مسالمتآميز براي پاياندادن بهجنگ ايران و عراق و طرح صلح شورا مورد حمايت قرار گرفته است.

ـ طي ديدار و مذاكرات مسئول شورا با رهبري حزب كارگر انگليس در 12تيرماه 63 (3ژوييه 84), رهبر حزب كارگر, نيل كيناك, و رئيس حزب, اريك هفر, جنايات رژيم خميني را محكوم كرده و از مقاومت عادلانة مردم و طرح صلح شورا حمايت نمودند. اين ديدار بنا بهدعوت رسمي حزب كارگر از مسئول شورا صورت گرفت.

ـ حزب كارگر انگليس در هشتاد و سومين كنفراس سالانهاش در اكتبر 85 (مهر64) طي قطعنامهيي جنگ و اختناق در ايران را محكوم كرد و طرح صلح و اقدامات صلحطلبانة شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قرار داد.

كنفرانس بينالمللي خاتمة جنگ ايران و عراق

اين كنفرانس, كه در فروردين 65 در عمان, پايتخت اردن, برگزارشد, بهابتكار اتّحادية كار عرب (اتّحاديه سازمانهاي كارگري در كشورهاي مختلف عرب) تشكيل گرديد. در قطعنامة پاياني اين كنفرانس, ضمن اشاره بههدف اين گردهمايي كه همانا مخالفت با ادامة جنگ ايران و عراق و فراخواندن دو طرف درگير, بهصلح (براساس تصميم سازمان ملل متّحد مبني بر اعلام سال 1986 بهعنوان سال صلح) بر ضرورت برقراري صلح بين ايران و عراق تاٌكيد شده است. اين قطعنامه از بيانية مشترك نايب نخست وزير عراق و مسئول شورا نام برده و دو طرف را بهصلح, براساس طرح صلح شوراي ملّي مقاومت, فراخوانده است.

بيانيّة جهاني حمايت از طرح صلح شورا

همزمان با سومين سالگرد صدور بيانية مشترك و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران بيش از پنج هزار تن از وزيران, معاونان وزيران, رهبران احزاب سياسي, نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستة سياسي و اجتماعي بههمراه 221 حزب, سازمان, جمعيّت, جنبش و گروه سياسي, اتّحاديه و سنديكاي كارگري, انجمن و كميتة صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان, با امضاي يك بيانيّة جهاني, ضمن محكوم كردن سياستهاي جنگافروزانة رژيم قرون وسطايي خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را مورد حمايت قرار دادند و از سازمان ملل و كلية كشورهاي عضو خواستند كه اين طرح را مبنايي براي خاتمة جنگ ايران و عراق قرار دهند (در «مجاهد» شمارة 287 ـ5ارديبهشت65ـ متن بيانيّه و نام تمامي امضاكنندگان آن آمده است).

لازم بهيادآوري است كه تعداد امضاكنندگان اين بيانيّة جهاني, در آستانة ششمين سالگرد جنگ ضدّميهني ايران و عراق به7هزارتن رسيد (اطلاعيّة شهريور65 مسئول شورا بهمناسبت آغاز هفتمين سال جنگ).

ب ـ محكوميّت جهاني جنگطلبي خميني

بر اثر فعاليتهاي مستمرّ و بيوقفة شوراي ملّي مقاومت, بسياري از مجامع بينالمللي و دولتها, جنگطلبي رژيم جنگ افروز خميني را محكوم كردند كه در زير بهبخشي از آنها اشاره ميكنيم:

شوراي امنيّت ملل متّحد

شوراي امنيّت ملل متّحد از آغاز جنگ ايران و عراق تا پايان آن, چندين قطعنامه صادر كرده و در آنها خواستار خاتمة جنگ گرديده است. ولي, همواره اين قطعنامهها, بهرغم پذيرش آنها از سوي عراق, مورد اعتراض رژيم خميني قرار گرفته است. بهعنوان مثال ميتوان قطعنامة مصوّب 21فوريه 83 (2اسفند 61) و يا قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي زئير, توگو و گويان را در 31 اكتبر 83 (9آبان62) نام برد كه هر دو خاتمة جنگ ايران و عراق را خواستار شده بودند.

درمورد قطعنامة پيشنهادي سه كشور آفريقايي كه با 12راٌي موافق و سه راٌي ممتنع بهتصويب رسيد و چهارمين قطعنامة شوراي امنيّت در مورد جنگ ايران و عراق بود, خامنهاي, با تاٌكيد بر ادامة هرچه بيشتر و فعّالتر جنگ, گفت: «هيچ قطعنامهيي را كه از سوي اين شورا صادر شده باشد, بههيچوجه, قبول نخواهيم كرد» اطلاعات, 7 آبان62) و نمايندة رژيم خميني در سازمان ملل اظهار داشت: «جمهوري اسلامي ايران هيچ چيز را از شوراي امنيت نخواهد پذيرفت, نه يك بند, نه يك سطر و نه حتّي, يك كلمه؛ چرا كه ما مخالف تمامي شوراي امنيّت هستيم» (اطلاعات, 12آبان62).

در 16مهر 1365 (8 اكتبر86) شوراي امنيّت بارديگر ادامة جنگ ايران و عراق را محكوم كرد و از دو طرف درگير خواست كه فوراً مواد قطعنامة 582 را كه در 24فوريه 86 درمورد خاتمه دادن بهجنگ, بهاتّفاق آرا, بهتصويب رسيده بود, بهمرحلة اجرا درآورند.

پيش از طرح اين مساٌله در شوراي امنيّت, خميني طي ديداري كه با سران جنايتكار رژيمش داشت, تاٌكيد كرد كه «از قضيّة حَكَميّت بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميّت نرويم. ما بايد خودمان بهحسب راٌي خودمان و بهحسب راٌي ملّتمان, اين جنگ را ادامه بدهيم»( راديو رژيم, 2شهريور65).

در روز نهم مهرماه, ولايتي طي نطقي در مجمع عمومي سازمان ملل از آن سازمان خواست كه عراق را بهعنوان آغازكنندة جنگ محكوم كند. او, در اين نطق, سازمان ملل را متّهم بهجانبداري از عراق نمود (خبرگزاري رويتر, 9مهر65).

رفسنجاني در نماز جمعه 11مهر, با اشاره بهقطعنامة طرحشده در مجمع عمومي براي پايانبخشيدن فوري بهجنگ, گفت: «يك راه بيشتر نمانده و آن كنده شدن شرّ صدّام و حزب بعث عراق از عراق و مردم اين كشور و منطقه است»(راديو رژيم, 11مهر65).

ولايتي, چند ساعت قبل از آغاز جلسة شوراي امنيّت, نيويورك را ترك كرد. او طي نطقي در رابطه با اين اجلاس گفت كه «قبل از هر مذاكرات صلحي رژيم عراق بايد متلاشي گردد» ( لوموند, 5اكتبر 86 ـ13مهر65).

روزنامة اطلاعات در روز 23مهر نوشت: «با پذيرش صلح, حفظ و صيانت از حاكميّت جمهوري اسلامي در معرض توفان بلا قرار ميگيرد. ممكن است هزار و يك منفعت از پذيرش چنان صلحي براي كشور جمهوري اسلامي حاصل شود, امّا, اصل قضيّه نبايد فراموش گردد كه هيچ مصلحت و منفعتي بالاتر از حفظ موجوديّت و حاكميّت كشور وجود ندارد».

دبيركل سازمان ملل, پس از 6سال تلاش اين سازمان و مجامع و سازمانهاي بينالمللي براي خاتمهدادن بهجنگ, سرانجام از بنبستي كه رژيم جنگطلب خميني در اين راه ايجاد كرده است, پرده برداشت. او در روز جمعه سوم سپتامبر (11مهر65) طي يك سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل, اعلام كرد كه كليه تلاشهاي ملل متّحد براي خاتمهدادن بهجنگ ايران و عراق بهدليل مخالفت رژيم خميني با آنها شكست خورده و ناكام مانده است. وي در همين سخنراني تاٌكيد كرد كه سازمان ملل تا كنون 4طرح جهت خاتمة جنگ ايران و عراق تنظيم و ارائه كرده كه عراق آنها را پذيرفته ولي رژيم آخوندي همة آنها را رد كرده است (روزنامة «اتّحاديّة انجمنهاي دانشجويان مسلمان, شمارة 66, 18مهر65).


كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهّد

در هشتمين اجلاس كنفرانش سران كشورهاي غيرمتعهّد كه از اول تا هفتم سپتامبر86 (10تا 16شهريور 65) در حراره, پايتخت زيمبابوه, برگزارشد, يكي از سه مساٌلة عمدهيي كه در دستور كار كنفرانس قرار داشت, جنگ ايران و عراق بود. سخنرانان اين اجلاس ازجمله, ياسر عرفات, راجيو گاندي, كاسترو, رئيسان جمهور زامبيا, الجزاير, پاكستان, يوگسلاوي و موزامبيك در سخنرانيهايشان خواهان قطع جنگ ايران و عراق شدند. دبيركل ملل متّحد نيز طي پيامي كه براي اين كنفرانس فرستاد, تاٌكيد كرد كه جنگ ايران و عراق بايد پايان پذيرد.

در قطعنامة پاياني كنفرانس, كه بهاتّفاق آرا بهتصويب رسيد, از عراق و ايران خواسته شد تا بيدرنگ خصومتها را متوقّف كنند و متعهّد شوند كه از هيچ گونه تلاشي در راه پايان يافتن سريع جنگ دريغ نورزند.

خميني, چند روز پس از تصويب اين قطعنامه, خطاب بهجمعي از مدرّسان «حوزة علميّة قم», كه در وحشت از آثار و عواقب جنگ نزد او رفته و از زمان پايان آن پرسيده بودند, گفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و ادامه داد كه «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65).

رفسنجاني نيز در آستانة نمايش موسوم به«هفتة جنگ», بااشاره بهدرخواست صلح از طرف كنفرانس سران «جنبش عدم تعهّد», گفت: «همهجا ميگويند صلح كنيد. در زيمبابوه هم ميگويند صلح, امّا, ما ميگوييم: نه». او در ادامه, پيوند ناگسستني جنگ با حيات رژيم را چنين بيان كرد: «حتّي, آتش بس هم يعني شكست ما» (راديو «صداي مجاهد», 19شهريور65).

كنفرانس بينالمجالس

در هفتاد و يكمين كنفرانس بين المجالس در ژنو, كه با شركت بيش از 700 تن از رئيسان و نمايندگان پارلمانهاي بيش از 98 كشور جهان, از 2تا 7آوريل84 (13تا 18فروردين63) برگزار شد, قطعنامه يي درمورد ضرورت پايان دادن به جنگ ايران و عراق به تصويب رسيد (اين قطعنامه با 367 راٌي مثبت, 241 راٌي ممتنع و 137 راٌي منفي به تصويب رسيد. نمايندگان رژيم خميني, آمريكا, اسرائيل به اين قطعنامه راٌي منفي دادند).

ـ در شصت و هفتمين, شصت و نهمين و هفتادمين كنفرانس بين المجالس نيز كه در برلن, رم و سئول برگزار شده بودند, درمورد جنگ ايران و عراق «آتش بس فوري, قطع هرگونه عمليات نظامي و عقب نشيني همة نيروها تا مرزهاي بين المللي» درخواست شده بود.

ـ در هفتاد و چهارمين كنفرانس بين المجالس كه از 2تا 7سپتامبر85 (11تا 16شهريور64) در شهر اُتاوا (كانادا) برگزار شد, بيش از صد تن از نمايندگان 35كشور جهان طي بيانيه يي, ضمن محكوم كردن نقض حقوق بشر در ايران و جنگ افروزي رژيم خميني, طرح صلح شوراي ملّي مقاومت را مورد حمايت قراردادند...

آبروباختگي جهاني رژيم

در پرتو فعاليتهاي مستمرّ شورا, رژيم خميني, از نظر جنگ طلبي, كاملاً, رسوا و منزوي شد, به طوريكه خود خميني و سران جنايتكار رژيمش به اين آبروباختگي جهاني, بارها, اعتراف كردند. چند نمونة آن را در زير ميخوانيد:

ـ خميني: «ما الآن در يك همچو قضيّه يي واقع هستيم كه همة كشورها, بهاستثناي خيلي كم, با ما مخالفند... در داخل هم كه ميبينيد كه باز شياطين موجودند» (كيهان, 11آبان64).

ـ رفسنجاني, در ديدار با سرپرست ستاد تبليغات جنگ و مسئولان برگزاري هفتة جنگ: «من خودم اعتراف ميكنم كه ما حداقل در خارج از كشور در طي اين مدت نتوانسته ايم مساٌلة جنگ را آنطور كه واقعاً هست, روشن كنيم... ما در اين جنگ مظلوم هستيم و اين مظلوميّت در همة ابعاد مشخّص آن در دنيا ثابت نشده است, بلكه, عكس قضيّه القا شده است. دنيا فكر ميكند كه ما هستيم كه خواهان جنگ در منطقه ميباشيم... در سياست خارجي خودمان مشكل داريم كه ماهيّت دفاعي ما را در نظر دنيا ماهيّت تهاجمي داده است... اگر ما ميتوانستيم مردم دنيا را متقاعد كنيم كه حالت ما دفاعي است... اگر اين را در دنيا تثبيت كنيم كه ما دفاع مقدّس داريم و اين معنا جا ميافتاد شايد بسياري از مسائل ما حل ميشد» (كيهان, 4شهريور64).

ـ سيدعلي خامنه اي: «ايدة سياسي جمهوري اسلامي ايران نزد شخصيّتهاي دنيا ناشناخته است... هركاري كه ما ميكنيم با تفسير غلط و نادرست رسانه ها روبه رو ميشود» (كيهان, 7آبان64).

ـ ميرحسين موسوي: «امروز تهاجم تبليغاتي و جنگ رواني وسيعي عليه ما تدارك ديده شد تا صلح را تحميل كنند... امروز همة رسانههاي گروهي جهان عليه ماست» (كيهان, 22خرداد64).

اقدامات مقطعي شورا در زمينة صلح

شوراي ملّي مقاومت ايران به موازات اقدامات ديپلوماتيك و بين المللي و فعاليتهاي مستمرّ داخلي, در زمينة پيشبرد سياست صلح به چند ابتكار مقطعي نيز دست زد كه به ترتيب تاريخ عبارتند از:

1ـ هفتة صلح

هفتة صلح ازجمله اقدامات مقطعي «هسته هاي مقاومت» در مبارزه با جنگ افروزي رژيم آخوندي بود كه از سوي «ستاد بخش اجتماعي سازمان مجاهدين خلق», در سالگرد ديدار و انتشار بيانيّة مشترك مسئول شورا با نايب نخست وزير عراق, از 16تا 22دي62 در داخل كشور برگزارشد. در طول «هفتة صلح» هسته هاي مقاومت, به فعاليّتهاي سياسي ـ تبليغي وسيعي حول سياست جنگ افروزي خميني و سياست صلح شورا پرداختند.

2ـ قطع يك هفته يي بمباران شهرها

بيانيّة مشترك مسئول شورا و نايب نخست وزير عراق, بمباران شهرها از جانب هريك از طرفهاي درگير در جنگ را محكوم كرد. با توجه به مفاد اين بيانيّه, مسئول شورا در نامه يي به طارق عزيز, به تاريخ 5ارديبهشت62 (25آوريل83), ضمن اظهار تاٌسّف از حملة موشكي عراق به دزفول تاٌكيد كرد كه چنين حملاتي فرصت جديدي به رژيم خميني براي بسيج نيرو و توجيه ضرورت ادامه يافتن جنگ ميدهد و اين امر مخالف گرايشي است كه مردم به صلح نشان ميدهند.

با تشديد «جنگ شهرها» در بهمن 62, مسئول شورا در 16بهمن, طي نامه يي به نايب نخست وزير و وزير خارجة عراق, قطع بمباران شهرها را از سوي عراق, به مدت يك هفته, تقاضا كرد و تاٌكيد نمود كه كليّة حملات عليه اَتباع غيرنظامي هر دو كشور را, از هرسو كه باشد, محكوم ميشناسد و چنين حملاتي را در راستاي سياست جنگ افروزانة خميني تلقّي ميكند.

مسئول شورا پيام ديگري نيز براي رئيس جمهوري عراق فرستاد و با تاٌكيد بر اين كه حساب خميني از مردم بيگناه و غيرنظامي ايران, به كلّي, جداست, درخواست خود مبني بر قطع بمباران شهرهاي ايران را تكرار كرد. طارق عزيز در پاسخ به نامة مسئول شورا در 25بهمن (14فوريه84) يادآور شد كه «عراق كاملاً آمادة قطع عمليات خود عليه هدفهاي ايراني خواهد بود, مشروط بر اين كه رژيم خميني تشديد و واردآوردن خسارات بر شهرها, روستاها و هدفهاي غيرنظامي ما را قطع كند... عراق, قويّاً, خواستار آن است كه به مردم ايران و رهبري مقاومت عادلانة مردم ايران كه به صلح و حسن همجواري معتقد ميباشد, خواست حقيقي خود را مبني بر دستيابي به يك راه حل صلح آميز عادلانه و شرافتمندانه براي اين جنگ و برقراري و تعميق حسن همجواري با ايران تاٌكيد نمايد»(«مجاهد», شمارة 191).

طارق عزيز در نامة خود پذيرش درخواست قطع يك هفته يي بمباران شهرها و مراكز غيرنظامي را اعلام كرد. براساس اين موافقت, از ساعت سه و نيم بعد از ظهر (به وقت تهران) روز سه شنبه 25بهمن, بمباران شهرها و مردم بيدفاع, به مدت يك هفته, به طور يكجانبه, از سوي دولت عراق قطع گرديد.

لازم به ذكر است كه در 25ارديبهشت62, مسئول شورا قطع هميشگي بمباران شهرها را به دبيركل سازمان ملل متّحد پيشنهاد كرد, ولي خميني در 5خرداد همان سال, مخالفت خود را «با انعقاد يك موافقت نامه محدود دو جانبه براي مصون دانستن متقابل مردم و شهرها و تاٌسيسات غيرنظامي ايران و عراق از آتشباري و هرگونه حملات نظامي» اعلام كرد, به اين بهانه كه «هرگز رعايت اصول انساني را منوط به انعقاد قراردادهاي جداگانه تحت نظارت سازمانهاي بين المللي نكرده و نخواهد كرد» در روز 25بهمن, به محض پذيرش قطع يك هفته يي بمباران شهرها از سوي عراق, مسئول شورا طي تلگرامي به دبيركل سازمان ملل از وي خواست تا اين قطع يك هفته يي را به قطع هميشگي بمباران شهرها تبديل كند.

به دنبال پذيرش قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق و سپس از سوي رژيم خميني, مسئول شورا طي پيامي (كه پس از پذيرش اجباري قطع بمباران توسّط رژيم خميني, در روز چهارم, براي مردم ميهنمان فرستاد), اين پيروزي مهم و درخشان را به هم ميهنان آزاده و صلح طلب تبريك گفت و خاطرنشان نمود كه «اكنون پس از نخستين عقب نشيني دشمن ضدّبشري در جنگ طلبي فزاينده اش ـ كه عميقاً يك عقب نشيني اجتماعي و سياسي نيز هست ـ اولين وقفه و فتور اجباري در لَهيب جنگ افروزي خميني محقّق شده است. هم چنين, بارديگر ثابت گرديد كه دربرابر خواست و ارادة توده هاي مردم و نيز در برابر محكوميت يكپارچه داخلي و بين المللي, خميني بسا ناتوان و درمانده است».

لازم به ذكر است كه رژيم جنگ افروز تا چهار روز پس از قطع بمباران از سوي عراق, شهرها و مردم غيرنظامي عراق را بمباران ميكرد. در روز 25بهمن, يعني نخستين روز قطع بمباران يك هفته يي, راديو رژيم از قول خامنه اي اعلام كرد كه«از امروز كليّة شهرهاي عراق را به جز شهرهايي كه اماكن مقدّسه در آنها قراردارند, مورد هدف قرار خواهيم داد» (خامنه اي چند روز قبل از «اعلام بمباران» نزد خميني رفت و از او دربارة اقدامات آتي رژيم در جنگ دستورالعمل گرفت ـ راديو رژيم, 18بهمن62). بلافاصله, رفسنجاني بر آن صِحّه نهاد و گفت: «من از طرف نمايندگان مجلس اين تصميم جديد را تاٌييد ميكنم» و «ستاد تبليغات جنگ» رژيم خميني اعلام كرد: «با اعلام رياست شوراي عالي دفاع, رزمندگان از امروز سه شنبه كلية شهرها بهجز عتبات عاليات را هدف حملات گستردة خود قرار ميدهند»(راديو رژيم, 25بهمن62). خامنه اي در همين روز تاٌكيد نمود كه «از سه شهر شروع كرديم, امّا, در اين سه شهر متوقّف نخواهيم ماند. همة شهرهاي آباد و بزرگ عراق در دسترس ماست. بغداد هم در دسترس ماست» (راديو رژيم, 25بهمن62). راديو رژيم سه روز پس از قطع يك هفته يي بمباران از سوي عراق, خبرداد كه «روز گذشته يكانهاي توپخانة ما روي شهرهاي بصره, مَندلي و خانقين آتش گشودند» (راديو رژيم, 28بهمن62).

در روز چهارم قطع بمباران, رژيم خميني, بر اثر فشارهاي داخلي و بين المللي, ناچار به توقّف بمباران شهرهاي عراق شد. ظهيرنژاد در روز 29بهمن از راديو رژيم اعلام كرد كه «فعلاً حملات به شهرها متوقّف خواهد شد». البتّه, رژيم خميني حاضر نشد به درخواست دبيركل سازمان ملل براي توقّف هميشگي بمباران شهرها و مردم بي دفاع در هر دو كشور تن دهد.

3ـ هفتة «مبارزه با جنگ»

همزمان با چهارمين سالگرد آغاز جنگ ضدّميهني, هفتة اول مهر63 توسّط سازمان مجاهدين خلق «هفتة مبارزه با جنگ» اعلام شد. هسته هاي مقاومت در اقدام يك هفته يي «هفتة مبارزه با جنگ» ـكه همزمان با «هفتة دولت» براي پيشبرد سياست جنگ افروزانة رژيم خميني اعلام شده بودـ به فعاليّتهاي تبليغي ـ سياسي در مخالفت با جنگ و گسترش اجتماعي سياست صلح شورا پرداختند كه بازتاب گسترده يي در ميان لايه هاي مختلف اجتماعي داشت.

4ـ ماه« اعتراض عليه جنگ و اختناق»

مسئول شوراي ملّي مقاومت در روز 22فروردين64, پيامي براي مردم ايران فرستاد و طي آن تاٌكيد كرد كه «گسترش اعتراضات و تظاهرات ضدّجنگ با شعار ”مرگ بر خميني“ مبرمترين وظيفة ميهني و مردمي است». اين پيام در شرايطي فرستاده شد كه «جنگ شهرها» و تبليغات جنگ افروزانة رژيم خميني در اوج خود بود و تهاجمات موسوم به «بدر» در اسفند 63, بيش از 60هزار كشته و مجروح به نيروهاي خميني تحميل كرده بود.

در آغاز سال نو, بمباران شهرها با شدّت ادامه داشت و شورا در اجلاس فوق العادة خود در روز 20فروردين, يكبار ديگر بمباران شهرها و اماكن غيرنظامي را محكوم كرد. در ايران اعتراض مردم عليه جنگ, وسعت و گسترش مييافت. به طوري كه در روز 21فروردين در كوي 13آبان تهران اين اعتراضها و نارضايتيها به صورت تظاهرات بزرگي درآمد كه واكنش شديدي را از طرف رژيم برانگيخت.

در چنين شرايطي بود كه ماه ارديبهشت «ماه اعتراض عليه جنگ و اختناق, براي صلح و آزادي» اعلام شد. در اين ماه واحدها و هسته هاي مقاومت فعاليتهاي وسيعي را در مسير افشاي سياست ضدّمردمي جنگ و پيشبرد سياست صلح شورا به انجام رساندند و همزمان با آن, تظاهرات جهاني پرشكوهي در 13كشور آسيايي, اروپايي و آمريكايي به دعوت شوراي ملّي مقاومت در روز 17ارديبهشت برگزارگرديد كه بازتاب جهاني گسترده يي داشت.

آتش افروز بزرگ جنگ, خميني خونخوار, كه دو روز پيش از آغاز عمليات سياسي مقاومت, ضمن اعتراف به گستردگي فعاليتهاي صلح طلبانة شورا در سطح داخل و خارج كشور گفته بود: «اخيراً يك حركت خاصي پيدا شده است. سابق بود, امّا, به اين شدّت نبود... اخيراً در داخل و خارج يك حركت خاصي پيدا شده است و همه حركت به اين كه بياييم ما صلح بكنيم» (كيهان, 31فروردين1364). در نيمة اين ماه, باز, با اشاره به فعاليت صلح طلبانة شورا و انزواي بين المللي رژيمش ناله سرداد كه: «امروز ايران از همة وقتها مبتلاتر است, يعني همه باهاش مخالفند. تبليغات دنيا سرتاسر تبليغات راه افتاده براي اين كه اسلام را زمين بزنند, صلح بكنيد. اين برخلاف نظام انساني است. كدام ملّت ميگويد ما بايد صلح بكنيم؟!» (كيهان, 17ارديبهشت 64).

رژيم جنگ طلب خميني براي پوشاندن آثار افشاگر صلح طلبي شورا و فضاي اجتماعي يي كه واحدها و هسته هاي مقاومت ايجاد كرده بودند, روز 15خرداد را ـكه قبلاً «روز قدس» ناميده بودـ «روز حمايت از جنگ» اعلام كرد و يكي از نمايندگان سرسپردة مجلس از مردم خواست كه «در حمايت از جنگ... به خيابانها بريزند تا دنيا خفه شود و از جانب شما تبليغِ خستگي نكنند» (كيهان, 14خرداد64).

5ـ قطع دو هفته يي بمباران شهرها

به دنبال تلاشهاي ديپلوماتيك پيگير و بيوقفة شورا به منظور قطع بمباران شهرها و غيرنظاميان بيدفاع, در روز چهارشنبه 22خرداد64, مسئول شوراي ملّي مقاومت طي تلگرامي, از رئيس جمهوري عراق خواست كه «به منظور اثبات حسن نيّت دولت عراق درقبال مردم ايران نسبت به امر خطير صلح و حسن همجواري, به بمباران شهرهاي ايران خاتمه داده شود و مصونيّت هموطنان بي گناه ما مراعات گردد» (نشرية «مجاهد», شماره 252).

فرداي آن روز از طريق دبيرخانة رياست جمهوري عراق به مسئول شورا اطّلاع داده شد كه با اين درخواست موافقت شده و از ساعت 8صبح روز شنبه 25خرداد بمباران شهرهاي ايران به مدّت دو هفته قطع خواهد شد, مشروط بر آن كه طي اين مدّت رژيم خميني به حمله و هجومي به خاك عراق مبادرت نكند.

پس از دريافت اين موافقت, مسئول شورا طي پيامهايي به دبيركل ملل متّحد, رئيسان كشورهاي اسلامي و عربي و... درخواست كرد كه به يك تلاش فوري بين المللي براي قطع دائمي بمباران شهرها و مردم بي دفاع دو كشور ايران و عراق اقدام كنند. اين قطع بمباران در شرايطي صورت گرفت كه «جنگ شهرها», به شدّت, ادامه داشت و اين فرصت دو هفته يي, تاٌثير اجتماعي بسيار گسترده يي در بين مردم ايران به جاگذاشت و يكبار ديگر نشان داد كه يك صلح عادلانه جز به دستِ جايگزينِ قدرتمند و صلح طلب رژيم يعني شوراي ملّي مقاومت ايران, ميسّر نيست و رژيم فقط در آستانة سقوط, ممكن است ناچار به پذيرش صلح شود.

ديدار مسئول شورا با ملك حسين

اين ديدار كه در سال 1364 صورت پذيرفت, ازجملة رخدادهاي ديپلوماتيك مهمي است كه اعتبار و موقعيّت برجستة مقاومت عادلانة سراسري را در داخل و در عرصة منطقه يي و بين المللي نشان ميدهد. مضمون اصلي اين ديدار, واردآوردن ضربه يي كاري بر جنگ طلبي خميني و تثبيت هرچه استوارترِ مواضع صلح طلبانة جايگزينِ دموكراتيك اين رژيم, در راستاي پيشبرد منافع ملّي و ميهني بود.

مسائل مورد گفتگو در اين ملاقات ـ كه روزنامة «جمهوري اسلامي» نيز به نقل آن مبادرت كردـ تبادل نظر پيرامون آخرين تحوّلات منطقه, جنگ ايران و عراق, مواضع صلح طلبانة مقاومت ايران و طرح صلح شوراي ملّي مقاومت بود. مسئول شوراي ملّي مقاومت ضمن گفتگو به اين نكته اشاره كرد كه «مدتّهاست يك صلح عادلانه امكانپذير بوده و دولت عراق نيز طرح صلح شوراي ملّي مقاومت ايران را به عنوان مبناي مناسبي براي آغاز مذاكرات صلح مورد تاٌييد قرار داده است. رژيم بي ثبات خميني جنگ را, صِرفاً, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانهاي داخلي و تحت الشّعاع قراردادن مقاومت سراسري مردم ايران براي صلح و آزادي ادامه ميدهد». مسئول شورا در ادامة صحبت, ضمن محكوم كردن تفرقه اندازيهاي خميني در ميان مسلمانان, بر برادري همة مسلمانان, اعم از شيعه و سنّي, تاٌكيد كرده و افزود: «اكثريّت قريب به اتّفاق مردم ايران با صدور تروريسم و جنگ طلبي خميني, به شدّت, مخالفند و شوراي ملّي مقاومت ايران به عنوان جانشين اين رژيم قرون وسطايي, كه اسلام را دستاويز توسعه طلبي خود قرار داده است, بر آن است كه ايران پس از خميني بايستي, به ويژه, با برادران عربش در صلح و دوستي و در فضايي عاري از تشنّج و خصومت بهسرببرد».

در اين ملاقات پادشاه اردن با تاٌكيد بر «ضرورت خاتمة جنگ ايران و عراق و ابراز تاٌسّف نسبت به تلفات و خساراتي كه به هر دو ملّت وارد شده است» آرزو نمود تا صلح و آرامش هرچه سريعتر به سراسر منطقه بازگردد. وي ضمن يادآوري روابط برادرانه ميان ملّتهاي ايران و اردن, بر ضرورت دوستي و اُخوّت همه مسلمانان تاٌكيد ورزيد و اضافه كرد كه از اقدامات صلح طلبانه و اهداف عالية مبارزات مسئول شوراي ملّي مقاومت در جهت پايان بخشيدن به تراژدي ملّت ايران تجليل ميكند (نشرية «مجاهد», شماره 270 , 15آذر64).

بدين ترتيب, هدف اين ملاقات چيزي جز انزواي سياسي رژيم در سطح منطقه و افشاي هرچه بيشتر جنگ طلبي اين رژيم و شناساندن مواضع صلح طلبانة شوراي ملّي مقاومت نبود. امّا, رژيم و همة دشمنان برون مرزي مقاومت كه به ستيز با اين ديدار پرداختند, هيچ يك مضمون و مسائل مورد گفتگو در اين ديدار رامطرح نكردند, بلكه, تنها و تنها, به بيان خشم و ستيز خود و ناسزاگويي نسبت به آن پرداختند.

«بَرَكاتِ پايانناپذيرِِ جنگ»!

خميني، سه رو بعد از سخنراني منتظري، فتواي قتل سلمان رشدي، نويسندهٌ انگليسي كتاب «آيه هاي شيطاني» را صادر كرد و يك هفته بعد از آن، در سايهٌ موج جديدي كه اين فتوا دامن زد، با يك «پيام مهم» خطاب بهروحانيون سراسر كشور و مدرّسين و طلاب حوزهها» وارد ميدان تضادهاي دو جناح شد. او بهمنتظري و مخالفان خط امام، يكجا، يورش برد و گفت: «در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي... عدهيي با ژست مقدّسمآبي چنان تيشه بهريشهٌ دين و انقلاب و نظام ميزنند كه گويي وظيفهيي غير از اين ندارند. آيا درمقابل اين افعيها نبايد اتّحاد طلاب عزيز حفظ شود؟... راستي اتّهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتّهام كشتن زنان آبستن و حِلّيت قمار و موسيقي از چه كساني صادر ميشود: از آدمهاي لامذهب يا از مقدسنماهاي متحجّر؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنهها و كنايهها نسبت بهمشروعيت، كار كيست؟... مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان... با تبليغات اذهان را نسبت بهروحانيون متعهّد بدبين ننمايند. اولين وظيفهٌ شرعي ـ الهي اين است كه اتّحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيون انقلابي حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين هايل»...

خميني در اين پيام، بازهم مانند گذشته، از جنگ بهعنوان موهبت ياد كرد و آن را افتخارآميز شمرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت گرديده... هر روز ما در جنگ بركتي داشتهايم كه در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ايم... ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقيدهها بهگونه يي عمل كنيم كه حزبالله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول ميكند».

خميني تا زماني كه سر بر خشت نهاد و به گور رفت, بي وقفه و درنگ, از «بركات جنگ» و مزاياي اين «نعمت الهي» سخن گفت و هرگز از ستايش اين بلاي هستيسوز و خانمانبرانداز دست نكشيد. ميراثداران جنگطلب او نيز, اگرچه به ظاهر دم از صلح ميزدند, تا امروز حاضر به امضاي يك قرارداد صلح كامل نشدند و از آن روز تا كنون, سياست «نه جنگ, نه صلح» را ادامه دادند, با اين كه طرف عراقي در تمام اين سالها, براي امضاي قراداد صلح كامل آمادگي كامل داشت. بندِ نافِ رژيم جنگ افروز و آشوبزيِ آخوندي به جنگ و آشوب بند است, از اين رو, تا هست, آشوب و جنگ و كشتار نيز همراه و همپيوندِ اوست.

«جنگ, جنگ, تا پيروزي»!

در پايان اين مقالة طولاني, اجازه ميخواهم چند پرسش ديگر را مطرح كنم. اين پرسشها, پس از اشاره به چند خبر مربوط به ديروز و امروز «جنگ ايران و عراق», مطرح مي شود:

ـ روزنامة اطلاعات,8آذر 1363: «خبرنگار: ميپرسم مردهاي كَپَر كجا هستند؟ زني از اهالي روستاي پتكانِ كهنوجِ كرمان ميگويد: ”نرينه (مرد) در جبهه است و همة جوانها در جبهه هستند. تنها چند پيرمردِ ازكارافتاده در كپر زندگي ميكنند».

ـ همين روزنامة (اطلاعات), دربارة عبور دانشآموزان و جوانان از روي ميدانهاي مين و تكه تكه شدن آنها را چنين تصوير مي كند: «... بچه ها داوطلب مي شدند:15ساله, 20ساله, 16ساله, 25ساله, 14ساله... صحراي مين و آنها مثل باغچه هاي بامداديِ چمن كه در دَمدمه هاي صبح, آمادة بازشدناند و پرپرشدن و پرگشودن. از روي مين ها مي گذشتند و چشمها ديگر نمي ديد و گوشها ديگر نمي شنيد و لحظاتي بعد, گردوغبار, كه فرو مي نشست, هيچ نبود!... تكه هاي گوشت و استخوان در گوشه و كنار صحرا, هر تكّه يي بر سنگي چسبيده... بدنهاي خردسال بچه ها, تكه تكه, ريزه ريزه, و ذرّه ذرّه... بر اطراف دشت پاشيده... حالا, گاه بچه ها پيش از عبور و پاي گذاشتن بر مين, پتو بر خويش مي پيچند و مي غلتند تا تكّه ها و پاره ها... چندان پراكنده نشوند كه نتوان فراهم آورد و به پشت جبهه انتقال داد و بر سر دستها برد» (به نقل از «نشريه اتحادية انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور, شمارة 90, 4ارديبهشت 1366- 24آوريل 1987).

اين دو خبر از دوران جنگ ضدميهني رژيم آخوندي بود كه دانش آموزان و جوانان و كهنسالان هيمة تنور خانمانسوز آن بودند, و اينك, چند خبر از جنگ امروز در كوي و برزن شهرهاي عراق:

ـ خبرگزاري آسوشيتدپرس( 17 تير 83): «مقامات عراقي 2 ايراني را كه تلاش ميكردند يك خودروِ انفجاري را در منطقه مسكوني در شرق بغداد منفجر كنند, دستگير كردند. اين 2 نفر هنگامي دستگير شدند كه تلاش ميكردند يك خودروِ بمبگذاري شده را, منفجر كنند...»

ـ روزنامه بغداد (25تير83): «يك منبع در نيروهاي مرزي گفت پليس مرزي دو روز قبل, 17 نفوذي ايراني را دستگير كردند كه پس از بازجويي مشخّص شد از عناصر وزارت اطلاعات ايران هستند. از اين افراد مقدار زيادي سلاح و موادانفجاري و بمب به دست آمد ، آنها در بازجويي گفتند براي اجراي عمليات مسلحانه به عراق آمده بودند.

_ اطلاعية دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران (16 خرداد 1383 ـ 5 ژوئن 2004): «محمدعلي صمدي, سخنگوي ”ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام“ كه يك جريان دستساز سپاه پاسداران ميباشد, امروز در تهران اعلام كرد كه ستاد وي تاكنون ”10هزار تن را براي انجام عمليات انتحاري“ در عراق ثبت نام كرده است...

خامنه اي... پريروز دولت جديد عراق را ”آلت دست آمريكا“ توصيف كرد... روزنامه حكومتي جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود ”تبعيت“ از دولت جديد را ”حرام“ ناميد و به كساني كه با آن همكاري ميكنند ”عقوبت سختي“ را وعده داد.

روز چهارشنبه گذشته (13خرداد) در ”نخستين پاسداشت بين‌المللي مجاهدان شهادت‌طلب“ كه در يك تالار رسمي در تهران برگزار گرديد و توسط خبرگزاري و رسانههاي حكومتي منعكس شد, پاسدار سرتيپ سلامي، رئيس عمليات ستاد مشترك سپاه [پاسداران], درباره ”عمليات استشهادي از بُعد استراتژي نظامي و امنيتي و حسن عباسي از مسئولان سپاه درباره ”عمليات استشهادي, آخرين سلاح“ سخن گفتند.

پاسدار سلامي با اشاره به پروژه سلاح اتمي رژيم گفت: ”اكنون آمريكايي‌ها مي‌دانند مسلمانان با گرايشهاي شهادت‌طلبانه به تكنولوژي نوين دست پيدا كرده‌اند و به قدرت توليد تكنولوژي نيز رسيده‌اند، اين باعث ترس بيشتر آنها شده است“...»

ـ كنارهم چيدن خبرهايي از اين سِنخ, نشان مي دهد كه ميراثداران جنگ افروز خميني, «جنگ تحميلي» را در ابعاد جديدي آغاز كرده اند؛ جنگي كه در آتش شعله ور آن مردم بي گناه عراق مي سوزند و آتش آن هم, هرلحظه, شعله ورتر ميشود.

ـ آيا در اين ترديدي مي توان داشت كه بازماندگان جنايتپيشة خميني, هيچ اِبايي ندارند كه براي «حفظ نظام», بازهم كَپَرنشينان ساده ذهن و فريب خوردة ايراني يا عراقي را گوشت دَم توپِ دستگاه اهريمنيِ «صدور تروريسم» خود كنند؟

ـ آيا آن جنايتپيشگاني كه دانش آموزان و جوانان بي گناه را دهده و صدصد, به جاي گوسفند, بر روي ميدانهاي مين قرباني ميكردند, از بستن كمربندهاي انفجاري به كمر همانندان آنها و روانه كردن و انفجار آنها در ميان كوچه و بازار بغداد و ديگر شهرهاي عراق, به بهانة «مبارزه با استكبار جهاني» رويگردان هستند؟

ـ آيا اين تصوّر كه آن پاسداران و سركردگان خونخواري كه در جنگ ايران و عراق نتوانستند به شعارهاي امام فرمودة «راه قدس از طريق كربلا» دست يابند, امروز كه ميدان را فراخ ميبينند, به جبرانِ شكست و زهرنوشيدن امام جنگ افروزشان كمر بسته اند و براي تحقّق رؤياي امپراتوري دجّال به گوررفته از هر جنايتي در عراق رويگردان نيستند, تصوّر بيجايي است؟

ـ آيا كسان ديگري را ميتوان يافت كه بيش از پاسداران خونخوار و همپالكيهاي عراقيشان در «سپاه بدر» و... كينة مردم بيگناه عراقي و نيروهاي نظامي آن كشور را به دل داشته باشند و آشوب و هرج و مرج و كشتار در عراق به سودشان باشد؟

اگر اين باور را بعيد ندانيد كه دستهاي پنهان رژيم آخوندي و همدستان جنايتكارش, عاملِ بخش اعظم اقدامات «انتحاري و انفجاري» در عراق است, به ناگزير, به اين واقعيت نيز تن خواهيدداد كه جنگ ايران و عراق. همچنان, ادامه دارد و اگر شعار ديروز خميني اين بود كه «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد», شعار ميراثداران جنايتكار امروزي او, اعمّ از خامنه اي, رفسنجاني, خاتمي, سركردگان سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي جنگ و سركوب, اين است: «ما تا آخرين خانة سالم عراق به جنگ ادامه خواهيم داد و تا آن زمان كه آخرين كَپَرنشين ايراني يا عراقيِ فريبخوردة ما زنده است, از عمليات انتحاري ـ انفجاري دست نخواهيم كشيد و با ما از صلح و آشتي سخن نگوييد».

ـ و امّا, آخرين سؤال: آيا شما هم قبول داريد كه آزادي مردم دردمند عراق, پيوندي ناگسستني با آزادي مردم دربند ايران دارد, و اين هر دو, با سرنگوني رژيم خودكامه و جنگ افروز و خونخوار آخوندي حاكم بر ايران تحقّق مي يابد؟

Gesamtzahl der Seitenaufrufe